پنجم ، شماره 1239 آوريل 1997 ، سال ارديبهشت 1376 ، 24 پنجشنبه 4
|
|
(ع)علي ديدگاه از سياسي نخبگان و عدالت
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
غدير سعيد عيد بهمناسبت
(دوم بخش)- (ع)علي امام سياسي انديشه در عدالت
بهوظيفهخود نظام اجزاي از بايدهركدام كه است اين دوم ويژگي
:برساند بهانجام بهخوبي را آن و بوده پايبند
وي شدن عهدهدار و دارد رابهعهده آنچه آدمي واگذاردن بعد ، اما
انديشهايتباه و آشكار است گزاردناتوانيي بايد ديگري كه را كاري
(32).نابكار و
بايد كارگزاران و مديران از هركدام كار كه است اين سوم ويژگي و
كيفيت كمكاري ، با تلاش وجه بههيچ و گيرد قرار موردارزيابي دقيقا
متوسط و ضعيف افراد با كارامد و قوي افراد و ضعيف و متوسط با عالي
دانستن برابر را سياسي آفتنظام مهمترين (ع)حضرتعلي.نباشند برابر
اصرار و ميدانند نالايق و ضعيف افراد با خلاق و پركار لايق ، افراد
فردي بزرگي و باشد متعلق او خود به بايد كسي هر رنج و زحمت كه دارند
مهم و بزرگ كار يا شود داده جلوه مهم او كوچك كار كه شود موجب نبايد
عادلانه سياسي نظام يك بنابراين.شود انگاشته هيچ معمولي ، فرد يك
:است اينگونه (ع)امام نظر برطبق
را رغبتنكوكار آن ، كه آيد برابر درديدهات بدكار و نكوكار مبادا
كساني رنج و...نمايد وادار بدي به را وبدكردار كند كم نيكي در
را آنان نيكوي كار فراوان كه آر زبان بر كوششيكردهاند كه را
گرداند مايل كوشش به را دل بد ترسان و برانگيزاند را دلير يادكردن ،
بهحساب را يكي رنج و دار درنظر را هريك رنج مقدار نيز..انشاءا
كشيده كه زحمتي و ديده كه رنجي اندازه به او پاداش در و مگذار ديگري
بزرگشماري را او اندك رنج كه شود موجب كسي بزرگي مبادا و ميار تقصير
(33).آري بهحساب خوار را وي كوشش شود سبب مردي رتبه فرودي و
عدالت درجهتتحقق سياسي نظام اهداف (ب
اهداف گرفتبايد شكل عدالت سياسيبرمبناي نظام ساختار آنكه از پس
مختلف عدالتدرزمينههاي تحقق راستاي در نيز ايننظام حركت جهت و
بجز چيزي حكومت قبول از نخبگانسياسي هدف اگر.باشد سياسياجتماعي
مبتنيبرعدالت سيستم يك و آنانظالمند باشد عدالت كردن پياده
براي اهدافخود از يكي (ع)حضرتعلي.تحملكند را آنها نميتواند
كهستمكار دانايانميداند و علما به فرمانخداوند را حكومت قبول
(34).بشتابند ستمديده گرسنگان ياري به و برنتابند را شكمباره
تحقق و جامعه در ظلم و طبقاتي شكاف بردن ازبين هدف ، اولين بنابراين
:فرمود (ع)امام كه بود راستا همين در و.است اجتماعي عدالت
و بدوبرگردانم را او حق كه هنگامي تا است گرانمقدار من نزد خوار
(35).بازستانم او از را حق كه آنگاه تا خوار نيرومند
يكنظام براي لازم شرط اولين دقيققانون اجراي و حق احقاق بنابراين
مورد به سياسيخود نظام در را آن حضرتتوانست و است عادل سياسي
:گذارد اجرا
مامقرر براي آنچه و خدا كتاب رسيدبه من به حكومت كار چون...
