پنجم ، شماره 1301 جولاي 1997 ، سال تير 1376 ، 12 شنبه 21
|
|
دمكراتيك ذهن ويژگيهاي
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
(آخر قسمت) ذهني ويژگي يك مثابه به دمكراسي
و صفت است خويش جامعه سازنده خويش سهم به فردي هر اينكه به اعتقاد
.است ذهندمكراتيك يك اصلي و اساسي نشانه
اين.ميشود مختلفيظاهر و متنوع اشكال در صفت اين فرهنگي سطوح در
اصلي هسته است خويش جامعه عاملسازنده خويش سهم به فردي هر كه معنا
نكته اين بر فقط ما پيشينيان ، مثل.است وآزادي برابري نظريه
همگاني برابري يعني خود شكل راديكالترين در معنا اين كه واقفيم
نيست دمكراتيك جامعه مراتب و شئون از يكي ضرورتا و الزاما (ToTal)
معين گروهي خاص تصور و برداشت به ملتزم را افراد همه نميتوان و
به معاصر فرانسه و باستان آتن چون جوامعي در.كرد برابري درباره
مفهومي مثابه به برابري ميدادند نشان ويژهاي تمايل عقلاني تفكر
دمكراتيك زندگي خاص شيوه عنوان به و رفت كار به ايدهآل و آرماني
.گرفت قرار توجه مورد
امريكاي جامعه اساسي وجوه و شئون از يكي طلبانه برابري ايدههاي
طور به و برابر نظريهحقوق در را ايده اين آنان.بود (سابق)
توسط كه جنبشهايي.ساختند متبلور برابر مفهومفرصتهاي در ملموستر
كه ميدهد روشنينشان به شد ، پايهگذاري (Leveller) مساواتطلبان
جامعه كردن دمكراتيك فرايند مراحلاوليه در عدالت و برابري آرمان
بهعلت آرماني چنين مطالبه به اشتياق.كرد ايفا نقشمهمي انگلستان
عدالت و برابري و كوتاهيداشت عمر كشور اين مردم تجربهگرايي خصلت
.شد تلقي انتزاعي يكحق مثابه به
دمكراتيكي -الگويفرهنگي هر در نيز آزادي آموزه كه گفت ميتوان
جامعه ساختار كه دارد قرار باور دراين ادعا اين ريشه و است مندرج
بلكه مبتنينيست متصلب و ثابت و مسلط و غالب وقاعدهاي نظم بر
توافقها واكنشها ، مشترك ، تجارب و جامعه اعضاي يكايك تلاش و كنش محصول
دست به فراواني تجارب از خود اعتقادي چنين.آنهاست مشورتهاي و شور و
.است گرفته نشات برخود فرايندحكومت از كه آمده
در اجتماعي مختلفتكامل مقاطع و مراحل در آزادي آموزه آتن در
و سياسي برابري حقوقي ، برابري گفتن ، سخن در برابري:چون مفاهيمي
تجليات اكثريت غرب جامعه دريافت تبلور و تجلي بيان آزادي و برابري
در نيز و اقتصادي ليبراليسم نظريه و آموزه در آزادي وهمسان نوعي
فرايند در كه است موضوعقراردادي كلي طور به جامعه كه تصور اين
بنيادي شرطهاي پيش و لوازم از يكي مدرن جوامع كردن دمكراتيزه
.است مشهود داد ، شكل را ايدئولوژيك
ذهن يك كه كرد واستنباط استنتاج چنين ميتوان آمد تاكنون آنچه از
شايد.است دربارهاقتدار ويژهاي تصور و تلقي دمكراتيكدربردارنده
وبيثباتي نسبيت احساس شامل تلقي طرز اين عنصراساسي كه گفت بتوان
و قدرت جامعه اعضاي از مشخصي تعداد.ميباشد نيز اقتدار و قدرت
به را بخش يك توسط آمده وجود به امتيازات و دارند دست در اقتدار
و مذاكره فرايند بهتر عبارت به يا ميسازند منتقل جامعه از ديگري بخش
.ميبخشند تحقق و ميسازند فراهم را تعامل و گفتگو
