پنجم ، شماره 1297 جولاي 1997 ، سال تير 1376 ، 7 دوشنبه 16
|
|
انتخابات در بهدانايي راي
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
اشاره
سرويس است ، شده ارائه گوناگوني تحليلهاي خرداد 1376 حماسه 2 درباره
از كه را تاريخساز اجتماعي پديده اين مختلف ابعاد نموده سعي مقالات
برساند ، خويش مخاطبان اطلاع به درآمده ، تحرير رشته مختلفبه زواياي
انتخابات پيام مقاله ، اين در نويسنده.است ايندست از نيز زير مقاله
هوشيار مردم است معتقد و ميداند دانايي براصل مبتني را جمهوري رياست
كه جهاني در ايران اسلامي جمهوري واقتدار كيان حفظ براي مرزوبوم ، اين
شمار به آن بر حاكم روح و خميرمايه و است اول سخن فرهنگي چالشهاي
.برآيد اينمهم عهده از كه دادهاند راي شخصي به ميرود ،
مقالات سرويس
خواجهپور غلامرضا *
ونتيجهاي بيسابقه مشاركتي و شوق و شور شگفتانگيز ، انتخاباتي
حيرت را خارجي و داخلي محافل كه نكتهاي پيروزمندانهتر شگفتانگيزترو
.است كرده زده
و نداشتهايم ، را انتظارش آنچه دادن رخ يعني شگفتانگيز ساده ، بيان به
گفته به اما.داشتهايم را انتظارش آنچه ندادن رخ عكس ، بر يادرست
شگفت چندان و ميپنداريم ما كه نيست شگفت چندان فيلسوفيايراني ، جهان
وافرتر چيزها زمين ، و شكسپيردرآسمان زبان به !مانميپنداريم كه است
در صورت غيراين در (1)ديدهاي خواب به خود درفلسفه تو كه آنند از
آموختن از را انسان هميشه پنداري قطعيت و پنداريافتادهاي قطعيت دام
عامي از ميدارد ، باز نپنداشته آنچه از پندگرفتن و نياموخته آنچه
.عالم تا گرفته
دانش يعني -فيزيك دانش آدمي گوناگون دانشهاي ميان در كه ميدانيم نيك
دانشي.است برخوردار بيهمتا اعتباري و دقت از -بيجان ماده درباره
فراتر آنها حاكميت و دارند زماني -مكاني نامحدود تسري قوانيناش كه
كه نميگذرد چندي اما.برميگيرد در را انسان تجربي محدوده از
جهان و در كه داد نشان خود قطعيت عدم اصل با فيزيكدان هايزنبرگ
يك از تنها نيز طبيعت ديگر ، بهبيانندارد وجود قطعيتي نيز فيزيك
.نميكند پيروي راه
بلكه نميشود ، منتهي Bپديده به ناگزيز به و هميشه Aپديده يعني
البته.باشد داشته پي در D يا C يا Bمانند ديگري بساپديدههاي چه
زيادي ميزان به را D و C و B حالتهاي از يك وقوعهر احتمال ميتوان
كدامين كه گفت قطعيت با نميتوان رياضي بهزبان حتي ولي گرفت ، اندازه
.ميدهد رخ كدام پي در حالت
چه از موضوع اين ديگر دانشهاي عرصههاي در كه كرد تصور ميتوان حال ،
-زيستي علوم علمي ، قانونهاي بخش اطمينان حاكميت نظر از.است قرار
بين اينجا ، درميگيرند قرار دوم مرتبه در -جاندار ماده علوم
كه ، روست همين از.است جريان در پوياتر تعاملي قطعيت عدم و قطعيت
به كه آنگاه حتي خود ، بيمار درمان در پزشكي ، پزشك دانش در ، مثلا
پيش به نميتواند و است روبهرو دشواري با باشد ، رسيده درست تشخيص
مثبت پاسخ درمان يك به ارگانيسمي زيرا ;برسد بخشي اطمينان آگهي
.نميدهد ديگر ارگانيسمي و ميدهد
بايد چه انساني علوم يا اجتماعي دانشهاي گستره در رو ، اين از پس
انگيزههاي و تنيده هم در پديدههاي از پيچيدهاي باجهان كه آنجا گفت؟
