پنجم ، شماره 1279 ژوئن 1997 ، سال خرداد 1376 ، 15 يكشنبه 25
|
|
اجتماعي كنش و تفهمي جامعهشناسي
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
تفهم طريق از ميخواهد كه ميدانست علمي معناي به را جامعهشناسي وبر
يابد دست آن معلولهاي و سير علل ، تبيين به اجتماعي ، كنش تفسير و
را جامعه وجود كه است جامعهشناساني از دسته آن از اشارهوبر
و نيت بر مبتني كه فرد رفتار در را آن منشاء و دانسته اعتباري
گرفته شكل عرف چارچوب در زمان طي در كه است معنيدار انگيزهاي
جامعهشناساني مقابل در منظر اين از وبر ، انديشه طبيعي بطورميداند
ميكنند تحليل اجتماعي واقعيت براساس را اجتماعي رفتار كه ماركس چون
مفهوم و بيمعناست تقابلي چنين معتقداست ريترز چند هر ميگيرد ، قرار
اما.ميباشد دوديدگاه اين بين نسبت در عقلانيتري جايگاه داراي مكمليت
براساس شخص تفهيم و فهم وبر انديشه دستگاه در روي هر به
راستا اين در و مييابد ، سازمان ديگران كنش به نسبت آن نسبتمعناداري
با كه انگيزهها تفهيم همراه به طبيعتگرا مشاهدهگرو تجربهاي ، تفهيم
صورت عليت و تفسير منفردتوسط امر تفهم و عمومي قوانين تبيين به توجه
سنتي كنش و عاطفه تجربهارزش ، هدف ، به معطوف عقلاني كنش چهار ميگيرد
روي هر به اما.ميگرداند توضيح قابل شده تشكيل آنها از جامعه كه را
ميشود فهميده چگونه و چيست معنيدار كردار كه است اين اصليوبر پرسش
.است بهاينسوال پاسخگويي متكفل زير مقاله
مقالات سرويس
كه ميگيرند شكل اوليه فرض اين براساس جامعهشناسي كلي اصول و مفاهيم
و فرهنگي مهم پديدههاي برخي علي تبيين ميتواندبه جامعهشناسي
گونهاي همان به جامعهشناختي ، مفاهيم انتزاعي خصلت.كند كمك تاريخي
واقعيت با درمقايسه است ، صادق تعميمدهندهاي علم هر مورد در كه
(1)ميرود بشمار ملموس محتواي نسبي فقدان علت بالفعل ، تاريخي
خاطر به او.ميدانست اجتماعي كنش فراگير علم را جامعهشناسي وبر ماكس
متفاوت خود پيشينيان از بسياري با فردي ، كنشگران بر تحليلي تاكيد
-ساختاري صورتهاي بر بيشتر آنها جامعهشناختي تحليل كه زيرا.بود
با مقايسه در هيئت تكامل قضيه به بيشتر اسپنسر.بود مبتني اجتماعي
تنظيمهاي به معطوف دوركيم اصلي علاقه.بود پرداخته فردي ارگانيسم
در ماركس.ميكنند حفظ را اجتماعي ساختارهاي انسجام كه بود اجتماعياي
چهارچوب در اجتماعي طبقات كشمكشهاي به بيشتر اجتماعياش تحليلهاي
همه برخلاف وبر اما ميپرداخت ، توليدي روابط و اجتماعي ساختارهاي
به كنشگر انسانهاي كه است ذهنياي معاني متوجه اصلياش تاكيد اينها
چارچوب در را كنشها اين متقابل جهتگيري و ميدهند نسبت كنشهايشان
رفتاري ميگفت وبر.ميدهد قرار بررسي مورد اجتماعي -تاريخي زمينههاي
جامعهشناسي پهنه از خارج در باشد نبرده بويي معاني چنين يك از كه
ميخواهد كه ميدانست علمي معناي به را جامعهشناسي وبر (2).ميگيرد جاي
آن معلولهاي و سير علل ، تبيين به اجتماعي ، كنش تفسير و تفهم طريق از
يا فرد كه ميشود تلقي انساني كنش زماني تا فقط كردار.يابد دست
و ميزنند دست است ، ذهني معناي داراي كه كنش نوعي به عامل ، افراد
