پنجم ، شماره 1280 ژوئن 1997 ، سال خرداد 1376 ، 16 دوشنبه 26
|
|
اجتماعي كنش علم ;جامعهشناسي
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
(آخر بخش)اجتماعي كنش و تفهمي جامعهشناسي
و جامعهشناس هدف.است اجتماعي كنش علم جامعهشناسي وبر ماكس عقيده به
نحوه تبيين يا و اجتماعي كنش تفسير با كه است اين جامعهشناسي
تعريف اين در.برسد كنش نوع اين تفهم به اجتماعي ، لحاظ از جريانآن
درك يعني تفهم:از عبارتند كه است رفته كار به اساسي اصطلاح سه
تبيين و منظم مفاهيم صورت به ذهني معناي بيان يعني تفسير معاني ،
رفتارهاي از اجتماعي كنش رفتارهاي در موجود باقاعدگيهاي بيان يعني
آن هدف كه است بيروني يا دروني حالت نوعي ديگر بهعبارت.است بشري
براي فاعل كه است كنش هنگامي رفتار اين.است كنش از ياخودداري كنش
معنايي برحسب كه است اجتماعي هنگامي كنش و ميپذيرد معنا رفتارخويش
.باشد داشته رابطه اشخاص ديگر رفتارهاي با ميپذيرد ، آن براي كهفاعل
مناسبات.مييابد سازمان اجتماعي مناسبات صورت به كنشاجتماعي
و ميكنند عمل هم با كنش فاعل چندين كه است كار در اجتماعيهنگامي
كنشها از هريك كه نحوي به است ديگري حالت به معطوف كنشهريك معناي
رفتارهاي اينكه به توجه با.ميگيرند قرار ديگري تاثير متقابلاتحت
پس صورتميگيرند ، ديگري تاثير تحت هريك منظم طور به كنش چندينفاعل
يا چيز وجود از ناشي قاعدگيها با نوع اين كه ميرسيم نتيجه بهاين
رابطه كه هنگامي تعيينكننده عامل يا چيز اين.است عاملتعيينكنندهاي
.ميشود ناميده عرف باشد منظم رابطهاي اجتماعي
چندانكه باشد طولاني عادتي و منظم اجتماعي رابطه خاستگاه كه هنگامي و
مورد اين در.دارد نام رسم گردد ، مبدل ثانوي طبيعت به آن خود كه
است اين آن از مقصود و ميبرد كار به را Eingeleitet اصطلاح ماكسوبر
فرط از] كه رفتاري نوع آن است ، شده زندگي از جزوي اصطلاح عرفبه كه
سنت است شده تبديل عمل از خودانگيختهاي شيوه به [ وتكرار قدمت
كنش:ميكند تقسيم متمايز چهارنوع رابه كنشها وبر (13).نامدارد
انفعالي ، يا كنشعاطفي ارزش ، به معطوف عقلاني كنش هدف ، به عقلانيمعطوف
.سنتي كنش
تعريف اساس براين هدف به معطوف عقلاني كنش:هدف به معطوف عقلاني كنش
رسيدن براي وسائلرا همه و دارد رادرنظر روشن هدفي كنش فاعل كه ميشود
.ميگيرد بهكار هم با آن
كه نيست آنجهت از كنش اين بودن عقلاني:ارزش به معطوف عقلاني كنش
ندادن ستيز به جهتتن بلكهاز برسد خارجي و معين بههدفي ميخواهد
نه ميكند رفتار عقلاني بهنحوي خطرها پذيرش با كنش فاعل بنابراين.است
براي بلكه برسد ، خويش اقدام به نسبت برونذاتي نتيجهاي به آنكه براي
.بماند وفادار دارد افتخار از خود كه تصوري به كه است آن
يا حالوجداني از ناشي بيواسطه كهبهطور كنشي نوع آن:عاطفي كنش
