پنجم ، شماره 1263 مه 1997 ، سال خرداد 1376 ، 25 يكشنبه 4
|
|
!ميكنيم محكوم را ديگران فقط
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
محكوميت حكم صدور كه رساند اثبات قابيلبه و هابيل زمان از انسان
مستبدانه و غيراخلاقي عملي خود ذهني بافتههاي دليل به تنها ديگري ،
.است
است پاداش نوعي ميگيريم ديگري محكوميت حكم صدور از ما كه پاداشي
.ميشود ما ذهني لذت موجب كه
محسوب برايآنان پاداش بزرگترين كه تصاحبقدرت براي گروهها برخي
تهمت مورد شكليغيرعادلانه به را خود رقيب وافراد گروهها ميشود
.ميسازند محكوم را آنان و قرارميدهند
در متمدنميباشيم ، مردمي هستيم كهمدعي وجودي با ما از بسياري
تنها و ميانديشيم كهاستبدادي كردهايم ثابت بهكرات رفتارهايمان
.ميدانيم حق خودرا
شمارش حال به تا.است ديگران كردن امورمحكوم در متخصص صآقاين
در لحظهاي اگر.است رفته در دستش از است ، كرده محكوم كه را كساني
ذهن در را بدبخت كدام محكوميت نقشه نيست معلوم باشد ، استراحت
.ميپروراند
برميآشوبد آنچنان بشنود ، خود عليه كسيانتقادي از هرگاه ص.آقاين
شديدترين به را او لحظه يك در بتواند ، اگر كه ميپرد رخسارش از رنگ و
.ميدهد قرار حمله مورد وجه
به خودش كهفقط است اين تصورش مخلوقاتميداند ، اشرف را خود چون او
اشرف اين از سهمي ديگر نفر ميليارد شش و است اشرفمخلوقات تنهائي
.ندارند بودن مخلوفات
كه دستندارد در رسانهاي او كه راشكر خدا:ميگفت دوستان از يكي
بدون را چندنفر محكوميت حكم خود نشريه شمارهاز هر در بتواند
!نمايد قاضيصادر به مراجعه
جهان چرخهاي شر ، و خير ميان جدال تاب و تب در..بوده چنين بوده تا
برساند اثبات به آنكه براي انسان.است چرخش در كه است سال هزار صدها
از و دارد ادامه تاكنون نبرد اين كه داد نبردي به تن اوست ، با حق كه
.داشت خواهد ادامه نيز پس اين
كه تنهاراهي ولي برساند اثبات به خويشرا بايد انسان نبرد اين در
ابتداي از انساناست ديگران محكوميت منتهيميشود ، خويش اثبات به
حكم صدور كه رساند بهاثبات قابيل و هابيل زمان ودر بشر تاريخ
عملي خود ، ذهني بافتههاي و يافتهها دليل به تنها ديگري ، محكوميت
.است مستبدانه و غيراخلاقي
ديگرانچيست؟ محكوميت از هدف
موجودي انسان:است معتقد كه فلاسفهوجودگراست از يكي كاموس آلبرت
سازد متقاعد را خود تا ميكند تلاش اين صرف را خود تمامعمر كه است
.است نبوده بيهوده وجودش كه
بايد بهنحوي كسي هر كه دانست بپذيريمخواهيم را نظري چنين اگر
و سازد بودنمحروم حق از را ديگري بتواند دهدتا جلوه محق را خود
.سازد محكوم را وسيلهديگران بدين
به دست خويش ، دادن جلوه منزه براي فرد كه است نابسنده توجيه اين
محكوميت حكم صدور از ما كه پاداشي.بزند ديگري محكوميت حكم صدور
در ما زيرا ميدهد ، ما به ذهني لذت و پاداش نوعي ميگيريم ، ديگري
.هستيم حق ما نتيجه در و ايستادهايم ناحق مقابل
كند بيشترارضاء را ما ديگران تمجيد استبا ممكن پاداش يا لذت اين
را خود كه است شيوهفكري همين.بيفزايد ما هواداراننظريه بر يا و
ضمن.ميكند توجيه ديگران صدورمحكوميت در خود حركت برايادامه
بگيريم قرار ديگري توجه كانون در عملي چنين با ما است ممكن اينكه
ديگران ، مثبت توجه با و است ضعف دچار ما ماهيت كه علت اين به تنها
.است مانده پنهان ما ضعفهاي
افراد فكري بلوغ عدم و فرد هر شخصيتي رشدناقص:ميگويد روانشناس يك
شدهاند ، بزرگتري مرتكباشتباهات خود اينكه به بدونتوجه كه ميشود موجب
محكوم آنانرا و ميكنند گله شديدا اشتباهاتكوچكتر خاطر به ازديگران
.ميسازند
كردن دلايلمحكوم از ديگر يكي ومنفعت ، سود هرگونه به دستيابي
مختلف جناحهاي يا و حزبي گروههاي در عمدتا اينامر.است ديگران
