پنجم ، شماره 1314 جولاي 1997 ، سال مرداد 1376 ، 28 دوشنبه 6
|
|
عرب جهان و دموكراسي
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
براي مبارزه ديگر ، كشورهاي از بسياري در و عرب جهان در مبارزه
است قدرت به دستيابي
:اشاره
درزمينه عرب جهان تلخ برواقعيتهاي تكيه ميخوانيد كه مطلبي
سخن ازدرخواست نيز گريزي نويسنده نظر به حال عين در.دارد دموكراسي
و حزب از تلخي تجربيات كه آن با نيست است ، دموكراسي آغاز كه گفتن
دموكراسي وجود نيز راهحل تنها اما دارد ، وجود عرب جهان در دموكراسي
است شده مسخ دموكراسي از اسفباري تجربيات شاهد عرب جهان امروزهاست
از ايننوشته كه نتيجهاي اما است ، انجاميده برخي ياس و نااميدي به كه
كسبحق براي بايد كه است تلاشي بلكه نيست ميگيردانفعال واقعيتها
اما دارد مكالمه مشكل نوشتار اين گرچه.گيرد انجام گفتن سخن درخواست
حائز دارد تكيه عرب دنياي مسائل بنياديترين از يكي بر كه آنجا از
.است اهميت
مقالات سرويس
عربو جهان مسائل به راجع كه آنچه در شما:گفت من به دوستي
بلكه و- ممكن حل راه تنها عنوان به ازدموكراسي نوشتهاي مشكلاتش
همه كه ساختهاي سحرآميزي انگشتر آن ، از حتي و گفتهاي سخن -ضروري
.ميكند حل را مسائل
از عرب امت و ملتها مثابه همبه و افراد عنوان به هم عربها كه مسائلي
هم شايد و ميگذرد دموكراسي از عرب امت وحدت راه.ميبرند رنج آنها
است هميندموكراسي نيز سوسياليسم راهحل.باشد اين راه تنها شما ازنظر
.نباشد راه تنها اگر تازه
امابهطور كامل بهطور نه گرچه فرقهگراييمذهبي ، علت شما ، ازديدگاه
هر و هرچيز حل راه شما نظر از.است نبوددموكراسي از ناشي عمده
خب ، :بپرسيم شما از اگر.است نهفته دموكراسي در مسالهاي هر و مشكل
تحقق به راچگونه -همهدرها گشاينده كليد اينشاه يا - دموكراسي اين
نيست؟ اينطور آيا;دموكراسي خود با:ميدهي اغلبپاسخ برسانيم ،
بتواند كليديكه.است موجه كاملا اعتراضهايشما من ، دوست:گفتم
آنان همگنان يا فقطدزدان كه است قلابي كليدي بازكند ، را درها همه
ديگر عبارت به يا بدوناجازه افراد اين.شوند آن ميتوانندصاحب
مقولهكليد بايد لذا.ميشوند خانهها وارد دموكراتيك غير بهشيوهاي
و بيابيم كليدي قفلي ، هر براي و بگذاريم كنار را درها همه گشاينده
اين.شويم خانهها وارد -زور با ونه- در از و اجازه كسب از پس بكوشيم
حضور هنگام به و باشند خانه اهل خانهها ، ساكنان كه است ممكن وقتي
همسايگان يا خانواده اعضاي از برخي عليه تجاوزي هيچ آنها در خود
حالتهاي يعني ديگر حالتهاي در شدن وارد زور با وگرنه ندهند انجام
.است منكرات از جلوگيري براي ضروري فرايندي تجاوز و غضب
اصلاح ضرورت از و زور اعمال شمااز:گفت و بريد را صحبتم دوستم
آري.ميگويي سخن فيزيكي باروشهاي بلكه زبان با تنها نه منكرات
باشد طور اين كه گيرماست حالتهايخاص به مربوط اين ميگويي شما
خاص درحالتهاي سطح همه در و چيز همه در عرب جهان سرتاسر آيا اما
.نميبرد سر به
قرار جهنمي وضعيتي در حتي و تنگنا رادر ما شما ، :گفت ادامه در وي
ميان تا ميخواهي ما از.انتخابكنيم تا ميخواهي ما از و ميدهي
اينجا در شما.برگزينيم يكيرا ديكتاتوري ، عيوب و عيوبدموكراسي
ضرورت و اضطرار حالت گوييدر تو.ميگويي سخن ضرر منطقكمترين با
تجربه را دموكراسي ازاين ، پيش ما مگر آيا همچنين.سرميبريم به
