پنجم ، شماره 1295 جولاي 1997 ، سال تير 1376 ، 5 شنبه 14
|
|
...بشكند بايد آنچه
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
برگزيده جمهور رئيس به سرگشاده نوشتي شرحه
;جمهور رئيس هرسينيآقاي ياسين
منوال به مردم.برملاست اسرارش و واشده ملت پيش ديگر مشتخرداد ،
عظيم چه -است زيروزبركن رخدادهاي همه خرداد ، ماه كه دريافتهاند غريبي
آن لابد و -وشعفناك باشكوه چه و غمافزا و محنتبار چه جابركن ، از و
كه داشته را كردنش فاش فكر هم سازفقيد فرهنگ فخرآفرين فرزانه پير
:سرودهاست
روزهاميگذردحادثههاميآيند
انتظارفرجازنيمهخردادكشم
هر كلام يك در و شدند همپشت و همبسته و همدل مردم وقتي امسال خرداد
كلان و خرد كلههاي در كه را درشتي و ريز تفسير و تحليل و معادله چه
برملا ماهمختفي اين مهر به سر اسرار از ديگري سر شكستند ، هم در بود ،
.شد
ركورد شكست ، هم ديگر چيزهاي خيلي معادلهها ، از غير امسال خرداد
و آمارها مقايسه.بود جمله آن از مردم ، سياسي شعور و بلوغ مشاركت ،
دادنهاي راي همه با دادن راي جور اين است ، بيفايده هم نسبتها
نميريخت هم رابه نوشت شرحه اين شكل كردنش باز اگر و دارد فرق دنيا
شكني تحليل قوه حالا كه روستايي آنپيرزن راي ورق يك فرق كه ميشد گفته
.چيست در اروپايي رق و شق شهروند آن دادن باراي كرده پيدا
;جمهور رئيس آقاي
كدخداي كامل و تاكافي (1)شكستند را شما مردمكاكل امسال خرداد
و نميكنيد كهكدخدامنشي هستيد كدخدايي شما وميدانستند شويد دولتشان
...مطلب اصل سر ميرويد راست
همعشوههايلاجوردي خيليها شماشدند ، رفيق خيليها امسال خرداد
كامله البتهعشره هم بعضي و مرمري همعشوههاي خيليها و كردند
...داشتند
يكديگرند پي كز راهروان
زيركترند طايفه در طايفه
مايهرفاقت سياه ودستار كهسيماينورافشان نكردهايد خيال لابد
رفاقت ادامه در شگرفي طرز به تا دو همين چند هر و بوده شما با مردم
شمعداني ساقه مثل مردم اين دل كه ميدانيد خوب شمااست افتاده موثر
غوغاي شحنه كه -(ص)محمد با جوري يك كه كس هر و چه هر با و است
دهد پيوندشان ،-دنيايشان سعادت سالار كه -(ع)حسين و -است (2)قيامتشان
لابد و است ترد چقدر شمعداني ساقه كه ميدانيدميدهند گل و ميشكفند
و كمال روح از علامتياست هم يكي آن.هست دستتان همچنان كار حساب
...ايراني زيباپرست
اين پاي اما ميشكند زود است ديده كه داغهايي و دردها با مردم اين دل
اينمردم شود ، راه نيمه مسيري هيچ در محالاست و است استوار عجيب مردم
را ديگر چيزهاي خيلي آنهاركورد همپايي اتكاي به و پايدارند و همپا
.شكست ميشود
;جمهور رئيس آقاي
اين غرض و بشكند بايد چيزها خيلي ركورد خرداد ، درهمشكنيهاي از بعد
ركوردشكنيهاي بر كاست و بيكم كه همينركوردهاست از يكي كردن رو نوشته
ملت فرهنگي وتجربه تاريخ در آتشفشاني كه است اين حرف.ميكند ديگراثر
اگر امروز و ميكرده غوغا جوري بد اين از پيش سال كهصدها است خفته ما
گوشهاي در آن ، از پرتشدهاي سنگ تكه يا ميزند المپيادي به اخگري گاهي
جشنوارهاي در را شعلهاي يا ميسايد ، دانشي طاق به سر دنيا از
