پنجم ، شماره 1309 جولاي 1997 ، سال تير 1376 ، 21 دوشنبه 30
|
|
مدني جامعه فرداي و امروز
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
اكبرياني محمدهاشم
:اشاره
.است شده برخوردار ما جامعه در تزايدي به رو اقبال از مدني جامعه
عميقي تاثير سياسيايران توسعه در ميتواند رويكردي چنين بيترديد
اشاره نيز موضوع اين به اصل ، اين قبول با حاضر مقاله.بگذارد برجاي
سياست ، اهل روشنفكران و انديشمندان ميان در مدني ، جامعه كه دارد
به نسبت مفهوم اين كه آن با اساس براين.نيست مطلق و آسماني جامعه
اما است برخوردار فراواني امتيازات از تودهاي جامعه و سنتي جامعه
پست نظريات قالب در پژوهشگران ، كه دارد همراه به خودكاستيهايي
.ميباشند معضلات اين حل پي در مدرنيسم
مقالات سرويس
سياسي ، اقتصادي ، فرهنگي ، نهادهاي و مردم و يكسو از دولت ميان
نظام كننده توليد هريك كه است برقرار روابطي ديگر سوي از اجتماعي
مطلوبيت از نظامي آن موجود سياسي نظامهاي ميان در.است خاصي سياسي
نوع اين فيالواقع.باشد مدني جامعه بر مبتني كه است برخوردار بيشتري
و ديروز جهان كه گوناگوني سياسي نظامهاي ميان از است انتخابي نظام ،
سياسي نظامهاي از سخن كه زماني ديگر بيان به.است ديده خود به امروز
عمل به مقايسه آنها ميان و رفته..و اقتدارگرا توتاليتاريسم ، چون
.باشد شده مستقر مدني جامعه آن در كه ميشود واقع مطلوب نظامي ميآيد ،
كه است مطلوب جهت آن از مدني ، جامعه از حاصل سياسي نظام اين بنابر
آن سياسي فاقدارزشهاي حال و گذشته در مستقر ديگر سياسي نظامهاي
توجه مورد مطلق و ايدهآل نظام يك عنوان به نظام نوع اين.هستند
رويكردي چنين سياست ، علم اصولا و نگرفته قرار سياست علم انديشمندان
مقايسه در كه نسبي است امري نظام اين پذيرش بلكه ندارد قضايا به نيز
كه سياسياي نظامهاي در ترتيب اين به.ميگيرد انجام نظامها ديگر با
كه نظامهايي ديگر به نسبت امتيازاتي گرچه هستند مدني جامعه محصول
اين پذيرش از مانع امر اين اما دارد ، وجود يافتهاند تكوين تاكنون
در خطا -اصلتجربه.است حاكم برآن نيز كاستيهايي كه نيست مهم نكته
رهنمون سو اين به را بشر سياسي ، نظامهاي شكلگيري تاريخي فرآيند
در را او ميتواند مدني جامعه بر مبتني سياسي نظام كه است ساخته
است آورده ارمغان به او براي جديد دنياي كه ارزشهايي به دستيابي
مدني برجامعه متكي جوامع در نيز را اين اصل همين اما رساند ، ياري
همين از.باشد افلاطوني نميتواندمثل نظام نوع اين كه است كرده ثابت
جامعه وجود از ناشي ناراستيهاي تا ميگيرد شكل مدرنيسم پست كه روست
.نمايد اصلاح را مدني
جامعه بايددو مدني بهجامعه مربوط واقعيت و مفهوم ارزيابي در
.راشناخت تودهاي جامعه و سنتي جامعه يعني مقابلش
سنتي نقدجامعه به خود امروزين مفهوم در مدني جامعه كلان ، نگاهي در
-است جديد عصر و بيست قرن به متعلق كه -تودهاي نيزجامعه و
