پنجم ، شماره 1258 مه 1997 ، سال ارديبهشت 1376 ، 19 دوشنبه 29
|
|
نثر
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
(ششم بخش) نو داستان با آشنايي
فريب را ما داستاني ، نبايد نثر بودن ويژگي صاحب و بودن خاص توقع
ادبياتبدانيم را انشانويسي و دهد
مندنيپور شهريار
را شكارگاهي نشاني نه كه زد حرفي غارنشينان از يكي كه زمان آن
بود ، غار اجاق آتش درباره نه درنده ، حيواني شدن نزديك خبر نه ميداد ،
نميخورد ، بقيه درد هيچ به حرف اين خلاصه ، و دستور ، نه و بود تهديد نه
قرار خود بين را زبان نخستين انسانهاي كه زمان آن.شد زاده ادبيات
ستاره مثل شب ، در پلنگ چشم كه گفت بودند ، كرده اختراع يا گذاشته
جنگل در كه كرد تعريف آنها از يكي كه زمان آن.شد زاده ادبيات است ،
آتش دور كه كساني و بوده نفر هشت هفت قد بلندياش كه است ديده ماري
آنها شوق از او و چي؟ بعدش !خب:پرسيدند كنجكاوي با بودند ، نشسته
آنها توجه كه وديد داشت سر سه مار آن كه پريد دهانش از و آمد ذوق سر
تا.شد زاده قصه ;ميآمد در آتش هم دهانش از كه گفت و شد بيشتر
به اشارهاي يا داستان و قصه بدون انسان كه نبوده روزي كه روز امروزه
.كند زندگي آنها ،
انتقال و روايتماجرا وسيله.بود وسيله يك داستان در نثر زماني ،
زبان بودن خاص و زيبايي نويسندگانبه هرچند.خواننده به اطلاعات
اصلي عناصر از يكي بهعنوان كه امامدتهاست داشتند ، توجه داستان
عنصر به نثر اعتلاي خدا ، بنده اين قلم گمان به.است شده مطرح داستان
پسا و ساختارگرايي از اعم نوين نقدهاي توجه حاصل نحوي به داستاني ،
تبديل داستاني نثر آن ، طي كه روندي ادامه در.است..و ساختارگرايي
داستان ديگر عناصر از بعضي بتوان گمانم ، به ميشود ، هنري پديدهاي به
.دانست نثر مجموعه زير را
از پس كردكه ادعا ميتوان هم ايران معاصر داستاننويسي مورد در
به جوان مخصوصاداستاننويسان و اصيل داستاننويسان توجه انقلاب ،
جديد ، نسل اين گويا.است انقلاب قبلاز نسل از بيشتر بسيار نثر ،
بيشمار احتمالهاي و نشده گرفته كار به توانمنديهاي بالقوه ، امكانات
تجربه را آنها بيشتري علاقه با و كرده درك بهتر را فارسي زبان
...ميكند
حال هر به اينگونهمتن ، كه است اين داستاني نثر درباره مهم نكته
مستعمل و شده گرفته كار به زبان با كلا يا و روزمره كلام با بايد
ادبيات:كه است همين ادبيات تعريفهاي از يكي اصلا.باشد داشته تفاوت
ضمن نو ، خوانندهاست زبان معمولي هنجارهاي از تخطي يا انحراف
مكانپردازي و شخصيت جالب ، ماجراي توقع بر علاوه داستان ، خواندن
چشمانش ، جلو ناديده دنيايي شدن گشوده براي انتظار و هنرمندانه
ادراكي و لذت و تازه و خاص نثري كه باشد داشته توقع ميبايست ،
توقع اين نويسندهاي اگر.كند تجربه و ببيند هم نثر از زيباشناسانه
نميتوان نثري چنين براي.ميلنگد داستانش پاي يك نكند ، برآورده را
هدف و شكل با مطابق كه است اين آن اصل كه چرا.گذاشت قانون و قاعده
.نباشد رفته كار به و معمول هنجارهاي به شبيه و باشد داستان روح و
پديد هنري جوششي از باشد ، تازه بايد كه ميدانيم فقط ما بنابراين ،
اين اگرقاعده و باشد زبان خود يعني.نهد بنا تازهاي قواعد و آيد
و كهنه نثري با اثري ، اگر كه هم بپذيريم بايد شود ، پذيرفته استدلالها
نثرش از و نكند نثرش متوقع و متوجه را ما است ، ويژگي فاقد كه نثري
كم ادبي گوهره يك اثر آن نگيرد ، بهره داستاني واقعيت ساختن براي
.دارد
فريب را ما داستاني ، نبايد نثر بودن ويژگي صاحب و بودن خاص توقع
داستان كه خوانندههايي معمولا ، .ادبياتبدانيم را انشانويسي و دهد
در شده انجام تجربههاي و قدرتها و شيوهها از خواندهاندو كم
اشتباه باانشانويسي را نثر قدرت هستند ، بياطلاع جهان داستانهاي
حشو ، از مملو گداز ، و پرسوز وتاب ، پرآب نثرهاي از آنها.ميگيرند
قدم اين البته.ميبرند لذت چرب ، و مطنطن قشنگ ، بهظاهر كلمات از پر
بعدي ، قدمهاي در.است ادبيات از زيباشناختي لذت كسب و تجربه اول
در كه اين مگر.ميرود سر نثرها گونه اين از حوصلهاش خواننده ، همين
انشا درس در نثرها ، گونه اين پسنديدن ريشه.شود متوقف اول قدم همان
ادبيات به بيتوجه معلمهاي كه تعريفي و رفتهايم كه است مدرسههايي
گونه آن.دادهاند جا ما ذهن در پويا ، و زنده نثر به بيعلاقه و معاصر
