پنجم ، شماره 1277 ژوئن 1997 ، سال خرداد 1376 ، 12 پنجشنبه 22
|
|
چيست؟ طنز
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
فرهنگ در طنز و شوخي به گذرا باعنواننگاهي مقاله از شده كوتاه
حكيمانه را انسان بايد طنز زم والمسلمين حجتالاسلام نوشته ديني
زيركانه و رندانه انسانرا طنز ، برابر در هزل كه حالي در بخنداند ،
.ميخنداند
قبيل از خودش خانواده هم و قريبالمعنا واژههاي با طنز چيست؟ طنز
تفاوتهائي...و كمدي فكاهي ، شوخي ، ايهام ، هزل ، طعنه ، لطيفه ، كنايه ،
يك هر موارد بقيه اما (است طنز غربي معادل واژه كمدي شايد)داردو
اما بشوند ، انسان خنده موجب آنها همه شايد گرچه.دارند مختلفي معناي
متفاوت آن ديگر انواع با آن جنس كه است خندهديگري طنز ، از ناشي خنده
اثر انسان در كه است دلنشيني و نيكو لطيفه ، گفتار ميگويند.است
بدگفتن و ملامت و سرزنش طعنه ، بشود خاطرانسان انبساط موجب و بگذارد
هم خنداندن موجب كه شود ادا لحني با وشايد است چيزي يا كسي مورد در
كار به خودش مجازي و حقيقي لفظ كهدر است بيهوده سخن هزل ، .بشود
دو و شاخه دو لفظ ايهام ، .خنداندنشود موجب است ممكن اما نميآيد ،
است سخني كه طنز اما.خنداندنبشود موجب است ممكن كه است ، پهلويي
اجتماع ، سياست ، كه يااعتقادي و ياحكمي و فلسفي تفكر يك با همراه
روح و نفس در سخن ، واين دارد ، بارتربيتي و ميگيرد دربر را اقتصاد
و تصويري انواعكلامي ، داراي طنز هست هم گيرا و گذار تاثير آدمي
طنز وگفتهاند دارد همراه را خلاقيت كه است شوخي با آميخته و نوشتاري
هزل ، درلطيفه ، .افسونگر نما ، طنز و نويس طنز و گو طنز و است افسون
و وجودندارد هم تفكر اينها از بعضي در و ندارد وجود خلاقيت استهزاء
قالبآن شايد و است سطح در نيست بنيادي و عميق آن محتواي باشد اگر
صدر شرح و خاطر انبساط طنز جهت و هدف ولي بشود هم قهقهه موجب
متبسم را او ولي نخنداند را عاقل و فهيم انسان شايد و انساناست
و زياد خنده سبب آنچه تبسم المومن ضحك:فرمود (ع)امامصادق.ميكند
كه است انسان حيواني طبيعت با همسو ميشود مستانهانسان قهقهه
داريم روايات در.است آن مخالف جنس از دردكشيدن وقت در عربدهكشي
بزرگتر دلش درياي مومن و است دلمردگي ونشان موجب بلند و زياد خنده
درون كمتر كند ، برقرار ارتباط او باطن خندهبا اگر است صورتش پهنه از
متاثر شدت به را او چهره حيواني نفسانيو خنده وليكن ميلرزاند را او
و خاطر انبساط اما است موقتي موضعيو عارضه يك چهره بر خنده ميسازد ،
دادن صفا را دل كردن ، شاد دلرا يعني خاطر انبساط.نيست چنين صدر شرح
پيغمبر است ظاهر درستميشود كه جاهايي از يكي شد درست دل اگر و
شاداب هميشه وجهش محكماست ، دلش چون مومن فيوجه بشره المومن:فرمود
مرده دلي ولي خنداندارند ظاهري كه هستند آدمها از بسياري.است
و فطرت از و طبيعتحيوانياند و ظاهر اهل كه هستند كساني اينهادارند
است آدمي عبرت طنز هدف و جهت.گزيدهاند دوري الهي رحمت و باطني رافت
و دستگيري انسان با نسبتش و ميدهد توجه چيزي به را انسان حتما طنز
با طنز است ، نيشخند طنز ، مظاهر از يكياست هدايتگري و آموزندگي
چيزهائي از بسياري با را گفتيم كه آنچه فاصله ندارد نسبتي هيچ قهقهه