نام به گوناگوني موجودهاي با يعني ;هستيم روبهرو انسانها ناپيداي
او درباره كه چندان دارد ، خود در رازآميز جهاني يك هر كه انسان
انسانها بعضي مثل انسانها بعضي يكديگرند مثل انسانها همه:گفتهاند
.نيست انساني هيچ مثل انساني هيچ.هستند
عدم جمعي ، رفتارهاي و جامعه بر حاكم قانونهاي در كه گفت بايد آيا پس
چه پس است ، چنين اگر داشت؟ نميتوان يقيني هيچ و است حاكم قطعيت
و جامعه ميان در جمله از و هستي ، نمودهاي بين برجايي پا رابطهاي
نادرست از درست تشخيص براي ملاكي چه و.ميآفريند نظام و نظم انسان ،
به نظمآور نظاممند جهان بايد پس باشد ، چنين اگر و.داشت خواهد وجود
ارگانيسم و بگسلد هم از جامعه شود ، تبديل پريشان و آشوب پر گسترهاي
.كند تنزل ياختهاي تك موجودي مرتبه انسانتا
.است حاكم هستي نمودهاي تمام بر عجيب نظمي نيست ، و نبوده چنين اما
پرده است توانسته امروز انسان كه است قانونها و نظم اين باشناخت
خود زيستي دانشهاي با و بركشد ، نيافتني دست كهكشانهاي اسرار از
گفت ميتوان كه ميكند تصرف و دخل چندان زنده ارگانيسمهاي درفرآيندهاي
عرصه در.بكشاند اعجاز به را كار ژنتيك مهندسي تا است نمانده چيزي
و حاكماند ، جمعي حركت و رفتار بر جامعهشناختي قانونهايي نيز جامعه
و پيشبيني زيادي ميزان تا را رفتارها ميتوانآن قانونها اين شناخت با
.كرد هدايت
نسبي قانون هر و است ، بيمعنا مطلق بدون نسبي گفت بايد كه است جا اين
دانش عمق و دامنه اين.دارد مطلق ارزش مكانياش -زماني درقلمرو
است جا اين طرفه و.ميدهد مطلق اعتباري و ارزش آن به كه است انسان
چنين از انسان آگاهي يافتن قطعيت متضمن خود قطعيت عدم اصل شناخت كه
وانگهي !قطعيت عدم اصل به ما دانايي قطعيتداشتن يعني است ، اصلي
و كهنه كاربرد بلكه است ، افتاده ازاعتبار كه نيست نيرويي عليت قانون
دريافت و ديد با ميتوان را اينقانون يعني.است آن افتاده رواج از
چه و مادي چه -جامعه و پيشامدهايجهان درباره ديگري الگوي با و ديگري
.داد بهدست آنها از درستي تبيين و گرفت كار به -معنوي
به كه است خويش يقين و باور برمبناي عرصهاي هر در انسان واقع ، در
اراده تصميم ، سرچشمه كه اوست يافته قطعيت باورهاي و ;ميزند دست عمل
هرزمان در كه ميدهد دست به را اطمينان اين و ميگيرند ، قرار او عمل و
ما انتظار ديگر ، طرف از.بزند انتخاب به تادست دارد را آن شايستگي
خود درباره ما باور همين از نيز شرافت و مسئوليت براي انسان از
.ميگيرد سرچشمه او دانايي و آگاهي
ايمان بر علاوه كه دارند وجود نيز قطعيتهايي ميگوييم كه است جا اين
چند هر نيز انسان جامعه پديدههاي.ميشوند زاده انسان دانايي از
نهان آنها پس در ساده گاه مقصودي و موجب كه آنجا از اما پيچيدهاند ،
در.داد جهت و شناخت را آنها پيچيده چندان شيوهاينه به ميتوان است ،
بلكه نيست ، بيروني علتي تابع عملانسانهميشه و اراده و خواست واقع ،
نيرويي گفت ميتوان كه تاجايي سرچشمهميگيرند ، آرمانهايش و نيازها از
و تاريخدانان كه روست ازهمين.ميشود بيروني حركت موجب دروني
كساني جامعه چهرههايدرخشان كه دريافتهاند تاريخ فلسفه نظريهپردازان