توصيف را بهار مثلا كه ميكردند وادار را شاگردان معلمها ، گونه آن كه
كرده رايج را بيهوده پسند نوعي و آورده پديد نثري كليشه نوعي كنند ،
.مينمايد غريبه را معاصر ادبيات هدفمند و موجز برنده نو ، نثر كه
خلق نيز خور نثريدر داستان ، روايت ضمن كه ميكند تلاش نو نويسنده
احتمال كه اين سواي تلاش اين.بلكهبيافريند برد ، كار به كه نه ;كند
به هم را زبان بالقوه امكانات ميكند ، تقويت را ماندگار داستاني خلق
از يكي ديگر ، عبارت به.است زبان تكامل حاصلش كه كاري.ميآورد عمل
نوطلبي و خلاقانه آزمونگرا كاركرد زباني ، هر شدن توانمند راههاي
آماده و مييابد بيشتري ظرفيت زبان گونه ، ايناست زبان آن ادبيات
يكديگر از زبان و انديشه كه زيرا.ميشود يافتهتري تكامل انديشههاي
نثر اصيل تجربههاي از بايد بنابراين.گوهرند يك دو هر نيستند ، جدا
خواه و موفق خواه تجربهها ، اين.كنيم استقبال معاصر و نو ادبيات در
آن ماندن عقيم از زبان ، ماندن راكد از غيرمستقيم ، خورده ، شكست
از جديدي نيروهاي.ميگشايند زبان بر تازهاي عرصههاي.ميكنند جلوگيري
به زبان از را كارآمدي و نو بالقوه سازههاي و نحو.ميكنند آزاد آن
و توان غيرمستقيم ، طور به كه ميكنند ياري را زبان و ميآورند فعل
عروج براي امروزه ، كه ضرورتي.بيابد علمي حتا و فلسفي بيان ظرفيت
.نيازمنديم آن به سرزمينمان فرهنگ
.است ضمني ميگنجد ، دلالتهاي خلاصه اين در كه نثر درباره نكته آخرين
ميتوانيم را متعددي دلالتهاي برميخوريم ، كلمهگلنار به متني در وقتي
از.است دختري يا زني نام كلمه اين سو يك ازدريابيم اسم اين از
را كلي مفهوم به خود ، گل در.ميآورد ذهنمان به را انار گل سو ، ديگر
.(آن تركيب در نار وجود واسطه به) ميرساند ذهن به را آتش سپس و دارد
خود ، آتشين وجه در و ميكند تداعي را آن سرخي و انار ميوه كلمه اين
باشد ، شخصيتي نام گلنار داستاني يا متني در اگر پس...را آتش سرخي
.كرد خواهد كشف و حس را كلمه اين از ديگر بردارهايي فعال ، خواننده
يك از كه يامفاهيمي تصاوير يا بردارها ، اين به غربي نگرهپردازان
ضمني ميآيددلالتهاي دست به اصليكلمه ، منظور يا معني سواي كلمه ،
و بديع علم در ما ، خود قديم سخنيورزان و پارسيگويان).نهادهاند نام
آغاز از بسياري گزارههاي و مانده اجر و بيارج كه كلام صنعت
نامتبادر كاركرد اين به دارد ، خود در را نوين نقد و زبانشناسي
اين.رفت پنجره كنار صادق كه ميخوانيم داستاني در وقتي.(نهادهاند
و.سقفي زير و است اتاقي در صادق كه دارد را اين دلالت خود در جمله
.كند حذف را شد اتاق وارد جملهصادق كه دهد ترجيح است ممكن نويسنده
و قرار به ناآشنا خواننده گاه كه است ضمني دلالتهاي بر تكيه دليل به
.است كم اطلاعات داستان در كه ميكند احساس نو ، داستان مدارهاي
كه اين اما.ميدهند حجم متني هر به كلا و داستان به ضمني ، دلالتهاي
خيالي ميشوند ، انگيخته ضمني دلالتهاي بنويسيم ، كه طور هر كه كنيم فكر
.باشد داشته نظر در را موضوع اين هم آگاهانه بايد نويسندهاست باطل
تلالو متن كه باشد داشته كلام در رفتاري و قرارها و كليدها يعني
نويسنده اين ، از بعد.شوند برانگيخته كلمات ضمني دلالتهاي و بيابد
را همديگر ضمني ، دلالتهاي مجموعه كه باشد داشته هوشياري چنان بايد
.كنند عمل هماهنگ و نكنند نفي و نقض
خواننده و نويسنده ناخودآگاه حوزه از ضمني دلالتهاي از ديگري بخش
.ندارد جايي خلاصه اين در كه برميآيد
هنگام كه آناست آن ، و ميرسيم مكرر نتيجهاي به باز گويهها ، اين با
به البته.داريم لازم معمول بردقتهاي افزون دقتي نو داستان خواندن
از انشايي ، نثر از نمونهاي.باشد دقتي چنين لايق داستانخود كه شرطي
:ميكنيم ذكر را رولان نوشتهرومن شيفته جان
و دشت در رابيرون ، روزي بار نخستين براي اينك ماهها از پس...
گشته سرمست بهاري آفتاب ازاين و رفته راه بود ، گذرانده روستا ،
برهنه درختان از سايهاي هيچ كه مستيزا ، ميناب همچون آفتابيبود
چشمانش ميطپيد ، رگهايش داشت ، سر در زمزمهها آفت...نميآميزد بدان
...بود روشنايي سيلابهاي از سرشار
پديد را درازنفس تقليدهايي ما ، خود سرزمين در نثري چنين تاثير
.باشند داشته را ديگرجانشيفته ارزشهاي كه بيآن آورده
سارتر از مثالي از برنوشته -پانوشت1