پنجم ، شماره 1299 جولاي 1997 ، سال تير 1376 ، 9 چهارشنبه 18
|
|
ولي بهپورياي ديگر نگاهي
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
تهران در زورخانه يك از نمايي
ديگر كارگردانپورياي و نويسنده باستاني حسن با گفتوگو
سالن در كه است چندي باستاني كارحسن ديگر نمايشپورياي:اشاره
داستان از برداشتي نمايش قصه.اجراميشود شهر تئاتر چهارسوي
جهاد در را اصفهانكارگرداني در حال به تا باستاني.است پوريايولي
غريبپورهمكاري بهروز با نيز مدتي و است تجربهكرده شهر آن دانشگاهي
و است نمايشنامهنويسي درزمينه باستاني فعاليت بيشتر.است كرده
.است نوشته نمايشنامه از20 بيش تاكنون
تا 25 كه است تهران در باستاني كارگرداني تجربه اولين ديگر پورياي
كردهاست وي با گفتگوئي شجاعي ميترا خانم.خواهدبود صحنه روي تير
:ميخوانيد كه
قصهپورياي از شما جديد برداشت به آيا (ديگر پوريايي) نمايش نام o
يك حقيقتپوريا در كه است نمايش پايان منظور يا و دارد اشاره ولي
پهلواني و زورخانه از دوري سالها از بعد و ميشود متولد ديگر بار
ميگردد؟ باز آنجا به دوباره
شخص ولي ازپورياي بعد ما.بود من مدنظر برداشت دو هر حقيقت در
هر از ما نوعي به.بيفتد برايش اتفاقاتي چنان كه نداشتهايم را ديگري
پورياي يك هم و ولي همپورياي كرديم ، استفاده اسم اين معناي دو
ديگري پهلوان.نيست ولي پورياي اصلا شايد كه ولي پورياي مثل ديگر
عشق آزمون در همانگونه بايد و ميافتد برايش اتفاقها همان كه است
.شود آزموده
لباسها بخصوص و يعنيدكور است گنگ نمايش فضاي زماني ، نظر از o
داشتيد؟ كار اين در عمدي آيا.خاصينيست زمان به متعلق
مكان و زمان آنجا در ما.است چنين ولي پورياي قصه ساختار اصلا
هم و قصه ساختار به توجه با هم حقيقت در.ميشود شكسته فضا.نداريم
همينطور كه ميخواستيم خواني پرده و تعزيه مايههاي از بهرهگيري با
.نكند القا را خاصي زمان نمايش فضاي يعني باشد
.ميشد ديده آشكاري تفاوت ومونس شخصيتمادر در لباس طراحي در o
لباس كه حالي در بود عربي لباسهاي به شبيه حدي تا مونس لباس حتي
ميشود؟ ناشي كجا از تفاوت اين.بود روبنده با سياه چادري مادر
به افتاده دور روستايي از پسرش همراه كه است روستايي فرد يك مادر
يك مونس كه حالي در.است شده مونس عاشق جوانش حال و آمده شهر اين
شهر در و شده جدا ايلش از سالهاست كه است ثروتمند و ايلياتي دختر
سعي من و است محسوس كاملا قصه در شخصيت دو تفاوت اين.ميكند زندگي
.دهم نشان را طبقاتي فاصله اين لباس طراحي طريق از كردم
لباس.نيست اينطور بگويماصلا بايد مونس لباس بودن عربي مورد در
آن بهطريقي بايد كه داشتيم را شال مشكل ما فقط.ايرانياست كاملا
بنابراين ميافتاد و بود سنگين چون ميداشتيم نگه مونس سر روي را
ولي شد عربي سربند شبيه كمي اين كه ببنديم سرش دور نواري شديم مجبور
.نداشتيم ديگري چاره
پهلوانان معمولا چون مذهبيبود الهامات از نمادي آيا شخصيتسيد o
اين و ميكنند برقرار آنها با مرادي و مريد كهرابطه دارند مرشد يك
به مرشد تبديل از منظورتان حال.نيست مذهبي شخصيت يك الزاما هم مرشد
بود؟ چه سيد
عاطفي حس آن جهت به.دارد مذهبي بار نيست ، مذهبي نماد يك سيدخير
به ونيز كرديم انتخاب را نام اين ما دارد وجود سيد لقب و نام در كه
باشد تمايزي خواستيم و نمايشداريم اين در مرشد يك ما كه دليل اين
دو چون ما.پهلوان پيشكسوت و پير هم و است مرشد هم سيدكه و مرشد بين
سيدهم اسمشويم قايل تمايز بنابراينخواستيم داشتيم چنيني اين شخصيت
نيزسيد دراينجا و معنوي بار هم و دارد عاطفي بار هم استكه نامي
جهت به صرفا نه كرديم انتخابش خاطرهمين به پورياست مراد و پير
.اسم اين بارمذهبي
چرا؟.كردهايد برپا انتظار سالن در نمايشگاهي o