آن به و درمييابند را جمعي حركت ديناميسم اين كه هستند و بودهاند
ومشكلهاي نيازها كه كسانياند اينان ديگر ، بيان به.ميگويند پاسخ
را نيازها آن تا ميشوند برآن و مييابند در را خود زمانه
.دراندازند نو طرحي حتي و براندازند را مشكلها آن برآوردهسازند ،
و منطق با كه ميافتد مقبولتر جامعه در وانديشهاي سليقه بنابراين ،
را مردم مصلحت ميتواند فردي و.سازگارترباشد جامعه افراد مصلحت
.باشد برخوردار سازي داناييسرنوشت از كه دهد پاسخ آن به و دريابد
مسايل و نيازها ودسته ، گروه و فرد گاه هر كه است اساسي اصل يك اين
بيشتري ازاقبال كنند ، ارائه حل راه آن اساس بر و بفهمند را مردم
كسديگري هر از بيشتر را خود منافع مردم زيرا بود خواهند برخوردار
دانايي چند ، هر نميدهند راه خود به ترديدي آن درباره و.ميفهمند
.باشد يافته راه انسان سرنوشت و سرشت در امروز كه نيست مفهومتازهاي
بوده نابخردي و خرد از پارادوكسي انسان كه است داده تاريخنشان ولي
ميدهد نشان نيز را اين تاريخ اما.نوسان در دو بيناين پيوسته و است
به و شده چيرهتر خود نابخردي وجه بر وتاريخ تكامل طي در انسان كه
و بودهاند زمان دانايي تبلور پيامبرانبزرگ.است گراييده بيشتر خرد
.است بوده انسان ودانايي خرد زاده تاريخ سرنوشتساز چرخشهاي
آن تا بود شده دانايياشمقدر سبب به گفتهاندكهاديپ اسطورهشناسان
رحمت شهر مردمآن بر و بگويد پاسخ تب شهر دروازه در را تاريخي معماي
خودبرگزيدند ياري شهر به را او دانايي اين پاس به نيز تب مردم.آورد
مطلقگرايي فرط از كه آنهايي اما.سپردند بدو را خود سرنوشت و
غافل مضمون اين از كه بسا چه ميبندند ، روزگار برگذشت را دريچهذهنشان
.بمانند
دانايي بركت از.است دانايان جرگه از مردي نيز خاتمي ميان اين در
اقبال او دانايي به كه شود محبوبمردمي و منتخب توانست كه بود
به كه تني ميليون بيست برگزيده جمهور رييس اكنونخاتمي و.نمودند
سرنوشت كه است تن ميليون شصت رييسجمهور بلكه نيست ، دادند راي او
به هميشه طرف يك شدن برنده هندي چارلز گفته به و.دارند مشتركي
گو باشند ، برنده ميتوانند همه بلكه نيست ، ديگر طرف شدن بازنده معناي
بود سردانايي از آري ، (2).خود شايستگي قدر به و سهم به هريك كه آن
عمل عزم آن ، برآوردن به و شناخت را جامعه مصلحت و نياز خاتمي كه
چگونه؟ ببينيم حال.كرد
.يكديگرند مثل انسانها كههمه برگرديم گفته آن بايدبه باز اينجا در
انساني هيچ مثل انساني هيچ.هستند انسانها بعضي مثل انسانها بعضي
.نيست
و قانون حاكميت به نياز يكديگرند ، مثل انسانها همه كه آنجا -1
درمان يعني مدني جامعه.است همگان مشترك وجه مدني نيرومند جامعه
نوين ديدگاه كه روست همين از.آرزوها بسياري تحقق و دردها بسياري
مدني جامعه.ميداند توسعه اساسي ركن را جامعهمدني نيز انساني توسعه
برابر فرصتهاي ايجاد يعني ازانگيزهها ، كارامدي نظام ايجاد يعني
مشاركت و عدالت گسترش يعني.فرصتهاياجتماعي ديگر و بهداشتي آموزشي ،
و نهادها شدن نهادينه يعني زندگياجتماعي ، در افراد تمام فعالانه
يعني و ;قانون در افراد وبرابري برائت پايه بر قانون بيتبعيض اجراي
