پنجم ، شماره 1272 ژوئن 1997 ، سال خرداد 1376 ، 7 شنبه 17
|
|
طبيعت و انسان مشترك قلب تپشهاي
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
گلستان گالري در نقاشي نمايشگاه برپايي مناسبت به
و ظريف تخيل ذهنيت ، و تقابلعينيت و رويارويي از هنرمند
است ، پيروز و مانا آنچه كه ميدهد بشارت و كرده ترسيم را رازوارانهاي
است زندگي
طبيعت با رابطهكشيد بهتصويرش تا كرد زندگي درخت درون بايد
.است زيستن آن درون منظرهنيست ، يك زيبايي پذيرفتن صرفا
تا 4 ارديبهشت از 28 افراسيابيان سوسن نقاشي آثار از نمايشگاهي
25) تابلو تعداد 27 نمايشگاه اين در.شد برپا گلستان گالري در خرداد
همگي كه گرفت قرار تماشا درمعرض (سوررئال تابلوي طبيعتگراو 2 تابلو
عموما طبيعتي.ميدهند نشان را طبيعت بيتكلفاز و ساده تصاويري
هماهنگ و پخته بجا ، تابلوها اغلب در رنگ بهكارگيريزنده و شاد سبز ،
و نورپردازي با آنها متقابل روابط و رنگمايهها درستي همين و است
.است آفريده جذاب و لطيف و فضاييشاد مجموعا مناسب ، تركيببندي
بهره مات و تيره هارمونيهاي از پسزمينهها تابلوها از برخي در البته
صميمانه و گرم لحن همچنين و رنگها تقابل از استفاده اما بردهاند ،
و سبك نقشمايههابهرغم.است كاسته آثار تيرگي و سردي از هنرمند
نكته يك در (باكاردك اثر و 14 قلممو با (13اثر متفاوت ابزار
درعينظرافت بافت ، و خطوط ازاستحكام عبارتاست آن و مشتركهستند
نيستندو بقيه قوت و قدرت به ازآثار بعضي هرچند.شكنندگي و
در اما برخوردارند ، هنرمند درون با كمتري آميختگي از نقشمايهها
و حسابشده فضاهاي ايجاد و رنگها تضاد از استفاده مجموع
شاد وزني با عميق و نگارههاييظريف آفرينش به منجر تركيببنديمناسب ،
با اجزا همسازي تابلوها ، موردتوجهدر نكات از يكي درواقع.شدهاست
از استفاده.است شده درآثار تعادل و يگانگي موجب كه يكديگراست
تابلوهااضافه رونق به است بينندهايراني آشناي كه نيز سنتي موتيفهاي
.كند برقرار احساسي و عاطفي ارتباطي مخاطبينش با است توانسته و كرده
مشاهده افراسيابيان آثار در مهمي ويژگي يادشده ، مطالب بر افزون
عدمحضور بهرغم اينكه آن و ميبخشد ، خاصي جايگاه آثار اين به كه ميشود
يا نشانهاي ، مظهري ، همواره (مورد يك بهجز) تابلوهايش در انسان
نقشمايه مانند.ميخورد بهچشم انسان بودن و حضور و وجود از ردپايي
زيستگاه كه خانهاي يا انسانهاست ارتباط از حاكي كه چراغبرق تيرهاي
ايناست تابلوها در جالب نكته.آبي شير چكمهاي ، كومهاي ، يا است انسان
عناصر ساير به نسبت هستند ، غايب انسان حضور از نمادي كه اشيايي كه
معنا به درواقع نقاش حركت ، اين با كه برخوردارند خاصي برجستگي از
در كه -ساختن دروني همين و.موضوع به تا است بخشيده بيشتري اعتبار
درقبال او فعال ديدگاه بيانگر -دربردارد را نقاش فردي هويت ضمن
ميان فعال رابطهاي عناصر ، اين بر تمركز با هنرمند زيرا.است انسان
.دارد او ارزنده نقش و جايگاه بر تاكيدي و كرده ايجاد محيطش و انسان
انسان ، چهره كردن آرماني و ترسيم بدون نقاش كه بگوييم بتوانيم شايد
كه كرده تصوير چنان پيرامونش در را او پويايي و كنشگر نقش و حضور
.اوست هستن و بودن از قوي نشاني وجودش
رنگ ، ازنظر قلممو با شده كار بهآثار نسبت كاردك با كارهاي اما و
مطمئنتر دستي آثاربا اين كليهدرخشانترهستند و شفافتر روشنتر ،
صيقلخوردهتر و منسجمتر بافتها و محكمتر ضربهها و شده كار قويتر و
نكته.است نقاش شناخت گسترش و پيشرفت گوياي خود تحول اين كه هستند
آنهاست بودن سيال و داشتن حركت مسئله كاردك ، با آثار در توجه قابل
نقاش آثار اين در.ميكشد بهچشم را خود آبشار تابلوي در بهويژه كه
و غني و درخشان رنگهاي با روان تابلويي پيرامونش ، و خود از رها
به خود با همراه را تماشاگر كه است آفريده حركت و رقص در مضاميني
را بينندگان تجربههاي تابلوها اين تماشاي.ميكند دعوت رهايي اين
همين از دقيقا و.واميدارد بهتحرك را او ذهن بدينترتيب و كرده زنده
مخاطب با آثارش عاطفي بار بهوسيله است توانسته نقاش كه است رهگذر
شكلي خود ، دروني بينش به درواقع و كند برقرار احساسي و قوي ارتباطي
.بخشد انتقال قابل
.مشاهدهميشود نيز سوررئال تابلوي طبيعتگرا ، دو تابلوهاي كنار در
و حدود وفراواقعي ، ذهني عنصري كردن باوارد نقاش آثار ، اين در
برخاسته -فراواقعي عنصر اين.است شكسته درهم را واقعيتملموس حصار
در باغچه عيني واقعيت با كه است گوي يك گاه -هنرمند ناخودآگاه از
از خارج كه است كوير در روييده درختي گاه و ميگيرد قرار تضاد
ابد تا خود حافظه در را طراوت و سرسبزي خاطره و شده گسترده مرزهايش
آثار اين.ميدهد را خشكي دل در سبزي رويش از خبر و نگهداشته زنده
خود بطن در را زندگي ناميرايي و بيپاياني نوعي انتزاعيبودن ، درعين
ظريف تخيل ذهنيت ، و عينيت تقابل و رويارويي از هنرمند.دارند نهفته
پيروز و مانا آنچه كه ميدهد بشارت و كرده ترسيم را رازوارانهاي و
خويش نبرد گرمگاه به را ما و ميتپد هماره كه است زندگي است ،
.فراميخواند
بهطبيعت ، افراسيابيان مهرآميز نگاه شدكه يادآور بايد خاتمه در
همگام و شريك تا ميآورد فراهم بيننده براي را لذتي و شادماني فرصت
.يابد دست طبيعت و پيرامون با دلنشين تفاهمي و همدلي به او با
فراتري ، انديشه هر و است انسان جايگاه گفتهكانستبل ، به كه طبيعتي
.طبيعتاست و انسانها مشترك قلب تپشهاي
فراهي شهناز