پنجم ، شماره 1285 ژوئن 1997 ، سال تير 1376 ، 22 يكشنبه 1
|
|
نزنيد لاف
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
شير را خود گربه كه تاحدي ندارد مرزي و حد بيني بزرگ خود
محدوده گرفتن نظر در با نميتواند بين بزرگ خود ميبيند ، فرد
.نمايد رامشخص خويش زندگي ايدهآلهاي خود ، چارچوب شايستگيهاي
نيست ، فلانيآدم است ، بيسواد فلاني:است اين كلامهايش تكيه من عموي زن
نشان را خودش برتري ميخواهد ترتيب اين به.نيست حاليش چيزي فلاني
.دهد
آنها از كه چيزها آن وقتي نيستم ، اما بيني بزرگ خود آدم من
كه كارهايي يا و اخلاقي ازنظر چه و مادي نظر از چه -برخوردارم
آدمهاي خيلي از ميبينم ميگيرم ، نظر در -دارم را تواناييانجامشان
واقعيتهاي تنها من نميگويند ، بزرگبيني خود اين به.هستم سر ديگر
.بپذيرند را برتري اين هم ديگران كه ميخواهم و ميبينم را وجوديام
سوالكهآيا اين به پاسخ در بود ب-آقايالف حرفهاي خوانديد آنچه
يا ميدانيد بزرگبين خود آدمهاي جزو خودرا اخلاقي خصوصيات نظر از
افرادي چنين با شده كه يكبارهم براي حتي شما شايد خير؟
و مهم آدمهاي را خود اينها چرا كردهايد فكر هيچ داشتهايد ، برخورد
بزرگيميدانند؟
بزرگبيني؟ خود چرا
موقعيتهاي و توانائيها داراي تمامافراد مانند بزرگبين خود افراد
و توانائيها تنها اما نيزدارند ، ضعفهايي مقابل در و هستند خوبي
و برتري موجب محاسن اين ميكنند تصور و ميبينند را كارآئيهايشان
آنها استعداد نوع از استعدادي هيچكس و ميشود ديگران بر آنها تفوق
.ندارد
شكلگيري دلايل و بيني خودبزرگ موردحس در (روانپزشك) دكتردژكام
متضادي چندان نه اما ديدگاههايمتفاوت اينباره در:ميگويد آن
ارزش شدهحس تكرار اينديدگاهها تمام در كه آنچه اما وجوددارد ،
ارزشحاصل حس.ميگردد فرد وشكوفايي رواني تعادل موجب كه است
و نگاهها شده دروني حالت همان استو فردي ميان اجتماعي تبادل
نفس عزت به منجر نهايت در كه ماست به نسبت ديگران ارزشگذاريهاي
منفي جنبه كه حالي در دارد ، مثبت مفهومي همه ذهن در نفس عزت.ميشود
براي فرد ميافتد خطر به نفس عزت كه زماني.باشد داشته ميتواند هم
.ميكند دفاع خود از است فرد امنيت متوجه كه بيروني ، تهديدهاي دفع
كه صورت اين به باشد ، بزرگبيني خود بصورت ميتواند دفاع اين از شكلي
سرمايهگذاري فرد خود درون در و شده خود به معطوف رواني انرژيهاي
كه چرابرود ديگران سوي به كه نمييابد مجال ديگر فردي چنين.ميشود
كند ، خود متوجه را امنيتي عوامل كه است اين متوجه هميشه فرد نگاه
اين محتاج افرادي چنين.بسازد ارزشمندي خويشتن نميتواند بنابراين
كه جا هر و گيرند قرار ديگران تاييد و تمجيد تعريف ، مورد كه هستند
.است شكننده افراد اين در نفس عزت.باشند بقيه توجه محور هستند
خود تاثير ساعاتي از پس كه است مسكني مانند اينها از تمجيد و تعريف
به هم آنها كه هستند ديگري افراد بدنبال بازهم و ميدهد دست از را
.بپردازند تعريفشان
نميداند قابل را كس هيچ پسرم
و دانشگاهي تحصيلات از پسرم فقطيك بچههايم بين در:خلعتي توران
شده باعث همين و است كشتي ناخداي.است برخوردار شغلي خوب موقعيت
با نه ميجوشد خواهرهايش و بابرادر نه بگيرد ، را خودش خيلي كه
بوده خودمان تقصير شايد.نميگيرد تحويل هم را پدرش و من حتي فاميل ،
بهش دانشگاه و مدرسه دوران در.است بارآمده اينطور او كه
از دور ماه چند كه فكر اين با شد ناخدا كه هم بعد زيادميرسيدم ،