پيروي ازآن و نگريستم فرموده بدان حكمكردن به را ما و نموده
(36).رفتم آن وبرپي است نهاده (ص)خدا كهرسول سنتي به و كردم
ناامني ، دشمني ، تشتت ، و اختلاف چون نتايجي و آثار ستم و ظلم همچنانكه
شيرين آثار عدالتدارد بهدنبال اجتماعي گسيختگي و نارضايتي بدبختي ،
اجراشدن و حقوق احقاق برابري ، امنيت ، آباداني ، اصلاح ، چون لذتبخشي و
آن راس در و عدالت مبتنيبر سياسي نظام يك.ميآورد بهارمغان را قانون
اجراي هدفشان و ظلم ساختن ريشهكن همشان تمام بايد عادل سياسي نخبگان
:بودند اينگونه (ع)حضرتعلي چنانكه.باشد عدالت
از نه و قدرت در رغبت بهخاطر نه رفت ما از آنچه ميداني تو خدايا
بهجايي را دين نشانههاي ميخواستيم بلكه زيادت ، خواستن ناچيز دنياي
بندگان تا گردانيم ظاهر شهرهايت در را اصلاح و بنشانيم بود كه
(37).گردد اجرا ماندهات ضايع حدود و آيد فراهم ايمني را ستمديدهات
و بيرغبتباشد قدرت به نسبت ميتوانداينگونه نظامي چه اينكه اما
باز نمايد حقوقمتمركز احقاق و حدود براجراي را خود توان تمام
با و افرادي چه كه دارد نظامسياسي اجزاي در عدالت بهميزان بستگي
ازنظر.باشند گرفته قرار مديريت مختلف سطوح در ويژگيهايي چه
:(ع)امامعلي
خودرا و نكند مدارا -حق در -كه جزكسي ندارد برپا را خدا فرمان
(38).طمعهانتازد پي در و نسازد خوار
من كه ميداني تو بارالها ، :ميفرمود نگريسته آسمان سوي به حضرت سپس
(39).ندادهام فرمان تو حق ترك به و بندگانت بر ستم به را آنها
در همه (ع)علي حضرت حكومت قوانيندر و حدود اجراي در عدالت (ج
اشخاص ، ميان وبرتري تفاوت هيچگونه و بودند برابر قانون مقابل
مصر فرماندار به صريحا (ع)امام.نداشت وجود اجتماعي طبقات و گروهها
:كه ميدهند دستور
آن در كهمردم اموري در خود ، داشتن مقدم از بپرهيز...
(40).مساويند
:كه ميفرمايند فرماندارانشتاكيد از ديگر يكي به نامهاي در و
(41).باشد تويكسان نزد است حق آنچه در مردم كار بايد پس
اصل اين به خودش ديگرانابتدا از قبل (ع)علي امام نيز اينجا در
حضرترهبر كه زماني.ميشد تمام ضررش به ميكرداگرچه عمل عدالت
(يهودي يا)مسيحي يك نزد را خود زره بود قدرت اوج در و اسلامي كشور
امتناع زره دادن از مسيحي.برد شكايت قاضي نزد آن گرفتن براي و يافت
نه ، :فرمود حضرت داري؟ گواهي آيا گفت (ع)امام به قاضي شريح كرد ،
مسيحي اندكي از پس شدند ، خارج محكمه از و كرد حكم مسيحي نفع به شريح
شترش پشت از صفين راه در كه است (ع)علي حضرت مال زره گفت و برگشت
حكم اين:گفت و شده مسلمان مسيحي فرد پس.برداشتم من و افتاد برزمين
ميشود حاضر خود قاضي نزد در كشور يك رهبر كه (42)پيامبرانست قضاوت و
و الگويحكومتي.ميدهد راي ذمه تحت مذهبي يكاقليت نفع به قاضي و
بود آن كردن پياده پي در (ع)كهامام عدالت بر مبتني قضايي نظام
از را زبانحقشان لكنت بدون جامعه افراد ضعيفترين استكه نظامي
:ميفرمايند مالك به خطاب حضرتميگيرند زورمندان و اقويا
- پاك را امتي هرگز:كهميفرمود شنيدم بارها خدا رسول از من...
