پنجم ، شماره 1317 جولاي 1997 ، سال مرداد 1376 ، 31 پنجشنبه 9
|
|
اسطورهها نمايش
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
اندك با سعدآباد فرهنگي مجموعه در منيژه و اجرايبيژن بهانه به
دراماتيك ، ادبيات حيطه در را منيژه و داستانبيژن ميتوانيم اغماض ،
بدانيم تراژدي يك
شعرغنايي واسطه به اساس ، و پايه از حماسه صفا ، ذبيحالله گفته طبق
حساب ، اين با پس(1).است شده منشعب آن از واقع در و است آمده پديد
را خود نميتواند كردناشعار ، حماسي بر اصرارش تمام با نيز فردوسي
از نبايد جهت همين بهبرهاند غنايي و بزمي و عاشقانه اشعار هجوم از
تعجب رزمها و جنگها شرح ميان در منيژه ، و بيژن عاشقانه داستان حضور
.كرد
حيطهادبيات در را منيژه و داستانبيژن ميتوانيم اغماض ، اندك با
با تراژديها ، غالب همچون ماجرا ، چنانكه.بدانيم تراژدي يك دراماتيك ،
شاهان خوشنامترين از كه كيخسرو ، شاه ، .ميشود آغاز متظاهرانه نظمي
:است آراسته آرامشبزمي و آسايش كمال در است ، شاهنامه
كلاه زگوهر بر سر به شاهنهاده بياراستهگاه ديبا به
نظم بهانهايساده ، .نيست مانا و پايا نظم اين تراژدي ، قانون طبق اما
و ايران درمرز جايي ارمان ، اهالي از گروهي.ميشكند هم را حاكم
:ميگويند هجومگرازان از و ميآيند شاه نزد دادخواهي براي توران ،
شمار از فزون اكنون آمد گراز
جويبار و بيشه همه آن گرفت
در كشنده مرضي شيوع با را ساده ظاهر به حادثه اين من
عنوان به كه حادثهاي.ميكنم مقايسه اديب نمايشنامه ابتداي
در اما نمييابد ، گسترش و نميكند پيدا بسط هرگز اصلي ، موفقيت
را داستان تا ميگذارد نويسنده اختيار در را امكانات بيشترين عوض
...كند هدايت ميخواهد كه سويي و بهسمت
را كيخسرو بردربار حاكم نظم تمثيلي ، باري با سويي از گرازان ، حمله
قهرمان عنوان به بيژن تا مجالميدهد ديگر سوي از ;ميريزد هم بر
روانياش و روحي ضعفهاي با تقابل در را خود نيروهايجسماني داستان ،
شاهنامه جاي جاي در كه ميدهد خبر تقديري از بالاخره و..كند آشكار
به را حادثهاي هر جهت و ميآيد ميان به جهان ، جبري قانون عنوان به
عاميانهتر ، بياني به يا تقدير ، خواست اين گويي ميچرخاند ، خود ميل
دشوار ، موقعيتي در و شود توران مرز راهي كه گيواست بيژن نوشت پيشاني
جدل براي داوطلبي كيخسرو وقتي پس.بزند محك را خود و بيابد را منيژه
.ميگذارد پيش پاي بيدرنگ بيژن ميطلبد ، گرازان با
نداد پاسخ هيچ انجمن از كس
فرخنژاد گيو بيژن مگر
كه گرگين ، مگر نيست كسي او همراه.ميشود گرازان با جنگ راهي بيژن
بيژن به نسبت را خود كهنه كينه و حسد تا ميبيند مناسب را موقعيت
در كه وسوسه ، و انتقام و حسد درونمايه اينگونه و.بنمايد باز معصوم ،
اينجا ميشوند ، يافت بهوفور هملت ، تا گرفته دكترا و مدهآ از تراژديها
از ميتواند تراژدي ، شخصيتهاي مقايسهبا در گرگين ، .ميرسد ظهور به نيز
سمت به را بيژن تقدير ، همپاي كه كسي;باشد كامل ضدقهرمان يك جهاتي
