پنجم ، شماره 1317 جولاي 1997 ، سال مرداد 1376 ، 31 پنجشنبه 9
|
|
اشك چشم يك خون ، چشم يك
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
خانواده دادگاه راهروهاي در
اجتماعي حتي يا و رفتاري مشكلات ميكنند فكر خانوادهها از بسياري هنوز
ميشود حل ازدواج با فرزندانشان
ميگفتند همهبگيرم زن برايش ميكردم غلط ميشود اينطور ميدانستم اگر
!ديگه حرفها اين از و !ميآيد راه به !!ميشود آدم كند ، ازدواج اگر كه
.است داشته مرواريد آب جراحي عمل تازه كه ميدانستم ميريخت اشك پيرزن
از پر دلش كه داد پاسخ بغض با.نكند گريه كه خواستم او از دوستانه
كوچكي دختر به.ميكند متاثرش وضعيتنوهاش همه از بيش و است خون
بيصدا و شادي با و است نشسته بزرگي چرمي رويمبل كه ساله حدودا 4
من نگاه متوجه.مينگرم ميكند ، تجربه را مبل اجزاء نرميو و بزرگي
.خجالتميكشد كه ميفهمم.ميكند پنهان دستهايش پشت را صورتش.ميشود
و پيرزن به توجهامرا تمام نكنم ناراحتش نگاهم با ديگر اينكه براي
پيرزن.دارم نظر زير رانيز دخترك حاليكه در ميكنم معطوف حرفهايش
بيامرزم خدا شوهر:ميدهد ادامه پاكميكند ، چارقدش گوشه با را اشكهايش
تسبيح حال در سركوچه يا هم پسرها ميداد را خرجپسرها بود زنده تا
بازپسر.ميرفتند طرف آن و طرف اين دوستانشان با يا و انداختنبودند
.گرفت ياد وصنعتي رفت سركار پدرش فوت از بعد.است غيرتمند كوچكتر
.ميكند تامين را خودشهزينههايش و دارد بچه و زن خدا حمد به هم الان
كه شد مرحومش پدر تقصير !بود ناخلف هماناول از ما بزرگ پسر اين اما
پارتي و پول با نيز وظيفه خدمت زمان حتي.توجيبيميداد پول بهش
غيرت بگيريم زن برايش اگر شايد گفتم من.خريد سربازياشرا
طبقهخودمان از دختر يك خواستگاري به.خودبيايد به و شود خفتهاشبيدار
كه را نوهامكردهبود شوهر هم مادرش.بود مرده دختره پدر.رفتيم
زيبايي زن رفته ، واقعا بهمادرش است ، ورگل ترگل و خوشگل چقدر ميبينيد
كه چرا بود شده هم بدتر.نشد عوض شرايط گرفتيم ، برايش كه هم زن.بود
و پارك !بيرون ميزد خونه از زود صبح پسره.بود ما با هم زنش خرجي
ما و ميزد يا و نميزد جيك هم زنش.ميزد چمباتمه سركوچه يا و بازار
خدا.مرد رانندگي يكسانحه در بچههايم پدر اينكه تا.نميشديم خبردار
!بوده بدقدم عروس كه گفتند آشنايان و دوستها از خيليها !بيامرزدش
در كه شنيدم عروسم ازميكرد استفاده سوء موضوع اين از هم پسرم
بيامرز خدا آن مرگ از پس !ميداند پدرش مرگ مسئول را وي اختلافاتشان
محكوم راننده از كه ديهاي و نمير و بخور بازنشستگي حقوق و ماندم من
هم عروسم.ميگذشت سخت خيلي اما.ميگذرانديم را روزگار گرفتيم ،
با چقدر نميدانيد بود ، من با..و دكتر و دوا خرج و بود شده باردار
هم وقتها بعضي.نرفت گوشش به كردم كردم ، التماس گريه كردم ، صحبت پسرم
.برميگشت دوباره و بوديم بيخبر ازش هفتهاي دو يكي ميرفت و ميگذاشت
پسر اين از داشتم كور دختر تا صد اگر خدا به !كاسه همان و آش همان
ما زندگي گفتم كه بدبختيها همين با !بود بهتر غيرت بيعاروبي و لش تن
چشممان يك !زندگي چه !عذاب و حرص و گرسنگي و اختلاف و جنگ با.ميگذشت
مرگ و زد خودكشي به دست دوباري يكي عروسم !اشك چشممان ويك بود خون
انتقام پسرم از ميخواست اينطوري مثلا !بيچاره !زد را رگشخورد موش
خانه هم الان.رفت و گذاشت را بچهاش پيش حدودايكسال.بگيرد
ميگويد.فرستاديم را سفيدها ريش.رفتيم دنبالش خيلي.است ناپدرياش
و بيكاري از دست ديگر.ميرود سركار تازگي به پسرم !برنميگردد ديگر
او قديم ايام ياد به كه دوستانش.است برداشته سرباري و سرگرداني
كردن كار به را اوقاتش تمام و ميآورد بهانه ميگيرند ، را سراغش