نگران مرا بيشتر كه چيزي ولي.ميچرخيدم دوروبرش زياد بوده خانواده
كسي با نه دارد ، فاميل و دوست با آمدي و رفت نه اوست ، گوشهگيري كرد ،
برخاست و نشست او با كه نميداند قابل را كس هيچ ميزند ، حرف كلام چهار
به ميتوان ميگردد بزرگبيني خود حس به منجر كه پارامترهايي ازكند
و جسمي و بدني قدرت مالي ، تحصيلي ، شغلي ، خوب امكانات از برخورداري
مواجهه چگونگي و بزرگبيني خود عواقب اما.كرد اشاره زيبايي يا
در شاخصي و مهم آدمهاي اينكه به باور از پس -بزرگبين خود افراد
و رفتاري شكل ديگر عبارت به.است متفاوت اشخاص در -هستند زندگي
تفاوت دارد اطرافيانشان و جامعه با اينها كه اجتماعي برخورد گونه
و انزوا دچار خلعتي خانم فرزند مانند است ممكن اينها از برخي.ميكند
نميتوانند و دارند باور برديگران خود تفوق به كه چرا شوند ، گوشهگيري
ازقبولموقعيتهاي اينكه يا و.برگزينند همنشين يا دوست بعنوان را كسي
با مطابق فرصتي تا مينشينند انتظار به و ورزند امتناع ازدواج و شغلي
نصيبشان ايدهآل موقعيت هيچگاه هم شايد شود ، فراهم آنان شايستگي
مرزي و حد ديگر ميشود بزرگبيني خود حس دچار فرد وقتي كه چرا.نشود
محدوده گرفتن نظر در با نميتواند بنابراين نميشناسد ، آن براي
.نمايد مشخص را خويش زندگي ايدهآلهاي چارچوب خود شايستگيهاي
كه است سال چهار وي فرانسهدارد ، ادبيات ليسانس ط.فاطمه
خود بيكاري علت مورد در او.است هنوزبيكار اما شده فارغالتحصيل
كارميدهند پيشنهاد هم خيلي نه ، نميشود ، پيدا كار اينكه نه:ميگويد
.باشد من معلومات و سواد تحصيلات ، شان در كه نيست حدي در هيچكدام اما
.دارم ليسانس من باشد چه هر
.دارند ليسانس ازافراد خيلي فعلي موقعيت در اما ـ
مطابق شايد ميكنند قبول را هركاري اگر اينها اما است ، درست ـ
كردهام پيدا حال به تا كه منكارهايي.است لياقتشان و شايستگي
من حد در كه است بوده دردارالترجمهها كار يا تدريس مثل كارهايي
.نيستند
گونه اين در كه رفتاري گونههاي...و تحقير دروغگويي ، زني ، لاف
به تحقيرافراد يا و دروغگويي باشيملافزني ، شاهد ميتوانيم افراد
:است برديگران خود دانستن برتر دليل
معلومات نداشتن وجود با كه دارم خانمي برادر:احرامي حسين محمد
مسائل مورد در نظر اظهار به شروع باشد كه جمعي درهر زياد ، چندان
ميزند حرف خاصي ژست چنان با او.ميكند اقتصادي و سياسي حتي گوناگون
را آنها صحبتها و ژستها اين ابتدا نميشناسند را او كه كساني كه
اطلاعات كه ميشوند متوجه همه و ميشود رو دستش صحبتها بين اما ميگيرد ،
همان با كند گوشزد را اشتباهاتش او به كسي هم اگر حتي.ندارد چنداني
اشتباه و نيست حاليش چيز هيچ طرف انگار كه ميزند حرف طوري ژست
سلام او براي ميكند فكر شايد ميدهد ، زوركي هم سلام جواب حتيميكند
.است شان كسر دادن
دست خيلي را خودش سالهام دوستانچندين از يكي:معتمد احمدپور
خوبي مالي و شغلي موقعيت درزندگيش كه است آدمي چه گر ميگيرد ، بالا
خيلي را خودش همه اين با ندارد ، رفتارها اين به نيازي اصلا و دارد
مرتب.است شده هم دروغگو تازگيها.ميداند هست كه آنچه از بالاتر دست
.ميكند صحبت نكرده قبول او اما شده پيشنهاد او به كه كارهايي از
را شركتش مالي امور تا گرفت تماس من با شركت فلان رئيس:گفت يكبار
در من اقوام از يكي كه حالي در.نكردم قبول من اما كنم ريس و راست
او با همكاري به نيازي هيچ زمان آن در كه ميگفت و ميكند كار شركت آن
.نداشتهاند
