پنجم ، شماره 1233 آوريل 1997 ، سال فروردين 1376 ، 17 پنجشنبه 28
|
|
قرآن در خداوند قهر و لطف
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
(دوم بخش) قرآن در انبياء رهآورد و مردم
آملي جوادي عبدالله استاد
او به نسبت محبت مقابل ومادر كرد محبت ما به نسبت كسي اگر
ما از و نگفت ما به كردو گذشت ما از او و اهانتكرديم ، بدرفتاريو
شرمندهايم ، مينشينيم ، او مهر سفره كنار در وقت هر ما نگرفت ، انتقام
قهر او به نسبت كرد ، وفا ما به نسبت او كرديم ، جفا او به نسبت زيرا
معلوم.كرد عفو او كرديم بد ما داشت ، روا مهر ما به اونسبت كرديم ،
بر ما از نه.شد خواهيم منفعل و شرمنده شويم روبرو او با گاه هر است
از نه و بگيريم است ، دروني عذاب كه را انفعال اين جلو كه ميآيد
بعضي بنابراين بگيرد ، را ما دروني شرم و انفعال جلو كه اوساختهاست
به نسبت اگر اما ميدهد رنج را گناهكار همواره گناه ظريف آثار از
مشمول و كرديم توبه بعد و كرديم نافرماني و ظلم كرديم ، بد خدا دستور
لطفش و مهر مشمول را ما و ميگذرد ما سيئات از خدا شديم ، خدا مهر
سپسمشمول كردهايم خلاف كه نيايد يادمان كه ميكند كاري و ميدهد قرار
ما تا ميكند را كار اين او.باشد شرمآور گناه تذكر تا شدهايم او عفو
.نباشيم شرمنده
فراگير مطلقو لطفش خدا.نيست جايي وانفعال رنج براي بهشت در
تباهي و بوده گناه اهل كه ميبرد تبهكار انسان ياد از باري حضرتاست
عن نتجاوز و عملوا ما احسن عنهم نتقبل.شرمندهنباشد ديگر تا داشته ،
بالاتر كه مطلقاست ، صفح بلكه مطلق تجاوز مايه خداوند لطف و سيئاتهم
را خاطرات صفحه گرداندناست ، بر صفحه همانا زيرا.ميباشد عفو از
حادثه صحنه بلكه باشد ، نمودن گذشت و كردن عفو تنها نه است ، كردن عوض
.است كردن محو را آن و نمودن دگرگون را
كرده گناه دنيا در كه نميآيد ، گناهكار انسان ياد به هرگز بنابراين
اين و ميكنيم مستقر بهشت ياران بين در را اين الجنه فياصحاب.است
الذي الصدق وعد.ميشدند موعود وعده اين به قبلا كه است صدق وعده
گروهي اول ، .ميشوند توصيف گروه دو سوره اين در (1)يوعدون كانوا
و عمل كه سپردهاند سر و خاضع انبياء رهآورد برابر در كه هستند
سرپيچند و طاغي افراد دوم ، گروهشد مشخص كارشان پايان و رفتارشان
در تن خود هواي و هوس به و ميكنند سرسختي انبياء رهآورد برابر در كه
بايد اينها كيفر و كار پيامد و اينها انگيزه اينها ، برنامه.ميدهند
.ميكند مطرح بخشراچنين اين قرآن و شود مشخص
از حالشان شرح كه هستند تبهكاري افراد حق ، مردان قبال در ميفرمايد ،
جوان (2)اخرج ان لكمااتعدانني اف لوالديه قال والذي:است قرار اين
ميگويد آنها به.نميشنود را پدرومادر سودمند نصايح بدانديش ، خام
است؟ عالمي جهان اين از بعد وميگوئيد ميدهيد وعده قيامت به مرا شما
طرز به اف ميشود؟ زنده دوباره مرده انسان است؟ حق مرگ از بعد زندگي
زندهميشوند ، مردهاند ، كه پيشينيان زندهميشوند ، اگرمردگان !تفكرشما
بر سر خاك زير از كسي و برنگشته گورستان از كس هيچ كه حالي در
ميگويد ومادر پدر به خام جوان اين.شد نخواهد زنده مرده پس نياورده ،
.است توهين و زجر كلمه كلمهاف اين !شما بر اف
سراز روزي اينكه به ميدهيد وعده مرا اخرجشما ان اتعدانني لكما اف
كسي و گذشت قرنها قبلي من القرون خلت كهوقد درحالي برميدارم ، خاك
شدن زنده شاهد و گذاشت پشتسر را ادواري بشريت نيامده ، گورستان از
انسان يك خام بيان اين.قبلي من القرون خلت قد و!نبود مردهاي
استغاثه اينچنين او متعهد و مسلمان مادر و پدر اما.است تبهكار
ميبرند پناه خدا به اينها (3)آمن يلك و الله يستغيثان هما ميكندو