مطلق دخالت و مقابلاقتدار مدنيدر جامعه معنا اين به.ميپردازد
و برمبناينيازها كه است عرصهاي مدني ، جامعه.ميگيرد قرار دولت
مدنيآنچه جامعه در.ميكند جهتگيري و گرفته شكل خود قواعددروني
تحميلي جامعهاستنهضرورتهاي خود دروني الزامات بيشتر ميكند ، اداره
بايد و ميتوانند كه است شاملعرصههايي مدني جامعه بنابراين.دولتي
اتحاديهها ، نهادها ، سازمانها ، ;نمايند آمرانهعمل ازقدرت خارج
قدرت دولت ، شرايطي چنين تحت.ميگيرند جاي عرصه اين در...و انجمنها
حل به كه است داوري همه از قبل بلكه نيست ميكند ، سركوب كه قاهرهاي
جامعه بر مبتني تحليل در ميشود مشاهده همچنانكه.ميپردازد منازعات
حفظ و قراردادنفرد محور ميدهد قوام جامعه به آنچه ازجامعه ، مدني
.ميشود تحميل براو بالا از كه است هويتهايي برابر در او هويت
صنفي ، نهادها ، تشكلهاي پيدايش نيز وضعيتي چنين ظهور براي لازم شرايط
ميتواند فرد كه است فضايي چنين گرو در تنها.است..و فشار گروههاي
برآورده براي لازم امكانات و ابزار و كرده حفظ را خود هويت و آزادي
و سياست عرصه در فعال حضور با فرد.آورد فراهم را خود نيازهاي ساختن
و نهادها در عضويت طريق از و سياسي -اجتماعي فعاليتهاي در مشاركت
آزاديهاي كسب و نيازها تامين جهت لازم قدرت ميتواند مختلف انجمنهاي
شكل را مدني جامعه اساسي محور موضوع ، اين.آورد دست به را مشروع
جامعه و سنتي سياسي نظامهاي با مدني جامعه افتراق نقطه و ميدهد
.دارد قرار مبنا برهمين نيز تودهاي
و ميشود ، خلاصه خانواده يا يكفرد در كه حكومت ، ميان سنتي جوامع در
را خود اقتدار وحكومت نداشته وجود مرزي افراد زندگي حوزهخصوصي
در هم اصل اين.ميپراكند فرد خصوصي حتيحوزه زندگي سراسر بر
داده نشان را خود سياسي واقعيتهاي در هم و سنتي سياسي انديشههاي
اقتصادي يا سياسي انجمنهاي و نهادها شرايط ، چنين در است بديهياست
عمل فرد و حاكمه قدرت ميان واسط عنوان به تا ندارند موجوديتي
.آن به وابسته نيروهاي و است حكومت هست چه هر نمايند ،
ظهور به منجر ارزشها و بينش ، منافع در اختلاف سنتي جامعه در گرچه
حاكم شخص و بهحكومت موجود قدرتهاي همه اما ميشود جرياناتگوناگون
تمامجامعههاي تقريب ، به صنعتي ، انقلاب ازشروع پيش.ميشود ختم
و پادشاهان كه بودند سلطنتي حكومتهايي داراي دنيا نيرومند و بزرگ
موهبتي را حكومتي قدرت.داشتند قرار آنها راس در موروثي امپراتوراني
حاكم خاندان خصوصي ملك را ملك تمام و ميكردند قلمداد الهي
نه حكومت سران و بود يكي فرمانروايان شخصي املاك و ملك.ميدانستند
جوامعي چنين بر حاكم دستگاه(1).بودند هم كهفرمانروا تنهارهبر
يكديگر به را پراكنده سابقا اجتماعي گروههاي قدرت ، گرفتن كار به با
همديگر با مدتي ، تا لااقل فرهنگي و سياسي نظر از را آنها و ميداد جوش
حوزهاي فرد ، براي نميتوانست سنتي ، جامعه بدينترتيب (2).ميساخت متحد
