پنجم ، شماره 1273 ژوئن 1997 ، سال خرداد 1376 ، 8 يكشنبه 18
|
|
ميبينيد؟ را ليوان نيمهخالي هم شما
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
آنچه نداريم عادت كه هستيم مردمي ما يعني !ميفرمائيد شكستهنفسي
دهيم نشان داريم چنته در
موفقيتي چه اين اما هستم ، آدمموفقي ميگويند همه شدهام ، پزشك
است؟
كنم باور بايد پس برميآيم؟ كاري چه پس از ديگر نشدم كه فوتباليست
كاشتهام خيط كه
از آن مقابل در و داريم وقابليتهايي استعداد توانايي ، ما همه
و ناتواني متوجه فقط ما از بعضي چرا اما برخورداريم ، نيز نواقصي
نداريم؟ را كاري هيچ انجام شايستگي ميكنيم فكر چرا هستيم؟ نواقصمان
نيمه چرا ميشماريم؟ حقير را خود و هستيم دچارخودكوچكبيني چرا اصلا
ميبينيم؟ را ليوان خالي
!نميتوانم من
بهعلت وي.است تخصصي دوره مشغولگذراندن كه است پزشكي ص.علي
كمرشآسيبديده و چپ پاي و شده عضو دچارنقص كودكي در تصادف سانحه
چون بعد به آن از افتاد ، اتفاق اين كه مدرسهبود دوران در.است
شدم ، گوشهگير كنم بازي و بدوم بد دوستانم پاي به پا نميتوانستم ديگر
كتاب به تنهايي از.كردند دوري من از نيز همكلاسيهايم من گوشهگيري با
ميدانند ، موفقي آدم را من بريها و دور همه الان.آوردم پناه درس و
.شد هم دكتر پايش اون با فلاني ميگويندميبيني خودشان بين مطمئنم
نتواند كه آدمي.ندارم قبول را خودم هنوز من كه است اين واقعيت اما
مطب وارد وقتي برود ، راه درست پاهايش تا دو روي ديگر آدمهاي همه مثل
همه مريضها ميشود وارد لنگ پاي با و كشان كشان مريضها جلوي ميشود
چه اينكنند شك او بودن پزشك به هم شايد حتي و ميكنند نگاهش
است؟ موفقيتي
و رواني سرچشمههاي و دلايل مسائلشخصيتي ديگر چون خودكوچكبيني
منشاء ميتواند كه گفت بايد مجموع در و دارد ، فراواني اجتماعي
حقير افراد را خود كه آنها تمام اما.باشد داشته نيز بدني و جسماني
اين دچار جسمي نقص دليل به ص.آقايعلي مانند ميدانند ناچيزي و
شدن تحقير خاطر به آنها نظرشخصيتيبرخياز نقطه از.نشدهاند ذهنيت
كوچكي و بيمصرف فرد را خود اجتماع يا و دوستان خانواده ، سوي از
.ميدانند
پرورش مدارس از يكي در كه خالهايدارم پسر:بيگي معصوم نرگس
توجه هم هنري مسائل به حال درعين ميخواند ، درس درخشان استعدادهاي
آشنايي هم عكاسي با و مينويسد سينمايي نقدهاي كمش سن وجود با.دارد
پيشبيني سال هر ميكنند ، تحقيرش ديگران جلوي حتي خانوادهاش اما.دارد
شد خواهد اخراج مدرسه آن از پائين نمرات گرفتن با امسال كه ميكنند
شركت فيزيك المپياد در است قرار ميگفتند استهزاء بهعنوان يكبار حتي
او از يكبار.ندارد قبول را خودش او كه تحقيرهاست همين خاطر بهكند
گفت بدهي؟ تحصيل ادامه ميخواهي دانشگاهي رشته چه در كردم سوال
.بروم دانشگاه به نتوانستم اصلا هم شايد شد ، چه هر نميدانم ،
ميكنند؟ تحقيرش خانواده چرا است موفقي فرد كه وجودي با
براي زيادي وقت كه نيست دارد ، نيازي خوبي يادگيري قدرت چون
مطالعه به را اوقاتش وباقيمانده ميگذارد درسهايش مطالعه
خانوادهاش كه حالي درميدهد اختصاص عكاسي و فيلم تماشاي غيردرسي ،
