پنجم ، شماره 1236 آوريل 1997 ، سال ارديبهشت 1376 ، 21 دوشنبه 1
|
|
نظرگاه
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
دوم بخش - نو داستان درباره
اولشخص ، يكي:كرد روايت كلي شيوه دو به ميتوان را داستاني هر
شخص سوم ديگري
مندنيپور شهريار
قديمي الگوي از علتهايي ، به نو داستان كه آمد گفته پيشين ، بخش در
و جهان به نويسنده نگاه كه همانگونه و تافته بر سر داستاننويسي ،
در.است شده عوض هم داستان روايت چگونگي شده ، عوض جهان ماجراهاي
گفته چگونه -ميشود20 گفته چه -دارد1 وجود دوجنبه داستان يك روايت
شده ، نوشته و گفته داستان همه اين كه آن از پس كه است مسلم.ميشود
براي البته ، .بيابد سابق از بيشتري اهميت گفتن چگونه امروزه ،
داستانهاي همان مسلما خوانده ، داستان چند فقط عمرش در كه خوانندهاي
معمولا.است جذاب و تازه هم مستعمل روايت شيوه همان و قديمي و كلاسيك
.ميكنند مخالفت و ميگيرند جبهه نو داستان مقابل در بيشتر هم همينها
امروز ، نويسنده همراه خوانده ، رمان و داستان صدها كه خوانندهاي اما
و كليشهها از هم او.است روايت از تازهاي نحوه و تازه نگاهي خواهان
هم آن كه باشد ، سخت شايد بيش و كم عادت ، ترك فقط است ، دلزده تكرارها
.شد خواهد برطرف تازه ، كشفهاي در كردن خطر اراده و نوجويي نيروي با
را داستان كل انداموار ، رابطهاي در كه دارد عناصري داستان ، هر
.ميسازند
زمان و فضا داستان ، داستان شخصيتپردازي ، و شخصيت عناصر ، اين جمله از
عناصر ، اين از يكي به بخش اين در.است..و پيرنگ نثر ، (گاه -جاي)
بسنده داستان (Form) شكل سازههاي از يكي به بهتر عبارت به يا
:ميكنيم
رستوران در شايد امروزه و كرسي زير زماني غار ، در آتش كنار دورزماني
كه آن.ميشوند يا شده نقل ماجراهايي آسمانخراش ، يك بام بر گرداني
هنگام.دارد داستان در اساسي نقشي روايتش ، نحوه و ميكند روايت
داستان كه است اين داشت ميتوان كه سوالي نخستين هم ، داستان خواندن
اينها ، سوايميشود روايت چگونه داستان يا ميكند؟ روايت كسي چه را
به ميشود؟ روايت اينگونه داستان چرا:كه هست ، هم هوشمندانهتري پرسش
اول يكي:كرد روايت كلي شيوه دو به ميتوان را داستاني هر هرحال ،
به داستان اين است ، داستانمن راوي وقتي.شخص سوم ديگري شخص ،
شد پديدار پردهها بر پنجره سايه وقتي.شده بيان شخص اول نظرگاه
صداي و بودم زمان در من دوباره گاه آن و بود هشت و هفت بين ساعت
من به را آن پدرمان كه هنگامي و بود بزرگ پدر ساعت.ميشنيدم را ساعت
من...ميدهم تو به را آرزوها و اميدها همه مقبره كونتين ، :گفت ميداد
را داستان كه اينمن (1)....ميدادم گوش آن به و بودم كشيده دراز
فرعي ، اشخاص از يكي ماجرا ، اصلي شخصيت است ممكن ميكند روايت ما براي
كار به داستان روايت براي كه ديگري نظرگاه...باشد بيطرف شاهد يك يا
حضور داستان در كهمن اين جاي به يعني.است شخص سوم نظرگاه ميرود ،
سخن داستان در ازاو و ست راوياو بگويد ، و ببيند باشد ، داشته
يا خوانندهاو براي داستان ، شخصيتهاي همه نظرگاه اين در.ميگويد
.هستند شخص سوم
نام بهآن ، كه است شده تجربه شخص سوم نظرگاه نوعي كلاسيك ، آثار در
ضمير بر و همهاسرار بر داستان ، در كل دانايشده داده كل داناي
شخصيتهاي.ميداند چيزرا همه.است مسلط داستان اشخاص همه پنهان
شهري به راحتي به تازه ، فصل يك شروع با و مينهد وا را شهري در ساكن
اشخاص ذهن كند اراده هرگاه.ميگويد سخن ديگر اشخاص از و ميرود ديگر
.ميدهد توضيح و ميشود داستان وارد ببيند لازم هرجا.ميكند بيان را
همه قادري چون خلاصه و ميدهد پند حتي ميكند ، ميكند ، سخنپردازي داوري
نو ، داستاننويسي در نظرگاه ، اين.دارد حضور داستان فراز چيزدانبر