يكبار را آتشفشان آتشاين جوري يك ميشود كه است اين ميدرخشاند ، معنايش
دارد ، ويژگيهايي ما ملت.راشكست ديگري ركورد و گيراند ديگر
تاريخ گوشه گوشه در چه هر ملتهاست ، ديگر ورايويژگيهاي كهبيمفاخره ،
(3).ويژگيهاست همين انباشتگي حاصل گرفته جا ما فشرده هم در
فرهنگ بخش اوضاع كنيم ، نگاه كه جور هر ندارد ، گونه خواص و گونه عوام
از را خود انتقادي اعتبار گفتهاند ، بس از را اين چند هر) است ، آشفته
.(گفت نميشود كه هم فضيحت و فحش با است ، داده دست
كه شما شكسته ، چيزهايي و داده رخ خردادي كه حالا كه ، است اين داستان
رفاقت شما با اهليت همين اعتبار به لابد هم وخيليها بودهايد اهلش
اول رديفهاي آن در جايي يك برنامههايتان پوشه در و بياييد كردهاند ،
.بدهيد اوضاع اين به
;است چنين -ميدانيد هرچند -مسئله صورت از اوصافي
است ، معامله و موعظه تناقض مبتلاي ما روزگار در فرهنگ بخش اوضاع
ميان در فرهنگ اولويت و اهميت مقام در شعار و گفتار مثنوي من هفتاد
.خاليست كنندهاي طرزنگران به معامله ميدان و است
كمسوي چشمهاي مزمن بيماري از اينتناقض كه ميدانيد خوب شما..
فرهنگ تصديق و تاييد كه بايد بلندنگري و بيدار بصيرت و شده عارض ما
جاي به متوليان فرهنگي اينتظاهرات از بعد تا كند ممنوع كلام در را
(4).سربركند اقدامشان و عمل از زبان
پردهپنداربافي نباشد ، نگاهواقعبين اگر كه ميدانيد خوب شما
ديگر سال ده كه آنهست بيم و ببينيم را قدمآنسويتر ده نميگذارد
ميدانيدكه و آوريم هم به را فرهنگخود گسسته هم از نشودرشتههاي
را اعتبارش كهقافيه آن از قبل كند راگم فرهنگش سررشته كه ملتي
.است كنده را اقتدارش قبر ببازد ،
اوضاع ، حالت اين ساماندهي براي استكه آن جاي نباشد ، اغراق اگر
بسته ازرو و است دراز دشمن شمشير كنيد ، بند اعلام فوقالعاده
هيچ موج تاكنون و ميآيد و است فرهنگ موج تيغ كه ميدانيد شما (5)است ،
با مقابله كه كساني.است نكرده عقبنشيني مصوبهاي هيچ از ماهوارهاي
ميدانند ، غيرمترقبه حوادث جلسه دستور در را فرهنگي تهاجم
تهاجم آنها.زندگيكردهاند كه است سالهايي حد در اطلاعاتتاريخيشان ،
اندك ميشودبا كه ميدانند مكفارلين ماجراي حد در چيزي را فرهنگي
در است چيزي فرهنگ اينسيلان كه ميدانيد شما كرد ، خنثي را آن زيركي
در شده كه هم نفس راه از عاقبت و زمين اطراف هواي اكسيژن حجم حد
...پيكارش است رفته و آمده كه چندمدتهاست هر.ميكند جا سينهها
مصطفينبودند ، ومحو مرتضي مردممست اين اگر كه ميدانيد شما و
راه حالااسمچهار تا بايد شده كه هم ميراثفرهنگي حفظ براي
!تهران راه ميگذاشتيمچهار را استانبول
سيرت و صورت در در كه است ، باليدن حال در نسلي جمهور رئيس آقاي ولي
است كافي.چشيدههاست تربت از گرفتن فاصله حال در رفته رفته
برايترويح فرهنگ ، بخش خيال خوش و كلام ، خوش متوليان دهيد دستور
و فاصلهمنزل و شوند پياده مبارك ازموكب روز يك هفتهاي شده كه هم نفس
خوب پايشان و !عضلاتمغز براي بزنند ، قدم را بستهشان دفترهايدر
.است
را مسئله صورت اول همان از اگر البته منكوب ، يا كردهايم موعظه يا ما