مانند.ميشود ناميده (عاطفي)انفعالي كنش وبر استدرنزد فاعل خلق
وي گوش فرزندبه رفتار بودن بهدليلغيرقابلتحمل مادر كه سيلياي
ازدست بهدليل فوتبال بازي درضمن بازيگران از يكي كه مشتي يا.ميزند
اين تمامي در.ميزند ديگر بازيگري به اعصابش بر خويش تسلط دادن
كنش بلكه نيست ، كنش تعريف مبناي ارزشها از نظامي يا هدف موارد
احوالي و اوضاع در كنش فاعل كه است عاطفي واكنش از درواقععبارت
.ميدهد نشان معين
كه باورهايي يا عرفها ، عادتها ، از كه است كنشي:سنتي كنش
عمل براي كنش فاعل.برميخيزد ميدهند ، تشكيل را فاعل ثانوي طبيعت
يك احساس يا ارزش يا درك يا هدف يك بهتصور خويشنيازي سنتي
طولاني ممارستهاي براثر كه بازتابهايي انگيزه به فقط بلكه عاطفهندارد
.ميكند عمل دارند ريشه دراو
را وبر ماكس فلسفي تفكر كانون كه چيزي يا كنشها طبقهبندي نوع اين
به نسبت آنها استقلال يا سياست و همبستگيعلم يعني ، .ميدهد تشكيل
هدف.است معطوفبههدف عقلاني كنش يك دانشمند ، كنش.رابطهدارد يكديگر
روابط به و (واقعي احكام) واقعبنگرد قضاياي به كه است اين دانشمند
.برسد باشند داشته عام اعتبار كه تفهمي بهتفسيرهاي معلولييا و علت
در هدف و است بههدف معطوف عقلاني كنش از اعلائي علمي ، مثال پسپژوهش
نوعي با يعني ارزش نوعي با هدف خوداين اما.است حقيقت همان اينجا
استدلالهايداراي يا واقعي پديدههاي كه حقيقت قضاوتدربارهارزش
تلفيقي علمي ، كنش پس.شدهاست تعيين هستند آن اثبات معيار عام اعتبار
كههمان ارزش به معطوف عقلاني كنش و هدف به عقلانيمعطوف كنش از است
و منطقي قواعد كه آناست از ناشي اينكنش بودن عقلاني.است حقيقت
نتايج تضمين براي كه احترامي ميشوند شمرده محترم آن در پژوهشي
(14).دارد ضرورت بهدستآمده
فقط است فهم قابل ذهن بهلحاظ آن جهتگيري كه رفتاري مفهوم به رفتار
عام كرداربهطور(15).دارد وجود منفرد شخص چند يكيا رفتار بهصورت
رفتار يك ازكردار ما منظور:ميگويد وبر چيست؟ خاص بهطور وكردار
انحراف يك دروني يككنش خواه باشد بيروني كنش يك خواه) است انساني
آن به كارگزاران يا كهكارگزار وقتي تا و جايي در (تسامح يك يا باشد
برحسب كه است كرداري اجتماعي ، كردار منظوراز ميدهند ، ذهني معناي يك
به تا برميگردد ديگري رفتار به ياكارگزاران كارگزار موردنظر معناي
ممكن اجتماعي كردار كه تصريحميكند او بدهد ، بهعلاوه جهت آن گسترش
.بگيرد جهت ديگر قابلپيشبيني يا حاضر گذشته يكرفتار مقتضاي به است
بيشماري تعداد يا مجزا شخص چندين يا يك است ممكن ازديگري منظور
است ، و اجتماعي كردار يك پول از استفاده بدينمعنا ، .باشد ازاشخاص
به كهمنحصرا كردار يك كه ميگردد نتيجه آن از و جهتميدهد را رفتار
جهتميگيرد ، ميدارند ، عرضه مادي اشياء كه چشماندازهايي مقتضاي
ميشود ظاهر اجتماعيوقتي رابطه برعكس ، .شود ناميده اجتماعي نميتواند
