پنجم ، شماره 1321 آگوست 1997 ، سال مرداد 1376 ، 5 سهشنبه 14
|
|
مشروطه نهضت و ستارخان
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
ايران در مشروطيت نهضت سالگرد مرداد بهمناسبت 14
چون آنان ، سخت مجازات و آزاديخواهان ميرزابه محمدعلي هجوم از پس
پايبند آن به درون از و نميدانستند را مشروطه مردممعناي انبوه
آوازه مرور به آنكه تا كردند ، فراموش را بود آنچه نبودند
ايران بلاد همه در سردارملي ستارخان رهبري به مردمتبريز ايستادگيهاي
شد پخش
چون و زخميشد داشت برتن نظامي كهلباس دختري جنگها از يكي در
فرد كه گرديد معلوم و نمود امتناع كنند ، پانسمان را زخمش خواستند
دختر به خطاب شد مطلع امر چگونگي از وقتي ستارخان.است دختر يك زخمي
آمدي جبهه به تو كه بودم مرده من مگر دخترم ، :گفت
در كه است ايران تاريخ شخصيتهاي از يكي ملي سردار اشارهستارخان
را قانونخواهي و عدالتطلبي مشروطهخواهي ، خود ، ساله كوتاه 48 زندگي
كردند ، فداكاريها مردم همراهبا آنها ، احياء براي قرارداد ، خود شعار
آزاد و آزادزنان رسم و نام طريق اين وبه ننمودند دريغ خود جان ازبذل
براين.نمودند حك وبوم مرز اين تاريخ تارك بر آذربايجانيرا مردان
را مبارز مرد اين زندگي تاريخ از شمهاي كه زير مقاله نويسنده اساس
در را او نقش اساسي فرازهايي ارائه با كرده ، تدوين و گردآوري
رشته به مشروطيت جنبش و استعمار و استبداد عليه تبريز مردم مبارزات
صادقانه را مردم آرمانهاي كه كارگزاراني داده نشان و درآورده تحرير
در پشتيباني و تقدير مورد آنان سوي از چگونه ميگيرند ، پي عاشقانه و
مقالات سرويس.ميشوند واقع عرصهها تمامي
نوشاد اكبري آرش
پس وآزاديخواهان شد كاشته ايران نهالآزادي خورشيدي سال 1270 در
را آزادي درخت ميوه مرداد 1285نخستين در 13 تلاشهايبسيار از
بهدستميهنپرستان را مشروطه فرمان مظفرالدينشاه روز اين در.چيدند
.گرديد تاسيس بعددارالشورا اندكي دادو
به چون و امضاءكرد را اساسي قانون ديماه1285 در 8 مظفرالدينشاه
.تهرانخواست به را بودوليعهد شده دچار بيماريشفاناپذيري
روز سه از پس رسيد ، تهران به روز 15ديماه ميرزا محمدعلي
از.كرد تاجگذاري ميرزا محمدعلي بعد روز ده و درگذشت مظفرالدينشاه
را دشمن كه تبريز آزاديخواهان.گرفت خود به ديگري رنگ مشروطه پس اين
بهمنماه 1285 در ;ايستادند برابرش در ميشناختند ديگر مردم از بهتر
آنرا تبريز آزاديخواه مردم يافت انتشار تبريز در اساسي قانون متن كه
اساسي قانون تدوينمتمم و شوريدند آن تكميل براي و نيافتند دلخواه
محمدعلي) مشروطه دشمن سال 1286 آبان در 19.شدند خواستار مجلس از را
هم كهتمام خورد سوگند مردم نمايندگان نزد و رفت مجلس به (ميرزا
و اساسي قانون نگهبان و نموده ايران استقلال حفظ مصروف را خود
مشروطه حمايت در و نوشت سوگندنامهاي قرآن بر بعد مدتي.باشد مشروطيت
مرداد در 26 داخلي سياست گيرودارهاي اين در.فرستاد مجلس به را آن
روس بين خائنانه و سري قرارداد يك با ايران اوت 1907 با برابر 1286
موذيگرانه استعمارگر انگليس و آشكار تزاري روسيه.شد تقسيم انگليس و
و خونخوار دشمن دو.آوردند وارد سنگيني ضربه مشروطه نهضت پيكر بر
شده همپيمان مشروطيت برداشتن ازميان براي ايران ، از بيرون در زورمند
همينپيمان از پشتگرمي با.ميكردند پشتيباني را دروني دشمنان و بودند
نقشه دستياريبيگانگان به درخرداد 1287 مشروطه دشمنان كه بود
توپ رابه مجلس قزاق بريگاد روسيرييس لياخوف و چيدند برانداختنمجلسرا
.بست
