پنجم ، شماره 1276 ژوئن 1997 ، سال خرداد 1376 ، 11 چهارشنبه 21
|
|
نسل يك تراژدي
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
به جهان در را برادري و برابري آزادي ، قواعد روز ، يك در ميتوان آيا
و سلطهطلبيها جنگها ، طرف به هميشه هنر.داد تغيير صلح و آزادي غزل
.ميشود بودنهاكشيده قهرمان
بطور را موضوع اين تئاتر ، معروف كارگردان پيمان مانندكلاوس كس هيچ
وين تئاتر به آنچنان قبل سال يازده حدود او.است نكرده درك عميق
پيش قدمي او با بستن قرارداد براي كسي ميان اين در كه كرد حمله
فكران كوته مقابل در خودش حريم از پيمان بعد ، به زمان آن از.نگذاشت
.كرد دفاع عيبجو
پيمان كلاوس اكنون وفوكوس نامههاياشپيگل هفته نوشته بر بنا
به دست نويسش ونمايشنامه پيشه شاعر دوست هاندكه باپيتر همراه
.است زده برايجاوداني نامآمادگي به تئاتري وكارگرداني اجرا
خود هويت اثبات به پادشاه ، يك درام بعنوان كه نمايشنامهاي
.ميپردازد
از كه سيبي ميكنند سقوط ازآسمان كه آتشگرفتهاي كاغذي هواپيماهاي
توسط نمايشي ، اينصحنههاي در...و است حركت در بالا بهطرف پايين
.هستيم زوال و جنگ شاهد هاندكه
حال در آرام خيلي جاوداني نمايشنامهآمادگيبراي قهرمان پابلو
كوچك سرزمين زنده بهافراد ميشود بيدار او كه زماني.است چرتزدن
اين.ميدهد توسطپادشاهش را جديدي قانون پيدايش از خبر(ENKLAVE)
اشتياق از و است طمع و رشك حسادت ، عليه نبردي به مربوط داستان
نمايش اين صحنهآرايي.دنياست معالجه درصدد كه ميگويد محبوبي پادشاه
تيرك هوا در و ميكند جلوه بزرگ صحنه ، جلوي قسمت.است متفاوت نيز
از تنوعي فرير صحنهآشيم پشت قسمت دراست مرز نشاندهنده چوبي ،
.دارد وجود درختي كنده و نردبان آنجا در.است ساخته جادويي وسايل
سطح كه سياهي زغال و بزرگ آسياب چرخ نوعي و شده منهدم پيروزي طاق
.ميكند جلوه پوشانده را صحنه
آغاز كشيده ، فلك به سر كوههاي جلوي قسمت در پادشاه حكومت افسانه
اطلاع دارند ، تن به كه مسخرهاي لباسهاي با كشاورز خواهر دو.ميشود
و آوردهاند دنيا به متفاوت كاملا پسر دو آنها از كدام هر كه ميدهند
آنها از يكي.ميكنند دعوت آنها ديدن به را همكارانشان امر اين بخاطر
فرمانده او.ميپردازد نقش ايفاي به كه است نقشپابلو در فوس گرت
در و كرده پا به مسخرهاي بسيار شلوار كه است مغروري جنگجوي و سپاه
برچشم عينكي ايستاده اواست آدام ناميوهان به بزرگي دلقك او مقابل
.دارد لب بر نيز لبخندي و است گلوله ضد آن شيشه كه دارد
پدربزرگ زمان به درواقع داستان شروع نقطه:ميگويد هاندكه
(هاندكه داييهاي)پسرش دو هر جنگ در كه اوبرميگردد اسلووانيايي
شايد و نسل يك تراژدي داشتم قصد من:ميدهد اوادامه.ميشوند كشته
اين با پدربزرگ صحنهها از يكي در.درآورم تحرير رشته به را قومي
.عدالت انتقام !ميكندانتقام شروع را بازي كلمات
به را جنبههايي بار هر(1966) عمومي درگيريهاي زمان از هاندكه
نوعي جاوداني براي آمادگي.ميكند بررسي موضوعتئاتر عنوان
نامه هفته نوشته براساس كه است تئاتر زمينه در خارقالعادهاي
ديگر نيم و جادويي و استعارهاي داستان داستان ، اين از نيمي (FOCUS)
هفتهنامه.است يوهانس ظهور زمان در اندرز و پند خشمگينانه تغيير آن
يا و فاضله يعنيمدينه افلاطوني عنوانطرح به نمايش اين از اشپيگل
براساس داستاني نمايش اين كه ميدهد ادامه و ميكند ياد قديم مصر
شده منظم دنياي اما.است يوگسلاوي جنگهاي در روز مناسب نابرابري
دست به كه را دنيا شكاف ميخواهد او.است بيارزشي غيبي موضوع هاندكه
و اختلاف اين از بايد انسانها.ببندد شده ، ايجاد بشر افراد يكايك
شود ، بسته شكاف اين كه هنگامي اماباشند نگران و كنند گله جدايي
با هاندكه.بنشينند گلي برروي سعادتمند شبنمي مانند آنها شايد
.بگيرد جشن را خوشبختياش كردن نگاه آنطرف و اينطرف