پنجم ، شماره 1234 آوريل 1997 ، سال فروردين 1376 ، 19 شنبه 30
|
|
تاريخ وسعت به پيامي
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
(آخر بخش) انتخاب يك كشاكش در ابراهيم
شريعتي دكتر زندهياد:از
من به اضافهاسماعيلت ، اختصاصا در ضميرتو كه معلوم كجا از-
خطاب ، دراينجا ، كه كجا باشم؟از من مخاطب خطاب ، اين در و برگردد
چنانكه است؟ شده ادا خاص بهصورتخطاب مجازا كه نيست؟ عام خطاب
اشعار و روايات و درآيات مورد چندين و داريم بيان و معاني درعلم
.شاهدآورد ميتوان شعرا
پسر اسماعيل ، همين اسماعيل ، لفظ از مراد اساسا كه معلوم كجا از-
ديگري مصداق باشد ، بوده ديگري معناي از كنايه است محتمل باشد؟ من
لفظ صفتي ، يا باشد بوده معنايي اسم يحتمل ، اسماعيل ، كلمه باشد ، بوده
عبارت اين در و باشد آمده آن لغوي بمعناي كه نيست مستبعد و مشتقي ،
؟...باشد نداشته علميت
مضافاليه اسماعيل ، اسماعيل ، كلمه اضافهذبح در كه معلوم كجا از-
شده عقليحذف قرينه به مضاف و باشد نشسته بجايمضاف كه نباشد
است آمده هم الهي كلام در و است عربرايج لسان در قاعده اين و باشد ،
ذبح مراداز اينجا و.القريه اهل سال:يعني القريه ، سال:قبيل از
.باشد اسماعيل علاقه ذبح اسماعيل ،
معاني اين كليه كه حالي يعنيدر عديده ، احتمالات اين ردهمه برفرض-
از كه معني همان را خداوند قول مقول و كنيم محالفرض را محتمله
و نماييم تلقي ميشود سامع ذهن به در متبا اول وهله در الفاظ ، ظاهر
نباشيم ، قائل الفاظ آن از هيچيك براي را ممكنه معاني آن از هيچكدام
الساعه همين تعالي باري امر انشاء و حكم اجراء زمان كه معلوم كجا از
باشد؟
اصل اين و است نشده مقيد و معين آن به عمل زمان حكم ، اين نص در
نيست ، منصوص وحي ، در و نكرده تعيين شرع را آنچه كه است بديهي عقلي
و مقتضيات بنابه را آن كه است مكلف بر و كرده تفويض عقل تعيين به
اختيار موجود ، لوازم و اسباب و امكانات و مكان و زمان شرايط و مصالح
افراد را جهاد شكل اما است ، آمده جهاد حكم كتاب ، در چنانكه !نمايد
امر سنت ، در يا و مينمايند ، معين عقل متقضيات و احوال و اوضاع برحسب
مامور هركسي و است فريضه علم طلب مومني هر بر و است شده علم بهطلب
اين به مكلف آنكه از بعد بلافاصله كه نيست مقيد هيچكس اما آن ، به
هم عمر آخر دقايق در اگر و نمايد ، اقدام علم طلب به شد ، واجب تكليف
از نمود ، واجب اين به قيام است ، افتاده جان نيمه مرگ ، بستر در كه
زندگي در را حاجي چون كه حكمحج همين مثل شده ، امر اطاعت او ، جانب
كرده آزادانه را زندگيشان ديگر كه وقتي براي ميگذارند ميكند ، مقيد
گردنت از بايد كه است ديني اين چون ندارد شرعا هم اشكالي و باشند
چنين حج مورد در مومن اين چون انداختي ، انداختي ، وقت هر و بيندازي
كسب براي شرع احكام و دنيا ، در نه است مسئول قيامت در كه ميپندارد
و فكر پرورش و آموزش و كمال تحصيل نه است ، مرگ از پس پاداش و ثواب