از كساني به و بهآسانيبرانداخت را ميرزامجلس محمدعلي آنكه از پس
رشت و ازتبريز جز پيشآمد اين از سختيداد كيفرهاي آزادي پيشروان
شهرها ديگر نمود ، ايستادگي روز سه يكي اين و ماه يكييازده آن كه
هركس و افتادند خروش و جوش از بهيكبار شنيدند را تهران خبر همينكه
معناي مردم انبوه چون و برنياوردند نغمهاي ديگر رفته ، خود كار پي
فراموش بود نبودندآنچه آن دربند درون از و نميدانستند را مشروطه
ايران در مشروطه نام ديگر ميپنداشت كسي هر ;گسستند اميد رشته كرده
.گرديد پراكنده تبريز ايستادگيهاي آوازه كمكم تا.نخواهدشد شنيده
بهطرز نزديكخاموشي بسيار خطر مليباوجود خروش شرارههاي آخرين
را ايران آفاق تا يافت ، فزوني آن نور و گرفت درخشيدن نو از معجزهآسا
اول شراره اين.كرد روشن آهسته آهسته بود ، رفته استبداد ظلمت زير كه
رشيد فرزندان از يكي خشمگين و درخشان و تيز چشمهاي مردمك در
اينجا ازگرفت تابيدن ملي سردار ستارخان يعني آذربايجان ، كوهستاني
از نويني مژدههاي زمان هر و آمد پديد دلها در اميدي روزنه كه بود
رانده ، بيرون شهر از را دولتيان تبريزيان كه آنگاه تا.ميرسيد تبريز
و سلماس و سرخوي بر آراسته مجاهد دستههاي و كردند باز را شهر راههاي
آورد تكان به همهجا در را مردم پيروزيها اين.فرستادند مراغه و مرند
بدينگونه و شد پيدا تكاپوها جاها ديگر و رشت و مشهد و تهران در و
.يافت تداوم نهضت كه بود
:حادثه نخستين
مردمان از كه (ميرزا مظفرالدين) وليعهد قاطرچيان (ق) سال 1304 در
و خاص زبانزد آنها ناشايست رفتار و خشونت و بودند فرومايه و شرور
با آنان بين و رفتند قرهداغ قريهحسنآباد به ذغال حمل براي بود عام
يك و داد روي خوردي و زد (احمد و صمد) محلي خانزادگان از نفر دو
.آمدند تبريز به شده متواري برادر آندو.درآمد پاي از قاطرچي
مكاني آندو براي شهر بيرون باغهاي از يكي در پدرش دستور به ستارخان
شدند مطلع برادر دو اين ورود از دولتي قاطرچيان هنگاميكه.ديد تهيه
برآمدند ، قاطرچي خون قصاص و انتقامجويي درصدد و كردند محاصره را باغ
برخاستند ، مقاومت به قاطرچيان برابر در ستارخان و برادر آندو اما
دستگير و زخمي احمد و صمد عاقبت و شد تيراندازي آنان ميان ساعت چند
در صمد و احمد.گرديد وگرفتار خورد تير هم ستار شدند ، بهپاي
و اردبيلاعزام در قلعه بهدژنارين ستار و شدند زنداني تبريز
زندان اين رادر جواني دوران بهترين از دوسال.گرديد محبوس
بهنامهاشم زندانيان از يكي كمك با سال دو ازگذشت پس و گذرانيد
جواد حاجميرزا به پدرش او فرار از پس گريخت ، زندان از بيگلو قوجه
را ستار خطاي وي شفاعت با ديوانيان و شد متوسل تبريز متنفذ مجتهد
.بخشودند
و كرد دولتگردنكشيها با و ديد تفنگتدارك و سوار و اسب ستارخان
بقاع و گريخت شدبهعتبات واقع دولت ماموران موردپيگرد چون
دستبوسي به و بهسامرهرفت و كرده رازيارت كاظمين و نجف و كربلا
رفتارناشايست.آمد نائل تقليدشيعيان مرجع شيرازي حاجميرزاحسن
همدستي با و برخورد غيرتش رگ به سامره در ايراني زائران با خدام
مورد و انداخت بزرگيراه دعواي (آذربايجاني جوان زائر چند) عدهاي
بزرگ حاجميرزاي مجتهد شفاعت با ولي شد ، واقع عثماني تعقيبشرطههاي
از وي و راندند ايران مرز به را او و برداشته سرش از دست شيرازي
.بازگشت تبريز به آنجا
نداي و گرديد آغاز مشروطه جنبش وقتي:صفمشروطهخواهان در
به هم ستارخان انداخت ، طنين ايران سراسر در عدالت و آزادي گوشنواز
برانداختن براي مشروطه كه بود كرده درك او درآمد ، صفمشروطهخواهان
پاسخ ندا اين به بههميندليل و برخاسته قاجاريه سلطنت ساختن زبون و