خدا درگاه به و ميجويند ياري خدا از ميكنند ، نصرت طلب خدا از و
وعده بياور ، ايمان تو بر واي ميگويند فرزندشان به و ميكنند استغاثه
مرگ با انسان كه نيست راه الهي وعده به را بطلان و است حق خداوند
آن باغبان را درخت اين محصول كه است درختي همانند جهان بپوسد ،
كه نيست بيسرپرست جنگل يك مانند و برساند ، مصرف به تا ميچيند
انبتكم بپوسدوالله و بريزد ميوهاش داشت ، ميوهاي اگر درختهايش
ميوهاي مانند ميرسد ، بهپايان عمرش كه وقتي انسان (4)نباتا منالارض
.ميكند را او جهانآفرينش باغبان و ميشود پرآب و شيرين كه است
نهاينكه ميگردد منتقل موطنديگر به و ميكنند را او مامورانالهي
حق وعدالله ان توآمن بر واي ميگويندويلك.كنند فوت مرگ با
بطلان خدا وعده حرم در و است الهيثابت وعده تحقيقا ايمانبياور
جوان اين (5)الاولين اساطير الا ماهذا فيقول حق وعدالله نداردان راه
همان پيام ، و وعده اين و وحي اين و قرآن اين ميگويد ، تبهفكر خام
و گذشتههارسيده از كه است اسطورهاي است ، پيشينيان ارتجاعي پيام
الاولين اساطير الا هذا ما.است مانده پيشينيان از كه است افسانهاي
تبهكاريهاي پيامد اما او ، امثال و خامانديش جوان آن تفكر طرز اين
من خلت قد امم في القول عليهم حق اينهااولئكالذين كه است اين آنها
فرمان و خدا قول كه هستند كساني اينها (6)الانس و الجن من قبلهم
قرآن در خدا.است شده تثبيت آنان بر الله انتقامجويانه و قهرآميز
:ميفرمايد كريم
نحوه به و.ميگيريم انتقام تبهكاران از منتقمونما منالمجرمين انا
انتقام كه گذشت چنين و شد اشاره قبل مباحث در خداوند انتقامگيري
گذشت ، مبسوط بهطور چهارگانه انحاء اين بحث چون.دارد نحو چهار
.ميكنيم كوتاه اشارهاي آنها به يادآوري بهعنوان
ظالم از ديده رنج مظلوم كه است انتقامي اول:است قسم چهار انتقام
از محكمه قاضي كه است انتقامي:دوم.خاطر تشفي براي ميگيرد ستمپيشه
طبيب كه است انتقامي:سوم.ميگيرد نظم برقراري بهمنظور متهم و مجرم
از مهربان ولي كه است انتقامي:چهارم و ميگيرد ناپرهيز بيمار از
بهمنظور انتقام كه اول قسم.ميگيرد سرپيچ عليه مولي و بازيگوش كودك
نظم برقراري بهمنظور انتقام كه دوم قسم.نيست خدا در است ، خاطر تشفي
اينچنين آخرت در اما است ، مطرح دنيا در الهي حدود بهعنوان ميباشد ،
كيفر قهرا ندارد ، راه گناه و تعدي عالم آن در زيرا نيست انتقامي
بيمار از طبيب كه است انتقامي سوم قسم.نخواهدداشت وجود هم اعتباري
دارد ضرر تو براي غذا اين گفت بيماري به اگرطبيبي ميگيرد ، ناپرهيز
پاره را طبيب نسخه و كرد سرپيچي بيمار اگر كرد ، پرهيز او از بايد و
اثر و ميشود وي بيماري افزايش باعث طبيب راهنماييهاي با مخالفت كرد
تكويني انتقام اين و است ، مردن كمكم و كشيدن درد همانا نافرماني اين
است ، چهارم انتقام دقيقتر اين از اما و.است ناپرهيز بيمار از طبيب
كودك به وقتي انسان.ميگيرد غافل عليه مولي از آگاه ولي كه انتقامي
آتش اين به يادست دارد خطر نزن ، برق سيم اين به دست ميگويد نافرمان
مخالفت كرد ، سرپيچي رووف ولي راهنماييهاي از كودك اگر ميسوزي ، نزن
و ميسوزد او دست بلافاصله !همان انتقام و است همان او ارشاد با
بيهوش و مدهوش كسي اگر منتهي است ، فوري انتقام انتقام ، اين.ميميرد
هشيار اگر و داشت نخواهد خبري انتقام اين از نكند ، احساس و باشد
كريم ، قرآن.ميكند مشاهده سيهدل تبهكاران درباره را انتقام اين باشد
آنها:ميفرمايد و ميداند اخير نوع اين از را الهي انتقامهاي از برخي
آتش به هم بعدا و ميخورند ، آتش شكمشان در ميخورند ، يتيم مال كه
