پنجم ، شماره 1265 مه 1997 ، سال خرداد 1376 ، 27 سهشنبه 6
|
|
خيزران بندهاي نواي
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
خالوقنبر و بندر بومي ساز دربارهجفتي
عسل موم با هم ، جفت كه ني ساقه دو است ، بندر بومي و اصيل ساز جفتي
شدهاند چسبانده يكديگر به موازي وبهطور
تنها راستگو قنبراحمد.ميخواهد شيوني دل جفتي ، نواختن شيوني
متولد اوآموختهاند سينه به سينه را جفتي نواي كه نسلياست بازمانده
مراقبتداتي با برادرش و خالوقنبر.است سرريقستانميناب اهل 1324
جفتي هنر من:ميگويد احمد قنبر.بزرگميشوند (مادرشان عمه) شان
جفتي وقتي دايي.بردهام ارث به داييمادريام فيروز ، غلام از را نوازي
بزرگ داتي زيردست من ميكرد ، كوكو مينشستو پايش پايين كغار مرغ ميزد
.كرد بزرگ زحمت به را داتيما.نديدهام را خود مادر و پدر و شدم
از پيش.ميكرديم وكار بندر ميرفتيم زمستانها شديم بزرگتر كه بعدها
بندر شتربه با كار براي اكناف و اطراف از زمستان در اينها
تابستان در كه خرمايي فروش براي ماهيگيري ، و جاشويي براي ميآمدهاند ،
و كاركشت به و بازگشته خود ولايت به گرما فصل بعد و بودهاند چيده
همينجا و بندر آمديم ديگر سالگي دوازده از.ميشدهاند مشغول خرماچيني
برود كه رفت روز يك شد ، گم برادرم كه بود سالها همين در.مانديم
.برنگشت ديگر ولي آبادان ،
بعلت دهه 30 سالهاي در.زد احمد قنبر جان به آتش برادر هجران
به وادار جوانان ميشد ، تحميل وقت دولت طريق از كه اقتصادي فشارهاي
شركت در كار و آبادان به را خود دشواري با و ميشدند خود موطن ترك
و ميكند صاف را سينهاش.قنبر خالو برادر جمله از ميرساندهاند ، نفت
:ميخواند
اسمتكغارن چرا تو كوكوكو ،
نگارن و نقش گردنت دور به
توخورفتيبهصحرادنگبچيني
و جانسوز شروندي بود ، لالايي لانهچهخوارنآوازش اين در چوكت كه
سينه به را شده گم برادر سنگهجر دلتنگش ، كه فهميديم ديگر.محزون
وهايي هاي را لالايياش آواز و برداشت را بندش جفتيهفت بعد.ميزند
و كغار مرغ صداي آنها از هريك در كه بند ترجيع سه با نوايي.نواخت
.ميكرد تقليد را ديگر پرنده چند
موم با هم ، جفت كه ميباشد ني ساقه دو.است بندر بومي و اصيل جفتيساز
دهانه هردو جفتينواز و شدهاند چسبانده يكديگر به موازي عسلبطور
دارد سوراخ شش ني هر.ميدمد و ميگذارد دهان در هم با را جفتي نيهاي
نصف بعد سوراخهاي تا سوراخ جفت هر فاصله.ميشود جفت شش مجموع در كه
جفتي بسيار دقت و سليقه با.هست هم جفتيساز خالوقنبراست كبريت چوب
او ابداع.ميگذارد وقت روز سه يا دو جفتي ، هر ساختن براي وميسازد
بالهجهاي كه صدا جفت هفت.است بند شش جفتي به ديگر بند يك افزودن
.ميكند آواز را پرباد سر غصه بندر ، طبيعت شايسته
اما خاليست ، تنهاست ، صدايش بنالد ، كه تنها ني يك:ميگويد خالوقنبر
يكي.ميشوند كامل ;معشوق و عاشق مثل شود ، همراه جفتش با اگرصدايش
جفتيه اينها.ميكند دنبالش ديگري و مينالد را هجرانياش ديگريغم براي
هم كنار كه خواننده دو مثل است ، هم مثل صدايشان ايندوني.هستند هم
جفتي و بريد را هم كنار دوبند نميتوان ني ، ساقهگياه يك از.ميخوانند
