پنجم ، شماره 1264 مه 1997 ، سال خرداد 1376 ، 26 دوشنبه 5
|
|
عربي ابن انديشه روش
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
اشاره
در طايي حاتم بن احمدبنعبدالله بن بنمحمد علي محمدبن ابوبكر
.شد متولد اندلس درمرسيه ق.ه سال 560 به توانگر و خاندانمتمكن
.كردهاند ذكر نيز يامحييالدين و عربي راابن او اختصارنام جهت
از ويميدانند نيز نظري عرفان موسس و عرفان مكتب نماينده را وي
روش با ذوقي و فكري دستگاه داراي كه است اسلامي دانشمندان معدود جمله
به شاهكار يك زمينه اين در وي الحكم فصوص كتاب.است فلسفي تبيين
از پس عرفاي اكثر كه است عميق آنقدر ابنعربي انديشههاي.ميرود شمار
آثار.ميدهد قرار خودش تاثير تحت را...و ملاصدرا و مولوي چون خود
يحيي عثمان است ، شده ذكر مجلد از 500 بيش ابنعربي از برجامانده
ابنعربي است گذاشته صحه امر براين خود وسيع تحقيقات با سوري دانشمند
حال در دايم كه است عارفاني معدود از انفس و آفاق سير كردن توام با
و ميرفت عارفان و عالمان ملاقات به سفرها همين خلال در است ، بوده سفر
از عربي ابن معتقدند برخي.مييافت آشنايي گوناگون فرق صاحبان با
وارد كه هرجا او كه است ، چرا ميكرده مسافرت به اقدام جانخويش خوف
رسوم اهل و ظاهر توسطعلماي عقايدش از اطلاع از پس ميشد ، بلافاصله
دليل به وي.ميشدهاست واقع تكفير احيانا و وتهديد آزار مورد
در و افلاطون ابن ابوعبدالله ، ابوبكر ، به معروف شرق در تاثيرگذارياش
شده معروف الاكبر شيخ و عربي ابن شرق ، و غرب در و سراقه ابن اندلس ،
و حكام جفاي مورد را عربي ابن كه انديشههايي مهمترين از يكي.است
و سطحي و خشك انديشههاي از فرارفتن قرارميداد ، عصر فقيهان و عالمان
رشد اين آن واسطه به كه است شهودي و عقلي معرفت و حقايق عمق به نفوذ
داردمفاهيمي سعي نيز زير مقاله.ميدهد قرار خود تاثير تحت بسيار را
را وحدتاديان و اختلاف و كامل انسان اعيانثابته ، رمز ، زبان عقل ، چون
.كند بررسي عربي وجودابن وحدت تئوري چارچوب در
مقالات سرويس
كه است بهدورهاي متعلق تاريخي لحاظ از عربي لكزاييابن مهدي
زمينه در و بود رسيده خود اوج به غزالي اماممحمد توسط اسلامي كلام
جهان غرب در ارسطو آثار و افكار شارح بزرگترين رشد ابن نيز فلسفه
است بيبديلي ذوقي و فكري گنجينه وارث او لذا.ميرفت شمار به اسلام
و غزالي چون كساني توسط اسلام جهان شرق در مشاء فلسفه ابهت كه چرا
جهان غرب در ارسطويي فلسفه بازار هنوز چه اگر بود شكسته اشراق شيخ
تبيين در رشد ابن و طفيل ابن ابنجاجه ، چون فيلسوفاني و بود گرم اسلام
از را تاثير بيشترين غربيان كه رشد ابن بخصوص ميكوشيدند ، آن تكامل و
.پذيرفتهاند او
در اما نميكند تحقير را عقل خود ، از قبل عرفاي اكثر برخلاف عربي ابن
به ميبيند ، ناتوان حق بيپايان حقيقت به وصول راه در را آن حال عين
محل آدمي قلب اما است ، ازمعارف كثيري ادراك آلت عقل چه اگر او نظر
الحكم فصوص كتاب شيعيبي فص در او ميباشد ، حق نامتناهي انوار تابش
سر ميگويد...قلب لم كان لمن لذكري ذلك في آيهان ذيل در خود
و بند يعني است عقال عقل ، كه است اين ميفرمايدقلب ، حق اينكهحضرت
چيزي نيز حقيقت و ميخواهد متصور و مقيد را حقيقت عقلاست زنجير
در فقط را حقيقي آگاهي و شناخت او.درآيد عقل حصر و بند در كه نيست
.ميداند شهود و كشف پرتو
از بسياري نميكرد تصوفظهور عالم در او چون شخصي اگر بيشك
...و ملاصدرا و چونمولوي او از بعد فيلسوفان و وعارفان دانشمندان