كتاب در سرش مدت تمام ميخواند درس مدرسهاي چنان در چون دارند توقع
بازيگوشي و سربههوا پسر ميكنند فكر نيست اينطور كه آنجا از و باشد
.است
سازي ايدهآل
اشخاصي برخي ، .ميشود بهايدهآلسازيمربوط دلايل از ديگر يكي
را خود تواناييهاي آنكه ميگيرند ، بدون نظر در ايدهآل الگو رابهعنوان
مانند.ميكنند تلاش باايدهآلشان همانندسازي براي و باشند شناساييكرده
بشوم فوتباليستي داشتم دوست بودمخيلي كه بچه...حسينرسولزاده
برنده بازيها تمام در مشهورباشم ، دنيا تمام در او مثل و پله شبيه
بعد فوتبال ، شد ذكرم و فكر تمام كه بود همينبگيرم طلا ومدال بشوم
عشق به تنها فوتبال ، رفتمسراغ كردن كار جاي به هم مدرسه دوران از
و زن خرج از قسمتي الان بلكه هيچ ، نشدم كه اماپله بشومپله ، اينكه
كه تو ميگويند مرتب پدرخانمم و پدر.ميكند تامين پدرم را بچهام
از من وقتي اما.زندگيت به بچسب حداقل نشدي ، وحسابي درست فوتباليست
كه باوركنم بايد پس برميآيم؟ كاري چه پس از ديگر برنيايم ، فوتبال پس
.كاشتهام خيط
بررسي را موجود واقعيات ذهنيو آرمانهاي وقتي چنيني اين افراد
كوچك و حقير را خود پيميبرند ، آنها ميان تضاد وبه ميكنند
با را خود ايدهآل و ذهني الگوي انتخاب اگر كه حالي در.ميپندارند
و شكست با زندگي در هيچگاه ميدادند انجام خود تواناييهاي به توجه
.نميشدند مواجه حقارت حس با آن بهتبع
خانوادگي اوضاع نابساماني
جمله از شمرد ، بر ميتوان زمينه اين در نيز ديگري دلايل البته
كه خودكوچكبيني علت توضيح در عافسانه.خانوادگي اوضاع نابساماني
كودكي دوران تمام در:ميكند اشاره كودكياش خاطرات به آنست دچار
مشكل اين با نحوي به حال هر به اما مادرم ، و پدر ميان اختلافات شاهد
بچهها بود ، عيد نزديك و اسفند اواخر بودم كه دوم كلاس.ميآمدم كنار
است قرار اينكه يا و بودند كرده عيد براي كه خريدهايي از هم با
ديگري بچه هر و آنها مثل هم من.ميكردند صحبت بروند كجا را تعطيلات
و شدند جدا هم از مادرم و پدر كه بود عيد از قبل اما.خوشحالبودم
و عيد لباس تعطيلات ، براي كشيدن نقشه و شادي اوج در ناگهان من
موقع همان از گرفتم قرار وضعيتي چنين در بگيرم بود قرار كه عيديهايي
دارند چيزهايي زندگي در ديگران دارم ، ديگرفرق آدمهاي با من فهميدم
.ندارم من كه
كه آنچه از ما ميافتد اتفاق كمتر:ميگويد آلماني فيلسوف شوپنهاور
و ناراحت نداريم كه چيزي از وليهميشه.باشيم خوشحال و راضي داريم
.نگرانيم
بعد و كنيم تعمق گفته اين در اندكي ما از يك هر و ع.اگرافسانه
از ديد خواهيم بياندازيم ، خود درون وهمچنين خود بر و دور به نگاهي
آنوقت ندارند ، اختيار در را آنها ديگران شايد كه برخوداريم چيزهايي
سرزنش تواناييها يا و امكانات برخي نداشتن دليل به را خود كه است
.نميشمرديم حقير و نميكرديم
حسحقارت عبارتي به يا و حسخودكوچكبيني مورد در دژكام دكتر
متعارفي احساس احساسحقارت كه معتقدند برخينظريهپردازان:ميگويد
انگيزه نكند حقارت احساس خود در فرد واگر دارد هركسي كه است
آن روي بر اينجا در ما كه آنچه اما است ، داده دست از را خود پيشرفت
.است خودكوچكبيني و حقارت حس پيشرفته چه ميكنيم صحبت
