پنجم ، شماره 1255 مه 1997 ، سال ارديبهشت 1376 ، 14 چهارشنبه 24
|
|
عاشورا تحريفات
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
محرم ماه مناسبت به
مطهري مرتضي شهيد استاد قلم به
ثواب و اجر ظاهر وبه كنند گريه بيشتر و بهتر مردم اينكه براي
مثل فعلا هم ما مردم شد ، جعل دروغ كنند ، روضههاي پيدا بيشتري
و داغ خيلي روضههاي به باشند ، كرده عادت پررنگ چاي به كه چايخورهايي
اهل از عدهاي اجبارا كه شده عاملي خود اين و كردهاند عادت پرحاشيه
.ميخوانند ضعيف و دروغ روضههاي كنند گريه مردم اينكه براي منبر
مكان و مرزهايزمان متمادي ، قرون پس از (ع)حسيني اشارهحماسه
از حفاظت.است رسيده ما دستان امروزبه گوهري چون و درنورديده را
جاري اسلامي رگهاينهضتهاي در خون چون كه مانند ، و گوهربيمثال اين
استاد ميباشد ، مردم و علما برعهده كه وچراست بيچون اصل يك است
چهره از خرافهزدايي اصل گوهري ، چنين اصالت نشاندادن براي مطهري شهيد
دروغين روايات معرفي با دارد سعي و ميگيرد درپيش را (ع)حسيني نهضت
را مردم شده ، پرداخته و ساخته اجتماعي زمينههاي به توجه با كه
.سازد آگاه تاريخي عظيم جريان اين نسبتبه
مقالات سرويس
از چيز يك كردن كج و منحرفكردن معني به و است حرف ماده از تحريف
.است مجراياصلي و مسير
;روحي و معنوي ديگر وپيكري ، قالبي و لفظي:است نوع دو بر تحريف
.معنوي و لفظي:است قسم دو بر نيز مغالطه صنعت همچنانكه
آسماني كتب تحريف از قرآنكريم.دارد تاريخي سابقه مغالطه و تحريف
.كرديم كلمهيادداشت ورقههايتحريف در كه سخنميگويد گذشته
نظر از معنوي ، و لفظي:قسماست دو بر نوع نظر از كه همانطور تحريف
طرف از يا است دوستان طرف از يا:است قسم دو بر نيز محرف يعني عامل
عداوت يا و است دوستان جهالت منشاش يا ديگر عبارت به دشمنان ،
:است قسم چند بر نيز فيه محرف يعني موضوع نظر از همچنانكهدشمنان
يك در يا و خصوصي نامه يك مانند است بياهميت و فردي امر يك در يا
جعل مثل است اجتماعي تاريخي سند يك در يا و است ادبي ارزش با اثر
.است اجتماعي و تربيتي و اخلاقي سند يك در يا و اسكندريه ، كتابسوزي
اهل اسارت ميگويد عاشورا تاريخ پنجمبررسي سخنراني در آيتي مرحوم
شود گفته مردم به عاشورا وقايع حقيقت اينكه براي بود بزرگي عامل بيت
.نشود قلب حقيقت و
و خطبه به بيت اهل اهتمامزنان كه (ص 168) دارد اصرار آيتي مرحوم
براي همه ،(ع)عليبنالحسين امام بودن با فرصتهايمختلف ، در خطابه
تحريف چه و لفظي تحريف چه) بشوند كربلا حادثه تحريف مانع كه بوده اين
واقع آنچه متن.بشود تحريف و قلب حاثه اين نگذارند خواستند و (معنوي
تشريح هم را امام هدف و كردند بيان خطابه و خطبه بهصورت بود ، شده
.كردند
و خطبه ارزش به ضمناشاره (ص 175) سخنراني 9 آغاز در آيتي مرحوم
ازروي را كربلا واقعه ميتوان امروز:بيتميگويد اهل سخنان
و كربلا و عراق و حجاز راه وبين مكه در كه بيت اهل و امام خطبههاي
پاسخ در كه سخناني روي از و كردهاند ايراد ومدينه شام و كوفه
او اصحاب و امام خود كه رجزهايي روي از و گفتهاند آن و اين پرسشهاي
شده ضبط و ثبت معتبر ماخذ ودر خواندهاند دشمن مقابل در عاشورا روز