قائل آن براي عامل افراد كه مقصودي و معني اين به اجتماعي كنش اصطلاح
(3).كنند جهتگيري آن اساس وبر باشد مرتبط ديگران رفتار با هستند
.است انسان فهم قابل رفتار تفسير همانا جامعهشناسي رسالت وبر نظر به
اجتماعي رفتار ميتوانيم وقتي ما را رفتار يك كه است معتقد وبر
عملي فردي وقتي اينكه يعني باشد ، خاص مقصودي و نيت آن در كه بدانيم
ديگر افراد سوي به و باشد قائل معنايي عملش آن براي داد ، انجام را
محض درونگرايانه رفتار كه است معتقد وبر.باشد جهتگيري داراي جامعه
مادي وضعيتهاي و اشياء به معطوف كه رفتاري يا و تعمق و تفكر قبيل از
.ميگيرد قرار غيراجتماعي رفتارهاي رديف در صرفا است ،
راه از ميخواهد كه ميناميم جامعهشناسي را علمي ما:ميگويد خود وبر
چگونگي علي شيوه با سپس و آمده نائل اجتماعي كردار فهم به تفسير
(4).كند تبيين را كردار اين بر مترتب آثار و گسترش
آلماني اصطلاح ترجمه تفهم تفهمياصطلاح جامعهشناسي و تفهم
شخصي دوست و ديلتاي وامدار بيشتر را مفهوم اين وبر.است Versthen
سپرس يا.بودند قايل تمايز تفهم و تبيين بين كه است ياسپرس كارل خود
فيزيكي قوانين حسب بر را سنگ تخته يك سقوط ميتوانيم ما كه بود معتقد
را بعد عصبي بيماري يك و كودكي تجربه بين رابطه اما كنيم ، تبيين
دلالت اين مفاهيم اين از وبر اما.كرد پيدا شهودي فهم با ميتوان تنها
اين بر مقابل در او.ناپذيرند سازش علي و شهودي دانش كه كرد حذف را
فراگرد يك در گام نخستين عنوان به بايد تنها را فهم كه كرد تاكيد
در كه بگويد ميخواهد اصطلاح اين با وبر (5)گرفت نظر در اسنادعلمي
واسطه با را شده مشاهده فقطباقاعدگيهاي طبيعي ، نمودهاي حوزه
.كنيم درك رياضياندبايد قضايايي طبيعت ، و صورت لحاظ از كه قضايايي
است لازم باشيم داشته فهمنمودها از احساس آنكه براي ديگر عبارت به
تفهم پس شدهاند ، ثابت تجربه به كه كنيم بيان قضايايي با را آنها كه
صورت نسبتها يا مفاهيم طريق از يعني.است واسطه با تفهمي ما ،
واسطه بر تفهمي معنا يك به تفهمها بشري ، رفتار در اما.ميگيرد
راننده توقف علت تاكسي مسافر ميفهمد ، را شاگردان رفتار استاد.هستند
مشاهده به نيازي مطلب اين فهم براي و ميفهمد را قرمز چراغ برابر در
ميايستند قرمز چراغ برابر در رانندگان از نفر چند اينكه دريافت و
از ناشي خود اين و است معقول فينفسه رفتاري بشري رفتار ندارد ،
هدفها ، و افعال بين معقول نسبتهاي از بعضيانسانهاست آگاهي استعداد
.كرد درك بيواسطه ميتوان غالبا را ديگري افعال و يكي افعال مابين
به مربوط علوم كه است چنان غالبا اجتماعي رفتارهاي معقول بافت
به بودن معقول از منظور البتهدارند آنرا درك توانايي بشري واقعيت
شهودي نحوي به را رفتارها مورخ يا جامعهشناس كه نيست آن هيچوجه
متون براساس را رفتارها اينگونه دانشمند برعكس ، كاملا.ميكند ادراك
به هم جامعهشناسي نظر از ذهني معناي.ميكند بازسازي بتدريج اسناد يا
(6).پهلواست دو هم و شدني درك بيواسطه طور
مستقيم ، و تجربي تفهم نخست ميكند ، تقسيم نوع دو به را تفهم وبر
در ماميكنيم فهم مستقيما آنرا كهمعناي xقضيه 422 فهم مانند