وقت هر ندارد ، قبول را كس هيچ دارمكه عمويي زن: فرساد رضا علي
تكيه.است ديگران كردن محوركوچك حول حرفهايش ميكند صحبت كه
هيچي فلاني نيست ، آدم فلاني بيسواداست ، كهفلاني اينست كلامهايش
ميخواهد اينكه كلام خلاصه.حاليشنيست چيزي فلاني نيست ، بارش
حسحقارت و بيني بزرگ خود.دهد نشان همه به را خودش برتري اينطوري
اعتقاد به كه هستند هم رفتارمقابل دو بيني كوچك خود يا
به خود برتري از اطمينان دليل به فردي كه زماني برخيروانشناسان
در حقارت حس ايجاد باعث كار اين ادامه با ميپردازد ديگران تحقير
دادن جلوه مهم با والدين خانوادهاي در وقتي يا و ميشود مقابل طرف
كودكان در كوچكبيني خود حس شكلگيري موجب كودكانش از يكي استعداد
آن و دارد رواج افراد برخي بين كه همينطورفرهنگي وميشوند ديگرشان
حس يكي در آن تبع به دختر ، تا ميشود بيشتري توجه پسر فرزند به اينكه
.ميآيد بوجود كوچكبيني خود حس ديگري در و بزرگبيني خود
حال در كه هستيم فردي ودروغگوييهاي لافزنيها شاهد جمعي در كه گاهي
كوچكبيني خود فرد همان او ممكناست است ، خود از تمجيد و تعريف
داد بيگانه جمعي در خود ناتوانيهاي داشتن نگاه پنهان براي كه باشد
.است سرداده بيشمارش كارهاي يا و اطلاعات از سخن
با و بيانديشند خويشتن بهحرمت بايد افراد تمامي صورت هر به
نه خويش حرمت پاس اما دارند ، پاس را حرمت اين خود ارزشهاي شناسايي
كه همانگونه.بيني كوچك خود با نه است يافتني دست بزرگبيني خود با
ميشود ، آدمي توانائيهاي رشد موجب نواقص و كمداشتها با منطقي مواجهه
يعني.شود مفيدواقع زندگي در ميتواند بزرگبيني خود حس يا جاهطلبي حس
در خود به تلقين و است برخوردار آن از كه استعدادي باشناسايي فرد
شكل تلقين اين دهد ، رشد را استعدادش آن از بيش ميتواند كه مورد اين
.بگيرد خود به واقعيت
سالهاي در كه است روسي موضوعلئوتولستوينويسنده اين مصداق شايد
تلاش و كار به را او كه آنچه بود كرده اعتراف يادداشتهايش در جواني
شاد را او همه از بيش آنچه.است خويشتن به احترام همين ميدارد وا
بود ، مجلات در خوانندگان يادداشتهاي كننده خسته مقالات خواندن ميكرد
را جاهطلبياش ميگفت و ميدانست مفيد و لذتبخش را مقالات اين او
حد در بزرگبين خود فرد اما.ميگردد شدنش فعال باعث و برميانگيزد
ناخوشايندي و پوچ غرور دچار -ناميد طلبي جاه ميتوان كه -آن پيشرفته
است ناچار فردي چنين.ميشود متضادي دچارخصوصيات آن گسترش با كه است
لافزني به تبديل كه بگويد سخن آنها از هميشه خويش ارزش اثبات براي
پنهان به ناچار نيست خود نواقص پذيرفتن به حاضر كه آنجا از.ميشود
حاضر كه ميشود كينهتوزي فرد پيشرفته حد در حتي.است دروغگويي و سازي
.باشد ديگران موفقيتهاي شاهد نيست
:ميگويد آنان رفتارهاي و خودبزرگبين افراد مورد در دژكام دكتر
به بستگي ميشود متوسل چهرفتارهايي به بين بزرگ خود فرد اينكه
ديگر جامعه به جامعهاي ارزشهااز اين كه دارد جامعه ارزشهاي
مالمند ، ديگر جامعهاي در زورمند ، را خود فرد جامعهاي دراست متفاوت
بزرگبيناعتقاد خود افراد در.ميدهد جلوه... دانشمند ، جامعهاي در
.اينهاميشود خودمداري به منجر كه وجوددارد خود بودن مهم به كاذب
واكنشمنفي مطمئنا كه كند تحميل بهديگران را خود ميخواهد فردي چنين
همين از و ميخورد برهم جامعه سازگاري واينگونه دارد بدنبال را افراد
.ندارند را ديگران با انطباق اينافرادقابليت كهميبينيم جاست
كاظمي فريبا:تنظيم و تهيه