بدل و رد بصره و كوفه مردم و امام ميان كه نامههايي روي از و است
به ابنزياد كه نامههايي و نوشته زياد ابن به يزيد كه نامهاي و شده
و ابنزياد به سعد بن عمر نامههاي و نوشته سعد عمربن و يزيد
روي كه جزئيات تمام با را عاشورا واقعه مدينه حاكم به نامهابنزياد
.نيست ديگري ماخذ و مدرك به نيازي هيچ و كرد توصيف و شرح است داده
صادر زياد ابن يزيدبراي ابلاغيكه در كه اينست دشمن تحريفات جمله از
پسر مسلم دادهاندكه اطلاع من (جاسوسان) دوستان:ميكندمينويسد
.كند اختلاف ايجاد ميانمسلمانان در تا آمده كوفه به عقيل
!عقيل پسر:گفت گرفتاريمسلم از پس مسلم خود به زياد ابن ايضا
تفرقهافكندي آنها ميان و آمدي تو بودند ، آسودهخاطر شهر اين مردم
.انداختي يكديگر جان به را مردم و
شهر اين به خود من بلكه چنيننيست ، :گفت ابنزياد جواب در مسلم اما
مانامهها به شهر اين مردم ;سازم پراكنده را كهمردم نيامدم
كشت را آنها نيكان كهپدرتزياد شدند يادآور آننامهها در و نوشتند
رفتار آنها دنيابا زورگويان و بيدادگران چون و ريخت خونشانرا و
مجيد قرآن حكم به را مردم و سازيم برقرار را عدالت تا آمديم ما.كرد
.كنيم دعوت
آنچنان كه نشد پيدا درجهان مورخي و نگرفت تحريف اين حال هر به
شده حادثهعاشورا در معني يا لفظا كه اماتحريفاتي.كند قضاوت
:است
لفظي تحريفات
واسرار درمنتخبطريحي اينكه بر مبني فضه و شير داستان الفـ
و ميآمد شبهاشيري كه شده نقل نيز اسدي مرد يك دربندياز الشهاده
كه العياذبالله.است شير ، عليبنابيطالب آن كه شد معلوم عاقبت
.است آمده نيز كافي در متاسفانه
قاجاريه زمان از و است خيليمستحدث ظاهرا كه قاسم عروسي داستان -ب
(.است كاشفي ملاحسين زمان از).تجاوزنميكند
.او به بردنمرغ خبر و مدينه در صغري فاطمه داستان -ج
اباعبدالله خون از قطرهاي و بود افليج كه يهودي دختر داستان -د
.يافت بهبود و چكيد بدنش به مرغ يك بهوسيله
جداگانه خيمه يك در برو اوكه به حضرت امر و كربلا در ليلي حضور - ه
:شعر و كن ، راپريشان خود موي
رجعوا عادواوان لئن نذرعلي
ريحانا الطف طريق لازرعن
:قبيل اين از اشعاري و
...اكبر ليليزغم
رويم صحرا اين از بابا خيزاي
رويم ليلا خيمه سوي به نك
پدر بهانه و رفت ازدنيا شام در كه عبدالله ابي از طفلي داستان -و
بهنفس شود رجوع).كرد وفات همانجا و راآوردند پدر سر و ميگرفت
(المهموم
مدينه و عراق راهي بهدو اينكه و اربعين در كربلا به اسرا آمدن -ز
و ;كربلاببرد به را آنها كه خواستند ازنعمانبنبشير رسيدند ،
اما.عوفي عطيه و است جابر داردزيارت حقيقت اربعين در آنچه اينكه
.است افسانه جابر با سجاد امام ملاقات و كربلا از شهدا عبور
هزار ششصد و بلكهيكميليون سعد عمر لشكر بودن نفر هزار هشتصد -ح
را هزارنفر ده حمله يك به عاشورا ، روز بودن دوساعت و هفتاد نفر ،
قاسم قاتل ونيزه گز هجده هاشممرقال نيزه اينكه به برسد تا كشتن ،
.بود گز شصت سنان نيزه و گز هجده
التماس قبيل از است ، پيشدشمن تذلل اظهار آنها در كه روضههايي -ط
.آب براي كردن
ميكشيد سوار و بودند رابسته گردنش اسارت حين در كه طفلي داستان -ي
.شد خفه طفل تا