و ;عربي مغرب و مشرق در وپارلمانها احزاب دموكراسي ;نكردهبوديم
آنجا و اينجا در شهروندان اراده چگونه كه نيستيم شاهد امروزه آيا
نميشود داده تنزل سياسي فحشاي حد تا حزبي كثرتگرايي آيا.ميشود مسخ
در انتخابكنندگان آيا و نميشود تقلب انتخاباتي ليستهاي در آيا و
.نميگيرند قرار بدني و رواني شكنجه حتي و فشار معرض
آيا و نشده كشيده رسوايي به عربي كشور چندين در دموكراسي بازي آيا
است نشده بدل وزورمداران قدرتمندان بازيچه به كشورها برخياز در
و مجالسمنتخب درون نمايندگاندر بهپرورش جاها دربرخي آيا و
عقبنشيني به شما ادعاي مورد دموكراسي آيا.نميپردازند آن برون در
انديشه و مترقي انديشه ملي ، انديشه انديشهانقلابي ، وحشتناك
درون در كاركرد يك عنوان به دموكراسي آيا.است نينجاميده اصلاحطلبانه
واسطهراه به حزبها از بسياري آيا و نكرده عقبنشيني نيز حزبها خود
و اصلاحطلبانه حزبهاي به انقلابي حزبهاي از دموكراسي دنبال به افتادن
كه حزبهايي.نشدهاند بدل موجود واقعيت پذيرنده حزبهاي به نهايت در
فردا تاميكنند پيشه سكوت آن برابر در و ميپذيرند را واقعيت امروز
.بپردازند واقعيت اين از دفاع و تحكيم به
صادقانه حال عين در اما سخنميگفت احساس و عصبانيت با من دوست
سخن تلخ ، واقعيت و تجربهها ناشياز تلخكامي با وي.ميكرد صحبت
و اوست روي پيش جا همه و احاطهكرده را انسان كه واقعيتي ميگفت
نخواستم لذانميدهد وي به نفسكشيدن حتي و انتخاب براي فرصتي هيچ
چه بگويد سخن واقعيت از كسيصادقانه وقتي اصولا و كنم بحث وي با
ميگفتمخالفتي كه چه آن با نيزنميخواستم.هست جدل و بحث به نياز
كسي دشمن چگونه اصولا و نبودم او دشمن خود ، اعماق در من.دهم نشان
ميشود اندوهناك چيزي از و ميبينم من كه ميبيند را چيزي همان كه باشم
.بيشتر البته و...ميداند او كه ميدانم را چيزي همان و ميشوم من كه
همان عملا كردي توصيف كه را آنچه و است صحيح گفتي چه هر خب ، :گفتم
اين بلكه ندارم شما با اختلافي هيچ زمينه اين در من.است واقعيت
.است من كار آغاز نقطه كه است مقدماتي همان كردي ، توصيف كه واقعيتي
منجر نتايج همان به كامل طور به و حتما مقدمات خود از شروع اما
.نميشود
اين.نميگردد منجر نتايج صحت به ضرورتا نيز مقدمات درستي كه همچنان
ما خود از يك هر كه است همانچيزي اين و ميگويند منطق راعلماي
جامعه عرصه يعني بشري عرصه وقتيمسئله ، .كند تجربه را آن ميتواند
تابع فقط نبايد نتايج ميگيرد ، بر در را فرهنگ و سياست و اقتصاد و
رسيدن براي بنابراين.باشند نيز غايت و هدف بايد بلكه باشد مقدمات
شروع مقدمه يك از تنها كه نيست كافي بشري عرصه در نتايج همان به
.كرد
نكته اين و كرد توافق وآشكار يگانه غايتهاي و هدفها روي بايد بلكه
مطمئن دستكم يا رفت را راه همان بايد است ممكن اگر نيز.است مهمتري
.است گمگشتگي و ناكامي شانس از بيش موفقيت شانس كه شد
توافق باهم هدفها و مقدمات درزمينه ما اگر بنابراين:گفت دوستم
يك اين و داريم قرار تلخي واقعيت برابر در كه است آن معنايش داريم
تغيير بهتر و بهتر وضعي به را آن مايليم كه است مقدماتي يا مقدمه
اختلاف باهم وسيله در ما بنابراين.ماست هدفهاي يا هدف اين.دهيم
مينامي دموكراسي را آن و ميكني مطرح شما كه را وسيلهاي ما.داريم
