پنجم ، شماره 1306 جولاي 1997 ، سال تير 1376 ، 17 پنجشنبه 26
|
|
قرآن و حافظ
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
:اشاره
از كه است (شكيب) قاضي نعمتالله استاد مرحوم قلم اثر حاضر مطلب
ادبيات و اسلامي فرهنگ به علاقهمندان از و معاصر مترجمان و محققان
.بود پارسي
جوانان استفاده جهت استاد ، قرآنشناسي اثر از بخشي كه نوشته اين در
با دانشهايقرآني عرصه در حافظ مقام درباره نكتههايي شده ، تاليف
و عليرغماجمال مقاله ، اين.است مطرحگرديده وي اشعار به استناد
ملاحتي و لطف خالياز و شده نگاشته فهم كس وهمه ساده زبان به ايجاز ،
و گفت حيات بدرود سالجاري خردادماه پانزدهم در شادروانقاضي.نيست
است جوانان براي قرآنشناسي كتاب نهاد ، برجاي خود از كه آخريناثري
مرحومبر آن علاقه نشاندهنده و منتشرگرديده كومش انتشارات سوي كهاز
.است روشن و سهل نگارش و پارسينويسي در سليم ذوق و قرآني علوم
(شكيب) قاضي نعمتالله
قرآن با زبان ، پارسي وسخنسرايان سخنشناسان از بسياري بيگمان
.بودهاند برخوردار آنمنبعلايزال ، از پيوسته و داشته سروكار
حافظ بهخواجه كه شيرازي محمد شمسالدين:ميان آن از ليكن
.است داشته قرآن با تنگاتنگ و ديگران از بيشتر انسي است ، مشتهر
همبدين و بوده قرآن معلم و مفسرقرآن قرآن ، ويحافظ كه چرا
پيشگاه در وي ، همپايه و دوست گلندام كهمحمد است ملاحظات
از كه ديواني مقدمه در او ، درباره عبدالله قوامالدين استادالبشر
:مينويسد چنين است ، كرده گردآوري حافظ سرودههاي
...كشاف تحشيه و سلطان تعليم شغل ملازمت و قرآن درس محافظت بلي..
...آمدي مانع غزلياتش جمعالشتات از
و نائيني جلالي اهتمام به -شيرازي حافظ محمد شمسالدين خواجه ديوان)
(سيويك صفحه -احمد نذير
حافظ ، تمامي كه دريافت بهروشنيميتوان گلندام نوشتهمحمد از و
از ميپرداختهو نيز آن تفسير و بهتدريس و داشته حفظ در را قرآن
.است ميشده شيرازشناخته خطه در بنام قاريان
گروه سه به(هجري دوازدهم تا سوم ميانسدههاي) پيشين روزگاران در
.ميدادهاند عنوانحافظ
ميتوانستند و بودند كرده حفظ را قرآن كه بودند كساني:نخست گروه
.بخوانند ازبر آنرا پايان تا آغاز از
نقل ازحديثهاي حديث صدهزار كهميتوانستند بودند آنهايي:دوم گروه
وقت هر و باشند داشته حافظه در را ، اسلام گرامي گفتارپيامبر از شده
صحت تحكيم براي را حديثي و كنند استناد آنها از يكي به آيد ، لازم
كننده بازگو ذهبي كهتذكرهالحفاظ بياورند شاهد كردهاند كه بياني
الحديثي اگرحافظ كه است گفتني و است حافظان اينگونه نامهاي
دهد ، جاي خود حافظه در را حديث سيصدهزار صدهزار ، بهجاي ميتوانست
.ميدادند عنوانالحاكم وي به عنوانحافظ بهعوض
در و داشتند دلنشين نغمهاي و خوش كهآوازي بودند مردمي:سوم گروه
به را شاعران شعر عيدها ، و جشنها در يا و بزرگان شادخواري مجالس