.نميرسيدند ظهور به
خصوصا و جنيد و يزيد با چون اقوالعارفاني ذكر به ملاصدرا كه زماني
در.است تثبيت و تاييد مواردبراي اكثر در ميپردازد عربي ابن
يكهتاز تنها عربي ابن سترگاسفار ، كتاب در نفس به مربوط مباحث
اين در را خود از فلاسفهپيش اقوال ملاصدرا طوريكه به ميداناست
عمق از عاري را واقوالشان كرده تخطئه اوقات اغلب مباحثدر گونه
و نشر و حشر مباحث و نشاهآخرت به مربوط مباحث در ميداندملاصدرا
.است شده متاثر عربي ابن از...و معاد
به او جدي توجه مرهون فلسفه ملاصدرادر نوآوريهاي پارهاي كه تاجايي
جوهر ، در حركت و وجود وحدت مبحث طرح است ، عربي ابن اقوال و آراء
در اودارد عربي ابن درآثار ريشه همه...و معقول و عاقل اتحاد
.است دگرگوني حال در هستي در چيز همه:ميگويد سوم سفر كتابفتوحات
در نيز نفوس عالم است دگرگوني و انتقال حال در آني هر در زمان نشاه
او.ميشود ديگر تجلي بار درهر نيز تجلي عالم و ميشود دگرگون نفس هر
در كرده تاييد و تقويت فيشان هو يوم آيهكل با را خود ادعاي اين
پرتو در مگر نيست اسفل و اعلي عالم در دگرگوني هيچ پس:ميگويد ادامه
الحكمفص فصوص در همچنين نشاه ، آن خاص تجلي با خداوندي توجه و عنايت
حركت و جواهر تبدل قلب ، تقلبات چگونگي و قلبي حكمت بيان در شعيبي
خلق من لبس في هم آيهبل به استناد با را وجود عالم تمام جوهري
به لطيف ايمايي شان في هو يوم آيهكل اصل در.است داشته بيان جديد
بيت اين در ملاصدرا از قبل قرن چند نيز مولوي چنانكه است حقيقت آن
.ميدارد بيان را عالم جوهري حركت لذا [جوهر در حركت امكان]
ما و دنيا ميشود نو زمان هر
بقا اندر نوشدن از بيخبر
و مطرح كه را آنچه همه ملاصدرا معقول ، و عاقل اتحاد مبحث در همچنين
موجود عربي ابن خاصه عرفا ، مكتوبات در وي از پيش است كرده اثبات
:است آورده چنين را مطلب اين شعر ضمن دوم سفر فتوحات در چنانكه.است
العالم و المعلوم و العلم
واحد حكمهم ثلاثه
واحدا يري الغيب صاحب و
زائد العلي في عليه ليس
است وجود اصالت و وحدت محور متعاليهحول حكمت مدار مهمتر همه از
عربي ابن انديشههاي و آراء مباني از كاملا مساله طرح در ملاصدرا كه
عربي ابن اگر كنيم ادعا كه نيست گزاف لذا ميباشد متاثر عرفا ديگر و
و فهم به منوط بزرگان اين مرام فهم.نبودند هم ملاصدرا و مولوي نبود
مولوي مثنوي بشناسد را عربي ابن تعاليم كه آنكس است ، عربي ابن شناخت
.ميكند درك بهتر را ملاصدرا اسفار و
:المكيه الفتوحات
ابنعربي ، .آوردهاند شمار به عرفان علوم دائرهالمعارف را كتاب اين
اهم حاوي كتاب اين.است نوشته سال از 30 بيش مدت ظرف را اينكتاب
مراحل خوبي به كتاب اين.ميباشد باب داراي 560 كه است عربي ابن آراي
تحقيقات ، از سرشار او فتوحات مينمايد ، باز را او زندگي گوناگون
همچنين و حجم و كميت لحاظ از كه اوست خود شخصي مكاشفات و تدقيقات
به فتوحات ، كتاب تصحيح منقحترين و بهترين.بينظيراست وعمق كيفيت
ابن خود تصريح به بنا.است گرفته صورت مجلد در 13 يحيي عثمان وسيله
سال يعني 9 سال 629 در و شروع مكه در ق ه درسال 599 را فتوحات عربي
چنين عربي ابن مطالب از البته.بود كرده تمام را آن وفاتش از قبل
سال 632 در را دوم نسخه كه است موجود نسخه دو فتوحات از كه برميآيد
دوم نسخه.است رسانده اتمام به سال 636 در و شروع دمشق در ق. ه
در همچنانكه نميشود ، يافت اول نسخه در كه است مطالبي واجد فتوحات
لذا است ، موجود اول نسخه در كه است محذوف مطالبي نيز دوم نسخه