لكنت -و ترس -قويبدون از ضعيف حق امت آن در كه نخوانند - گناه از
(43).نشود گرفته زبان
...و افراد خدمات لباس ، شخصيت ، طبقه ، به توجه بدون (ع)علي حضرت
از و (ع)علي حضرت ياران از نجاشيميفرمود اجرا را قانون همه براي
گاهي و بود (ع)علي ركاب در صفين جنگ در كه بود زمان شعراي و بزرگان
ماه روزهاي از يكي در وي.ميداد پاسخ شعر به را معاويه نامههاي
به شد ، شرابخواري و روزهخواري مرتكب اصرارابيسمال به رمضان
هشتاد سپس و كرد صادر را او دستگيري دستور حضرت و رسيد خبر (ع)امام
.نمود جاري او بر روزهخواري حد ضربه بيست و شرابخواري حد شلاق ضربه
(ع)امام پيش خشم با...بنعبدا طارق جمله از و يمامه طايفه از جمعي
فضيلت با و عاقل فرمانروايان نزد نميكرديم گمان گفت طارق.آمدند
با باشد يكسان خودي و فرمانبر افراد با طاغي و سركش افراد مجازات
راهي به را ما و زدي آتش را دلمان كردي نجاشي با تو كه كاري
و صبر به خدا آيهاز حضرت (44).ميشود منتهي جهنم به كه كشاندهاي
را (45)خداپرستان بر مگر است دشوار بس كاري اين و خواهيد ياري نماز
مسلمانان از فردي جز نجاشي آيا نهد بني برادر اي:فرمود كرده تلاوت
...و است گناه كفاره حد ، .بود دريده را الهي پردههاي از يكي كه بود
رفتار عدالت به كه نگردد موجب قومي ملامت:ميفرمايد خدا همانا
(46).است نزديكتر تقوا به كه كنيد رفتار عدالت به نكنيد ،
حضور محكمه در او وشاكي (ع)علي حضرت روزي عمر ، خلافت زمان در
ناراحت حضرت.كرد خطاب كنيهابوالحسن با را(ع)امام عمر.داشتند
زده صدا كنيه با را او و اسم با را او مدعي چرا كه كرد اعتراض شده
عقيده به.باشد برابر هم قاضي خطاب ميكند ايجاب عدالت زيرا (47)است ،
بدست را همهچيز نمايد عمل عدالت به اگر سياسي نظام هر (ع)علي حضرت
.است داده دست از را چيز همه كند عمل آن غير به واگر است آورده
:فرمود عمر به روزي (ع)امام
از را تو نمودي عمل وبدانها كرده حفظ را آنها اگر كه است چيز سه
تو هيچچيزديگري.كني رها را آنها اگر و ميكند ديگركفايت چيزهاي
و خويش بر حد كردن جاري:فرمود كدامند؟ آنها پرسيد عمر.ندهد سود را
كردن بخش و خشم و خشنودي در خدا كتاب براساس كردن حكم بيگانه ،
(48).سياه و سرخ بين عادلانه
رفتار آن براساس خود باقاتل كه رسيد حد بدان تا (ع)علي حضرت عدالت
قاتل مورد در بود بستر در كه هنگامي و خوردن ضربت از پس حضرتنمود
:فرمود خود
من كه شيري همان واز كنيد مدارا شماست بند در كه مردي اين با
كنم چه او با ميدانم خودم بردم بدر جان اگر.بنوشانيد او به مينوشم
با را او كنيد قصاص خواستيد و رفتم ديگر عالم به او شمشير از اگر و
فرزندان اي..كنيد مثله را او مبادا بكشيد ، شمشير ضربه يك
از پس شما نبينم كنيد ، دوري مردم مال و جان به تعدي از !عبدالمطلب
مردم خون به دست كشتهاند را اميرالمومنين اينكه نام به من مرگ
(49).برسانيد قتل به جرم معاون و محرك نام به را كساني و بيالاييد