.ميكردند خنياگري و ميخواندند خوش آوائي
به غزلسرايپارسيگوي ، بزرگترين حافظشيرازي ، محمد ، شمسالدين خواجه
.بود ميتوانست وابسته گروه ، سه اين از گروه دو
و ازبرداشت را قرآن خودش بهگفته كه نخست گروه به اول ،
:ميفرمود
حافظ رخودبسان و بهفرياد ، رسد عشقت
روايت چهارده در بخواني ، زبر قرآن
(است خانلري ناتل پرويز حافظ ، طبع ديوان به حافظ ، ارجاعات)
و بود وخوشآواز لهجه خوش و سخن شاعريشيرين كه دوم گروه به نيز و
خودش كه چونان ;حضورمييافت وزيران و شبانهشهرياران مجالس در
:است فرموده
حافظ بخوان خوش و بيا سفتي ، در و گفتي غزل
را ثريا عقد فلك افشاند تو نظم بر كه
:و
صبحدمميگفت كه شنيدم زهره چنگ ز
آوازم خوش لهجه خوش حافظ غلام
شيراز نميورزنددر خوشخواني ، و داني سخن
اندازيم ملكيديگر به را خود تا كه حافظ بيا
ابواسحاق شيخ شاه) شهرياران براي كه ستايشآميزي شعرهاي از برخي در و
است ، سروده (عيار صاحب قوامالدين خواجه) وزيران براي و (شجاع شاه و
گمان ، و حدس به ميتوان زمان ، آن بزرگان شبانه مجالس در را حضورش
.دريافت
شده سروده ابواسحاق شيخ شاه ستايش در كه بنگريد غزل اين از بيتي به
:است
لبان بانوشين كه شبها صحبت آن باد ياد
بود عشاق حلقه ذكر و عشق سر بحث
معذورمبدار بگسست اگر تسبيح رشته
ساقبود سيمين ساقي ساعد اندر دستم
است ، رفته شجاعابوالفوارس شاه به اشارتي آن در كه غزل اين نيز و
:ميكند حكايت معني همين از
عنانبگردانيد ياران ميكده راه ز
شد ومفلس رفت راه ازين حافظ كه چرا
كيخسرو جام و بست خضر آب خيال
ابوالفوارسشد سلطان نوشي جرعه به
ازمهربانيهاي شكرگزاري در كه گرانقدري بسيار قصيده در همچنين
است ، سروده -شجاع شاه صدراعظم-نخستين عيار ، صاحب قوامالدين خواجه
:ميفرمايد
گه گه ميكني ياد من ز كه شنيدهام
نميخواني خودم خاص مجلس به ولي
شمسالدين خواجه عنوانحافظبه كه داشت پوشيده نميتوان همه اين با
بوده آن جهتش بلكه بوده آواز كهخوش نشده داده سبب اين به محمد ،
و مفسر قاري ، اين بر افزون و داشته حفظ از را تماميقرآن كه است
ارزشمندي ماخذ از يك هيچ در كه دانست بايد و است بوده نيز قرآن مدرس
عنوانحافظ كه است نيامده ميان به سخن اين است دست در هماكنون كه
.است بوده آواز خوش و لهجه خوش و ميخوانده خوش كه دادهاند وي به را
دانسته دليل قرآن با را حافظ انس پژوهندگان ، از برخي كه است گفتني و
هر و نميشود ديده موضوع وحدت حافظ غزلهاي در اگر:كه گفتهاند و
يك در و همگون ابيات همه و دارد اشارت متفاوت موضوعي به آن از بيتي
در كه چنان است قرآن از وي تاثيرپذيري جهت به نيست مضمون و موضوع
دهها از قرآن از سوره يك در و است همچنين نيز مجيد قرآن سورههاي
اين به را غزلهايش قرآن ، در خواجه ممارست و است رفته سخن موضوع
.است ساخته ممتاز ديگران سخن از ويژگي