بايد كتاب اين از كاملي نسخه به دسترسي براي ميرسد نظر به اينگونه
.كرد مقابله و مقايسه هم با را دو هر
به نيز مستقلا خود عويصات در عارفان اقوال بانقل كتاب اين در او
حروف علم تبيين به كتاب اول در عربي ابن.است تحقيقپرداخته
دارد عربي ابن رمزي اسلوب با نزديكي ارتباط خود علم اين كه ميپردازد
با و پرداخته غيبي حقايق تبيين به علم اين به توسل با او كه چرا
.است ساخته مطرح فتوحات در را دقيقي و عميق مطالب اشاره و ايماء
:وجود وحدت
تعاليم اساس را وجود كهوحدت بود كسي اولين عربي ابن عرفا ، بين در
بايزيد حلاج ، نظير عارفاني وي از قبل.داد قرار خويش ونظريات
بودند ، كرده اصل اين به اشارتهايي خود سخنان ضمن در...و بسطامي
ابن ولي است بوده بيخودي و جذبه و سكر حالت در همه آنان سخنان اما
به داده قرار خود مكتب و تعليم اصل رسمي ، صورت به را وجود وحدت عربي
ميكند ، تبيين اصل آن پرتو در و آن برمبناي را ديگري بحث هر طوريكه
را او منظور بايد ابتدا عربي ابن طرزتفكر و جهانبيني فهم براي لذا
حقيقي و واحد را حق وجودحضرت او.فهميد درستي به اصل اين از
وجود ، نيست مستقلقايل و حقيقتي وجود او سواي ما براي و ميشمارد
برابر در وعالم است حق حضرت وجود هم آن كه وازلي واحد است حقيقي
.نيست بيش نمودي صرفا بلكه ندارد ، حقيقي و مستقل وجود او ، هستي
آن گوناگون مظاهر جز چيزي كائنات ، صورتهاي و اشكال تمام با عالم
نام به جداگانه وجود دو به نميتوان رو اين از نيست ازلي حقيقتواحد
چون را آن كه بود قائل واحدي وجود به بايد بلكه بود ، خلققائل و حق
و تباين وجه دو اين وبين خلق ديگر وجهي از و است حق بنگرند وجهي از
فشرده و خلاصه.است حق صورت و سايه خلق كه چرا نيست ذاتي تغاير
اظهر من فسبحان:كه است آمده عبارت اين در او وجود وحدت نظريه
و ظهور جهت از خداوند كه است اين او عبارت توضيح هوعينها و الاشياء
.آنهاست از غير جهتذات از اما اشياء عين اوست خالقيت لازمه كه تجلي
كه نيست بيش حقيقتي خود ذات و جوهر در وجود و هستي او نظر در
جوهر و ذات.است اضافات و اعتبارات و صفات و اسماء به آن كثرتهاي
در آن وجودي صورتهاي چند هر است تغييرناپذير و ازلي قديم ، هستي
اعتبارذات به ازلي گسترده حقيقت اين به چون و است تبدل و تغيير
شود نظر او در اعتبارات و چشماندازمظاهر از چون و است شودحق نظر
و است همباطن و وهمخلق است همحق او كه گفت ميتوان پس است خلق
همقديم و همآخر و است هماول همكثير و است همواحد همظاهر
تفاوت اعتبار به حق حضرت در تناقض اين و..و (2)همحادث و است
تمامي در را وجود وحدت نظريه عربي ابن.نظرگاههاست و چشماندازها
حيث اين از كه او الحكم فصوص بخصوص است آورده تفصيل به و خود آثار
اسماء و صفات و مظاهر در و است خودواحد ذات در وجود است غني بسيار
اگرچه است تغير و تغيير از عاري و ابدي ازلي ، وجود حقيقت و كثير
وجود اين به چون حال باشند ، تحول و تغيير حال در آن مظاهر و صورتها
يعني اسماء و صفات ناحيه از چون و راحق آن بنگرند ناحيهذات از
آناني.مينامند عالم خلق را آن بنگرند ممكنات اعيان در آن ظهورات
اعتباري را خلق و خالق ميان تفاوت شدهاند ، رهنمون وجود حقيقت به كه
ابن از پيش تا كه است وجود وحدت مذهب حقيقت حاق اين و مييابند
جملاتي و (3)است نكرده بيان را آن شامل و كامل صورت بدين عربي ، احدي
و واناالله نظيراناالحق بسطامي بايزيد و حلاج نظير ازصوفياني كه
وحدت نه (4)است شهود وحدت بر دال همگي ميشود نقل شاني مااعظم سبحاني