زياد توقعات
دارند باشند ، داشته ما از بايد آنچهكه از بيش توقعاتي ديگران وقتي
كنيم ، گوشزد را خودمان تواناييهاي حدود و حد آنها به بيآنكه هم وما
كه باشيم داشته كارهايي انجام توقع خود از و شويم داستان هم آنان با
كه آنطور يا ياكهتري حقارت حس مطمئنادچار برنميآئيم ، آن عهده از
دليل همين به شايد.ميشويم خويشتني ميبردخوار نام آن از غزالي
خواهر ، كه ميكنند زندگي خانوادههايي در كه بچهها از دسته آن كه است
در ديگري كودك هر از بيش دارند فوقالعادهاي مادر يا و پدر برادر ،
باشد مستعدي كودك ، كودك اين است ممكن.قرارميگيرند كهتري حس معرض
دارند توقع او اطرافيانشاز كه حالي درحداطرافيانش در نه اما
چنين.باشد برادرفوقالعادهاش يا خواهر يا يامادر پدر مانند
خواهد تصور آنها تلقين اطرافيانو با خود مقايسه با كودكيمطمئنا
زندگي ساختن پي مادر از كدام هر اگر اما است آدمبيارزشي كه كرد
اگر و نميشويم احساس اين دچار گاه هيچ برميآئيم آن عهده از كه باشيم
.داشت آگاهي آن از فرد كه بود اموري از صحبت كه جمعي هر در جرات با
از كه زمينههايي در حال عين در بگويد ، سخن معلوماتش از استفاده با
چنين نميداند چيزي حيطه آن در كه باجراتبگويد ندارد اطلاعي هيچ آن
.نميشود خودكوچكبيني حس دچار هيچگاه فردي
عين در كه داشتيم رياضي دبير يك دبيرستان دوره در:فيضي زهره
اين به اهميتي هيچ من اما.كند مسخره را بچهها داشت عادت بداخلاقي
تابع مورد در تمريني يكبار كه دارم خاطر به خوب.نميدادم موضوع
را دستم من اما.ميترسيدند هم شايد يا كند حل نبود بلد كسي و داشتيم
چنان دبيرمان.كردم اشتباه قسمت يك در و تخته ، پاي رفتم و كردم بلند
در اگر حتي گرفتم ياد بعد به آن از كه گرفت مسخره باد به مرا
كه كنم وانمود برميآيم كاري عهده از يا و ميدانم هم چيزي زمينهاي
.ميدانم چيزي ديگران از كمتر و نيستم بلد هيچكاري
...انزوا كمالطلبي ، حقارت ،
.هستند ثباتي با آدمهاي دارند بالايي نفس عزت كه آنها:دژكام دكتر
در است مثبت آنچه كه چرا ندارند خود دادن جلوه مثبت نيازيبه اينها
وجودشان خالي جاهاي پركردن بدنبال كه اماآنها.دارند خود وجود
معتقدند صاحبنظران برخي البته.دارند خود از منفي ذهني تصوير هستند
متولد نامساعد بدني وضعيت با كه كسي مثال بعنوان كه نيست اين مهم
نحوه اين و.دارد خود وضعيت از برداشتي چه كه اينجاست مهم بلكه شده ،
ضعيف فردي را خود تا بياموزد او به ميتواند خانواده را برداشت
حتي كه دارند شخصي و اجتماعي قابليتهاي كه داريم مراجعاني مانبيند
حقير و منفي ذليل ، فردي را خود اما است جامعه ميانگين از بالاتر
است ممكن كه موقعيتهايي به ورود از كوچكبين خود افراد.ميدانند
و آنهاست واكنش شايعترين اين و ميكنند اجتناب كند برملا را ضعفشان
با روابطشان و نميكنند برقرار ديگران با صميمي روابط هم مواقع برخي
ديدهام را دانشجوياني.نميروند جلوتر آن از كه است محدودهاي تا افراد
مصيبتي معادل را كوچك اشتباه يك دارند ، وحشت دادن كنفرانس از كه
و ميشوند هم طلب كمال او مانند افرادي و دانشجو همين.ميدانند بزرگ