.مرگ از پيش زندگي در احساس
علم نظر از - !كن ذبح را اسماعيل امر فعل اين اساسا كه معلوم كجا از
متاخم ظن و اقوي بل و قوي احتمال به بلكه ، باشد؟ امرانشائي-اصول
كه معني اين به باشد ، بوده ارشادي امر يك كه است سزاوار يقين ، به
را آن بلافاصله اينكه به شوند موظف مردم كه نيست آيهآتواالزكاه مثل
بر است مولي امر مثل يعني است ، مولوي امر زيرا بپردازند اهلش به
هم فوري و است واجب بردهاش ش -ايجاد و انجام يعني - انشاء كه عبدش
باري كه است تدلوابهااليالحكام و آيه مثل بلكه كند ، امر اطاعت بايد
يتيمان مال خوردن كه كند ارشاد امر اين به را ما است خواسته تعالي
اين در امر لذا ، است ، قبيح فعل يك حق حضرت نظر در حكام وسيله به
به نميگفتباز هم شارع اگر كه است امري ارشادي امر و است ارشادي آيه ،
به شارع كه است امري امرارشادي ديگر عبارت به و بود لازم عقل حكم
.ميسازد متوجه عقل حكم به انسانرا آن وسيله
كنيم ، نفي راهم تاويلات تفسيراتو و احتمالات ديگر اگر هذا ، علي بناء
اين حكمبيان اين از تعالي ، باري حضرت مراد كه اينهست متيقن قدر
هيچ فرزند به علاقه الهي ، طاعت و بندگي مقام در اصولا:كه است نكته
تفويض بايد حق برابر در:كه كليه حقيقت اين آن معنيمحصل و است
زندگي علائق عزيزترين و گذشت چيز همه از و بوده كامل تسليم و مطلق
شديد علاقه چون و گردد ، حق از اشتغال وسيله و حق به اتصال مانع نبايد
اسماعيل و ميدارد ، باز خدا ذكر از و مشغول خود به را بنده اولاد ، به
از كن ذبح كلمه با وحي ، درلسان شده ، واقع ابراهيم شديد علاقه مورد
دادن توجه يعني است ارشادي نهي هم ، نهي اين مراداز و شده نهي آن ،
آن از مانع اسماعيل توبه شديد علاقه كه مطلب اين به است ابراهيم
غير محبت از و كني تفويض حق عشق به تماما را قلبت و روح كه ميشود
ذبح ذبحاسماعيل ، از مراد -شد ثابت خود جاي در چنانكه -بپردازيكه او
در خبري ، صورت به كه است همانمعنايي اين و ميباشد اسماعيل علاقه
.است آمده فتنه اولادكم و آيهانمااموالكم
استدلال و روايات و بهآيات استناد و شرعي و عقلي وجوه اين همه از -
...نقلي و عقلي شواهد به استشهاد و اصول كلامو علم موازين به
شرع خلاف عمل ، اين اساسا داريم ، دست در ما كه موازيني با گذشته ،
!است مبين
تعالي باري ذات به رانميتوان حرام فعل و معصيت به امر هرگز پس ،
.داد اسناد
آنچه با و ميشود سخت مسئوليت هنگاميكه گريز راه يافتن !توجيه آري
زندگيقرار كنار در حقيقت ، كه وقتي اما.ناسازگار ميخواهد دلش آدم
كنار در خيريه ، امور انجام ميشودبا را حق طلباند ، حق خيليها ميگيرد ،
بيدردسر ، بيدغدغهو و خوش و خوب زندگي و بازار وگيرودار كار و كسب
دست مايه خود و بگيرد ، قرار مسيرزندگي در حقيقت وقتي و.كرد راضي
و رسمي حرفهاي حرفه ، :نتيجه در و نانآور ، و آب و كار ، وسرمايه ميشود
همه ، آنگاه ، عنوان و ميدهد نام نان ، ميبخشدو آب كاسبي ، جواز