شاخصهاي از يكي ثروت ثروتهميشه توزيع و مالي امور در عدالت (د
از حتيبرخي و است بوده مطرح قدرت كنار در تاثير نفوذو مهم بسيار
نقش است مسلم آنچه بهرحال.ميدانند قدرت منشا را ثروت انديشمندان ،
امام رقباي و دشمنان كه ميباشد قدرت تداوم و تحكيم در ثروت بسزاي
قدرت به از پس (ع)امام.ميكردند استفاده آن از راحتي به (ع)علي
در سرسختانهاي و قاطع سياستهاي عدالت ، به كامل پايبندي با رسيدن
روساي و قريش سران براي خصوص به سياست اين و گرفت پيش در مالي امور
.بود سنگين بسيار بودند شده بهرهمند عثمان زمان ثروتهاي از كه قبايل
:كرد اعلام چنين خود حكومت روز دومين در حضرت
برابرم ، وظيفه و حق در شما از هريك با شمايم از يكي من مردم ، اي
بست ، خواهم كار به را او دستور و بوده پيامبرتان سنت همان كارم روش
كه اموالي و آورده در خود بستگان تيول به عثمان كه زمينهايي بدانيد
خواهد بازگردانده بيتالمال به همه است بخشيده آن و اين به ناحق به
آن از چيزي اگر خدا به نميكند ، باطل چيز هيچ را حق كه بدرستيشد
را آن باشد رفته كنيزكان بهاي يا زنان مهر به كه بيابم اموال
ستم باشد سخت براو عدل آنكه و است گشايشي عدل در همانا برميگردانم ،
(50).يابد سختتر را
و اعوان به بيتالمال عثماناز كه املاكي و اموال تمام (ع)امام سپس
جعدنقل بن فضيل.بازگرداند بيتالمال به بودرا بخشيده انصارش
بردارد دست (ع)علي حمايت از شدعرب موجب كه عاملي مهمترين كه ميكند
عرب و عادي ، مردم بر را بزرگان و روسا (ع)امام زيرابود مالي مسائل
و پادشاهان همانند قبايل بزرگان و روسا با نميداد برتري عجم بر را
خود به را آنها طريقي هر از نمينمود سعي و نميكرد رفتار حكام ديگر
مردم دليل همين به و ميكرد عمل اين معاويهبرعكس ولي.سازد مايل
بزرگان روزي (51).معاويهميرفتند سوي به و كرده ترك را علي
يا:كه دادند پيام فرستاده (ع)علي حضرت رانزد فردي بنياميه
در كه را آنچه اگر...رفتاركردي ستم به ما همه با تو ابوالحسن
(52).كرد خواهيم بيعت تو با واگذاري ما به آوردهايم بدست عثمان زمان
به دست (ع)امام مقابل در همينها و نكرد را كار اين (ع)امام ولي
و مالي ، مسائل در (ع)علي عدالت شدت.جنگيدند او با و برده شمشير
به قبايل سران گرايش نتيجه در و حسابمعاويه و بيحد دادنهاي رشوه
به (ع)امام ياراننزديك از عدهاي كه گرفت بالا حدي به سويمعاويه
عرب و برمولي را قريش و عرب اشراف يااميرالمومنين:گفتند او
به گريز و مخالفت بيم كه كساني و بهآنان اموال اين از و بده برتري
در حضرت است ، خطر در حكومت اصل كه چرا كن ، عطا ميرود معاويه سوي
:فرمودند پاسخ
كه آن درباره كردن بهستم بجويم را پيروزي تا ميدهيد فرمان مرا
آسمان در ستارهاي و سرآيد جهان تا كهنپذيرم خدا به اويم؟ والي
كه -ميداشتم برابر را همگان بود من آن از مال اگر.برآيد پيستارهاي
(53).خداست مال مال كه رسد چه تا -سزاست تقسيم چنين
دارد ادامه