يك را حادثه اين كه بود اين تحريف اولين -الف:معنوي تحريفات اما
امام.خصوصيدانستند و محرمانه دستور يك از ناشي و استثنائي حادثه
!شود بخشيده امت گناهان شدتا كشته او !شد امت گناهان فداي حسين
اين.است شده رايج نيز ما ميان در كه است مسيحي فكر يك اين شك بدون
سنگر صورت به را او و ميكند مسخ كلي به را حسين امام كه است فكر
:ميدهد قرار ديگران بد عمل كفاره را او قيام ميآورد ، در گنهكاران
جوابگوي !شوند بيمه الهي عذاب از گنهكاران كه شد كشته حسين امام
روزه نميخواني ، نماز چرا تو گفتند شخصي به).باشد معصيتكاران معصيت
مرا ضربه سه سينه هيئت ، در جمعه شب !من؟ گفت ميخوري؟ مشروب نميگيري ،
كارها بعضي از را قمي سردستههاي خواستند هرچه بروجردي آقاي !نديدي؟
(.هستيم شما مقلد روز يك جز سال همه ما گفتند نكردند ، قبول كنند منع
لازم بهانهاي يك ميگوئيم كه اينست مسيحيان با ما فرق هست كه چيزي
جواب كه است كافي همان و بريزد اشك مگسي بال قدر به است ،
آدمكشيها و رباخواريها ، ظلمها شرابخواريها ، خيانتها ، دروغگوئيها ،
مكتب باشد ، دين احكام احياء اينكهمكتب بجاي حسين امام مكتب !بشود
و بالمعروف وامرت الزكاه آتيت و الصلاه قداقمت اشهدانك
اين در.شد يزيدسازي و زيادسازي ابن مكتب باشد ، عنالمنكر نهيت
را راه سر كه مردي داستان قبيل از شده ساخته افسانهها كه است زمينه
از قافلهاي كه كرد پيدا اطلاع ميكرد ، لخت و ميكشت را آدمها و ميگرفت
در و كرد كمين گردنهاي در ميكنند ، عبور نقطه فلان از امشب حسيني زوار
متوجه او و گذشت و آمد قافله و برد خوابش ميكشيد انتظار كه حالي
بدن و لباسها روي و بود شده بلند غبار و گرد ميگذشت ، كه قافله.نشد
هم را او و شده بپا قيامت كه ديد خواب حال همين درنشست او
و ريخته كه ناحقي خونهاي جرم به ميبرند جهنم طرف به كشانكشان
اسلام نظر از زيرا) است كرده سلب كه امنيتي و دزديده كه مالهايي
الله يحاربون الذين جزاء وانما.ميشوند خوانده محارب اينها
به شود رجوع (مائده30) ايديهم يقتلواويصلبوااوتقطع ان...ورسوله
رسيد ، جهنم بهنزديك همينكه ولي (مطلب فقهي بحث به و آيه تفسير
كسي اين زيرا برگردانيد را او امرشد و كرد امتناع او قبول از جهنم
نشسته او روي بر حسيني زوار غبار بوده ، خواب كهدر وقتي در كه است
!است
نجات را او جانيبنشيند دزد يك روي بر حسين زوار غبار كه وقتي پس
ابراهيم از بالاتر حتما و !درجهايدارند و مقام چه زوار خود دهد ،
:شاعر قول به!بود خواهند خليل
ميانه 0 حاشيه 0:شعرپلهاي-:312
باشد تو كوي سگ پاي كف كوخاك كسيام كوي سگ پاي كف خاك من
و غلاظ وملائكه ميآورند قيامت در را مردي اصفهاني شاعر قول به و
شهادت او گناهان به وهي ميبرند الهي عدل محضر به را او شداد
شكمها:ميگويند نميشود ، واقع رسيدگي مامور فرشته توجه مورد و ميدهند
:صفحه 133 مكرم ديوان..است ، كرده پاره
ميانه 1 حاشيه 0:شعرپلهاي-:312
كرده هديه اشكي مرده اين اگر
كرده گريه كن ولش
كرده خفيه يا معصيت گر عيان
كرده گريه كن ولش
نكرده عاصي بنده اين نماز
خورده روزه حق مه
كرده تكيه يك در ناله يك ولي
كرده گريه كن ولش
شيرخواره كودكان از اگر