راه اين در كه آرزويآنند در هم و متعصب ، مومن و ميشوند همحقپرست
.اثراتي وصاحب شوند خدماتي منشاء
زحمت اسباب حقپرستي و ميگيرد قرار زندگي برابر در حق وقتي اما ،
سنگين سخت كه مينهد بردوش مسئوليتي و...خطر و ضرر و دردسر و ميشود
كمينگاههاي و سقوط پرتگاههاي با و سنگلاخ ، و سربالايي راه و است
و كم همراهان و هولانگيز و سياه شب و طوفاني هوا و بسيار ، حراميان
در ماندن به را تو هرچه از كندن دل و !تنها بالاخره و كمتر قدم هر در
و كردهاند خو شب با كه قبيله و قوم با شدن همساز و ميخواند دره ته
كه ميگويدت حق پيام آمدهاند ، كنار هم با همه و گرفتهاند قرار دره در
دل وسوسه برو ، و بركن عشقت و جان و نان و نام اسماعيل از دل
هم كه انساني غريب آخرين اينجا ، در.بساز نگهدار ، بمان ، :ميگويدت
و نگهدارد بتواند كه راهي يافتن:است توجيه مسئول ، هم و است آگاه
خود ، در را سرزنش صداي كند ، تخدير بگونهاي هم را وجدانش اما بماند ،
چون كه راهي بخورد ، دنيا با كه كند تحريف بگونهاي را دين كند ، خفه
و حق كفر به متهم ديگران ، چون ولي كند ، حفظ هم را اسماعيلش ديگران ،
به شربت ، قصد به اما بنوشد ، شراب.نشود خلق به خيانت و برخدا عصيان
ميخواهي هرچه را اسمش تو.ناحق به دادن حق وجهه يعني توجيه !دوا نيت
روانشناسي ، اجتماعي ، علمي ، اخلاقي ، عرفي ، شرعي ، فقهي ، توجيه:بگذار
...روشنفكري ديالكتيكي ، جامعهشناسي ،
پير ابراهيم ، هم آن بزرگ ، ابراهيم سرگذشت در هم آن و حج ، در اما ،
و جهاد و رنج و عمل و علم و تقوي و صداقت در آزمايشها ، همه از پيروز
.است گذاشته ابليس توجيه را اسمش خدا !مطلق حقپرستي
صداقت و نيرومند عقل معلوم ، گريبانگير معلومهاي كجا از همين از يكي
:ميشود هم ابراهيم واستوار زلال
!...كه كجامعلوم از شنيدم ، خواب در من را پيام اين
منطقي دليل عقلش ، ودر ميافروزد بر را مهرفرزند دلش در ابليس
.ميدمد
اول ، بار اين
!كن رمي اولي ، جمره
ميدارد ، نگاه اسماعيلشرا و ميكند خودداري فرمان انجام از
!كن ذبح را اسماعيلت ابراهيم ، -
!قاطعتر صريحتر ، پيام بار ، اين
است بيچارهاي تاريخ بزرگ قهرمان.ميكند غوغا ابراهيم درون در جنگ
بازيچه توحيد ، عظيم رسالت پرچمدار ضعف ، ترس ، ترديد ، پريشاني ، دستخوش
!ابليس؟
استخوانش در آتش ودرد ، است خردشده ابليس ، و خدا ميان كشاكش در
.است افكنده
زندگي وجدان ، و شعور عشق ، و عقل آدمي ، وجود عمق در تضاد بشري ، وجود
!خدا و خود !ايمان و
و غريزه خدا ، و طبيعت انسان ، و حيوان ميان واسطه حلقه اين بشر ،
و خداخواهي ، واقعيت و خودخواهي آخرت ، و دنيا وآسمان ، زمين خودآگاهي ،
اسارت شدن ، و بودن غيبت ، و شهود ورفتن ، ماندن فضيلت ، و لذت حقيقت ،
من توحيد ، براي و شرك وخداگرائي ، خودگرائي مسئوليت ، و رهائي ونجات ،
...وبرايما
.باشد بايد وآنكه هست بالاخره ، آنكه و
پيش روز از بيشتر برجاذبهميل سنگينيمسئوليت ، است ، دوم روز
.ميچربد