همين به ميكنيم ، تجربه را انديشه يك مستقيم و عقلاني تفهم اينجا
غيرعقلاني حركات يا چهره حالات تعجب ، اصوات قالب در خشم طغيان ترتيب
مشاهده حالت اين در هيزمشكن ، يك عمل مشاهده مثل ميآيد ، در فهم به
قادريم ما.دارد نام تبييني تفهم دوم.است رفتار عقلاني و تجربي
ميكند ، بيان شفاهي يا كتبي بطور را xقضيه 422 كه كسي انگيزههاي
است ممكن تفهمي چنين.بفهميم مشخصي شرايط تحت و معين زمان در دقيقا
قبيل از كاري به مشاهده مورد فرد كه شود حاصل احوال و اوضاع در
آن اساسي بخش مذكور كار كه پروژهاي علمي اثبات و شرح يا دفترداري
فهم قابل وضعيت يك از بخشي بعنوان كنش.باشد پرداخته ميرود بشمار
سرگرمي و تفريح بخاطر تفنگ هدفگيري كه بدانيم ما اگر.ميشود تلقي
تفهم آنگاه و ميگيرد صورت مزد ازاي در هيزمشكن توسط چوب بريدن است ،
نظريه در تفهم مفهوم (7).ميشود افزوده مشاهدهاي تفهم به انگيزهاي
سخن اين معناي.عليت مفهوم به هم و است مربوط تفسير مفهوم به هم وبر
(...و عيني مشاهده آزمايش ، ) طبيعتگرايانه روش وي نظر در كه است اين
روابط جزء روش اين در زيرا نيست ، كافي انساني رفتار فهميدن براي
براي تفهم بوسيله تفسير ديگر ، طرف از و نميگردد شناخته بيروني صرفا
قواعد از و گردد فائق محض ذهنيت ابهامات بر بايد باشد معتبر آنكه
چه در كه است وبراين پرسشكند تمكين علمي بررسي معمول روشهاي
همه براي كه حقانيتي به را ما جامعهشناسي در نميتواند تفهم شرايطي
طبيعتگرايانه صرفا تبيين برخلاف برساند؟ باشد معتبر حقيقت خواستاران
رابطه يك يا كردار يك معناي فهم از عبارتست پيوسته تفهم ويژه موضوع
(8).اجتماعي
و كلي شناخت وجه تنها بر جامعهشناسي ساختن محدود مخالف فقط وبر
از تحقيقش موضوع مقتضاي به ميتواند علمي هر او نظر بهاست عمومي
علمي بررسي كه مادامي و كند استفاده تفريدي روش از يا تعميمي روش
يا پيشداوريها نام به و داشته نگاه (ناتمام) باز همچنان را مسائل
ندارد دليلي نبسته ، خود روي بر را افقي فلسفي نشده تجربه توصيههاي
منفرد و جزئي امور مطالعه از قبلي تصميم بنابر جامعهشناسي كه
دو هر منفرد امر تفهم و عمومي قوانين وسيله به تبيين.كند چشمپوشي
دو اين اين ، بر افزوده.نيست ديگري بر ترجيحي را هيچيك و برحقاند
گوناگوني فهم براي آنها دوي هر و يكديگرند مكمل و همبسته روش
ضروري است ممكن كه جائي تا اجتماعي واقعيت و تحول پايانناپذير
از را آن تعبدي صورت به كه بود خواهد جامعهشناسي زيان برعكس.هستند
سازند غني را ما دانش ميتوانند كه تحقيق وسايل و ابزار از پارهاي
كار به را تفهمي جامعهشناسي عنوان وبر وقتي بنابراينكنيم محروم
شرف تبيين به نسبت تفهم براي كه نيست اين قصدش هيچوجه به ميبرد
بلكه كند ، تخطئه را گرايشهايجامعهشناسي ديگر يا بشود ، قائل بيشتري
و كرده آشكار است تعمدي گاهي كه را ناكافيبودنشان منحصرا ميخواهد
كه معنايي در تفهمي جامعهشناسي.دهد نشان را ازديدگاهها برخي تنگي
(9).تفهمياست ميگشايد سنتي جامعهشناسي روي به نويني چشماندازهاي
رفتار يك صورت به كه كردار يك ميان تشخيص تفهمي ، جامعهشناسي براي