بطونهم في ياكلون انما ظلما اموالاليتامي ياكلون انالذين.ميرسند
و نميبينند منتهي ميخورند ، آتش هماكنون (7)سعيرا سيصلون و نارا
اين وقتي.نميكنند احساس شدهاند ، تخدير كاذب محبت به چون و نميدانند
آمد ، هوش به شده تخدير انسان و رفت كنار طبيعت كننده تخدير پردههاي
و ميبيند خود درون از را شعله زبانه آنوقت شد ، بيدار خوابيده انسان
قيامت در ليكن است شده شروع هماكنون از عذاب.ميشود بلند فريادش
تعذيبها سلسله يك البته.برميآورد فرياد آنگاه ميشود ، احساس و معلوم
اميرالمومنين.سعيرا فرمودوسيصلون.است مطرح آنجا در شعلههايي و
فريباي طبيعت فرمود نوشت ، ولات از يكي براي كه نامهاي در عليهالسلام
كه است لطيفي و نرم مار آن مانند دنيا.است مار نرم پشت مانند دنيا
الحيوهالدنيامثل مثل!شدنهمان مسموم و است آنهمان به زدن دست
نرم پوست آن مثل وفريبا زيبا طبيعت.(8)قاتلسمها مسها لين الحيه
البته.مسمومكنندهاست و كشنده شيءنرم ، همين كه است مار وپرسم
او در مهلك سم كه نميكند احساس باشد ، بيهوش شده انسانمسموم اگر
چهارم قسم با مناسب عليعليهالسلام حضرت بيان اين و است كرده اثر
روشن قيامت در انتقام اين مبدا كه است اين منظور خواهدبود ، انتقام
.ميشود
پايان و كرد تشريح را كرد ، رفتارشان طرح را دسته دو اين قرآن وقتي
سخن گروه دو اين درباره جامع و كلي بهطور و داد ، گزارش را كارشان
گروه دو اين از هريك براي (9)عملوا مما درجات لكل:فرمود آنگاه گفت
بالا سمت به يكيرذيلت دركات ديگري و فضيلت ، درجات يكي است ، درجاتي
اوتوالعلم والذين منكم آمنوا الذين دارديرفعالله درجاتي و ميرود
الاسفل فيالدرك المنافقين ميكندان سقوط پايين سمت به يكي (10)درجات
درجاتي آمدن بالا براي و است دركاتي رفتن پايين براي (11)منالنار
انسان آيا است؟ درجه داراي انسان آيا.عملوا منشاشمما درجات لكل
عين خود انسان يا جداست انسان از دركات و درجه آيا است؟ دركات داراي
مما درجات ميفرمايدولكل آيه طليعه در خواهدشد؟ دركه عين و درجه
ديگري و بالا درجات يكي منتهي است ، درجاتي گروه دو هر براي عملوا
.پايين دركات
ولكل.ميدهيم را كردشان عمل درجات گروه دو اين از يك هر به
اينكه براي خدا لايظلمون هم و اعمالهم ليوفيهم و عملوا درجاتمما
وفا اينها عمل به تا ميدهد درجات اينها به كند وفا را اينها اعمال
متن اينكه براي.بدهد آنها به را عمل باطن غيراز چيزي آنكه نه شود
حقيقت بشود ، عين داده عامل به عمل اينكهمتن براي بشود ، وفا عمل
براي است مقدمه دادن پسدرجات.مينمايد عطا رابهآنان آنها كار
مقدمه كردن شدن ، عذاب دركه براي است دادنمقدمه دركات شدن ، درجه
كردن شعلهور و شدن هيزم براي است مقدمه سوزاندن شدن ، عذاب براي است
مشتعل بعد ميگيرد ، شعله اول انسان.شدن آتش سنگ براي است مقدمه
آتش ، ميشود سپس ميكشد زبانه و ميسوزد بعد ميشود گرم اول ميشود ،
بعد (12)الكبري النار ميشوديصلي متاثر و ميبرد رنج اول انسان
ميگويند را درونسوزي و ميگوينديصلي را روسوزي ميشودتصليهجحيم
بعد(13)الافئده علي تطلع التي الموقده ميشودنارالله بعد.تصليه
قسط اهل و قاسطند كه را آنها و را ظالمين كريم قرآن.مجسم نار ميشود
.مينامد جهنم افروخته هيزم ظلمند و
آيه 16 احقاف ، سوره 1ـ
آيه 17 احقاف ، سوره 2ـ
.آيه 17 احقاف ، سوره 3ـ
.آيه 17 نوح ، سوره 4ـ
.آيه 17 احقاف ، سوره 5ـ
.آيه 22 سجده ، سوره 6ـ
.آيه 10 نساء ، سوره 7ـ
.فيضنامه68 نهجالبلاغه 8ـ
.آيه 19 احقاف ، سوره 9ـ
.آيه 11 مجادله ، سوره 10ـ
.آيه 145 نساء ، سوره 11ـ
.آيه 12 اعلي ، سوره 12ـ
.و7 آيات 6 همزه ، سوره 13ـ
دارد ادامه