پاداش و سود بزرگترين كه قدرت تصاحب براي گروهها اين.ميشود ديده
مورد غيرعادلانه شكلي به را رقيب گروههاي ميشود ، محسوب آنان براي
.ميدهند قرار تهمت
نوعي به بشر خلقت ابتداي از و مكانها و زمانها تمامي در مساله اين
مردم سوي از افراد و گروهها صالحترين انتخاب ولي است ، داشته وجود
كردن خدشهدار از پرهيز همانا كه ميباشد اخلاقي شيوههاي داراي همواره
.ميباشد رقيب افراد يا و گروه شخصيتي حرمت
سعي ديگران محكوميت در پيوسته ما:ميگويد روانشناسي اساتيد از يكي
احترام وليسازيم بهرهمند معنوي و مادي پاداش از را خود داريم
همراه به مثبتتري معنوي پاداش ما براي ميتواند ديگران نظر به گذاشتن
براي و بگذارند احترام ما نظر به نيز ديگران اينكه آن و باشد داشته
ارزشهاي و هنجارها قوانين ، خلاف بر مشروط نكنند ، صادر محكوميت حكم ما
.نشود خدشهدار عمومي احساسات و نگيرد صورت حركتي جامعه قبول مورد
ممكن ديگري براي محكوميت حكم صدور هدفاز دارند عقيده روانشناسان
توجه كانون را خود ميخواهد فرد اينكه اول:گيرد صورت علت دو به است
اينكه دوم سازد ، پنهان را خويش شخصيتي ضعف تا دهد قرار ديگران مثبت
.ميزند دست عملي چنين به قدرت كسب و مادي منفعت و سود دليل به فرد
قصد ناهمرنگ شخص كردن محكوم با كه ميشود گفته پديده اين بررسي در
به عمدتا عمل اين.سازيم همرنگ خود نظرات يا و گروه با را جوي داريم
را خود تا ميآيد وارد افرادي يا فرد بر كه ميشود تعبير گروهي فشار
.سازند همعقيده و همرنگ نظر مورد گروه با
كه آنقدرميفشرد گاز پدال روي را خود پاي!ديگربين مستبد
ميانسال راننده.شدهبود كنترل غيرقابل سرعتسرسامآور با اتومبيل
بلند صداي با و ميديد را آينهعقب در دايما حال درهمين تاكسي
:ميكرد صحبت
حتما.دررانندگي بالاخص.باشيم بافرهنگ نگرفتهايم ياد ما آقا -
در...كه واقعا.كنترلكنند را ما و باشند بالايسرمان بايد كساني
آقاي و شد قرمز چراغ كهرسيد چهارراه به سرعت همان حالبا همين
كمرنگ چراغ رنگ:گفت و كرد عبور قرمز چراغ از توجه بدون راننده
:كه داد ادامه سپس و !بود
را ابتداخودمان بايد ما.بگيريم ديگرانايراد به بلديم فقط ما -
.ديگرانرا بعد بسازيم
خلاف و يكطرفه خيابان از كه زبانميآورد بر حالي در را سخنان اين
!ميكرد عبور ديگر اتومبيلهاي جهت
داشت دور نظر از نبايد را متخصصينروانشناسي و كارشناسان نظر اين
در هستيم ، متمدن مردمي هستيم مدعي كه وجودي با ما از بسياري كه
خود تنها و ميانديشيم استبدادي كه كردهايم ثابت كرات به رفتارهايمان
.حقميدانيم را
وتعابير استنباطات با را ديگري كهما انديشه و تفكر اين سويي از
حال در كه مجابميكنيم را خود واقع در محكومميسازيم ، خويش ذهني
استبدادي تصور يك اينتصور كه هستيم مضر انديشههاي افرادو پالايش
.ميدواند ريشه بشدت افراد برخي در كه است
كه بود اينمحور بر نظرات مردم ، و دانشجويان ، اساتيد با گفتوگو در
خود نيستند حاضر وهيچگاه هستند شخصيتي ضعف عمدتاداراي افراد اين
.دهند قرار ارزيابي رامورد
به حركاتي به دست عمدتا افراد زيركترين و باهوشترين حتي:ميشود گفته
كم روزانه زندگي در اعمال آن تعداد كه ميزنند نابخردانه ظاهر
.نيست
او شدتعليه به ديگري سوي از ارتكاباشتباه دليل به ما اينكه ولي
.شدهايم او از اشتباهتر عملي بگيريم ، مرتكب خصمانه موضع
مرتكباشتباه خويش زندگي در كسي كههيچ گفت نميتوان كل بهطور ولي
.است نشده خطا و
قوانينو تابعيت تحت كشور همهمردم كه بدانيم بايد نيز را اين
ميدهند خويشادامه زندگي به كشور هنجارهايموجود و ارزشها مقررات ،
و افراد از يك هر اعمال بر پيوسته نيز امنيتي و نظارتي نهادهاي و
خود ذهني معيارهاي براساس نميتوانيم ما و دارند نظارت گروهها
آنان عقايد و كرده محكوم احترامند ، قابل كه را خود مانند شهرونداني