پاره كرده شكمها
كرده نسيه گريههاي دسته به
كرده گريه كن ولش
است يتيم مال همه او خوراك
است عظيم او گناه
كرده قريه در هم و شهر در خطا
كرده گريه كن ولش
است ناس حق او برذمه اگر
است ناشناس را خدا
كرده فديه را جهان خود براي
كرده گريه كن ولش
فرق بر قداره زده خود دست به
غرق شده خود خون به
كرده بيبنيه ستم زين خود تن
كرده گريه كن ولش
ناموس تضييع صد دو نميارزد
قدوس و سبوح يك به
كرده لحيه بر روان اشكي اگر
كرده گريه كن ولش
چند تحريف عامل ميگوئيم اكنون.است چيز دو تحريف عامل گفتيم قبلا
:است چيز
تحريف و قلب را ميكننداينها كوشش كه وقايع اين دشمنان اغراض -الف
.ديديم درنمره 4 را نمونهاش چنانكه كنند ،
قبلا كه دارد وجود بشر در كه خيالي قهرمانسازي و اسطورهسازي حس -ب
توجه مبناي غدير ، عيد سخنراني در شريعتي دكتر آقاي و شد اشاره آن به
كه است حس همين گفتيم و.كردند بيان احسن نحو به اساطير به را بشر
نميتواند روز چهل علي شمشير آسيب از جبرئيل كه ميبرد آنجا را علي
خودمرحب كه ميگيرد صورت برنده و نرم آنچنان علي ضربت و برود بالا
تعريف تو از كه اينهمه !علي يا:ميگويد علي به و نميشود متوجه
تكان يك را خودت ميگويد علي !است؟ همين تو هنر و زور همه ميكنند ،
به نيمي و طرف اين به نيمي ميخورد تكان تا.است خبر چه ببيني تا بده
!ميافتد طرف آن
اينكه آن و است دخالتكرده هم خاصي عامل يك عاشورا حادثه درخصوص -ج
به جريان اين كه شده توصيه دين طرفپيشوايان از خاصي فلسفه خاطر به
و تذكر اين فلسفه.بگريند آن بر مردم و شود يادآوري يكمصيبت عنوان
كه است اين آن احياء فلسفه و است خاطره اين احياء گرياندن ، و گريستن
ميان در سال هر حسين امام و بماند زنده هميشه براي نهضت اين كلي هدف
ترون الا:كه بشنوند او حلقوم از مردم و كند ظهور صورت اين به مردم
لا:بشنوند هميشه مردم عنه ، لايتناهي الباطل وان به ، لايعمل الحق ان
اين بشنوند مردم برما ، الا الظالمين مع الحياه و سعاده الا الموت اري
با كه را تاريخي اين ببينند و است شده سروده حماسه با كه را ندايي
.است شده نوشته خون
گريستن خود وگرياندنها ، گريستنها هدف به توجه بدون مطلب اين ولي
است هنري يك خود زدن گريز.است شده هنرمخصوص بلكه است ، شده موضوع
و مردمبهتر اينكه براي قهرا.خوانها روضه و منبر اهل درميان
پيدا بيشتري ثواب و اجر اينكه براي ظاهر به و كنند ، گريه بيشتر
به كه چايخورهايي مثل فعلا هم ما مردم.شد جعل دروغ روضههاي كنند ،
به نميگيرد ، را آنها كمرنگ چاي كه باشند كرده عادت پررنگ چاي
كه شده عاملي خود اين و كردهاند عادت پرحاشيه و داغ خيلي روضههاي
روضههاي بكنند ، گريه مردم اينكه براي منبر اهل از عدهاي اجبارا
در.ميخوانند ضعيف روضههاي بگوئيم ، محترمانه بخواهيم اگر و دروغ ،
آذربايجان علماء از يكي ميگويند:است توجه جالب داستان دو ذكر اينجا
منبر اهل به و ميبرد رنج ميشد خوانده كه بياصلي روضههاي از هميشه
!ميخوانيد؟ شما كه چيست مارها زهر اين ميگفت معمولاميكرد اعتراض
خودش مسجد در خودش دهه يك آنكه تا نميكرد ، گوش سخنانش به كسي ولي
اصطلاح به كه كرد شرط روضهخوان با.بود خودش هم باني و گرفت روضه