مردمي ، تشكلهاي پذيرش با و بشناسد رسميت به حكومت و دولت از مستقل
به نيز سنتي سياسي انديشههاي.آورد وجود به حكومت و فرد ميان مرزي
حتي كه فيلسوف دربابشاه افلاطون انديشه.ميشد مطرح سان همين
سنتي ناب انديشه ميبرد ، چترفرمانروا زير به را آن اعضاي و خانواده
حكومت برعهده نيز فرد تربيت مطلوب ، جامعه در افلاطون نظر در.است
فرد زندگي خصوصي حوزه در حضور جهت محدوديتي هيچ حكومت و بوده
.ندارد
بودند گونهاي به همه جوامعسنتي به مربوط سياسي نظريات و واقعيتها
خاص دليلويژگيهاي به را اصالت و نبوده قائل فرد استقلاليبراي كه
فرمانروا ، با يا و حاكم بنابراين.آنهاميداد به رهبران الهي و
زندگي در فرد ، تعالي هدف با ميبايد و ميتوانستند خود ويژه امتيازات
موازات به.بازستانند او از را عمل استقلال و كرده دخالت او خصوصي
چارچوب در تنها نيز...و سياسي اقتصادي ، جريانات و گروهها آن ،
ميانفرد آنها گرفتن قرار واسط و معنامييافتند حاكميتفرمانروا
با مبارزه.نداشت مفهومي -مدنياست جامعه اساسي اصل كه -حكومت و
همه از قبل مدنينيز جامعه تحقق جهت تلاش و سنتي نظامهايسياسي
سنتي جامعه حذف اما.بود دولت ازآمريت انسان رهايي به معطوف
مدني جامعه ديگر عبارت بهنشد مدني جامعه ظهور به منجر ضرورتا
بروزجامعه شاهد بسياري كشورهاي.نشد سنتي سياسي نظامهاي بديل تنها
مدني جامعه برابر در شد ذكر اين از پيش همچنانكه كه شدند تودهاي
پس مدني جامعه هم و تودهاي جامعه هم زماني ، لحاظ به گرچه.گرفت قرار
روياروي اما كردند ظهور هم موازات به و آمده پديد سنتي جوامع حذف از
جامعه برابر در دو هر سنتي جامعه و تودهاي جامعه.گرفتند قرار هم
تنوع آن برمبناي كه است اساسي اصلي در آن تفاوت اما دارند قرار مدني
تودهاي جوامع نميتوان را سنتي جوامع.ميشود متفاوت گرايشها تعدد و
علايق فكري ، تنوع فقدان و سنتها سلطه عليرغم آنها در زيرا كرد تلقي
بر مبتني همبستگي و دارد وجود گوناگوني ارتباطي شبكههاي و گروهي
.است معنادار و نزديك روابط
سنتي جامعه از گذار دوران شرايط در محدودتر معناي در تودهاي جامعه
تودهاي جامعه در.ميشود پيدا مدرن جامعه خور در يا و مدرن جامعه به
بنابراين (3)كمرنگميشوند سنتي صنفي و گروهي تمايزات طوركلي به
از بيرون در فرد و داشته برفرد كامل سلطه حكومت ، سنتي جامعه در گرچه
خود درون در جامعه افراد همبستگي اما ندارد موجوديتي حاكم سلطه حيطه
جامعه در كه حالي در است ، دروني متفاوت گرايشهاي و علايق برمبناي
و ميكنند پيدا معنا يكايدئولوژي و گرايش يك با تنها افراد تودهاي
مستحيل حاكم درايدئولوژي و شده گوناگون جهتگيريهاي از مبرا جامعه
.ميشود
كه نظمي و ميگيرد ناديده را جامعه وجود تودهايديكتاتوري ، جامعه در
مستقل را خود قالب اين از و نميخورد جامعه قالبنظم به ميكند ايجاد
را مطلق اراده و ميل كه است ديكتاتوري حكومت تنها(4).ميداند