به.كرد جفت هم با را گياه چهارم مثلا اولو بند نميتوان.كرد درست
:ميشود نازكتر بالا به پايين خيزراناز بندهاي صداي.نميخوانند هم
دارم دلتنگ آدم از خبر پنجهدارم هفت من كه گفت قلم
نگويم چيزي مردمان پيش به
بنالم چنگ چون خود يار كنار
دلداري را وزارياش مويه دوم بند.ميكند مويه و ميزند جيغ اول بند
و اول بندهاي تا ميكند وساطت سوم بندميكنند صحبت هم با.ميدهد
چه تا دو شما بين شده ، چه:ميگويد سوم بندبرسند نتيجهاي به دوم
پايينتر بند سه و بالايي بند سه بين است شاهد بندچهارم افتاده؟ اتفاق
خود از قبل بندهاي بين پنجم بند.هفت و شش و پنج بندهاي يعني خود از
كنار در ميتواند كه است زينت نت پنجم بند.ميكند دخالت و حكميت
.برود و شود ظاهر كوتاه ضربي ونيم اشاره در خود ، از قبل بندهاي
و ضربها نيم از نوعيديگر.ميكند را پنجم بند پشتيباني ششم بند
در زماني ، وپرداخت ساخت لحاظ به پنجم بند با كه زينتيست اشارات
شش هرچه كه است نتسل هفتم بند.هستند خانواده هم (نتفا) ديگر صدايي
اينكه يا بروي ديگري تقسيم به تا ميكند آزاد را نواختهاند ديگر بند
.ميكند خلاص را نوايمان هفتم بند.ميرود و ميشود تمام آهنگمان
در بند شش جفتي.ميشود آغاز مينور سلدرمايه نت از اول بند در جفتي
صدايي روگام اين از و نميكند ختم سل به را سل نت راه ادامه واقع
اما.نمييابد پايان سل ، روي ناتمام (خاتمه) كادنس با بند ، شش جفتي
نتسل در را جفتي صدايي هفت گام ادامه و كرده كامل را آن هفتم ، بند
.است تن بند هفت همان شايد جفتي بند هفت.(مطبوع كادنس) ميدهد خاتمه
است بس يعني است ، تكامل معني به كرده اضافه ساز به قنبر كه آخر بند
.كن تمامش يعني هجراني ، و درد
جفتي نوازنده يك فقط او.ميشناسد خوب را محلياشان موسيقي قنبراحمد
.محليست موسيقيدان يك او نيست ،
غمي منطقه اين نواهاي دراست پررنگي عواطف از متاثر بندر موسيقي
دستمايه شروند ، بوي و رنگ با آوازخواني.ميكند كههايهاي هست
.گرفتاريها از كاستيها ، و كم ازاينجاست بوميساكن شيون و هجراني
دريا غرق كه جوانيست رفتن بيراهه غصه.است باد سرپر غصه از حرف
و باريك غصه.است پوشانيده را چشمانش بسته قاب كه خيسي كاكل و ميشود
.ميكند بخت خانه روانه را دختر كه مادريست شكننده
شايد تقسيم لغت.ميشناسند عنوانتقسيمات با را مقامها بندرعباس در
عود ساز.باشد گرفته شكل استان اين در عودنوازي هنر كارآمدن روي با
موسيقي الحان روي بتدريج و ميشود بندر وارد خليج شيخنشينان حضور با
.ميگذارد تاثير منطقه اين
جفتي ساز تقسيمات لالايي ، و شروه -شمالي -حسيني:ميگويد خالوقنبر
باد نام شمالي !است غمشاد.است بندر نواي اصيلترين شمالي.هستند
:ميسرايد خيرمقدمي را بادخوش اين وزيدن وشمال باد.است
هوندن خوش هوندن ، شمال هوندن ، شمال
خوشهوندن هوندن ، هو روي از شمال
خوشهوندن هوندن ، هو روي از شمال
خوشهوندن هوندن ، ذوالفقار با علي
خوشهوندن هوندن ، ذوالفقار با علي
خوشهوندن هوندن ، گلعذار سير به
خوشهوندن صفدر ، حيدر هوندن خوش
خوشهوندن پيغمبر ، داماد علي
ضرب.ميكوبند را بندر مردمان زندگي واقعي ريتم نيز دهلها جفتي ، بجز
