پنجم ، شماره 1273 ژوئن 1997 ، سال خرداد 1376 ، 8 يكشنبه 18
|
|
!زندگي همچون شيرين
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
سال دادهام ، 8 دست رااز خود كليه هردو كه است سال دارم ، 8 سال 35
رنج و درد و نوميدي جز سال اين 8 در ميشومو دياليز كه است
!است دشوار چقدر بدانيد اگر.نصيبينداشتهام
به كتابي بود ، خبر منبا دلتنگي و نوميدي از كه دوستي پيش ماه يك
كه وبيآن نفس يك خواندم ، را كتاب من و همچونزندگي شيرين:داد دستم
بخش در.داشت بينظيري وفضاسازي بود عالي داستان:بگذارم زمينش بر
را دياليز (چونمن كليوي بيمار يك) مهران ، ديد از كتابنويسنده اول
ميكشيد دراز تخت روي بر ميآمد ، بهدياليز كه هربار:ميكند توصيف
حس ناچيزي و بيمقدار همچونحشره را خود ميشد ، وصل او بدن به ودستگاه
داستان درادامه.است زيبا و بينظير كتاب از بخش واين..كه ميكرد
براي انگيزهاي شيرين و ميشود آشنا نامشيرين به ديگري بيمار با مهران
بسيار كوشش با و يادميبرد از را افسردگي و نوميدي مهران اوميشود ،
...كه اين تا ميرود پيش داستان ميشودو موفقي نويسنده
و رسيدم نتيجه به سرانجام و كردم فكر تمام روز خواندم ، 2 كه را كتاب
بيجنبش و خمار فرسوده ، نوميد ، ديگر شد ، دگرگون من براي همهچيز
آن از سال كه 8 علاقهاي و اشتياق با را خود كار ديگر بار نبودم ،
و مهربان همسر و سالهام كودك 10 ديگر بار و كردم آغاز بودم بينصيب
بخشيده من بر را دشواريها و نداريها كجخلقيها ، تمام سال كه 8 صبورم
براي است جديدي زندگي سرآغاز اين وديدند چشم به مرا خنده بودند ،
.من خود و همسرم فرزندم ،
آقاي كتاب ، قلم خوش مهربانو ذوق ، با نويسنده از را خود همهچيز من
يا و نوميد دارد ، دردي هركس همه ، به ميخواهم و ميدانم ايزدي مهدي
ميشوند ، دياليز كه آنان كليوي ، بيماران به بويژه است ، درمانده
اين در تاروزي باشد.كنم توصيه را زندگي همچون كتابشيرين خواندن
آن درمان به خود قلم با و بيابند را دردها نويسندگان همه بوم ، و مرز
.روزي چنين اميد به.بپردازند
فروردين 76 - كليوي بيمار يك