چيزي ميشناسي ، و ميداني كه چه آن جز دموكراسي اين.كردهايم تجربه
.است نداشته دربر
زيرا بپرسم بهوسيلهپيشنهادياش راجع دوستم از نداشتم ميل
وسايل ديگر كه اين آن و برسم نتيجهاش مشابه بهنتيجهاي نميخواستم
ترجيح من است نرسيده ميشناسد ، و ميداند وي كه چه آن جز جايي به نيز
كه امكانهايي از نه و كنم آغاز هست ، چنانكه آن واقعيت ، از و دادم
.ندارند وجود اكنون
پيرامون كه قدر آن ما كه ميرسد نظر به بنابراين:گفتم دوستم به
.نداريم اختلاف باهم وسيله باره در داريم اختلاف عزيمت نقاط و مقدمات
بيابم تغييرش براي راهي ميكوشم كه است موجود واقعيت من عزيمت نقطه
عزيمت نقطه.باشد گونه آن مايلي كه است واقعيتي شما عزيمت نقطه اما
اگر اما.است آن مندادههاي عزيمت نقطه و واقعيت شماممكنهاي
به مرا ميتواني كني برخورد من با ايديولوژيك خصم يك همانند بخواهي
قلمداد عنوانانقلابي به را خود و كني متهم وواقعگرايي اصلاحطلبي
و بگذاريم كنار را لقبها سر بر هماوردي اين بده اجازه اما.نمايي
شما كه است آن ميكند جدا شما از مرا چه آن كه اين به كنيم توافق
ميخواهم من كه حالي در داري ، را دادهها به تبديلممكنها آرزوي
اين امااست نزديكتر شما راه اكنون.كنم بدل بهممكنها را دادهها
وسيلهاي اگر اما باشد راه ميتواند تصاحبوسيله با فقط شما راه
بنبست در را انسان نيز بيراهه.بود خواهد بيراهه باشي نداشته
كه ياسآور ولي زيبا روياي يا فوري خودكشي يا ميدهد ، قرار خطرناكي
.است تدريجي خودكشي
بايدكرد؟ چه شما نظر به:گفت دوستم
مبارزه ديگر ، كشورهاي از دربسياري و عرب جهان در مبارزه:گفتم
كسي بگويم بهتر يا سخنميگويد كه طرفي.است قدرت به برايدستيابي
كند ، آغاز صفر از بايد دارد ، را متالم و ستمديده محكوم احساسيك كه
عرب جهان در ما كنوني تراژدي زيرا.گفتن سخن درخواست تقاضايحق از
نيز سخنگفتن درخواست حق از بلكه سخنگفتن از نهتنها كه است آن
دست از انسان عنوان به را خود هويت انسان آن بدون كه حقي.محروميم
.ميدهد
... بلكهحيوان بود نخواهد انسانحيوانناطق حق ، اين بدون زيرا
پر بخواهي كه واژهاي هر رابا خالي جاي ميتواني شما.ماند خواهد
به نميتواني خود درجاي واژهناطق گذاشتن بدون كه امابدان.كني
و تغيير هيچ (گفتن سخن / خرد =) بدوننطق لذا.يابي دست انسان
.بود نخواهد كار در اصلاحي و انقلاب و تحول
در ترا نميخوهم من:گفتم او به.نگريست من به گويا باسكوتي دوستم
از من و خوردهايم همگيشكست مادهم قرار خورده شكست موضعفردي
.دموكراسيام خواهان شكستخوردگان موضع از يعني خودم و تو موضع
محكومان بشر حقوق از حق نخستين به حاكمان اعتراف از كه دموكراسييي
- كم دست - مايليم ما.است گفتن سخن حقدرخواست همان كه ميشود آغاز
حق از شما آيا.كنيم صحبت آن عيني و ذهني دلايل و شكستمان باره در
برخورداري؟ موضوع اين پيرامون سخنگفتن
ما آري:گفت من به چشمانش با سكوتو با ميكرد خداحافظي كه حالي در
...محرومهستيم شكستمان باره در صحبتكردن ازحق
كه شنيدم درونم از را صدايي شد دور چشمانم برابر از و رفت وقتي
است گرفتني بلكه نيست دادني حقي ، هرنوع اصولا و گفتن سخن حق:ميگفت
بايد و كنيم تحميل را دموكراسي زود يا دير بايدشود گرفته بايد و
.بپردازيم - زياد چه و كم چه - را آن بهاي
جابري عابد محمد بشردكتر وحقوق كتابدموكراسي:منبع