اين بلكه ندارد خواجه غزلهاي به اختصاص موضوع ، وحدت عدم كه آن حال و
اين بيش و كم هم ، ديگران اشعار در و است پارسي غزل خاصيت حالت
.ميشود ديده وضوح به موضوع ، پراكندگي
دلبستگي به آن ضمن كه جهت اين با تضاد در دقيقا جهتي در
كساني هستند است ، رفته سخن كلامالله از وي تاثيرپذيري و قرآن به حافظ
قرآن منظورش آورده ميان به سخن ازدفتر خواجه هرجا:گفتهاند كه
.نيست درست نيز داوري اين است بوده
رفته كار به خواجه اشعار ضمن در بار شانزده دفتر واژه كه اين اول
جاي كه است روشن چنان آن شاعر گفته ابيات ، از بسياري در كه است
از نكته عقل ، اين اشعار ، دفتر ماننددفتر ;نميگذارد باقي ترديدي
و نسرين دانش ، دفتر نباشد ، دفتر دفتر در عشق علم دفتر ، كه اين
طور به كه آنها همانندههاي و دگر جائي خرد ، دفتر طبيب گل ، دفتر
هيچ به آمد گفته كه مواردي در ازدفتر مراد كه ميسازد آشكارا صريح
.باشد قرآن نميتواند وجه
:قبيل اين از ابياتي در كه اين ديگر دوم ،
انگارند دفتر مردم و پنهان ميكشم صراحي
نميگيرد دفتر در زرق اين آتش گر عجب
بود صهبا گرو در ما دفتر سالها:و
بود ما دعاي و درس از ميكده رونق
اولي شراب رهن در دارم من كه خرقه اين:و
اولي ناب مي غرق بيمعني دفتر اين
شيدائي من چون نيست مغان دير همه در:و
جائي دفتر و باده گرو جائي خرقه
اثر بر باشد ، اگرچنين كه كند پيدا خودنمائي فرصت توهمي چنين شايد
.است ابيات آن بهمفاهيم وليالتفاتي بيت ظاهر به توجه
...ديرمغان درهمه و...دارم من كه خرقه بيتاين دو در كه آن چه
كه نميگذارد باقي دودلي و شك جاي و شده همراه باخرقه واژهدفتر
به اشاره نه است بوده آنان رسوم و آداب صوفيانو بر رد شاعر ، منظور
.قرآن
دفتر ، از كهمقصود است واضح..ميكشم بيتصراحي اين در نيز و
كه است شاعر خود رياي و زرق از همچنين وي تعجب و است شاعر شعر ديوان
.نمييابد در را آن پادافره ليكن و ميكند فريبي مردم
و ديده هرگز كه پيداست خود..ما دفتر سالها:كه ديگر بيت در و
بدهد گرو به شراب خاطر به ميكده در را كسيقرآن كه است نشده شنيده
.گيرد رونق تاميكده بنشيند دعا و درس به خود سپس و
باقي درگروهصهبا سالها كه راست پايه فرودين حد آن در قرآن اگر
تواند ميكده رونق سبب كه كجاست مايهاز و پايه را دعا اين پس بماند
شد؟
جوان نسل كه ندارد مايه و پايه آن بيگمان تخيلات ، و تصورات گونه اين
وقعي دست اين از داوريهايي به و بشود آن فريفته سخنشناس و بين ژرف
.بدهد ارجي ژاژخايان به و بگذارد
:بيت اين است فرموده پژوهندهاي آوردهاند كه است اين ديگر سخن
حافظ چون طلبي سلامت و خيزي صبح
كردم قرآن دولت از همه كردم چه هر
:كه اينست آن درست و نيست درست
حافظ چون طلبي سلامت و خيزي صبح
كردم رندان دولت از همه كردم چه هر
در اينك كه چاپي و خطي نسخه دهها از كه است گفتني مورد اين در
.است نيامده رندان دولت هم نسخه يك در حتي است دسترس