با مقايسه در هم باز او ديگر ، سوي از.پيشميراند خود محتوم سرنوشت
قالب در قهرمان ، ضعفهاي عيني نمود ميتواند زمين ، نمايشيمغرب ادبيات
مكبث ، اين كنار در را مكبث ليدي پررنگ حضور چنانكه.باشد يكانسان
چه و ضدقهرمانبدانيم چه را گرگين جهت ، هر به.ميكنند تعبير گونه
وصف با و انجامميدهد خوبي به را وظيفهاش او قهرمان ، وجود از بخشي
خيمه نزديكي همان قضايروزگار از كه افراسياب ، دختر منيژه ، زيبايي
بيشمارش محاسن ميان از ضعفبيژن ، نقطه تا ميكند كمك است ، زده
هاماريتا تراژدي ، در كه است همانچيزي ضعف ، نقطه اين و.سربرآورد
روشني سراسر شخصيت در است ، تاريك معنايلكهاي به و ميشود ناميده
و ;ميآفريند فاجعه و درميافكند هلاكت و بهنابودي را او كه قهرمان ،
نفس وسوسه برابر در بيارادگياش در خامي و جواني بيژندر ضعف نقطه
:ميگنجد
كام گاه آن اندر جست نام گهي
برداشتگام بودجوانوار جوان
غالب همچون ميرسدو افراسياب دختر خيمه به بيژن ترتيب ، اين به
:ميزند جرقه نگاهي نيم به عشق افسانهها ،
روي پوشيده رخت درون پرده به
روي خورشيد به مهرش بجوشيد
پيونددر اين اوليه ، تحليل طبق اما ;ميرسند يكديگر به منيژه و بيژن
وسراسر متضاد عنصر دو پيوند ;است توران و ايران پيوند خود ، بطن
و رستم كهپيوند همانگونهشد خواهد منجر فاجعه به شك بدون كه كشمكش ،
دو با سياوش ، ياازدواج و (2)...شد منجر سهراب مرگ فاجعه به تهمينه ،
و سياوش ، مرگ غمانگيز باحادثه كه فرنگيس ، و جريره توراني ، دختر
.يافت پايان فرود مرگ بعدتر
سبب به منيژه ، .ميشود مشكلساز زودي به بيژن ، هاماريتاي هم ، اينجا
با افراسياب.ميبرد خود كاخ به و ميكند بيهوش را بيژن بيپايان ، عشق
كه است فاجعهاي مرگهمان و ;ميكند مرگ به محكوم را بيژن.ميشود خبر
منتظر شاهنامه ، قانون طبق ازسويي و بيژن ، ضعف نقطه سبب به سويي از
شخصيتهاي با كنيم مقايسه اينداستان ، در را بيژن.بودهايم آن
كوچك ، ضعفي سبب به شجاعت ، كمال در كه همچونآژاكس ، يونان ، تراژديهاي
.ميشود هلاك
فراتر جزايي مرگ گويا.ميدهد تغيير را خود جهت اندكي قصه ناگهان اما
فاجعه با را غنايياش شعر ندارد خوش فردوسي يا است ، بيژن گناه از
تخفيف افراسياب پيران ، درمياني پا با جهت ، هر به..بكند تمام
.ميشود محكوم وتاريك نمور چاهي در ابد حبس به بيژن.ميدهد
چاه به افگن در نگونش كه آن پس
ماه و خورشيد ز گردد بيبهره كه
با ميتواند اما نيست ، مرگ هرچند چاه ، در بيژن فروافتادن
فرهاد و شيرين رومئووژوليت ، همچون تراژيك عاشقانه قصههاي پايان
.باشد مقايسه قابل مجنون و ياليلي
به تا دقت ، كمي با كمااينكه.برد آخر به همينجا را داستان ميتوان پس
ساختار با دراماتيك اثر يك كردن بنا براي لازم مصالح نقطه همين
:كشمكشهايداستان انواع به كنيم نگاه.يافتهايم را تراژدي
گرازان با بيژن مبارزه قالب در:طبيعت با آدمي كشمكش -
...خويش با گرگين جدل شمايل در:خود با آدمي كشمكش -