بقيه است ممكن و ميشوند قائل متعالي معيارهاي اعمالشان و خود براي
دارد قوي نفس عزت كه فردي امابدانند كمالطلب افرادي را اينها
.نيست تهديد عامل او براي اشتباه اين و ميداند مجاز را اشتباه
را حقارت عقده يا كهتري حس روانشناسان طلاييبرخي عقده و حقارت
فرد شمردن حقير و حقارت اعتقاداينها به نهادهاند ، نام طلايي عقده
اين رفع براي و بشناسد را خود نواقص تا ميشود موجب خود سوي از
و لياقت تا كنند تلاش نظر مورد هدفهاي به نيل و نواقص و كمبودها
لكنت دليل به موام نمونهسامرست بعنوان.بنماياند را خود شايستگي
ميشناسيم را او همه كه شد نويسندهاي اما ميبرد رنج كودكي در زبان
را خود توانايي كه شود واقع مفيد ميتواند آنهايي براي نظر اين البته
گفت ميتوان اين بنابر.كنند تلاش توانايي اين رشد در و نمايند كشف
مسير ديگري و منطقي مسير يك:است مسير دو داراي حقارت حس جبران
.غيرمنطقي
رياضي درس در تحصيل دوران در كه فردي منطقي مسير در مثال بعنوان
باشد داشته بسزايي استعداد هنر زمينه در است ممكن داشته ، بدي نمرات
آن غيرمنطقي مسير اما.شود توانايي نويسنده يا نقاش فرض به بتواند و
به توجهي هيچ و ميكند توجه خود تواناييهاي عدم به تنها فرد كه است
رفتارهاي و واكنشها خود حقارت حس جبران براي و ندارد استعدادش
به ميگردد ، افسردگي نااميدي ، ياس ، دچار ميدهد نشان خود از غيرمنطقي
تراشي دليل به خود كمبودهاي براي ميپردازد ، ديگران يا خود سرزنش
ميكند آشكار را او ضعفهاي كه موقعيتهايي از ميكند سعي ميپردازد ،
ممكن حتي ميشود ، پرخاشگر ميبرد ، پناه رويا و خيالبافي به كند ، دوري
فخرفروشي به ناآشنا افراد حضور در و نميشناسند را او كه جمعي در است
.بگذارد سرپوش خود ناتوانيهاي بر و بپردازد
افرادي چنين پرورش در نيز را اجتماع فرهنگ البته حقارت حس و فرهنگ
كلماتي آن در كه ميكنيم زندگي فرهنگي در ما.بگيريم ناديده نبايد
ميشود استفاده هم وفور به و دارد وجود فراوان وچاكرتم مثلنوكرتم
ارج جاي به فرزندشان معرفي هنگام در مادرها و پدر از بعضي حتي و
در ياكنيز است استغلامتان ميگويندنوكرتان آنها شخصيت به نهادن
.است خانهتان
ميتوان و دارد تعمق جاي باشد رايج زباني در كه ضربالمثلي و اصطلاح هر
مثلا.برد پي جامعه آن فرهنگهاي خرده و فرهنگ بهچگونگي آنها از
ميكنيم استفاده تعارفاتمان در ما كه !ميفرمائيد نفسي اصطلاحشكسته
چنته در چيزي هم اگر نداريم عادت كه هستيم مردمي ما ميدهد نشان
هستيم آنچه از كوچكتر را خود داريم سعي هميشه و دهيم نشان داريم
قائل را لازم ارزش خود نفس و خود براي داريم عادت كمتر و بدهيم نشان
.شويم
خصوصا ما كودكان است ، مدرنيسم مظاهر معرض در ما جامعه همچنين و
تاثير تحت و غلط به -ميكنند زندگي سنتي درخانوادههاي كه آنها
ميكنند تصور -است گرفته انجام سالياندراز طي كه سويي تبليغات
و است سرافكندگي باعث رشد به رو جامعه يك در سنتها اين به پايبندي
و حقير را خود سنتها ، پايبند خانوادهاي به وابستگي دليل به هم آنها
اين به صحبتهايش ميان در دژكام دكتر كه همانطور.ميشمارند كوچك