شوخيهاي جزو واقع در و ميدهند ما خورد به كمديها و طنز نام به كه
بيمحابا ما نمايشگران.است چقدر ببينيد را است ، بيفايده و هزل و هجو
در ميزنند دست مخاطب كردن غافل واقع در و خنداندن براي دلقكي هر به
پي در عمدتا نيست انساني عواطف و دل كارها نوع اين سمتگيري كه حالي
نميخواهم من.نيست كمدي ما كمدي رو اين از نفسانياند تحريكات
مشهور و معروف كمديهاي از برخي به اگر اما بزنم ، مثال غربي نمونههاي
.دارد وجود تفكر نوعا كمدين رفتار و حركت در ميبينيد كنيد نگاه غرب
به وادار را آدم لذا ميباشد ، مخاطبش به تفكر آن انتقال حال در كمدين
و كمدي درست فيلم يك ديدن از انسان وقتي فلذا نميكند ، قهقهه و خنده
چرا؟.است خوشحال دل ته از برميخيزد ، شده ساخته صحيح اصول با كه طنز
شيطاني عنصر بر را -تفكر يعني -خود درون پوياي و زنده عنصر غلبه چون
يك در كمدين ميبينيد اثر فلان در شما.ميبيند خود وجود نفساني و
را پرچم اين و بردارد را پرچمي تا ميگيرد را ماشين پشت سياهي جامعه
او كه ميكنند فكر ديگران ميرود ، ماشين اين ودنبال ميگيرد دستش به
عجيبي شناخت فيلم اين در.ميروند او دنبال به و است تظاهراتي رهبر
در مردم گويا جامعه اين در ميدهد نشان !ميكند ارائه جامعه اين از
اين غيرمستقيم و.هستند نوظهوري چنين منتظر و منجي و تجلي يك انتظار
به را سياسي ارجمند مفهوم يك و عميق بار يك خندهدار ظاهر به رفتار
...و تلويزيوني و كمدي برنامههاي در ما كه حالي در ميكند ، القاء ذهن
پرده بزنيم ، آن به لگد بزنيم ، اين سر تو كه هستيم اين دنبال
پرت و بگيريم را بچه بيرون ، بيندازيم پنجره از را اين رابكنيم ،
حس كردن بيدار با ما و است خشن و انساني غير حركات تمامي).كنيم
و تفكر تحريك با نه بخندانيم را آنها ميخواهيم آدمها شهوي و حيواني
حتي گروهي تمرين در بسا چه (كنيم شاد را آنها دل انديشه و عقل
بروز حالات اين دوربين جلوي ولي ندارد وجود حركات اين از بسياري
صحه آن بر طبيعياش قواي تحريك با هم صحنه پشت كارگردان و ميكند
است ممكن گاهي اتفاقا.نيست طنز اصلا اينها كه حالي در.ميگذارد
انبساط ديگرش روي كه گرياندني اما باشد ، گرياندن طنزي جهت و هدف
گرياندن ممكناست گريه با انسان شدن سبك اوقات برخي يعني است ، خاطر
باروح اينها چون ندارد وجود دري پرده و بيشرمي درطنز !حكيمانه
ممكناست نفس كنترل طنز در است نفسي تملك طنزموجببيگانهاند انسان
موجودجامعه ناهنجاريهاي به طنزاست مرتبط آدمي مطمئنه نفس با چون
يا و نميزند دامن را ناهنجاري ولي ميكند اشكال و انتقاد ميپردازد ،
زشت و سوزاندن آن طرح از هدف بلكه نميكند رها طرح و سطح در را آن
كردن مداوا هنرمند كار ميگويند برخي است ، آن بردن بين از و دانستن
كردن يكي را درد و مداوا و دوا هنرمند كار ولي دارم قبول هم من نيست
رو دوا و درد همين يعني است نمايشي اثر يك لازمه كه درام اساسا است
.بيفاصلهاند دوا تاثيرگذاري و درد كارائي هستند هم روي در
طنز ، برابر در هزل كه حالي در بخنداند ، حكيمانه را انسان بايد طنز
حالي در است ، بيداري موجب طنز.ميخنداند زيركانه و رندانه را انسان
تفكر و بينش و فرهنگ مقوله از طنزاست سرگرمي و موجبغفلت هزل كه