و درك كه شود داوري چنين است ممكن تمايل اين تاريخي زمينه درباره
بيثباتي و سريع تحولات خاصدوران سياسي ، قدرت بيثباتي و نسبيت دريافت
را سخني چنين.دمكراسيهاست برخي بر خودمقدم اين كه است اجتماعي
نيز و سلطنت و اروپا آريستوكراسي ميان كشمكش و دربارهتقلا ميتوان
اين برعكساثبات.نيست سخن تمام اين اما كرد ، مطرح كليسا و مياندولت
و قدرت كشمكش موقعيتهايمشخص ، و شرايط در كه بود خواهد آسان نكته
منجر قدرت بودن نسبي تصور بهپيدايش بالضروره اجتماعي بيثباتي
به غربي انسان در اقتدار به نسبت بخصوص طرزتلقي اين تكوين.نميشود
ازاينها مهمتر.است يافته تعين پيچيدهاي موقعيتهاي و وسيلهشرايط
جديد انسان درذهن را مطلق اقتدار بنياد كه است شدن عرفي فرايند
اروپا در كه نحوي به دمكراتيزهكردن فرايند تفسير در.ساخت متزلزل
و درك كه ميگرايد باور اين به آدمي پيوست وقوع به (فرانسه بويژه)
عمدتا جديد انسان ويژگيهاي ساير همانند قدرت بودن نسبي ويژگي احساس
بنابراين.ميگردد مطرح مطلقه رژيمهاي برابر در واكنش يك عنوان به
قديمي ، قدرتهاي امتيازات با جزمخالفت چيزي دمكراسي اوليه معناي
كمك آنان موقعيت حفظ به كه لذاارزشهاييرا و نبود فئودال اشراف
و تركيب در مطلق و برتر قدرت برابر در واقعواكنش در كرده نفي ميكرد
را ياعنصر جزء يك مقام فقط اقتدار به نسبت دمكراتيك مجموعهتصورات
كهآزادي است ازاقتدار تلقياي طرز آنگونه بر متكي و مبتني و دارد
آزاد براي تلاش طبيعي پيامدهاي از يكي اصل ودر.ميشود خوانده منفي
طرز كه پندار اين لذااست اقتدارگر رژيم يك حصار از (رستن) شدن
كه آنارشيسم از اگرهايي حاوي و متضمن قدرت درباره دمكراتيك تلقي
بيراه گردد تناور بيابد مساعدي شرايط كه زمان هر در است ممكن
.نيست
اقتدار به نسبت دمكراتيك طرزتلقي منفي جنبه يك تنها تصوير اين اما
وضوح به مدرن ظهوردمكراسيهاي به شونده منجر اجتماعي تجارباست
.باشد منفي كاملا نميتواند اقتدار از ما درك و كهتصور ميدهد نشان
نوع لذا بود نامقبول چرا و چون بدون مطلق قدرت بر مبتني و متكي حجيت
عقل دروني حجيت همانا اقتدار نوع اين يافت موضوعيت اقتدار از ديگري
انسان مشخصه كه اقتداري جايگزيني از ميتوان بنابراين.بود وجدان و
اقتدار و حجيت به اعتماد و اطمينان.آورد ميان به سخن است مدرن
انسان ووجدان عقل قدرت به اعتماد و اطمينان به تدريج به بيروني
.داد ماهيت تغيير
.نميآيند شمار به اقتداراجتماعي منبع بماهو ، آدمي شعور و عقل اما
ماهيت به كه دمكراتيك ذهن از جنبهاي تكوين فرايند از اينجا ، در
حكومت تجربه.ميآيد ميان به سخن دارد ارجاع و اشارت اجتماعي اقتدار
مشخصات و ويژگيها نيز و اجتماعي گروههاي و نهادها تاسيس و خود بر
انديشمندان از برخي ميان در غربي ، مدرن جوامع از بعضي اساسي و عمده
اخلاقي و منطقي اصول بر مبتني اقتدار كه كرد بارور را باور اين
وسيله به و شود داده انتقال افراد ديگر به مشورت طريق از ميتواند
نهاد يا حزب يا انسان بر تكيه با و عمومي و مشترك اراده كردن فعال