تنها و تنها پاسخ اما.است رفته همسرش سراغ به بارها.ميپردازد
در پيرزن من با ياور و بيمادر معصوم دختر اين حالا.است او بيتفاوتي
به نه.خدا به را شما (ميافتد گريه به باز).است مانده تنها خانه
كسي چه را بيمادر دختر.كنيد كمك بچه اين به بلكه پسرم ، به نه من ،
قانون با شما !!خواندهام را كار كجاي تا بدبخت من كنيد فكر !ميگيرد؟
زندگيش و سرخونه دختره اين كه هست راهي حتما !داريد سروكار
.برگردد
فكر ازخانوادهها بسياري هنوز كه است اين مشكل:ميگويم پيرزن به
حل ازدواج با اجتماعيفرزندانشان حتي يا و رفتاري مشكلات ميكنند
ايجاد مسئله هزاران مشترك آغاززندگي با اينكه از غافل ميشود ،
اجتماعي و اخلاقي رواني ، سلامت مستلزم آمدنبرآنها فائق كه ميشود
عدم و بطالت از آگاهي و پسرتان بيكاري وجود با چرا مادرعزيز ، است
آنهم !سهيمكرديد بدبختي اين در نيز را ديگري انسان وي ، مسئوليت
شوهر ، مرگ از بلافاصلهپس بيتوجهاش مادر كه يتيمي و جوان دختر
نكاح با شما پسر شرايط پذيرش با و تامل و تفكر بدون و ميكند ازدواج
خانه به پا بسيار آرزوهاي و اميد با جوان دختر.ميكند موافقت آنان
پسر !محترم خانم آخر.ميشود بدبختياش خرابه كه ميگذارد بخت باصطلاح
بسيار ، تقصير وجود با و جسارت و بيپروايي نهايت در كه شما تعهد بدون
دراز خود پير و بيوه مادر جلوي گدايي دست و ميكند متر را خيابانها
خود مادي نيازهاي نميتواند كه انساني داشت؟ همسر به احتياج چه ميكند
ديگري انسان معنوي و مادي نيازهاي توانست خواهد چطور كند تامين را
چنين براي كه ميدانم مقصر را شما هركس از قبل من !كند؟ برآورده را
وضعيت از اطلاع وجود با واقعا كه گرفتهايد زن بيمسئوليتي شخص
تباهي به را او وآينده كردهايد ظلم جواني دختر حق در فرزندتان
!!هستيد شما نيز كودك اين نامعلوم آينده مسئول براين ، علاوه.كشانديد
زن برايش غلطميكردم ميشود طور اين ميدانستم اگر:(گريه با) پيرزن
!ميآيد راه به !!ميشود كند ، آدم ازدواج اگر كه ميگفتند همه.بگيرم
!ديگه حرفها اين از و
را آنها كردن كامل قابليت فقط !!است نكرده آدم را انساني هيچ ازدواج
و سالم برپايه و باشد خود اساسي شرايط حائز اگر ازدواج يعني.دارد
من.ميباشد زوجين اخلاقي و تكاملروحي براي پلي باشد ، گرفته قرار صحيح
با اما داشتهاند ، رواني مشكلات كهفرزندانشان ميشناسم را خانوادههايي
بوده طلاق يا نتيجه كه كردهاند آنان نكاح به موضوعاقدام اين به علم
اولين.ميبينيم فراوان كه بينوا عروس شديد جرح و ضرب و ياقتل و است
صورت در كه.ميباشد نفقه مسئله ميشود ، مطرح مورد اين در كه مشكل
وجود با را او ونميتوان دارد را طلاق درخواست حق زن نفقه ، ندادن
...كرد تمكين به ملزم نفقه ندادن
عبارت ميباشدونفقه شوهر عهده به زن نفقه دائم عقد در قانون مطابق
زن وضعيت مناسب و كهمتعارف خانه وسايل و غذا و لباس و مسكن از است
خدمه داشتن به عادت زن صورتيكه در خادم و كارگر حتي يا و.باشد
زنيكه.باشد داشته عضو نقص اينكه يا و باشد مريض يا و باشد داشته
وظايف آن انجام از مشروع مانع بدون و دهد انجام زوجيترا وظايف
مستحقنفقه را وي قانون صورت اين غير در است ، نفقه مستحق خوددارينكند
به ميتواند كندزن خودداري نفقه دادن از شوهر اگر اما.دانست نخواهد
را شوهر است ، شده تعيين قانون در كه برمجازاتي علاوه و مراجعه دادگاه
حكم اجراء امكان اگر و.نمايد ملزم دادگاه نظارت با نفقه دادن به
درخواست ميتواند زن نباشد ، ممكن نفقه پرداختن به وي الزام و دادگاه
در همچنين مينمايد طلاق به مجبور را مرد مورد برحسب وقاضي نمايد طلاق
.ميشود اقدام چنين نيز نفقه پرداخت از شوهر عجز مورد