...افراسياب و بيژن..گرگين و بيژن كه آنجا:آدمي با آدمي كشمكش -
.جدلميكنند هم با مختلف ، شكلهاي به پيران و افراسياب و
تقدير با مقابله است ، خالي اينجا در جايش كه كشمكش اصلي شكل تنها
.ميدهد شكل خود ، ذات در را يوناني اصيل تراژديهاي كه شكلي همان.است
ايزدي پادافره انديشه و قهرمانان سوي از سرنوشت پذيرش شاهنامه ، در
شيوه ميبنددو آن اصيل معناي به تراژدي بر را راه ديگر ، جهان در
(3).ميشود دنبال حماسي قصهگويي ايراني
و رستم يا سهراب ، و رستم چون داستانهايي باب در هرچند تعبير اين
افسانه برقامت خوبي به اينجا در اما دارد ، بحث و حرف جاي اسفنديار
را منيژه و كهاگربيژن ميشود موجب همين.است سازگار منيژه و بيژن
تا اصلي ، قهرمان عنوان به بيژنرا بنگريم ، دراماتيك اثر يك منظر از
با مبارزه براي تلاشي هيچ تقدير ، اوسرسپرده كه چرابيابيم منفعل حدي
اين تبديل در بيشك كه است ضعفي اين و.نميكند سرنوشتغمبارش به رسيدن
.شود گرفته مدنظر بايد نمايشي ، اثر يك داستانبه
با را ما پيوسته و دراماتيك ساختار ميتواند كه ديگري نكته
چاه به از پس.است داستان يافتن ادامه كند ، روبرو مشكل
با.ميشود روبرو ديگري داستانهاي با خواننده بيژن ، درافتادن
...گيتينماي جام آوردن..شاه نزد شدنش رسوا و پشيمانيگرگين
يعنيمجموعه...بيژن نجات بالاخره و...رزمها و بزمها شرح...آمدنرستم
به و همميريزند بر نمايشي ادبيات حيطه در را ساختاري نظم كه حوادثي
بيرون نهايت البتهدر.ميدهند را دنبالهدار افسانهاي شكل داستان ،
آيينهاي در.خوددارد با نمادين و آييني شكلي چاه ، از بيژن آمدن
و مرگ معناي به آن ، آمدناز بيرون و چاه در رفتن فرو بشري ، نخستين
ميتواند خود ، نموري و تاريكي و تنگي با چاه.است دوباره تولد
چاه ، از آمدن بيرون پس.بيابد مادر بطن با را پيوندتشبيهي بيشترين
تولد بياوريم ياد به.دارد مردانگي و بلوغ تولد ، از خودرنگي در
اينجا.ميشود منطبق تحليل اين بر هم آن كه چاه ، از را مجدديوسف
دوباره ، با زندگي آمدنش ، بيرون و است مرگ چاه در بيژن نيزفروافتادن
به كينهنسبت از عاري حتي و پيشين ضعفهاي از عاري و تازه شخصيتي
:گرگين
رسيد من بر كه بد چنين گرگين ز
كشيد بيايد نيزم روز بدين
او از خشنود گشتيم و كشيديم
او از بياسود من دل كينه ز
بخشي پايان كه چاه ، در بيژن فروافتادن ميگويم ، كه است علت همين به
داستان اين نمايشي شكل براي مناسبي پايان ميتواند اوست ، زندگي از
شكل پاي داستان ، ادامه آوردن ميان به با فعلي ، صورت در.باشد نيز
ديگر نقلي و شرح خود اپيزوديك ، كه ساختار پايبازميشود بحث به جديدي
ثميني نغمه.ميطلبد
:پانويسها
چاپ.اميركبير چاپ.صفا ذبيحالله دكتر -ايران در حماسهسرايي 1ـ
.تهران 1352.سوم
پيرامون كتابدر در كزازي ميرجلالالدين مقاله به شود رجوع 2ـ
شاهنامه
نشر -خجستهكيا -ايراني نمايشهاي و قصهها در بادپا قهرمانان 3ـ
.تهران 1375 اول چاپ.مركز