در گفت ميتوان بنابراين (5).ميشمارد خويش اقتدار مجوز و دليل يگانه
گرايش در گرايشها تمامي و رفته سئوال زير خصوصي حوزه تودهاي ، جامعه
خوانده گاهديكتاتور كه تودهاي جامعه در حكومت.ميشود خلاصه حاكم
با مدني جامعهاست شده قلمداد توتاليتاريسم ، دقيق طور به ميشود ،
تنوعنيازها پذيرش و حكومت از خصوصي حوزه جدايي چون شاخصهايي طرح
نظريه عقيده به.ميپردازد تودهاي جامعه يا توتاليتاريسم نقد به
به خود توتاليتاريستي حكومت با تودهاي جامعه مدني ، پردازانجامعه
.است مدني جامعه انهدام دنبال
ميگيرد نتيجه نظامهايتوتاليتر مورد در خود تحقيقات در آرنت هانا
خاص روابط كردن نابود مستلزم خود قدرت تحكيم براي توتاليتاريسم كه
رفتن بين از معناي به روابط اين انهدام.است مدني جامعه در موجود
خودمختاري شكل به دموكراسي حكومت در كه است اجتماعي حيات خصوصي بعد
با توتاليتر حكومت آرنت گفته به ديگر ، عبارت به.مييابد تجلي فردي
جدايي رفتن بين از موجب دولت و مدني جامعه ميان جدايي بردن بين از
(6).ميگردد عمومي فضاي و خصوصي فضاي ميان
و تودهاي جامعه با خود تكوين هنگام به شده سنتي جوامع جايگزين تاريخ
.نمايد غلبه نيز آنها ميبايدبر كه ميشود روبرو توتاليتر حكومتهاي
همگي موسوليني عهد ايتالياي و دوراناستالين شوروي هيتلر ، زمان آلمان
حاكم ايدئولوژي و حزب حاكم ، آن طي كه دارند جوامعتودهاي بر دلالت
.ميدهند تهاجمقرار مورد را خصوصي حوزه و كشيده بطلان خط تنوعات برهمه
چند جوامعي بود ، آنمواجه با مدني جامعه كه نامناسبي شرايط وجود با
پيش مدني جامعه آرمانهاي سوي به اينشرايط بر غلبه با توانستند
چون حولاصولي شد ذكر اين از پيش همچنانكه آرمانها اين.روند
نهادها ، تشكيل دولت ، اقتدار دايره از فرد زندگي خصوصي حوزه جدايي
دولت ، به مردم نيازهاي انتقال جهت اينها نظاير و انجمنها احزاب ،
.ميچرخيد...و جامعه سياسي زندگي در مشاركتدادنفرد
پشت را تودهاي جامعه و سنتي جامعه طولاني ، فرآيندي در كه مدني جامعه
عينيت بود ، دو اين از مرحلهايمتكاملتر تاريخي لحاظ به و گذارده سر
دخالت از دولت بدينسان ، داد قرار خود راهدف ارزشها اين به بخشيدن
شكلگرفت صنفي اتحاديههاي و سياسي احزاب شد ، منع افراد زندگيخصوصي در
فرد تا گرفت پاي دادنمردم مشاركت منظور به انتخابات گسترده نظام و
اما.نمايد بالفعل را خود خرد ، قابليتهاي صاحب موجودي بهعنوان
مدني جامعه و نرفته پيش ميكردند پيشبيني كهنظريات آنگونه واقعيتها
.نبود چشمپوشي قابل كه گرديد كاستيهايي دچار ازدرون
دارد ادامه
:پانوشت
ناصر:ترجمه -بشري جوامع سير -جين ولنسكي ، گرهارد لنسكي ، -1
ص 415 -موفقيان
ص 272 همان -2
ص 233 -سياسي جامعهشناسي -حسين بشيريه ، -3
ص 271 ابراهيمعليكني ترجمه -حكومت و جامعه -آيور مك -4
ص 270 همان -5
فصلنامه -مدني جامعه مفهوم فلسفي تكوين سير -رامين جهانبگلو ، -6
ص 96 -اول شماره -گفتگو