ميداردهوش دوست كه خوانندهاي يا آگاه ، خواننده.است شده منسوخ
و كنش روايت نويسنده دم به دم كه نميپسندد اندازد ، كار به را خود
شرح را چيز همه و كند قطع را آنها گفتگوهاي و داستان اشخاص واكنش
نو ، داستان در.ميطلبد را خواننده ذهن بودن فعال نو ، داستان.دهد
صحنهها ، دادن توضيح با كه نميدهد را جسارت اين جرات خود به نويسنده
.ميخواهد را خواننده مشاركت نو ، داستان.كند توهين خواننده شعور به
اين استنباط.است فيلم يك شاهد انگار خواننده كه ميكند رفتار چنان
حرف پشت در كه اين كشف رذل ، يا است نيكي انسان داستان شخصيت فلان كه
و احساس چه از عملش كه اين يا است ، نهفته منظوري چه شخصيت فلان
يك از نمونهاي به.است خواننده با اوقات بسا سرزده ، نقشهاي و انديشه
:فرماييد توجه داستان در زبان با كلگونه داناي رفتار
زندگيتهي از اما آمد ، بيرون كشاكش اين از كريستف گذشت ، روزها
.ميكرد راهپيمايي ميرفت ، بيرون بود ، سرپا همچنان اينهمه با.گشته
نيرومند نژادي و خون زندگيشان محاق دورههاي در كه كساني حال به خوشا
از بود نزديك كه را پسر پيكر بزرگ پدر و پدر پاهاي !است آنها نگهدار
سواري همچون را شكسته روح پنجه قوي نياكان زور ;ميكرد حمل درآيد پاي
متوجه چنانچه (2)...ميكرد بلند جا از ميبردش خود با اسب كه مرده
و ميرفت بيرون:كه داستان شخصيت كردار گزارش از پس نويسنده شدهايد ،
و خون كه كساني درباره و ميشود داستان وارد خودش ميكرد ، راهپيمايي
قشنگ انشاهاي اينگونه امروزه.ميكند قلمفرسايي دارند نيرومند نژاد
و خوانده كتاب كم كه خوانندهاي شايد ، .ندارند جايي مدرن رمانهاي در
-لفاظيها گونه اين از ديده ، كمتر شده ، نثر در كه گوناگوني تجربههاي
يعني امروزه ادبيات كه كند گمان و ببرد لذت -تازهاند برايش چون
از اما هستند ، مفخم و پرطمطراق كلمات.زيباست هم ظاهر به متن.همين
اين كه شده قدر آن رمانتيكها ، دوره در بخصوص و گذشته در كارها ، اين
امروزين داستاننويس مهمتر همه از.هستند مكررات تكرار انشانويسيها ،
قرار بالايي بلند مسند چنان بر را خود كه نميدهد اجازه خود به هرگز
در و باشند نگاهش زير كوچولوها آدم چون داستاني ، شخصيتهاي كه دهد
احترام خواننده براي قدر آن امروزين نويسنده...خواننده هم ، نتيجه
همه بايد كه كودكي مثل و بكشد بالا خود تامسند را او كه هست قائل
و شناخت سرانجام ، و.نكند برخورد او با داد ويشرح براي را چيز
و مقتدرانه رفتار چنين اجازه او به دارد ، نثر از كهنويسنده نيتي
هستند ، كلام كه شخصيتها با نتيجه در و كلام با را خودبزرگبيني
.نميدهد
رابه خود نويسنده شخص ، نظرگاه در امروز ، داستاننويسي در معمولا
.(محدود شخص سوم نظرگاه)ميكند محدود داستان افراد از يكي
داناييهمين حد در او دانايي انگار كه ميكند رفتار طوري نويسنده ،
دروغي او به اگر ميچيند ، توطئه شخص اين براي ديگري اگر.است شخص
آن از او ، مثل هم نويسنده ميكند ، اشتباهي او اگر و ميشود ، گفته
سير كه اين تا ميدهد نشان بيخبر را خود اشتباه ، و دروغ و توطئه
ماجراهاي كه دوربيني انگار بدينترتيب.كنند فاش را آنها ماجراها ،
مانند نهشده نهاده شخص يك شانه روي بر ميكند ، ضبط را داستان
پنهاني افكار و ذهن حتي كه ;شخصيتها همه سر فراز بر كل داناي نظرگاه
ساختي محدود ، شخص سوم نظرگاه حاصل..كند ضبط هم را آنها همه
در خواننده هوش فعاليت و مشاركت و بيشتر جذابيت و كشش دراماتيكتر ،
فلسفه آيند بر شكلپردازي ، اينگونه اينها ، بر علاوه.است داستان
.است خارج مقال اين مجال از كه است امروز ادبيات
:پانوشت
چاپ نيلوفر.حسيني صالح ترجمه فاكنر ، ويليام نوشته هياهو ، و خشم 1ـ
دوم 1371
ج 2نيل1347.آذين به.ا.م ترجمه رولان ، رومن نوشته كريستف ، ژان 2ـ