.دشوارتر نگهداريش و است افتاده خطر در اسماعيل
بهكار بايد ابراهيم فريب در بيشتري مهارت و منطق و هوشياري ابليس ،
.زند
!داد خوردآدم به كه ممنوع آنميوه از
و اهورا ظلمت ، و نور نبرد جبهه ضدين ، جمع اين انسان ، :ابراهيم
خداوند ، وروح بدبو وروح ، لجن ساختهلجن اين اهريمن ،
!ايننفس
!تقويها و فجورها فالمهما
!همين انتخاب ، يك يكنوسان ، ترديد ، يك وتو ،
را؟ ياپيام را پيوند
پدر ميخواهي تو !مردم پيامآور اي !ايمسئول !خداوند رسول اي -
بماني؟ اسماعيلت
خويش؟ دستهاي با كنم؟ ذبح را اسماعيلم...اما -
!آري -
از عقيده ، گذشت ، مسئوليت اسماعيل از حق ، بايد برابر در آري ،
.برتراست عاطفه مسئوليت
لذتپدر؟ يا دعوتپيام؟ -
منطقي عقلشدليل در و برميافروزد را فرزند دلشمهر در ابليس
ميدمد ،
؟...كه معلوم كجا از شنيدم ، خواب در را پيام اين من..اما-
دوم ، بار اين
!كن رمي وسطي ، جمره
.نگهميدارد را اسماعيل و ميكند خودداري فرمان انجام از
...!كن ذبح را اسماعيلت !ابراهيم
از ميترسد ، ميپيچد ، برخود خشم ، و درد به ميغرد ، مجروحي شير همچون
بر ميزندو چنگ را كارد و برميجهد برقآسا بيمناكميشود ، خويش بودن پدر
ميآورد ، هجوم دوباره خاموش ، نميجنبد و رام همچنان كه قربانياش ، سر
ناگهان ، كه
!گوسفندي
:كه پيامي و
را گوسفند اين است ، درگذشته اسماعيل ذبح از خداوند !ابراهيم اي
...!دادي انجام را فرمان تو كني ، ذبح بهجاياو تا است فرستاده
را قربانيات بايد ابراهيموار ، رسيدهاي ، بهمني كه اي تو اكنون ، و
انتخاب مني در ذبح براي را اسماعيلت آغاز ، هم از بايد باشي ، آورده
!باشي كرده
چيست؟ كيست؟ تو اسماعيل
خدا ، و بداني خود بايد بداند ، كسي كه نيست نيازي
شويت ، زنت ، نباشد ، پسرت تنها نباشد ، فرزندت است ممكن تو اسماعيل
...مقامت موقعيتت ، قدرتت ، شهوتت ، شهرتت ، شغلت ،
دارد ، ابراهيم چشم در را اسماعيل جاي تو ، چشم در هرچه نميدانم ، من
بند است ، شده سد حقيقت ، براي كار در مسئوليت ، انجام در را ، تو هرچه
خويش با ماندن به را تو كه است شده لذتي پيوند است ، شده آزاديت
بروي ، نميگذاردت است بسته استوارت زمين به جامعه غل ميخواند ، همچون
در را ، گوشت كه همان.داري نگهش تا ميشود همداستان ابليس با كه همان
برايت همانكه چركين ، را رودلت تا را فهمت و كرميكند حق ، پيام برابر
دشوار و سنگين مسئوليت بار زير فراراز و ايمان فرمان برابر در عصيان
!...داري تانگهش نگهميدارد ، را تو كه هر و هرچه توجيهميكند ، را
بردار و بجوي زندگيت در را او خود تو است ، اسماعيل نشانيهاي اينها ،
!كن ذبح مني در كردهاي ، خدا كهآهنگ اكنون و
و نمايد ، انتخاب خدا بگذار مكن ، انتخاب خود تو آغاز هم از را گوسفند
كند ، ارزاني تو به ذبحاسماعيلت ، بجاي را ، آن
ميپذيرد ، تو از قرباني ، را ، بهعنوان گوسفند ذبح كه است اينچنين
گوسفند ، بهعنوان گوسفند ذبح است ، اسماعيل ، قرباني بجاي گوسفند ، ذبح
!قصابي