.باشيم نكرده محو
كردارهاي و نگرشها فاصلهدر اين عامل و دليل كه ميدانيد خوب شما و
نياز از درستي دريافت و درك و نگرفتهايم جدي را جهانامروز ما.ماست
انجمنها و جشنوارهها در را جمعيت اين سراغ اگر.نداريم نو نسل
جا كنجها و كلوپها در نباشند ، كتابخانهها و كلاسها در اگر نگيريم ،
.ميكنند
دستگاههايش نه و فرهنگ بخش آدمهاي نه كه گفت ميشود روشن دليل صد به
اصولدر پاي كه آنجا تا.پيروينميكنند شدهاي تدوين ازتلقي
با كه ميدانيد شما اما مشكليم ، و كلام ، بيمسئله مقام در است ، ميان
خود از رسيدهاي راه از هر كه آوردي در من و سليقهاي تراوشهاي اين
كلان و عالي سطح در اگر ميشود ، آشفته اقدام و عمل عرصهء ميدهد ، بروز
و مسئولان متوغلترين و معتقدترين دلسوختهترين ، از مركب مرجعي جامعه ،
خشتي نيست نگيرند ، معلوم برعهده را بخش اين اوضاع ساماندهي متوليان ،
.بنشيند خشتي بر
هر جمهور رئيس آقاي.ندارند را يكديگر تحمل گويي فرهنگ ، بخش آدمهاي
تشتت در كه تسهيلاتي وبساط كنند آشتي اينها كنيد كاري يك شده طور
را فرهنگ اهالي وفاق جاي نفاق تا برچينند ، را آمده فراهم آراء
...نگيرد
رويي نيست ، يك دورويه كندعشق زمزمه اينها گوش در بايد كسي
.است
;جمهور رئيس آقاي
فرهنگي ، اعتلاي مسير در ما جامعه كاستي اساسيترين كه ميدانيد خوب شما
در آنچنان نظام مجموعه تقدس و موجوديت اعتقادبهاست نقد فرهنگ نبود
گزندي شيوعنقد بيگمان كه كرده رسوخ جامعه اين خاص و عام ودل جان
.نميرساند بدان
نشود ، نشانههاي متجلي نقد فرهنگ ما ، بركات جامعه پيكره در اگر
ميراثدار ما.ظاهرميشود درونگرايي آن از بدتر و نزاري و نداري
آحاد تشخص حفظ انسانيهستيم ، و الهي فرهنگهاي عميقترين و اصيلترين
همه در نويني متجليات منشاء عظيمي ثروت چنين به اتكاي با جامعه
زمينهاي هيچ در رشدي هيچ انتقاد ، روح بيوجود اساسا و.ميشود عرصهها
.نيست يافتني دست
;جمهور رئيس آقاي
وبيسوادترين پخمهترين كه كنند تحمل نميتوانند مملكت اين معلمان
و ميزنند بازار به محابا بي و ميگريزند مدرسه از شاگردهايشان
راميشناسد ، شاگردش معلم.ميكنند خود آن از را ثروتها افسانهايترين
كه بوده سوراخي لابد كه ميداند و بيخبرنيست هم عرضهاش عمق و حجم از
...كرده رسوخ بهطبقهاي بيعرضهاي
نگرانكنندهايدر طرز به رفته كهرفته است گرفتن پا حال در نسلي
و استادان شمار بر روز هر است ، كتاب و كلاس از كندن دل حال
دست غيرعلمي تكاپوي به خود معيشت شكاف اشباع براي كه پژوهشگراني
فروش فكر به رفته رفته ما نخبگان كه است آن بيم.ميشود اضافه ميزنند
در را كارخانهاي چرخ و بيفتند كشور خارج گرم بازارهاي در خود مغزهاي
...كنند مداوا آمريكا در را بيماري يا و بچرخانند اروپا
بارز بخشفرهنگ فقر براي بسياري وتصميم طرح و فكر سالها اين در
...بوده تعارف بيتعارفهمهاش اما شده
آژير محتاج كه نباشد آنچنان فرهنگ معاشياهالي تنگ خطر است ممكن
رها خطر عرصه در نبايد را آنها اجتماعي شان كم دست اما شود ، قرمز
دل ناخواسته يا خواسته و است زيست ساده ذاتا فرهنگ و فضل اهل.كرد