.گفت اينرا خاتمي و.انسانها عزت و فرديت به احترام
يعني.هستند بعضيانسانها مثل انسانها ميشودبعضي گفته كه آنجا -2
و نياز شناخت معنا ، اين درزنان مثل زنان و جواناناند مثل جوانان
از بخش هر و گروه هر قشر ، هر طبقه ، هر نياز شناخت يعني جامعه مصلحت
و بزرگ بخش شناخت يعني.دارند يكساني سلايق و مسايل كه جامعه
نيروي آن يعني جوان.است ضرورت يك نامجوانان به جامعه از بيمانندي
جامعه و جوان سعادت كند ، باور را خود اگر خاتمي گفته به كه بيبديلي
و آموزش با جوان كه ميدهد دست باور اين زماني و.شد خواهد تحققپذير
آرمانجويي به و بازيابد را خويش خويشتن انگيزه ، به و هنگام به ارشاد
جهت در درخور ، اجتماعي فرصتهاي از برخورداري با آنگاه و ;بگرايد
خويشتن و درآورد فعل به قوه از را خود بكوشد ، خود آرمانهاي تحقق
ميان در جوان با است دريافته را اين كه خاتمي و.بخشد تجسم را خويش
نقش و دريافت ميدهند تشكيل را جامعه نيمياز نيز كه را زنان و گذاشت
.كرد تصوير جهانبرايشان و جامعه در را نفوذشان و
آن بر همواره طبيعتاش اقتضاي به كه است موجودي انسان كلي ، بطور
به و بسازد پيرامونش پيچيده جهان از روشني و كلي تصوير تا ميشود
او به را تصوير اين ديگري شخص كه آنگاه پسآنپيببرد در خود موقعيت
اين هرچه و.ميافتد مقبول نيز شخص آن خود.اوافتاد قبول و داد نشان
و گستردهتر آن پذيرش باشد ، ودركپذيرتر عينيتر و ملموستر تصوير
ناپيداي يا نايافته آرزوهاي اينتصوير هرچه باز و.بود خواهد عميقتر
خواهد بيشتري شوق و دهد ، شور نشان بهتر را او هستي كانون و انسان
.كرد چنان نيز خاتمي و آفريد
ديگر نيست ، انساني هيچ مثل انساني ميشودهيچ گفته كه آنجا اما -3
كه است جا اين و.است تمايز وجه از بلكه نيست مشترك وجه از صحبت
مصداق خود خاتميمتفاوتاند ديگر يك با آنچهميدانند ، در انسانها
تا.دارد ترديدناپذيري و معنيدار تفاوت چه دادكه نشان و شد گفته اين
روشني و درخشيد آمد ، ميدان به زمانيكوتاه فاصله در كه اندازه آن
ذرهاي نتوانستند تخريب و وتخطئه تهمت تيره ابرهاي كه چنان آن.بخشيد
پرتوهاي.دهند قرار وترديد ابهام پرده در و بكاهند درخشندگي اين از
او كه بود دانايي ازبركت نيز اين.شد نافذتر و سخت را همه روشنيبخش
صلح زيرا.آورد لبخندتاب و آرامش و طمانينه با فرزانهوار را همه اين
(3)باشد ، نشانهقدرت شايد بلكه نيست ضعف نشانه هميشه سازش و صفا و
بسي دريافتهو پيشتر بسي اسپينوزا كه است حقيقتي اين.دانايي قدرت
استكه خصلتي اين نيست ، جنگ نبودن در آرامش:است كرده بيان زيباتر
.ميزايد جان نيرومندي از
توانا:باد پاك تربت آن بر رحمت كه /زاد پاك فردوسي گفت خوش چه
.بود دانا هركه بود
ايران شدن شكوفا حال در تمدن بر اكنون كه است تاريخي قطعيت اين
جريان اين از را خود نگيرد ، درس آن از هركس و است افكنده سايه اسلامي
پانوشت.است كرده حذف وتاريخساز تاريخي عظيم
تهران 1358 اميركبير ، انتشارات پژوهش ، آريانپور ، .ح.ا -1
رسا ، انتشارات طلوع ، محمود ترجمه تناقض ، و تضاد عصر هندي ، چارلز -2
1375
پيشين ماخذ -3