پنجم ، شماره 1317 جولاي 1997 ، سال مرداد 1376 ، 31 پنجشنبه 9
|
|
مطمئنه نفس ويژگيهاي
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
و سكونت پروردگارش ، ياد و علاقهمندي با كه است نفسي مطمئنه ، نفس
نفساني هواهاي با چنان انسان كه معني اين به است ، كرده پيدا آرامش
انجام با و ميدهد ، رضايت است ، راضي او بدانچه و ميكند ، مبارزه خود
به ديگر كه ميگمارد ، همت نفس ، تكميل و بهتربيت محرمات ترك و واجبات
و خيري هيچ مالك كه ميبيند بندهاي را خود و نداشته ، اعتنائي خدا غير
و آرامش چنان و نميرود گناه بهسوي نيست ، خود براي ضرري و نفع و شري
كه ميشود ، استوار و ثابت كوه ، همانند كه ميشود پيدا او در اطميناني
جاه و مال حب و دنيا و شهوات و نفساني هواهاي و گناهان از هيچيك
او نميتواند شيطاني هيچ و نمايند ، منحرف و متزلزل را او نميتوانند
الهي امتحاني را دنيا ضرر و نفع و نداشتن و داشتن كند ، اغوا را
دادن گسترش و طغيان به شود ، دنيوي نعمات غرق اگر درنتيجه و ميداند
اين گردد فقدان و فقر دچار اگر و نميشود ، وادار استكبار ، و فساد به
بلكه وانميدارد ، شكر ترك و شرك و كفر به را او ناملايمات و تهيدستي
نه نميشود ، منحرف مستقيم ، صراط از و است ، برجا پاي عبوديت در همچنان
.تفريط به نه و افراط به
گناه فكر حتي كه چناناست اطهار ، ائمه مثل حالت ، اين بالاي مراحل
نفس حالات بهترين از يكي طمانينه صفت پيدانميكند ، راه آنها در نيز
كه ميشود خطاب او به ميرود دنيا اين از وقتي كه است نفسي چنين و است
و الطاف و نعمات تواز هم كه بازگرد خويش پروردگار بسوي مطمئنه اينفس
(1).خواهدبود راضي تو از خداوند هم و بود ، راضيخواهي حقتعالي مراحم
روح قبض و مرگ مومن آيا:داشتم عرضه (ع)صادق امام به:گويد صيرفي
مرگ فرشته وقتي سوگند ، بخدا نه:فرمود ميدارد؟ كراهت را خود
درميآيد ، اندوه و حزن و جزع به مومن كند ، قبض را روحش تا ميآيد نزدش
خدايي آن به خدا ، ولي اي مكن ، جزع:ميگويد او به ملكالموت و
از مهربانتر و دلسوزتر نسبتبهتو من كرده مبعوث نبوت به را (ص)كهمحمد
مهرنميورزيد ، تو به من از بيش بود ، اينجا پدرت هستم ، اگر مهربان پدري
.ببين و كن باز را خودت چشم
و (ع)اميرالمومنين و (ص)خدا رسول هنگام آن در:فرمود امام آنگاه
:ميشود گفته وي به و ميشوند ، مجسم دربرابرش (ع)معصومين اهلبيت حضرات
اين و ،(س)زهرا فاطمه و (ع)اميرالمومنين اين و است ، (ص)خدا رسول اين
.هستند تو رفقاي همه هستند ، كه او ذريه از امامان اينان و حسين و حسن
اينهنگام در ;ميكند تماشا را حضرات نموده راباز خود چشم مومن پس
ياايتها:ميگويد و ميكند ، راندا او روح ربالعزه طرف از نداكنندهاي
بالولايه راضيه ربك الي ارجعي ،(ع)اهلبيته و محمد الي المطمئنه النفس
وادخلي (ع)اهلبيته و محمدا يعني عبادي في فادخلي بالثواب مرضيه
.(2)بالمنادي واللحوق روحه استلال من اليه احب شي من فما جنتي
غايت به او كه است نفسهنگامي آرامش و سكون:گويد حقي اسماعيل شيخ
آيه در حقتعالي و.باشد رسيده شهود و معرفت و يقين باحالت الغايات
اطمينانقلب اينكه به ميفرمايد اشاره (3)القلوب تطمئن بذكرالله الا
مقام به نفس كه هنگامي ميشود ، عبادتشحاصل كثرت و حضرتش شناخت بوسيله
شده او همنشين مقامتمكين در رسيد ، الهي ذكر و طاعت وسيله اطمينانبه
نفس ميگردد ، آسوده بشري آثار و احكاممادي به بازگشت از و
شده تخليه پست حيوانيو صفات از كه قلبي نور به كه است مطمئنه ، نفسي
(4).ميگردد نوراني باشد ، شده مزين وحميده حسنه ملكات به و است
روشي و راه به هم و دارد ، اطمينان الهي وعدههاي به هم مطمئنه ، نفس
در هم دنيا ، ادبار در هم و دنيا اقبال در هم است ، مطمئن برگزيده كه
