پنجم ، شماره 1237 آوريل 1997 ، سال ارديبهشت 1376 ، 22 سهشنبه 2
|
|
آينده براي امانتي
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
گلستان گالري در نقاشي نمايشگاه برپايي مناسبت به
است گرفته گذشتگانش از آنچه از است آميزهاي موجودي هر زندگي o
ششم تا فروردين از 30 بنيفاطمي شيوا نقاشي آثار از نمايشگاهي
.برپاست گلستان گالري ماهدر ارديبهشت
استادان نزد متوسطه تحصيلات پايان از پس كه است اصفهان متولد 1336 وي
.است پرداخته نقاشي گرفتن فرا به آغداشلو آيدين جمله از و مختلف
و دارد ليسانس فوق مدرك غربي برلين هنر دانشگاه از نقاش اينهنرمند
هنري جوايز و كرده شركت انفرادي و گروهي نمايشگاه چندين در تاكنون
.است گرفته تعلق او به متعددي
به و شدم آشنا آغداشلو آقاي كار با درسال 61:ميگويد بنيفاطمي شيوا
هنر به نسبت تازهاي كاملا ديدگاه او ، آموزش شيوه با.رفتم ايشان كلاس
را شاگردان داشت ، وجود او كلاسهاي در كه خاصي فضاي.كردم نقاشيپيدا
تفنن يك نه كنند ، برخورد حرفه يك عنوان به نقاشي با ميكردكه وادار
براي ميشد وسيلهاي و ميكرد ايجاد آدم براي كههويتي حرفهاي.زودگذر
.ما دروني عوالم بيان
براي مختلف شيوههاي عبارتي به يا اصلي تكنيكهاي:ميدهد ادامه وي
هنر باگرفتم ياد آغداشلو خود از عمده طور به را اجراينقاشي
را ايراني نقاشي و بودم شده آشنا هم نقاشي سبكهايمختلف و گرافيك
آلمان ، به مسافرتم از قبل كوتاهي مدت.بودم كرده تجربه حدودي تا هم
تعليم رشته اين استادان نظر زير هم اصفهان در را سنتي نقاشي
.گرفتم
رنگ اهميت درباره وي.دارد مهمي بسيار نقش نقاش اين نقاشيهاي در رنگ
عناصر ساير همينطور و رنگ:ميگويد هنري اثر يك كل در آن كارآيي و
يكديگر با كه رابطهاي ضمن...و ابستراكسيون ريتم ، طرح ، مثل تابلو
مجموعه بنابراين ، .هستند هم كارها موضوع با رابطهمستقيم در دارند ،
.گرفت نظر در بايد است اينعناصر همه شامل كه را كار
و موضوع درباره كه توضيحي طريق از شايد:ميگويد ادامه در بنيفاطمي
اين اساس.كنم بيان بهتر را منظورم بتوانم ميدهم كارهايم جهانبيني
.است مجدد زندگي يك آغاز نيست ، پايان يك مرگ كه است جهانبينياين
كه انگار.ميشود مستحيل ديگر عناصر در مرگش با زنده يكموجود زندگي
خود گذشته مجموعه از كه ميشوند امانتي مسئول تولدشان عالمبا موجودات
وجود به امانت آن در تغييراتي زندگيشان با آنهاگرفتهاند تحويل
خاتمه مسئوليت اين به ديگر ، عناصر زندگيبه تحويل با و ميآورند
است گرفته گذشتگانش از آنچه از آميزهاياست موجودي هر زندگي.ميدهند
آن از وجود ، صافي از گذراندن است ، با اطرافش محيط به مربوط آنچه و
هميشه موجودات از اطرافبخشهايي محيط كه آنجا از.است كرده خودش
در.است نوسان در وتفاوت شباهت يا و تفاوت و آميزه اين است ، مشترك
جهان.هستند شدن تحولو و تغيير اين نشانگر متحرك فرمهاي من كارهاي
آن اجراي درحال هماهنگ و زيبا ريتمي با موجوداتي كه است رقصي مثل
قانونطبيعت يا موسيقي و ريتم براساس شدن ، و تحول رقص اين و هستند
شباهتعناصر نشانگر تابلوها در مشخص فرمهاي تكرار ديگر ، طرف از.است
.است طبيعت موجودات و
دنياي.بود افسرده و سرد بسيار كارهايم فضاي ابتدا در:ميگويد وي
نشان شده پيچيده درهم و شده دفرمه انساني فرمهاي و حالنابودي در
دنياي در كه هم فضايي شده ، دچارش بشري تكامل كه بود بنبستي دهنده
غير تيره و متضاد رنگهاي.بود تاري و فضايتيره داشت ، وجود رنگها
هم ، آن از بعد و بودند درآورده بهجلوه را بشري معضلات بودن حل قابل
روشني آينده اينكه بدون قطعميشد ، نقطهاي در جريان اين.بود تاريكي
تيرهوتاري آينده محكومبه جهان حيات ، روند قطع با.باشد پيش در
.بود
آن علت وي.دارند غلبه حيواني فرمهاي بيشتر نقاش ، اين كار فضاي بر
طرف ، اين به پيش سال چهار سه حدود از:ميدهد توضيح راچنين
نمادهاي و حيواني فرمهاي به را خودشان جاي كمكم انساني پيكرههاي
تصوير به را حيات از ديگري جوانب ونمادها فرمها اين كه دادند ديگري
.است گستردهتر و جهانشمولتر اعتقادمن ، به مجموعه اينميكشند
فرمهاي.هستند عالم موجودات از معرفبخشي فقط انساني پيكرههاي
.خلاءمستعدترند و مرگ نابودي تصوير براي فعلي ، تابلوهاي خوشبينانه
كه است تغييري شايد جهانبينيام ، در تغيير اين:ميگويد پايان در وي
.است گرفته صورت بودهام آن مسئول كه امانتي در من ازطريق