پس يا كند اجتناب آن ميكنداز سعي (خطر احساس بهمحض) آنان از هريك كه
به هم با دوستانه مذاكره با ميشونديا گلاويز هم با ضربه كردن وارد از
معنادار نسبت اجتماعي كردار يك پيشفرضاساسي بنابراين.ميرسند توافق
(16).است ديگري رفتار به آن
مشابهي يا ويژگيهاييكسان داراي درنظرمشاهدهگر كه رفتاري صور
استوار گوناگوني كنشبرانگيزههاي فاعل ازنظر ممكناست هستند
متضاد درمقابلمحركهاي اغلب مفروضي درموقعيت درگير افراد باشند ،
تجربه.هستند قابلفهم ما براي آنها مقام كه ميدهند واكنشهايينشان
حتي را انگيزهها نسبي قدرت تا نيست ميسر همواره كه است آموخته ما به
خودمان تفسير از نميتوانيم حتي اكثرا و كنيم براورد تقريبي بهطور
براي محكمي مبناي ميتواند تناقض نهايي برايند فقط باشيم ، مطمئن نيز
(17).بگذارد ما دراختيار قضاوت
چون باشد ، همداشته موقتي و عارضي استخصلتي ممكن اجتماعي رفتار
در ناشناس اشخاص نمييابد ، مكالمهايبا ادامه كه ملاقاتيتصادفي
است ممكن يا تجمع يك در شركتكنندگان ميان مباحثهاي يا اتوبوس ،
را اجتماعي ساختهاي اكثر مبناي كه بگيرند ، بهخود پردوامي صورتهاي
كه ميشود شناخته خصوصيات بااين اجتماعي رفتار...ميدهند تشكيل
ديگران رفتار نحوه از كه اميدي مقتضاي به را سلوكش اجتماعي كارگزار
(احتمال) شانس يك يا مساعد دليل يك كه بدينترتيب.ميدهد سازمان دارد
احتمال اينمييابد خود اقدام دردست عمل موفقيتآميز اجراي براي
آن روي كه باشد قراردادي مفاد به ديگران وفاداري از عبارت است ممكن
كارگزار كه باشد جهتي در آنان معمول وفاداري يا.است شده توافق
كارگزارميتواند صريح ، توافق يك نبود در.دارد انتظار شخصا
بهموجب يا ارزش به عقلانيتيمعطوف بهدليل كهديگران باشد اميدوار
قابلپيشبيني جهتي در خاص شيوهاي به شرافتشخصي بهموجب يا تكليف
(احتمال) شانس اين ودوام وجود شرط به تنها....خواهندكرد رفتار
فشار) احتمال ديگر بهعبارت.خواهدشد بادوام اجتماعي ساخت يك كه است
اجتماعي رفتار يك براي محكمي احساس خود (ديگران ازسوي شكل فلان به
مقوله به شانس مفهوم بنابراين ميدهد ، صلابتي آن به درعينحال و است
مردم است محتمل معلوم عيني شرايط در يعني ، است ، مربوط امكانعيني
مفهوم.كرد پيشبيني آنرا بتوان تقريب با كه كنند رفتار بهگونهاي
رفتار يك ميشود گفته وقتي.ميكند پيدا را كاملش معناي اينجا در ذاتي
تجربه عام قواعد برحسب كه است اين معنايش است ، ذاتي ازلحاظعلمي
معين رفتاري كه داشت ميتوان انتظار احتمال قاعده يك مطابق يعني
معناي ميتوان تقريبي و نسبي بهطور كه خواهدشد ، ديگري رفتارهاي پيامد
كه است ذاتي معنا ازلحاظ وقتي رفتار اين.كرد تعيين را آن ذهني
لازم وسايل از ارزيابيصحيح يك پايه بر وبر احتمال اين گرفتن بادرنظر
(18).يابد بسط باانسجام هدف به رسيدن براي
خرد يا و فاعلكنش ازنظر كه است مجموعهمعنايي وبر بهنظر انگيزه