.شود نمايندگي ميتواند اقتدار كلام ، يك دركند پيدا نمود
فردي و دروني اقتدار اقتدارشامل از ما درك و تصور جوهره بنابراين
و توافق)مشاورت و موافقت بوسيله ميتواند ايناقتدارميگردد هم
يك اجتماعي نظم رو اين ازشود نمايندهتغليظ يك روي بر (مذاكره
و اعطا اقتدار ، كه كرد يادآوري بايد و است نمايندگي بر مبتني نظم
اعتقاد با نكته اين و.نميگردد منتقل كامل طور به و ميشود تفويض
عاملاني خود جامعه برآمدن و تاسيس در اينكه بر دال اجتماع اعضاء
.دارد تام تناسب فعالاند
و ايدهتفكيك و نظريه در قدرت و اقتدار بودن نسبي ويژگي و تصور
مختلف اشكال به كه آن كنترل و قدرت تمركز عدم واقعيت در قوا موازنه
آخرين.است ملحوظ و مشهود دارد ، وجود مدرن دمكراسيهاي تمامي در
ضروري نكته اين يادآوري.است عقل به اعتماد همانا دمكراتيك ذهن ويژگي
.دارد زندگي از تجربي تلقي طرز ريشهدر دمكراتيك زندگي شيوه كه است
ديدگاه از بريده زندگي و اجتماعي سازمان گفتكه ميتوان اينرو از
جامعه از.دارد قرار شديد تعارض در بادمكراسي تجربهگرايي
دمكراسي و تجربي تفكر ميان كه نمونهاي عنوان به انگلستانهمواره
.ميشود ياد درافكنده محكمي و ربطوثيق
بحث وارد ميگوييمغيرمستقيم سخن ذهندمكراتيك ويژگي از كه هنگامي
كه است درست.شد خواهيم دمكراسي وفرهنگي ايدئولوژيك ابعاد درباره
با ديگر برخي و گرفتهاند خو تجربي تفكر با دمكراتيك جوامع از برخي
براي.نيست عميق ميپندارند كه آنگونه اختلاف اين اما فلسفي تفكر
بر همواره منعطف جامعه يك در آزاد فرد يك وكنش فعاليت اينكه
كنش اين كه ميپذيرد صورت (ناخودآگاه اغلب و) بنيادي پيشفرض مبناياين
و عقل بر است مبتني كه هماهنگي و منظم اجتماعي الگوي با رفتار و
عقل به مااعتماد كه است ايدهاي همان اين و ميپذيرد انجام خرد ،
.ميخوانيم
اكنون عقلودمكراسيبرگرديم پيچيدهرابطه موضوع به بايد كه ازآنجا
عقل ايدهاعتمادبه چگونه:كه دهيم پرسشپاسخ اين به كه بايدبكوشيم
صرفا منظر يك از ما كه حالي در شد؟ جامعهمدرن تكوين موجب
است ضروري نكته اين يادآوري.ميپردازيم موضوع بهتبيين روانشناختي
ذهن در بخش توازن عامل يك مثابه به الزاما عقل به اعتماد احساس كه
و) كند هماهنگ (مدرن و) متغير جهان يك با را خود بايد كه است شخصي
اعتقاد و باور اين بسط به كه دارد ضرورت شخص اين براي (دهد انطباق
و مباني و است نهفته نظم و ثبات يك تحولي هر پشت در كه بپردازد
بنابر.ميشوند تحول كنترل موجب كه دارند وجود منظمي و متعادل اركان
براي تنها نه باز و فعال و انعطافپذير جامعه و آزاد انسان تكوين اين
نظم يك از زيرا است هم بخش اطمينان بلكه است امكانپذير نوع اين
باشد ميخواهد چه هر تغيير و تحول.ميكنند تبعيت زيربنايي و بنيادي
عميق اعتقاد اين.باشد اعتناء و احترام مورد بايد انسان حقوق و اصول
دمكراسيها از بسياري ايدئولوژيك چارچوب و الگو با واقع در ژرف و
.دارد ملازمت
ساختار يك در بويژه و متحول سريعا و شديدا دنياي يك در افراد