.است سرگرمي و تفريح مقوله از كههزل حالي در است ،
هزل و فكاهه و باشد سختافزار و زمخت اشياء جنس از طنز كه نيست چنين
حقيقي يكي اما نرمافزارند دو هر هزل و طنز !!نرمافزار مقوله از وجوك
نامقاوم طلبي نفس ويروس برابر در و است جعل و تقلبي ديگري و واصل
.دارد يكجا را درمان نشان و درد شناخت طنز !وفاسدشدني
به براي اختناق حال در جوامع.دارد بهطنز نياز ضرورتا جامعهاي هر
خرد صاحبان.ميكنند پيدا بيشتري گرايش طنز سمت به آزادي آوردن دست
مبارزه تداوم به قادر كه بزنند حرف نحوي به بايد جوامع نوع اين در
در طنز انقلابيباشد جنبش يك آن در كه جامعهاي در رو اين از باشند ،
فهيم جامعه كهمردم ميكند رشد جامعه در طنززماني.ميكند رشد آن
-كه است جامعهاي در رشدطنز و ظهور نيز و باشند ودرك رشد اهل و
يعني -باشد تباهيها و باپليديها مبارزه و اصلاح حال در آنجامعه
در.باشد يافته دست اصلاح مرحله به و گذشته انقلاب مرحله از جامعه
دنبال كس هر شهوت ، گرفتار نفس ، گرفتار بيهوده ، خواب ، راكد ، جامعه
تنبه موجب طنز.است كردن گلآلود ماهيگيري براي را آب و خودش كار
طنز ;ندارد وجود طنز هستند همهفرد كه مرده جامعه در.است جمع
و ظهور شرايط در.است تكاندن و مقابله براي است ، اجتماعي تكان براي
عوام زبان با طنز شكل يك:ميآيد وجود به طنز شكل دو نوعا طنز تحقق
در ريشه كه زباني يعني طنز ، زبان.خواص زبان با طنز شكل يك و
احساس مردم مردمشناسي و فرهنگشناسي نظر از باشد ، داشته مردم باورهاي
در طنز اگر اينرو از دارند يكديگر با بيشتري همجهتي و همخوني
در شما.است ماندگاري موجب و دارد دروني مبدا اين بجوشد ميانآنها
شده ، نوشته اينگونه واقعا كه كتابهايي ميكنيد ملاحظه ادبيات تاريخ
داشته نگه سرپا را خودش تاريخ در دارد مردمي زبان و پايگاه يعني
با ملا كارهاي و ملا زبان چون چرا..و بهلول ملانصرالدين ، شخصيت مثلا
از بيش.ماست فرهنگ ماندگار شخصيتهاي از هنوز بهلول.است مردم زبان
او اما ميگذرد ، (هارونالرشيد زمان) بهلول زمان از سال دويست و هزار
شخصيت اين و است كرده پيدا راه ما فارسي ادبيات به حتي است زنده
زبان و بوده برخوردار اجتماعي پايگاه از چون چرا؟ است يافته تعميم
خصوصا است روشنفكري زبان نوعا كه خواص زبان اما.است داشته مردمي
ايهام به آميخته و گرفته فاصله مردم از چنان آن ما معاصر دوره در
امروز به تا مشروطه از ما.نيست مردم عامه براي درك قابل كه شده
حاليكه در و بودهاند جزوطنزنويسها كه داريم شخصيت حدود 2000
طنزاينها زبان چون است نشده نامشانشنيده حتي اينها ، از بسياري
كه آنها شده ، آنها موجبمرگ همين و بوده وغيرمردمي روشنفكري زبان
طنز نتيجه در.است محدود خيليتعدادشان شدند ماندگار اينميان از
:است شاعر قول مصداق روشنفكري
خندي خود و خودگويي
هنرمندي مرد عجب
ياچنانطوطيصفتميدانآنآئينهرويم
كهميگويمسخنامانميدانمچهميگويم
دو هر اما !خنديدم من آنهاگفتند ، خنديدند ، آنها گفتم ، من)
مردم زبان بايد طنز اجتماعي پايگاه (!ميخنديديم چه براي كه نفهميديم
مبارزات و بشردوستانه آرمانهاي اعلاي جامعه ، در طنز ظهور عرصهباشد
.است ستم و ظلم و سياهي عليه
ميباشد ، رشد به رو ادبيات در كه ازپديدههايي يكي اسلامي انقلاب در.