فنا به ندارند ، محكوم همرنگي و همخواني ما با كه دليل اين به را
.بدانيم
از رشتهحسابداري دانشجوي احساني خانم!حكم صدور و انتقاد مرز
ديگران براي حكممحكوميت صدور صرف را خود فقطزندگي برخي اينكه
را سازنده انتقاد افراد اين:ميگويد و ميكند ناراحتي ميكنندابراز
سازنده انتقاد به حتي را بسياري و كردهاند آلوده خود افكار با نيز
.نمودهاند بدبين
ازنشريات برخي در:ميگويد نيز سازماندولتي يك كارمند غلامي محمد
خود هميشه كساني چه كه ديد ميتوان است ، خوشبختانهاندك تعدادشان كه
حكمي همه در افراد اين.ميدانند فنا به محكوم را ديگران و منزه را
جامعه در بدبيني تخم باره هر ميكنند صادر ديگران محكومت براي كه
.ميافشانند
انتقاد ماهيت داراي آنكه از بيش سخنانآنان متاسفانه:ميافزايد وي
افراد اين واقع در.است ديگران شخصيتي حريم شكستن باشد ، سازنده
.ندارند اعتدال در سعي خويش عقايد در هيچگاه
انتقاد.است داده جاي خود در منطقيتريرا مفهوم سازنده اعتقاد
آنان پنداشتن ناحق و ديگر گروههاي و افراد حكممحكوميت صدور سازنده
.است تكامل و زندگي براي بهتر محيطي ساختن درصدد انتقاد.نيست
نقاط كردن گوشزد با بايد كه دارد تاكيد امر اين بر سازنده انتقاد
كه دارد واقعيت اين.كرد كمك موجود وضعيت شدن بهتر به اشتباه و ضعف
ميكند ، ايفا بسزايي سهم جامعه پويايي و تكامل در سازنده استفاده
جامعه ركود و ايستايي موجب ديگران محكوميت و يكسونگري كه درحالي
.ميشود
قايل حقي ديگران براينظرات بايد كه بدانيم پويااگر جامعه
كمك پويا جامعهاي رشد به و نهاده ارج را اخلاقي مباني واقع در شويم ،
.كردهايم
درتمامي لازم رشد و تعالي به ميشودجامعه موجب كه فرهنگي پويايي
به آموزنده بانگاهي و خود ، به سازنده بانگاهي يابد ، دست امور
.است دستيابي قابل انديشهها وتاريخ ديگران
دچار آنفرهنگ در كه فرهنگي نهاييايستايي حد يا فرهنگي تحجر
شكل تكامل ، هنگامي و تغيير از بيزار نظيرجامعه ميشود ، تصلب
.بسازد محكوم ديگريرا و بداند حق را خود آن كسدر هر كه ميگيرد
لذا.بود نخواهد تحول به نيازي ديگر !هستند حق همه چون وضعيت اين در
.مينماياند را خود كريه ، چهرهاي با فرهنگي ايستايي
حد چه تا ديگران پرسيدهايدكه خود از تاكنون كردآيا بايد چه
بهطور كه درصددبرآمدهايد آن پاسخ در آيا و اشتباهميكنند؟
ميكنيم مااشتباه كه همانقدر:بداريد واقعبينانهاظهار
رفع ودرصدد ميبرند پي خويش بهاشتباهات كه كساني وضعيتي چنين در
.برگزيدهاند را واقعيتري برميآيند ، دنياي نقايص آن
آن ذهن در حقيقت كه باشد تزوير از دور به و صادقانهتر نگرش اين شايد
كه امر اين و كردهايم درك خود ذهني معيارهاي با را آن كه است چيزي
به واقعبينانه نگاهي باشند داشته حق نيز ديگران كنيم مجاب را خود ما
.است اجتماعي ارتباطات
صدور خصوص در را خود رفتار درصددند كه كساني دارند عقيده روانشناسان
رفع خويش اشتباه نهايت در و ديگري گروههاي و افراد براي محكوميت حكم
خطاهاي تا آورند وجود به كافي نفس خودقدرت در ابتدا بايد نمايند ،
لازم توان خود در بايد فرد ديگر سوي از.دهند تشخيص را خود احتمالي
بايد فرد همچنين.دهد افزايش خطا به اعتراف سودمندي بازشناسي در را
كه نيست اين دليل به صرفا وي غيرمنطقي عمل كه بداند را موضوع اين
اين خود در همچنين بايد افراد اين.است غيرمنطقي هميشه وي اعمال
سوي از و آنان سوي از مختلف علل به گاهي كه بدهند تشخيص را موضوع
جامعه هيچگاه بههرحالميزند سر غيرمنطقي اعمال انسانها تمامي
بلكه.سازند محكوم را همديگر و باشند يكديگر قاضي همه تا نميخواهد
نهايت در و يكديگر تكامل موجب كه هستند غرورآفرين جامعهاي افراد
.شوند جامعه تمامي تعالي و سعادت
سليماني رامين