بسط به پايه ، نظم يك به اعتماد احساس از نظر قطع پويا ، اجتماعي
و ميپردازند ميكند آسان متغيررا محيط يك با هماهنگي كه ذهنياي عادات
عقل زيرا.خرد و عقل به مدرن انسان نيازمبرم بر است ديگري دليل اين
به قادر آدمي آن ، طريق از كه است دروني ياكاركردهاي عادات مجموعه
انسان خردبه و عقل.ميگردد تغيير در ونظم كثرت در وفهموحدت درك
مقايسه به وسيلهميتوان بدان كه ميبخشد دروني انعطاف بالايي ميزان
هم با را آنها بالاخره و داد راتشخيص اختلافات و هويتها و پرداخت امور
هماهنگيهاي به نتيجه در و جديد روابط به نيازهايجديد.كرد تركيب
.نيازدارد جديد
مشخص طور به فرد است ممكن وهماهنگي انطباق اين ريشههاي خصوص در
مستقر مشخصي و معين نظم اشياء طبيعت و ماهيت در كه كند پيدا اعتقاد
سوي از جديد انسان هم و شد مطرح يونانيان وسيله به هم باور اين است
استعداد و توانايي به اعتماد بدوناحساس هماهنگي نوع اين ديگر
سختي به فردي هم و جمعي وصف در هم امنيت ، قوي احساس نيز و انسان
.است امكانپذير
از هم وامنيت اعتماد از احساسي دمكراتيزهكردن ، از فرآيندي هر در
است كافي نكته اين به اشاره اينك.دارد وجود همجمعي و فردي لحاظ
مشترك اعتقاد و جامعه يابنده بسط ويژگي از امنيت احساس اين كه
سامان براي كفايت بقدر انسان ذهن اينكه بر مبني افراد از بسياري
.ميگيرد ريشه دارد ، انعطاف واقعيت از زمينهاي هر در تجارب به بخشيدن
با بايد كاركردهايش كه ويژهاي ساختار در ذهن ، انعطافپذيري ويژگي اين
و متنوع ابعاد سازماندهي و تركيب در و باشد مرتبط محيطي دادههاي
و يافته تبلور سازد ، امكانپذير را هماهنگي كه نحوي به آنها مختلف
ميتواند شخص امروز ، است شده ناميده عقل ساختار اين و ميشود آشكار
ويژههاي كار داراي كه عواملي عنوان به نفس و انديشه و ذهن از
ميتوان كه ذهني ساختارهاي كه ديد خواهيم بعدا.بگويد سخن همگونند ،
ذهني و روحي زندگي پيشزمينه به تدريج به ناميد نفس يا انديشه و عقل
و هماهنگي براي ابزار مطمئنترين اينها.شدهاند تبديل مدرن انسان
.متحولاند جهان و جامعه يك تعادل
دمكراتيكدر ذهن بنيادي ازمقولات يكي عنوان به عقل به اعتماد
.مييابد تجلي اجتماعي -فرهنگي سطوحمختلف و صور از كثيري انواع
تاثير عقلاني تفكر از دمكراسي فرهنگي الگوهاي شئون و جنبهها غالب
يك به متصف دمكراتيكي دوره هر كه است اين بديهي واقعيتميپذيرند
جامعه هر در.است اجتماعي روابط حوزه كردن عقلاني به عمومي تمايل
طور به ميتواند جامعه كه است شايع و رايج عموما باور اين دمكراتيكي
خويش علايق و منافع درباره و آيند هم گرد مردم و شود سازماندهي عقلاني
يك در را آنها كه يابند دست مشتركي شيوههاي و اهداف به و كنند گفتگو
باورهاي بر دمكراتيكي هراجتماع كه گفت ميتوان.دهد قرار برابر سطح
!است مبتني زير
قوانين و مقررات تدوين در خود توانايي و استعداد به باور 1ـ
منحل تركيب يك در نهايت در منافعيميتواند اختلاف هر اينكه به باور 2ـ
شود ،
فعاليت از شمايكلي يك در ميتواند جديدي تجربه هر اينكه به باور 3ـ
.شود ارزيابي و وارسي