عزت ميتواند جامعهاي حتي فرد تنها نه:ميگويد و كرده اشاره موضوع
.باشد داشته پائين نفس
رواني و فردي بعدي تنها حقارت حس كه كنيم تصور اول وهله در شايد
كه همانطور اما ;ميشود فرد گريبانگير تنها نيز عواقبآن و دارد
برآن علاوه.باشد داشته اجتماعي بعدي ميتواند كه ديديم شد اشاره
توسعه مانع كه جائي تا باشد داشته اجتماعي و گسترده عواقبي ميتواند
ناممككلند به توسعه پردازان نظريه از يكي همچنانكه شود ، كشوري
آن نشود فراهم سرزميني در توسعه براي رواني ابعاد تا دارد اعتقاد
كه است اين رواني لحاظ از آمادگي و رفت نخواهد توسعه روبه سرزمين
باور و رواني بعد همين يعنيبرميآيند كارها عهده از كنند قبول مردم
ارمغان به را توسعه عدم يا توسعه كه خود باورداشتن عدم يا خود داشتن
.ميآورد
راهكارها
خود و بزرگبيني خود به مربوط گزارش دو از كلي جمعبندي يك در
مقابله راههاي از بايد هستند وابسته يكديگر به بهنوعي كه كوچكبيني
نگاه در را اساسي اشكال باره اين دژكامدر دكتركرد صحبت آن با
اين از يكي دچار كه اشخاصي ميشود مانع كه ميداند آن افراد و جامعه
:كنند غلبه برآن هستند رفتار
نگاهي نه دارد ، افراد رفتار به قضاوتي نگاهي جامعه كه اينجاست مشكل
.ميگيرد را خودش فلاني است ، خودخواه فلاني مثلاميگويند.توصيفي
قضاوتي نگاههاي چنين شاهد مدام سريالهايتلويزيوني در كه همانطور
بياموزد جامعه كه زماني اما.است افراد به زدن برچسب خود كه هستيم
چنيني اين افرادي به باشد داشته رفتارشان و افراد به توصيفي نگاهي
و افراد مورد در يعني.كردهايم كمك (بين كوچك خود و بين بزرگ خود)
ترتيب اين به.بپردازيم رفتارهايشان تشريح و توصيف به خصوصياتشان
رسميت به و شناخته توصيفها اين خلال در را افراد نياز ميتوانيم
.برداريم قدم نيز نيازها اين رفع براي و بشناسيم
پس.است منفي واكنش و دفاع افراد واكنش اولين قضاوتي نگاه در اما
.بيابيم نيازها كنترل و تعديل ارضاء ، براي مناسب اجتماعي كانال بايد
كه بدانيم بايد.نيست افراد رفتار تعديل راه يك هيچ مذمت و تقبيح
مختلف عوامل نتيجه در حقارت حس و بيني بزرگ خود جمله از رفتارهايي
.شدهاند ايجاد افراد براي
يا و محبت به نياز توجه ، به نياز حال رايافت ، اينها دروني نياز بايد
مثبت كارهاي انجام طريق از را نيازها اين بعد.باشد بهامنيت نياز
اينها به اينكه نه شوند ، تاييد پيرامون ازسوي تا كرد كاناليزه
.كرد سرزنششان يا و گرفت ناديدهشان نداد ، اهميت
كه بفهميم ميتوانيم شويم نزديك آنها به و بشناسيم را نيازشان وقتي
را درست مسير ميتوانيم و شدهاند رفتارهايي چنين افراددچار اين چرا
اين موجب كه مسائلي دسته آن وبرداشتن آنها نيازهاي رفع براي
.گيريم پيش در شده رفتارها
كردن دوري خصمانه ، قضاوتي ، نگاههاي وقتي تا كه بدانيم بايد هرحال در
.كرد خواهند دفاع خود از هم اينها اينهاباشد از
آكسفورد دانشگاه اساتيد از يكي قول نقل به كتابي در پيش سالها
اما بنويسم ، كتابي شكسپير مانند نميتوانم من:بود گفته وي برخوردم ،
.آورم در تحرير رشته به خود توانايي و معلومات حد در كتابي ميتوانم
كاظمي فريبا:تنظيم و تهيه