بهلحاظ كه تفهمي.ميرود بهشمار وي رفتار براي كافي دليلي مشاهدهگر
اجزاء كه دارد دلالت منسجمي رفتاري ذهني تفسير بر رسالت معنايي
حد تا ما ، احساس و تفكر آشنايي و عادي شيوههاي بافت در آن متشكله
مفهوم (19).دارند همخواني يكديگر با نوعي معنايي مجموعه يك ايجاد
.دارد استوار پيوند دليل ، و انگيزه چون مفاهيمي با معنيدار رفتار
دليل بهعنوان آنرا عامل ، تا شرايط ، معنيدار كردن يعنيتركيب انگيزه
موقعيت يعني شرايط سادهتر بهعبارت كند ، نمودار رفتارش براي معنيدار
و هستند گوناگون و مختلف بهصورتهاي شرايط اين و عامل براي رفتار
ميآورد بهوجود ناظر يا عامل براي معنيداري دليل آنها ، معنيدار تركيب
عكسالعمل و رفتارمعنيدار ميان مرز.معنيدارميشود رفتار موجب كه
ورفتاري قابلفهم ذهني كهبهلحاظ رفتاري ديگر محضبهعبارت
معنيدار رفتار.سيالاست بسيار باشد ذهنيبيمعنا كهبهلحاظ
فرايندهاي از بسياري در اصلا (است قابلفهم ذهني كهبهلحاظ رفتاري)
خبره افراد فقط كند بروز هم اگر و نميكند پيدا نمود جسماني -رواني
.رسيد تفهم به مشابه كنش با نميتوان هم ديگر ازطرف.بفهمند ميتوانند
اينكه.باشيم قيصر نبايد حتما بفهميم را قيصر بخواهيم اگر يعني
بداهت ازنظر فقط دهيم قرار كنش فاعل موقعيت در را خودمان بتوانيم
معنادار تفسير براي مطلقي پيششرط بههيچوجه و دارد اهميت تفهم
(20).نيست
درصورتي تنها رفتار زيرا باشد ، اجتماعي بايد معنيدار رفتار هرگونه
مستلزم اصول و باشد حاكم آنها بر اصول كه باشد معنيدار ميتواند
را كنشگر آينده رفتار يا بايد معنيدار عمل (21).هستند اجتماعي زمينه
معنيدار عملباشد درآينده رفتار آن تنظيم مظهر يا و تنظيمكند
عامل كه معني بهاين ميكند همراهي را ديگر اعمال و نمادين است عملي
بهصورتي نه و خاص يكصورت به را كاري آينده در كه ميكند متعهد را عمل
عمل هر كه داشت ذهن در بايد هم را نكته اين.دهد انجام ديگر ،
تحليل معنيدار عمل از اينكه براي و.باشد قاعده داراي بايد معنيداري
آنارشيست مثلا بدهيم ، اختصاص را اساسي نقش قاعده مفهوم به بايد كنيم
وهم صريح هم كه است رفتاري بهاصول محاط راهب زندگي.(22)راهب و
مانند خاصي يكبرنامه اينكه باوجود آنارشيست.است شده ترسيم بهدقت
زندگي خاص شيوه يك او اينحال با ولي ندارد خود برايزندگي راهب
!نه آنارشيست و ميكند پيروي قواعد از راهب كه نيست اينگونه و.دارد
بهنوبه هركدام كه است زندگي قاعده گوناگون انواع بر دو اين فرق بلكه
.ميكنند پيروي آن از خود
بدينلحاظ بيمعنيهستند ، پديدهها و برخيفرايندها ديگر ، طرف از حال
كه دارد وجود انسان مربوطبه علوم تمام در هستند ، معني فاقد كه
ميشوند آدمي رفتار باعث يا و ميكنند عمل معلولهايي و حركتها بهصورت
ميسازد قابلفهم را شئي اين كه آنچه پس.مينمايند جلوگيري آن از يا و