طرز به كه كرداري و ميكند بروز پيدرپي يا همزمان مشخص ، ساده
است ، بنيادي مطلقا ميگيرد ، جهت ثالث شخص رفتار به نسبت معناداري
.است تفهمي جامعهشناسي اعتناي مورد اخير رده رفتارهاي تنها كه هرچند
كردارهاي نظير كه است پيچيدهتر كردارهاي ابتدايي صورت آن كه چرا
(تقليدي) اول رده رفتارهاي اين وصف با انجمن ، محفل ، نهاد ، گروه ،
تفهمي جامعهشناسي هدف.باشد علمي صرفا جامعهشناس يك موضوع است ممكن
و رود فراتر آن از يا گردد موجود جامعهشناسي جانشين كه نيست اين
سايه در تاكنون كه را جنبههايي و كرده تكميل را آن ميخواهد بلكه
عبارتست مساله.دارد بداهت سوي به ميل تفهمي هر چون.كند روشن مانده
است منظور بدين.اجتماعي رفتار بديهيتر هرچه عقلاني لحاظ از تعريف از
كنش هدف ، به معطوف عقلاني كنش ميدهد ، تشخيص را كنش نوع چهار وبر كه
(10).سنتي كنش و عاطفي كنش ارزش ، به معطوف عقلاني
قائم واقعيت يك (جامعه) جمع شناختي ، جامعه ديدگاه از وبر بهنظر
را رفتارش و فرد جامعهشناسيتفهمي كه ، مينويسد اونيست ذات به
بر را وجه خالياز مقايسه اين اگر حتي ميگيرد ، نظر در پايه چونانواحد
كه علمي البته ، ميكند ملاحظه خود اتم چونان ميگويم.خردهنگيرند من
راچونان فرد احيانا ميتواند مينگرد اشياء به متفاوت شيوهاي به
از همه اين با كند ، ملاحظه وغيره شيميايي رواني ، فرايندهاي از مجتمعي
و عيني) اشياء به مربوط رفتاري زمره آنچهدر هر جامعهشناسي ديدگاه
پديدههاييكه رديف در باشد ، داشته را معناداري تفسير كهقابليت (ذهني
اين نسبيت ذهني اشياء يا شرايط چونان يعني.بيمعناستميباشد ماهيتشان
زيرا ;ميدهد تشكيل را بالا حد فرد دليل همين به ميشوند ، رفتارملاحظه
.است معنادار رفتار حامل يگانه او
استعانتي هر (11).كتمانكند را آن نميتواند ديگر مخالف بياني هيچ
وبر نظريه در.است انفرادي وجدان اين و است وجداني مستلزم معنا از
برحسب وسايل تخمين واقع در نيست ، محض پنداري جز جمعي يكوجدان فرضيه
و آن اجراي عزم و تصميم بالاخره نتايج ، پيشبيني هدف ، انتخاب هدف ،
فرد اراده از است ، دخيل نسبيتمعنادار يك جريان در كه آنچه هر خلاصه
پايه ، واحد اين نبود در و است ذات به قائم واحد يك فرد.ميگردد ناشي
اجتماعي رفتار معناي جستجوي در بيوقفه كه جامعهشناس كه ميرود آن بيم
درباره خاص ديدگاهي جز معنادار فرديت البته.ميگردد بيمعنا خود است ،
باشد ديدگاهش قانون تابع بايد عنوان بدين اما نيست ، نامتناهي واقعيت
(12).بود خواهد علمي ادعاي يا ياوهاي صورت اين غير در كه
كردار از را اجتماعي ونهادهاي ساختها كه است اين در وبر اصالت
.نميكند جدا است ، معناپرور و معناساز حال عين در كه انسان گوناگون
كردار مفهوم جامعهشناسياش مركز در كه است نگرش همين بنابراين
معناي در ساختها ارزيابي و تخمين براي نه مييابيم ، باز را اجتماعي
هرچه فهم براي بلكه آنها ، بودن نامناسب يا مناسب بودن ، بد يا خوب
را گوناگون اجتماعي روابط چگونه انسانها كه موضوع عينيتراين
ميكنند؟ تخريب يا ايجاد ارزيابي ،
دارد ادامه
اسلامزاده وحيد