آهنگي ضربميشود مشاهده نيز رفتارشان و تكلم در حتي كه كوبشي و
كوبان پاي شود ، خوانده لحن در چه و شود كوبيده پوست بر چه كه دارند
دهل دوسر ، بزرگ دهل:دارند گوناگون انواع دهلها.لرزان شانه و است
هم روي كه است ضرب خرده چند ضربدهل ، ...و كسر په ، پي سر ، يك بزرگ
از رهايي و سماع مقوله همان آن ، با تا ساختهاند را گونه تكرار كلي
.كنند بازي را اندوه و غم بند
آفريقا از اينكه نه است ، بوده بندر در دهل و طبل:ميگويد قنبر خالو
ريتمهاي قاطي و گرفتند را آفريقايي ريتمهاي بعدها اما.باشد آمده
.كردند بندري
وروز شب نالي چرا تو كوكوكو
خوشدلسوز يا باختهاي برادر
خوشدلسوز نه و باختم برادر نه
كجمنالمشبوروز شانس از من
خوشآواز.دارد دوبيتي از 40 بيشميسرايد شروند و دوبيتي احمد قنبر
...و مينالد هجر از قنبراست اجدادياش موسيقي است ، حافظ
اسلامي ارشاد سپس و فرهنگ اداره با همكاري سابقه سال احمد 33 قنبر
از را جفتي نوازندگي اول مقام سال 1366 در.دارد را عباس بندر
موزيكال تئاتر براي سال 1367 در.ميكند كسب فجر سراسري جشنواره
محلي نواهاي از قطعاتي روي زارعي ، كارگردانيابراهيم به سبزپري
.است كرده بداههنوازي
پتوروك تئاتر موسيقي سابق ، فرهنگ اداره با همكاري سالهاي اولين در
:ميگويد خالو ميكند اجرا صحنه راپشت
احسان.ميشود گفته بهزار اصطلاح در اما.آتش جرقههاي يعني پتوروك
هم با بايد را زار.ميافتد مجلس اهل به آتش جرقههاي مثل لطفزار و
همان غم ميشود؟ منتقل شما به شما دوست غم اينكه نه مگر كرد ، قسمت
.است زار
سنتي كوبشي سازهاي و عود از اعم) نفره چهار گروه يك با اكنون هم وي
اين به و ميكند همكاري (دريايي صدف) كالنگ گروه نام به (منطقه اين
پسر سهراب.ميرساند عموم سمع به و داده ارائه را جفتي موسيقي وسيله
هايي و هاي خودش براي گهگاهي و آموخته چيزهايي پدر نزد خالوقنبر ،
قنبر اندوختههاي ثبت براي نفر يك تنها همين آيا طرفي از اما ميكند
كافيست؟
.برد جفتي نوازنده يك از فراتر بهرهمنديهايي ميتوان احمد قنبر از
رويبندهاي حركت با انگشتانش شكل و فرم.مينوازد براستي كهاو چرا
درستي و خوشنامي به بندر در است ، مهربان انساني.كاملاآشناست جفتي
و است قانع.ميداند درويشي كلبه را خانهاش او.است مردم عزيز
.نميآلايد ناشكري به دم خاضعانه
صاحب موسيقي ، و نوازندگي كار در سابقه سال سيوسه از پس حالا وي
نقل برايتان را اندوختههايش ميتواند راحتي به كه شدهاست شيوهاي
آن موقع بيگماندهد آموزش و كند القا ديگران به را آموختههايش كند ،
سازهاي آموزش زمينه در تازهتر همكاريهاي به دعوت او از تا است رسيده
را جفتي چون سازي فرهنگ آموزشي ، كنسرتهاي با اينكه يا شود ، محلي
.كند معرفي
.ميباشد كوكوكو شبيه آوازش صداي كه كوهستاني مرغي:كغار
دانه:دنگ
بچه:چوك
است آمده خوش:خوشهوندن
خواندن با كه آوازهايي جنوب ، خطه در موسيقي مقامهاي از يكي:شروند
است همراه دوبيتي
زار يا باد را بيماري عامل كه است هرمزگان قديمي آئينهاي از:زار
.است شده وارد بيمار تن در ميداندكه
كمالي موسي - نفيسي سهيل:گزارش