اگر.دارد انسان رفتار هدفبا يا وسيله بهعنوان كه رابطهايست
نتواند غيرانساني انساني ، بيجاني ، از نظر قطع حال شرايط و فرايندها
ديگر بهعبارت.خواهدبود بيمعنا باشد داشته ارتباط معناداري هدف با
انسان رفتار با هدف يا وسيله بهعنوان نتوانند فرايندهايمذكور اگر
است رفتاري چنين مانع يا موجد كه محركهايي مانند فقط و شوند مرتبط
(23).خواهندبود معنايي هرنوع فاقد كنند ، عمل
اثبات با كه است معتقد وبر فهميدهميشود؟ چگونه معنيدار رفتار
حاصل فهم دلسوزانه ، و احساسي مشاركت ازطريق رفتار قلمرو در همدلانه
نوع عاليترين بيابهام و (حضوري بيواسطه) مستقيم بودن قابلفهمميشود
مقتضي وسايل انتخاب با ميكوشد كه را فردي اعمال اگر.است عقلاني تفهم
كيف و كم اينكه به مشروط نمود ، البته فهم آيد نايل معيني هدف به
از تفسير هرنوع باشد ، آشنا ما براي اوست ، انتخاب مبناي كه وضعيتي
بالاتريندرجه متضمن است هدفدار عقلاني بهلحاظ كه كنشي چنين
بلكه صحت و دقت با نه كه هست ما براي امكان اين ولي.است اثباتپذيري
ازجمله) خطاهايي است ، كافي تبيين مقاصد اكثر براي كه اندازهاي آن به
و هستيم آنها درمعرضارتكاب خودمان يا كه كنيم فهم را (مسائل خلط
(24).نمود دلسوزانهكشف خودكاوي آنراازطريق منشاء ياميتوان
ميدهد نشان تجربه كه را ارزشهايغايي هدفها ، از ديگربسياري ازسوي
بيواسطه غالبانميتوان شود ، آنهاجهتگيري بهسمت است ممكن رفتار
و ارزشها اين هرقدر.است ممكن فكري بهطور آنها درك هرچند نمود ، فهم
از آنها فهم باشد داشته بنياديتري تفاوت خود ، غائي ارزشهاي يا اهداف
كردار ميتوان بدينترتيب.خواهدبود دشوارتر دلسوزانه مشاركت طريق
فرصتهاي برمبناي تكاملش گوناگون مراحل در را ارزشها اين از منبعث
امكان تاحد آن دلسوزانه و عاطفي يا فكري تفسير براي موجود ظاهرا
.نمود فهم
احمد شناسي ، جامعه انساني مفاهيم ماكس ، وبر -ماخذ1 و منابع
ثلاثي ، محسن جامعهشناسي ، بزرگان انديشه و زندگي كوزرلوئيس ، -صدارتي 2
ژولين ، فروند -جامعهشناسي 4 اساسي مفاهيم وبرماكس ، -علمي 3
لوئيس ، زندگي كوزر -نيكگهر 5 عبدالحسين وبر ، جامعهشناسيماكس
در اساسيانديشه مراحل ريمون ، آرون -جامعهشناسي 6 بزرگان وانديشه
- جامعهشناسي 12 مفاهيماساسي ماكس ، وبر -پرهام 7 باقر جامعهشناسي ،
اساسي مراحل ريمون ، آرون -و13 ماكسوبر14 جامعهشناسي ژولين ، فروند -8
-جامعهشناسي 16 اساسي مفاهيم ماكس ، وبر -جامعهشناسي15 در انديشه
اساسي مفاهيم ماكس ، وبر -ماكسوبر 17 ژولين ، جامعهشناسي فروند
ماكس ، وبر -و 19 وبر 20 ماكس جامعهشناسي ژولين ، فروند -جامعهشناسي18
مترجم اجتماعي ، علم ايده پيتر ، وينچ -جامعهشناسي 21 مفاهيماساسي
وبر -و 23 اجتماعي 24 علم ايده پيتر ، وينچ -انتشاراتسمت 22
جامعهشناسي اساسي ماكس ، مفاهيم