ميدارد ، بيان سوي ما به نسبت را خداوند مطلق تعالي وجود وحدت.وجود
اصرار نكتهنيز اين بر جهان از حق مطلق برتعالي تاكيد ضمن اصل اين
حقيقتي نوع هر به اعتقاد و نيست جدا حق از كاملا جهان كه ميورزد
بر تاكيد و تاييد ضمن عربي ابن.است شرك مطلق حقيقت از جدا و مستقل
اين حال عين در او تعالي و تجلياتش و مظاهر از حق حقيقت تمايز
الهي حقيقت از مستقل و مجزا لحاظ هر از نيز را تجليات مظاهرو
در عربي ابن كه را عباراتي باشيم برده راه مطلب حاق به اگر.نميداند
او كه چرا ميشويم متوجه درستتر ميبرد كار به خلق عالم از تعبير
و صرفانمود را آن بلكه نميشود ، قائل ماسوي ، بودي براي اصولا
.ميداند خيال وهم
ثابته اعيان
از نيابيم در وجود وحدت از را عربي ابن مقصود اگر كه گفتيم پيشتر
لذا بود ، خواهيم محروم او خاص بيني جهان و ذوقي و فكري فهمدستگاه
نظر بدان اگر كه ازلي واحد ، است حقيقتي وجود گفتيم ازاينكه پس
و مستقل وجودي خلق عالم و خالق ديگر وجهي به و حق وجه يك به كنيم
عربي ميباشد ، ابن حق حضرت وجود ظل حقيقت در بلكه ندارد خود به قائم
از كه است ازلي تجلي يك داراي ازلي واحد حقيقت اين:ميگويد ادامه در
در حق حضرت ذات تجلي از است عبارت آن و ميشود تعبير اقدس فيض به آن
اين و ندارند عيني وجود و معقولند البته هم صور اين كه ممكنات صور
جنبه.ميشود خوانده الثابتهفيالعدم عربيالاعيان ابن دستگاه در صور
لذا هستند ، عيني وجود فاقد آنها كه است نظر اين از اعيان اين عدمي
حق حضرت علم نشاه در ثابته اعيان اين كه جهت آن از اما معدومند
عالم از اقتضا برحسب اعيان اينموجودند اعتباري به لذا محققند ،
در حق حضرت چنانچه (5)مييابند ظهور سپس و نزول محسوس عالم به معقول
لذا نمييافت ظهور ثابته اعيان نميشد ، متجلي و ميماند مقاماطلاق
است ، حق حضرت تجليات پرتو هستي عوالم ظهور پس نميگشت موجود عالم
در آنها وجود و علم ونشاه درمشهد اعيان ظهور باعث حق حضرت تجلي
ثابته ، اعيان پيشترگفتيم چنانكه ميگردد ، خارج عالم عين عالم و نشاه
اعيان كه است اين تعبير اين از عربي ابن منظورهستند لعدم ا ازلي
اعيان كه چرا مطلق ، معدوم و وجود فاقد نه متحققند خارجي وجود فاقد
راكه آنچه.است موجود حق حضرت وجود با معقول نحو به علم عالم در
و مثل مورد در اشراق حكماي ميگويند ثابته اعيان باب در صوفيان
كه حقند حضرت ذات در علمي صور ثابته اعيان.ميگويند انواع ارباب
.معقولند هم صور اين البته
:كامل انسان
.است حق اسماءحضرت تمام و تام تجلي كامل انسان عربي ابن نظر در
دركارند كائنات تمامي آن تحقق كهبراي است مطلوبي كمال كامل انسان
علت انسانكامل.است هدف آن تحقق متوجه آفرينش و سيرتكامل همه و
در باشد ، آمده ظهور در آخرهمه زماني نظر از هرچند است خلقت غايي
بهدرك مولوي تمثيل.اوست خلقت از مقصود و سببآفرينش و علت واقع
علت درخت زماني ازنقطهنظر مثال طور به.ميكند كمك مطلب بهتر فهم و
غايت نظر نقطه از اما آمد نخواهد پديد بيآنميوهاي كه چرا است ميوه
چرا است درخت آمدن وجود به علت ميوه كه ديد خواهيم كنيم اگرنگاه
بوستان باغبان حال است كاشته را درخت آن ميوه به نيل براي باغبان كه
پديد را هستي درخت كامل ثمرانسان و ميوه حصول جهت نيز آفرينش
.است خلقت علت و ميوه و عصاره كامل انسان پس است ، آورده
است ميوه اصل شاخ آن ظاهرا
هست شاخ شد ثمر بهر باطنا
ثمر اميد و ميل نبودي گر
شجر بيخ باغبان نشاندي كي
دارد ادامه