ندارم حرفي من !آقا:گفت روضهخوان.نكند قاطي زهرمارها آن از خودش
من مجلس در !داري؟ چكار تو:گفتنميكنند گريه مردم كه بدانيد ولي
.شد بپا مجلسشود خوانده دروغ روضههاي يعني زهرماريها آن از نبايد
شد روضه وارد منبري.رفت محراب كنار هم منبر و محراب ، در خودش آقا
دست هم خودش آقا.نشد كنند گريه مردم راست روضه با خواست چه هر ولي
خود با ولابد ;شد يخ خيلي مجلس !عجب ديد و بود گذاشته پيشاني به را
است اين نميگيرد آقا روضه اينكه علت گفت خواهند عوام مردم الان گفت
طرف به را سرش يواشكي.پاشيد خواهند مريدها و نيست صاف آقا نيت كه
.كن قاطيش زهرماريها آن از قدري گفت و برد منبر
روضه يك بار اولين براي شهرستانها از دريكي:اينكه ديگر داستان
زيارت به رفت متوكل زمان در كه زني داستان درباره مفصليشنيدم
با زن آن عاقبت تا ميبريدند ، دست و ميشدند مانع و ،(ع)اباعبدالله
:ميكند فرياد و ميشود انداخته دريا به نيست ، يادم كه مفصلي شرح
زن به و ميآيد و پيداميشود سواري.برس فريادم به !يااباالفضل
ومرا نميكني دراز دست چرا:ميگويد زن !بگير را ركابم:ميگويد
.ندارم بدن در دست من آخر:ميگويد نميگيري؟
.هستند تحريفها و جعل اين براي عاملي هم مردم خود ميشود معلوم پس
.نيستند حال حالها ، زبان زبان بسيارياز
:شعر اين
ياوري من توبه كربلا خاك اي ميانه 5/0 حاشيه 0:شعرموازي-:311
نما
نما مادري من توبه مادري نيست چون
امام شان شايسته نه و آورده زبان به كلماتي چنين امام نه !چه؟ يعني
فرضا ساله هفت و پنجاه مرد يك.نيست مردي هيچ شايسته است ، بلكه
خواندن را مادر.نميخواند را مادر بنالد ، غربت و تنهايي از بخواهد
وقتي سنين اين.دارد مادر دامن به احتياج هنوز كه است بچه يك شان در
.هستند مادران پناه فرزندان معمولا كه است
تبحر يك از و است بينظيري كتاب خود نوع در كه مرجان كتابلولوو
داده قرار قسمت دو در را خود بحث ميكند ، حكايت مرحومش مولف واقعي
صفحه صدق ، بحث در.صدق اخلاص ، :است برآمده نيكو دو هر عهده از و است
الكتاب يكتبون للذين فويل:آيه اول.ميكند نقل را مربوطه آيات 82 ،
لهم فويل قليلا ثمنا به ليشتروا عندالله من هذا يقولون ثم بايديهم
افتراي آيات سپس (آيه 79 بقره) ممايكسبون لهم وويل ايديهم كتبت مما
.است زياد كه ميكند نقل را كذب
:قبيل از ميكند اشاره روضهخوانها دروغهاي بعضي به درصفحه 92 -
ليلي مادرش به امام برگشتن ، و ميدان به علياكبر رفتن از پس -الف
شنيدم جدم از من كه فرزندت براي كن دعا خلوت در برو و فرمودبرخيز
.ميشود مستجاب فرزند حق در مادر دعاي:ميفرمود و
فقال بطرفه فرمقها امام بالين به آمد احتضار حالت در زينب حضرت -ب
با حضرت پس!كربي وزدت.قلبي كسرت فقد الخيمه الي ارجعي:اخوه لها
را دلم كه گرد باز خيمه به:فرمود و انداخت نگاهي وي به چشم گوشه
.افزودي را غمم و شكستي
!كشت را نفر هزار ده نوبت هر و كرد حمله دشمن به بار چند امام -ج
در:ميگويد نراقي ملامهدي آخوند القلوب محرق كتاب از صفحه 167 در
شيخعبدالحسين عصر علامه محضر از استفاده و كربلا اياممجاورت
و بود طايفه اين از پدرش و آمد حله از خواني عربروضه سيد طهراني ، ،