هر به كشور فرهنگي جمعيت داد اجازه نبايد اما است ، كنده دنيا از
.شود كم عنوان و دليل
مسئله و مشكل چند بركت به فرهنگ اهالي وقت و عمر از ساعت ميليونها
وآئيننامههاي قوانين ميشود ، مديريتيتلف و ساختاري حلكردني
اصلاح نيازمند حقيقتا و جماعتگذاشتهاند خلافكاري رابر اصل موجود
اصلاح محتاج هم آموزشي و علمي مراكز ساختار آن از پيش.عمومياند
.هستند عظيمتري
علمي سديد سنتهاي و گرفتهاند را تحقيق و كتاب جاي درسي لاغر جزوههاي
رساله هرسالصدها و ميگيرند بيشتري فاصله كلاسها از هرروز
.ميشوند انبار دانشگاهها زيرزمين در دانشگاهيبياثر
;جمهور رئيس آقاي
جامعهاي غذايي مواد بازار به تقلبي وكشك كنسرو و كمپوت بشود وقتي
فرهنگي خوراك و كالا توليد در بشود سادگي همان به نيست بعيد كرد وارد
-جان چهغذاي و جسم غذاي چه- خارجي جنس به جامعه !كرد جامعهتقلب آن
.باشد ديده خودي درجنس تقلبي كه ميگرايد وقتي
گروه دو باشد محدود و بيمار خودي فرهنگي محصولات توليد خط اگر..
...متقلبان و بيگانگان ;ميبرند سود
رها را جامعه وجان جسم سلامت بگشاييد ، اگر دردولت شما لابد و
.نميكنيد
;جمهور رئيس آقاي
گزينش-است كابينهتان تشكيل روزها اين شما دلمشغولي آنكه كلام حاصل
كه است اين روزها فرهنگاين اهالي نگراني ولي -نساء توظيف و رجال
اميد كشور فرهنگ امور اصلاح به ميتوان اندازه تاچه نو ايندولت در
بازار آن در رود چندسركشيده اگر دولت آنكهسمند خلاصه داشت؟
.انديشيدهايد -بيگمان -ايناوضاع اصلاح به نوفروشي
و بيقيد برتري با نفسميكشد ، هنوز كه فكري پيوسته سنت آن با ما ملت
اينانديشه با دانش ، و معرفت به فطريش ذوق و وفرهنگ اخلاق در شرطش
قوه اين با و است زبانهايعلمي قادرترين از كه زباني و انتزاعي
كه ميطلبد همتي ندارد ، كاستي شكفتن ركوردشكنيبراي و تحليلشكني
اين اصلاح.بيدارشوند علميش بنيههاي و شعلهور فرهنگش ارادهآتشفشان
.نكنيد فراموش خرداد ، ودرهمشكنيهاي رخدادها بهحرمت را اوضاع
:پانوشت
كنيد رجوع.است سرفرازي براي آراستنكسي از كنايه شكستن كاكل(1
هدايت بهچراغ
سرور و ختميمرتبت محمد حضرت از است كنايهاي قيامت غوغاي شحنه(2
قاطع برهان و فرهنگآنندراج به كنيد رجوع(ص)كايناتمحمد
و اينكتاب -بيهق درتاريخ لطيفيدارد اشاره بيهقي ابوالحسن (3
-ميكنند اشتباه بيهقي ابوالفضل تاليف بيهقي تاريخ با گاهي را مولفش
:كه است اين لطيف اشاره آن اما كه ايرانيان فرهنگ و دانش مورد در
و تنجيم را هند و است طب علم را روميان است ، خاص علمي را ولايتي هر
.فرهنگ و نفس آداب علوم را پارسيان و حساب
روي پاكيرا آب ظرافت به بيهقي ابوالحسنخان كه ميفرماييد تصديق
همه كليد و رهنمونيبزرگ فرهنگ و اخلاق است ، چون ريخته دنيا دست
.پيشرفتهاست و دانشها
در كه ديديد هرگاه:مضمون بدين دارد بلندي جمله گاندي مهاتما (4
فرهنگ كه بدانيد ميآيد ميان به سخن بسيار فرهنگ اهميت از جامعهاي
است بربسته رخت جامعه آن از مدتهاست
شمشير بند يعني النجاد طويل فلان:ميگويد كه دارد ضربالمثلي عرب (5
.است قدر و قوي كه بدينمعني است ، بلند فلاني