با و اوصاف ، چنان با بندهاي چنين.بلاها و حوادث در هم و طوفانها ،
همه از گذشتن كه را عبوديت حقيقت كامل ، تسليم و رضا مقام به رسيدن
گام الهي خاص بندگان سلك در و دريافته ، است معبود طريق در چيز
.نيست او براي بهشت جز جائي مسلما و نهاده ،
و هستند ، عصمت سراپرده در انبياء اولياست ، و انبياء نفس مطمئنه ، نفس
از پردهعصمت لحظه يك اگر كه هستند ، رعايت و حفظ حيطه در اولياء
و حفظ نفس يك اگر و گشتي ، معصيتهلاك ورطه در همه برداشتي ، انبياء
چراغ اگر و ميانبستي ، كفر زنار همه گردانيدي ، منقطع ازاولياء رعايت
طريق در كفر اهل از يك هر جهالتبرافروختي ، ظلمات در معرفت
(5).بودي تحقيقصديقي
است ، عقلي آرامش و همانسكون كه اطمينان ، به را نفس تعالي ، حق
شانو گردد ، بالفعل عقل آنكه از قبل نفس ميفرمايد ، چون توصيف
پروردگار بسوي شد ، عقلي و مطمئن وقتي و بود ، دگرگوني و تغيير شخصيتش
.بازميگردد خود
وديعه آنان سرشت و غرايز در تعالي حق كه آنچه حسب به افراد تمام
مگر فردينيست هيچ و هستند ، حركت در برتر مبداء روبسويآن است گذارده
و توجه اين در آنكه الا است ، جهانآخرت بهسوي معنوي حركتي او در آنكه
دوري و نزديكي مراتب حركتو جهات حسب به باطني رفتن اين و حركتذاتي ،
جانب وبه حق بسوي او نور كه است كسي آنان از گوناگونهستند ، و متفاوت
الهي عنايت جذبه و كشش كه هست آنانكسي از و ،(6)مينمايد حركت آخرت
النفس ياايتها:ميفرمايد چنانچه ميكشد را او بهفرمانارجعي
و بازور كه است كسي آنان از و (7)مرضيه ربكراضيه الي ارجعي المطمئنه
همين و ،(8)ميگردد رانده بسويمرگ دوزخ حاجبان غلبه و قهر بهوسيله
گروهي و خداوندخوشحال ، ملاقات از آنان از بعضي هنگامبازگشت گونه
(9).دارد كراهت را آنان ملاقات هم البتهحقتعالي كه هستند ، ناراضي
بر است مترتب صفت اين:مطمئنهگويد نفس تعريف در فرغاني سعيدالدين
و كند آمالاعراض و لذات و نفساني صفات از تمام كهسالك حالتي
.است موقوف اين بر مبدا به وعود رجوع را سالك و شود ، صاحبدل
از بعضي از مرگ كه چشيدم ، را ناكاميهايي و رياضات نفس تهذيب جهت من
محبوب كه تن و جان ميان مفارقت شدت و مرگ چه بود ، آسانتر آنها
هر منع و ترك به سلوك هنگام من و نيست ، بيش نفس يك هستند ، يكديگر
به را نفس صورت ، بدين ميشد ، حاصل مرگ مرارت همان ومحبوبي ، لذتي
(10).برسد اطمينان مقام به آخر كه باشد تا كردم ، دچار ناكاميها
نفس:ميكند بيان چنين را نفسمطمئنه عيوبالنفس ، در سلمي عبدالرحمان
او به بهآنچه و كرده پيدا يقين خدايش به كه است مطمئنه ، نفسي
تصديق فرموده خدايش كه را آنچه و كرده حاصل اطمينان است داده وعده
و كرده نوراني را آن حقتعالي كه است مومني نفس مطمئنه ، نفس نموده ،
نموده ، پاك آلودگي هر از را او و داده راستش دست به را عملش نامه
او به كه زياني و سود و شر و خير و الهي قدر و قضا به مطمئنه ، نفس
(11).است راضي ميرسد
به مگر نميرسد بنده نفسمطمئنه ، مقام به:گويد العباد مرصاد صاحب
امر درابتداي نفوس تمام.حق جذبات جذب و بهشريعت عمل وسيله
به اطاعت و شريعت مقام تربيت با ولي هستند ، امارهبودن صفت داراي
استعداد نهايت داراي مطمئنه ، نفس صاحب كه چرا ميرسند ، اطمينان مقام
(12).شود خطابارجعي مستحق كه هنگامي تا است ، انساني جوهر
:پاورقيها
ص 227 ج 40 ، الميزان ، تفسير 1ـ
ص 32 ج 5 ، صافي ، تفسير 2ـ
آيه 28 رعد ، مباركه سوره 3ـ
ص 431 ج 10 ، روحالبيان ، تفسير 4ـ
ص 545 الحقائق ، حدائق تفسير 5ـ
آيه 12 حديد ، سوره 6ـ
و 28 آيههاي 27 فجر ، سوره 7ـ
آيه 93 انعام ، سوره 8ـ
ص 301 الايات ، اسرار 9ـ
ص 233 الدراري ، مشارق 10ـ
ص 410 ج 1 ، سلمي ، آثار مجموعه 11ـ
ص 369 مرصادالعباد ، 12ـ