در.نداشت آخر و اول.داشت پدر ميراث از كهنهاي (جزوه جمع) اجزاء
از عامل جبل علماي از عالم فلان تاليفات از بود نوشته حاشيهاش
.نمود كتاب آن حال استعلام سيد آن غرض ، .است معالم صاحب شاگردان
;نيافت مقتل كتابيدر عالم آن دراحوال اولا عبدالحسين شيخ مرحوم
ممكن داردكه اكاذيب ديدآنقدر و كرد مطالعه را كتاب خود ثانيا
.آن از نقل و نشر از كرد نهي را سيد آن لذا.باشد عالمي از نيست
در را آن مطالب و افتاد بندي در مرحوم دست به كتاب همين بعد ولي
بيشمار مجعوله واهيه اخبار عدد بر و كرد نقل الشهاده اسرار كتاب
.افزود آن
و سواره هزار ششصد به كوفه لشكريان عدد:مينويسد دراسرارالشهاده
.است ميرسيده (هزار ششصد و ميليون يك) پياده كرور دو
ايام در من كه كرد نقل مشافهه بندي در مرحوم:ميگويد صفحه 168 در
هفتاد عاشورا روز كه كرد نقل روايتي يا گفت عالم فلان كه شنيدم سابقه
حال ولكن آن نقل از شدم متعجب و شمردم غريب آنوقت در من و بود ساعت
نقل ، آن كه كردم يقين يا جمع خاطر كردم عاشورا روز وقايع در تامل كه
.زمان از مقدار آن در مگر نشود وقايع همه آن و راست ،
بعضي بلكه اينجماعت تجري سبب كه است چيز دو:ميگويد صفحه 183 در
در بلكه ماخذ و بياصل حكايات اخبارو نقل در شده تاليف ارباب از
:حكايات و جعلاخبار و دروغ بافتن
چه و بگريانيد قسم چه به كه ننوشته ابكاء مدح اخبار در گفتهاند:اول
وسيله گريانيدن ، سبب هرچه ميشود معلوم نكردن ذكر اين از و بخوانيد
عليهذا.است مستحسن و ممدوح باشد اشك آمدن بيرون و دل سوزانيدن
.است تعزيهداري غيرمقام در كذب منع اخبار
.كرد مستحب مباحبلكه را كبيره معاصي از بسياري ميتوان بيان اين به
و بوسه يا غيبت مثلا پس.مومن درقلب سرور ادخال فضيلت اخبار مثلا
.است جايز بشود سرور ادخال موجب اگر لواط بيگانهيا با زناي
كه كرد نقل من براي يزد علم اهل ثقات از يكي:ميگويد صفحه 186 در
كه (كوير) بيابان راه آن از مقدس مشهد به رفتم پياده يزد از وقتي
خراسان دهكدههاي از قريهاي وارد منازل مسير در دارد ، بسيار مشقت
شد مغرب چون.آنجا مسجد به رفتم بودم غريب چون نيشابور قريب.شدم
و مغرب نماز و آمد پيشنمازي و كردند روشن چراغي و شدند جمع ده اهل
خادم پس نشست ، منبر بالاي رفت پيشنماز آنگاهكردند جماعت به را عشا
.گذاشت آخوند جناب نزد منبر بالاي برد و كرد سنگ از پر را دامن مسجد
كه كلمه چند.شد روضهخواني مشغول آنگاه !چيست؟ براي ماندم متحير
اين در.شد بيشتر تعجبم.كرد خاموش را چراغها و برخاست خادم خواند
فريادها و جماعت آن بر منبر بالاي از شد انداختن سنگ بناي ديدم حال
از سومي بازو ، از فرياد ديگري سرم ، واي اي:ميگويد يكي شد ، بلند
آخوند و تمام سنگ گذشت ، قدريشد بلند شيونها و گريهها هكذا و سينه
ديده و خونين صورت و سر با مردم.كردند روشن را چراغ و شد دعا مشغول
شنيع كار اين حقيقت از و رفتم پيشنماز نزد به پس.رفتند اشكبار
گريه عمل قسم اين از غير به جماعت اين و ميخوانم روضه:گفتپرسيدم
(برسند اباعبدالله بر گريه ثواب به اينكه براي) بايد لابد.نميكنند
.بگريانم را ايشان نحو اين به
دارد ادامه