با ميآيند تئاتر ديدن براي و هستند تئاتري كه قشري بخصوص مردم ،
كه ندانند اصلا شايد كه خانمها بويژه.بيگانهاند خيلي زورخانه
تا كنيم راداير نمايشگاه اين كردم فكر من.است جايي زورخانهچگونه
در كه ديگري كار.كنيم آشنا مراسمزورخانه و ابزار با را تماشاگر
زورخانه وسايل و آلاتجنگ ابزار بين بود مقايسهاي كرديم ايننمايشگاه
كدام هر كه گذاشتيم كمان و تير و وشمشير گرز آنجا در ما مثلا
است ، كمان و تمثيلتير كباده ، مثلا است زورخانه وسايل از نماديكي
عناصر ، اين تمام...و است سپر سنگتمثيل است ، گرز تمثيل ميل ،
آزموده بااينها ما پهلوانان گذشته زمانهاي در كه است عناصرجنگي
اين.كنند استفاده جنگي وسايل بتواننداز جنگ ميدان در تا ميشدند
خواستم دليلمن همين بهاست محلي و ريشهاي بسيار درايران فرهنگ
لازم ارتباط آن باشم توانسته واميدوارم كنم آشنا اينها با را تماشاگر
.كنم برقرار را
معركه در نمايشمعركه داستان به نمايش قصه تم نزديكي به توجه با o
سياوشتا بهنمايشسوگ اجرا و ميزانسن نوع و نمايش فضاي نزديكي و
گرفتهايد؟ الهام نمايش دو اين از حد چه
حكايت آن ندارد درمعركه معركه با زيادي شباهت قصه من نظر به
ولياين ميشود توطئه نوع درگير واقع در كه گيراست معركه پهلواني
من ديد از نمايش دو اين شباهت.است زورخانهاي پهلوان يك حكايت قصه
نمايشهايي بخصوص -ايراني نمايشهاي.است ايراني نمايش ساختار جهت به
يكديگر به خيلي ساختاري نظر از -ميكنند استفاده معركه عناصر از كه
.است دليل اين به تنها شباهت اين و نزديكند
بايد آن با نمايش اين شباهتميزانسن و سياوش نمايشسوگ مورد در
ما بهتماشاچي بازيگر و بود قهوهخانه سالن ، خود درسوگسياوش بگويم
يك در نمايش واقع در يعني.بود ازاجرا جزئي اين حقيقت در.ميداد چاي
نمايشگاهي ما.مجزااست كاملا ما نمايش در ولي.ميشد اجرا قهوهخانه
آن كنار در و ميشود برپا اجرا از وقبل انتظار سالن در كه داريم
چاي پهلوانان به درزورخانهها معمولا كه چرا داريم ، هم يكچايخانه
چون ديگر ازطرف و باشد زورخانهاي كاملا فضا ماميخواستيم و ميدهند
سنتي فضايي ميخواستيم هم ما و سنتياست كاملا محيطي قهوهخانه
تماشاچي از كه اختصاصداديم كار اين به هم را كوچكي بخش داشتهباشيم
.كنيم پذيرايي
حال هر به و است باستاني و پهلواني ورزشهاي به مربوط صددرصد نمايش o
را ايناطلاعات شما دارد ، فني و علمي اطلاعات سري بهيك نياز آن اجراي
آورديد؟ دست به چگونه
هم كار اين در.فقطعلاقهدارم نبودم باستاني ورزشهاي كار در خودم من
استفاده باستاني ورزشهاي فدراسيون رييس سجادي ، استاد محضر از
.كردم
عملي؟ يا گرفتيد كمك ايشان از علمي زمينه در بيشتر o
نقش بازيگر نيز تداركاتي زمينه در.كرد كمك ما به خيلي تجربي نظر از
نيست ، تئاتر بازيگر ما مرشد يعني.گذاشت ما اختيار در را مرشد
.است زورخانه مرشد
-مرشد نقش ايفاگر-اصفهاني آقاي اينكه به توجه با !باستاني آقاي o
مشكلي آيا است ، آمده نمايش صحنه به اززورخانه و نيست تئاتر بازيگر
نداشتيد؟ وي ارتباط دربرقراري
اين -گذاشت مشكل را بتواننامش اگر -داشتم ايشان با كه مشكلي تنها
راحفظ ديالوگ پاراگراف چند و ميكشيدند زحمت اصفهانيبايد آقاي كه بود
بزنند اتود يك تا منخواستم آوردند تشريف ايشان كه اول روز.ميكردند
.كنيم امتحان را اصفهاني آقاي صداي و ضربزدن پنجه و دست تا
ضرب اين و ايننمايش.مختاريد شما گفتم كه است اين شدم واقعاغافلگير
است لازم ضرب كه جا هر و بزنيد زنگ لازماست زنگ كه جا هر.زنگ و
با -ساعت جمع 6 در-ساعت دو تا سه و روز سه فقط من واقع در.ضرببزنيد
موسيقي حقيقت در ايشان ساعت شش مدتاين در و كردم تمرين ايشان
.ساختند را نمايش زورخانهاياين