نسخه يك حتي صدهانسخه ميان از كه بيآن ميتوان چگونه صورتي چنين در
پرداخت پردازيها خيال گونه اين به بگذارد ، صحه داوري اين بر كه باشد
مدركي ، سندي ، هيچگونه كه داد نسبت شاعري به را سخني بيپروا و
!نداشتهباشد؟ قرينهاي و امارهاي
داشته اجازه خود ، سليقه و ذوق به هركس كه ميشد اگر اين ، از گذشته
و نويسندگان و شاعران از:انديشه و دانش بزرگان گفتار در باشدكه
پرواز ، آسمان آفرينان انديشه و احساس خداوندان و وعارفان فيلسوفان
چاپهاي ديگر وقت آن كند ، دستكاري بخواهد ، دلش كه گونهاي هر به
صحت و اصالت و باشد؟ داشته ميتوانست مفهومي و معني چه انتقادي
ميتوانست خوش جا خرد ، و منطق از گوشهاي كدام در ما ، فرهنگي ميراثهاي
كرد؟
كتابخانهطوپقاپوسراي نسخه در تنها كه است گفتني ميان اين در
چنين بحث ، مورد بيت شده ، كتابت قمري هجري تاريخ 822 اسلامبولكهدر
:است آمده
حافظ چون طلبي سلامت و خيزي صبح
كردم مردان همت از همه كردم چه هر
يك تنها هم آن و رندان دولت نه مردان همت است مشهود چنانكه هم آن
ثبت را مردان چاپيهمت و خطي از نسخه صدها برابر در كه نسخههست
.است كرده
بيت ثبت احمد ، نذير و نائيني جلالي حافظ و خانلري مصحح حافظ در ولي
:است گونه اين به نظر مورد
فلك محراب درخم نكند حافظ هيچ
كردم قرآن دولت از من كه تنعم اين
.رندان نهدولت است قرآن كهدولت ميبينيم هم باز
قرآن با عمر پايان تا و تنگاتنگ انسي حافظ خواجه كه باره اين در
و گوناگون شرايط در حافظ كه است مواردي دليل بهترين است ، داشته
.است گرفته كمك به را قرآن خود ، واژه اشعار در متفاوت
اشعار در بار هشت واژهقرآن حافظ ، نماي واژه بررسيفرهنگ طبق
:است شده گرفته كار خواجه ، به
ولي باش ، خوش و كن رندي و ميخور حافظ
را دگرانقرآن چون مكن تزوير دام
حافظ بسان ورخود فرياد ، به رسد عشقت
روايت چهارده در زبربخواني ، قرآن
بازآي زرق و شيد كز قرآن حق به حافظ
زد توان جهان اين در عيشي گوي كه باشد
شد چه فهم نكند حافظ رندي ار زاهد
خوانند كهقرآن قوم آن از بگريزد ديو
تار شبهاي خلوت و فقر كنج در حافظا
مخور غم قرآن درس و دعا وردت بود تا
:گفتا شكستي؟ كه خون به زلف گفتمش
مپرس كه بهقرآن است دراز قصه اين حافظ
حافظ چون طلبي سلامت و خيزي صبح
كردم دولتقرآن از همه كردم چه هر
حافظ تو شعر از خوشتر نديدم
داري سينه اندر كه قرآني به
بيت بايد است آمده حافظ واژهنماي فرهنگ صفحه 884 در كه آمار اين بر
:است آمده حافظ قصايد از يكي در كه افزود نيز را زيرين
نكرد جمع چوبنده كس جهان زحافظان
قرآني نكات با حكمي لطايف
هيچ بي كه رسيد نتيجه اين به ميتوان آمد ، نوشته كوتاهي به چه آن از
را قرآن زيسته ، قرآن با خويش زندگي سراسر در حافظ دودلي ، ترديدو
قرآني انديشههاي فريفتگان و شيفتگان از و ميخوانده خوش آوايي با
.است بوده