دريك ما جامعه در طنز ادبيات و است طنزآميز ادبيات و طنز پديده
كرده رشد است ، فكري و فلسفي بار داراي كه الفت و انس محيط و همزباني
ادبيات در امروز و كرد رشد كه چيزهايي از يكي ساله ، جنگ 8 در است ،
چهره برخلاف.داشت وجود ما جبهههاي در كه است طنزي شد ، ماندگار ما
فرهنگ كتابهاي شما بود ، ساخته حزباللهي و رزمنده يك از دشمن كه خشني
بخوانيد ، را است جبهه شوخطبعيهاي باب در جلدش چهار سه ، كه جبهه
چه عمليات شبهاي شدند ، شهيد كه بچههايي همين ميكنيد ملاحظه
به من.ميبردند كار به طنزداري و زيبا لغتهاي و جملات استعارهها ،
.ببينيد را آن..و زيبايي و ايجاز ميكنم اشاره آن نمونههاي از بعضي
هر كه ميگفتهاند كتاني كفش و دمپايي به كه بوده اصطلاحي سرويس تاكسي
بوده اصطلاحي صافكار حسين!ندارد مشخصي صاحب و ميكند پايش رسيد كس
صاف و يكسان خاك با را چيز هر او چون ميرفته كار به صدام براي كه
و ميبرد در به سالم جان عملياتها همه از كه كسي حلواخور ، !ميكند
بقيه حلواي تا مانده و است حلواخور فلاني ميگويند !ميبيند آسيب كمتر
حاملان عمل سرعت از كنايه ;مجروح حمل يعني مجروح به حمله.بخورد را
انتقال در كردن عمل خشونت با سرشتاب از هم شايد و است مجروحين
يعني مجروحان به حمله.دارند زيادي سرعت كه جنگ ميدان از مجروحين
را تانك نوع يك.بر ، نفربر رزمنده:دلبر!كنيد حمل را مجروحان
دلاور ، .دلبر ميگفتند و ميدانستند دل اهل را رزمنده ;دلبر ميگفتند
وسيله يعني ميگفتنددلاور ، را آور رزمنده;است رزمنده دل
بسيار اصطلاح زدند ، رافدينشرا.ميآورد را كهرزمندهها نقليهاي
به حاضر كه صدام.كردند رامتقاعد او بحث در يعني ;زيبايياست
را بغداد رافدين بانك اسلام كهرزمندگان هنگامي نبود ، گفتگو و بحث
كسي هر گفتگو و بحث در لذا.شد مذاكره و مباحثه اهل زدند ، موشك با
ميگفتند ميكردند ، متقاعد را او و ميانداختند سمتش به چيزي كه
آدمهاي يعني انفرادي سنگر!روزنامه يعني سفره ، .زدند را رافدينش
پيدا فرصت كه آنهايي به !تعفن بوي يعني رطيل ضد!هيبت با و چاق
.هستند رطيل ميگفتندضد كنند ، تعويض لباس و بروند حمام نميكردند
خوانده ، شب نماز ديشب ميگويند.است زياد عطشش طرف يعني زياده ، عطشش
يا شده ، غذايوحدت خشك دهنش ذكرگفته خيلي و است زياد اهلتهجد
كسي واجبالحج.پيداميشود آن در چيز همه كه هفتگيغذايي گزارش
واجب.است پولدار و گرفته وپول برگشته مالي امور از كهتازه
...و ندارد پول و رسيده برج آخر به كه كسي الزكات
اين محترمابعاد هنرمندان و اساتيد ، نويسندگان توسط اميدوارم
در ما ونويسندگان هنرمندان و شود تشريح و بررسي -طنز -مهم موضوع
جمهوري مقدس نظام فرهنگي و اقتصادي اجتماعي ، سازندگيهاي شكوه دوران
هر از بيش كه خوبمان مردم امروز جهان مادر غربت عصر اين در اسلامي
نفس و گشادهرويي و صدر شرح خاطر ، بهانبساط نياز ديگري زمان
ومعنوي عاطفي و روحي تقويت ادبي و هنري خلاق آثار با را مطمئنهدارند ،
.گردد افزون ما انقلابي درجامعه روزبهروز طراوت و شادابي تا كنند