مشروطهخواهان مراكز از يكي كه حقيقت عضويتانجمن به و داد مثبت
را خود آمادگي رفته ، تبريز ايالتي انجمن به سپس درآمد ، بود تبريز
به ميرزا محمدعلي هجوم از پس.داشت اعلام مشروطه به خدمت براي
را مشروطه معناي مردم انبوه چون آنان ، سخت مجازات و آزاديخواهان
كردند ، فراموش را بود آنچه نبودند پايبند آن به درون از نميدانستندو
ستارخانسردار رهبري به تبريز ايستادگيهايمردم آوازه مرور به تاآنكه
.پخششد ايران بلاد همه در ملي
چون و زخميشد داشت تن بر نظامي كهلباس دختري جنگها از يكي در
فرد كه گرديد ومعلوم نمود امتناع كنند ، راپانسمان زخمش خواستند
دختر به خطاب شد مطلع امر چگونگي از وقتي ستارخان.است دختر يك زخمي
آمدي جبهه به تو كه مردهبودم من مگر دخترم ، :گفت
آذربايجان در مشروطيت جنبش
شيرينوطن شور از انقلاب بيستون در
فرهادآذربايجان كوفتهء برسر تيشه بس
شهريار استاد
بسته توپ به از قبل روز خرداد 1287 ، 19 چهاردهم پنجشنبه روز
علي محمد شكني كار و مخالفت مشاهده از پس مردم نمايندگان مجلس ، شدن
مساله به جديتري صورت كه باغشاه به او رفتن و مشروطه اصول با ميرزا
ناگوار پيشامدهاي جريان در را ملت و كارترسانشده پايان از داد ،
.قراردادند
تبريز به بعد روز چند تلگراف سيمهاي افتادن كار از علت به خبرمذكور
و جوش بود ، مجلس و مشروطيت اساس انهدام از حاكي كه خبر مضمون.ميرسد
بدين تلگرافي تبريزبلافاصله انجمن.ميكند ايجاد شهر در عجيبي خروش
و دارالشوري:مخابرهميكند ديگر ايالات بهانجمنهاي مضمون
از استكه فتوت و غيرت موقع مهاجماتخائنين ، خطر در ملت مبعوثينمحترم
فسادخائنين ، و شر از را ايران ملت مليعموم متحده قوه يك بركت
به بلافاصله ، هم خودش تبريز.شويم نايل ابدي سعادت به نموده ، مستخلص
تهران به مجاهدان ، اردوي اعزام درصدد مشروطه و مجلس از پاسداري خاطر
.برآمد
خود وفادار همسنگر همراه به انقلاب ، نيرومند بازوي ستارخان ،
.كردند شركت اردوكشي اين در مجاهد ، نفر راسپنجاه در يك هر باقرخان
تعيين قبل از فتنهاي بودكه نشده دور چندان شهر از اردو ، هنوز اين ولي
و پيوست ، وقوع به شهر خائنشدر مشاوران و ميرزا توسطمحمدعلي شده
.بازگشت شهر به سالار و سردار ناچاراردوي
.آغازشد تبريز ماهه يازده شهر ، جنگهاي به اردو اين بازگشت با
سلحشوريفرزند و نظامي نبوغ آوازه بودكه جنگها اين درگيرودار
وا اعجاب و بهتحسين را دنيايي و پيچيد درجهان آذربايجان ، برومند
.داشت
وحاجي وضرغام خان وسام مرندي نظام نخستشجاع روزهاي همان در
به ميرزا علي محمد دستور به بنا خود ، برگزيده سواران با فرامرزخان
رحيمخان پسر) خان روزبيوك چند از بعد.شدند رهسپار تبريز
.يافت بيشتري شدت جنگ و رسيد راه از سواره ، هزار همراه (چلبيانلو
و عليميرزا محمد دستور به خان اعزامي ، رحيم سپاهيان ضعف دليل به
.شد مهماتعازمتبريز و اسلحه بيشتري مقدار و سواره زيادي عده با
توسلبه با روس كنسول شهر ، پاخيتانوف به رحيمخان ورود از قبل
فريب بسياري مجاهدان.كرد فراهم شهر به را او ورود زمينه حيله ،
پرچمهاي با شهر و گذاشتند باز شهر به را رحيمخان ورود راه خورده ،
خبر.گرديد تخته انجمن درب و شده سلاح خلع مجاهدان.شد تسليم سفيد
و اوضاع چنين در.شد مخابره ميرزا علي محمد به عجله با شهر سقوط
.داد ادامه مبارزه به و خاست بپا ستارخان آشفتهاي احوال
تنهانقطه اميرخيز محله به دادنستارخان فريب براي پاخيتانوف
دولت رااز آذربايجان سوراني قره كه نويدداد او به و رفت مبارزه
بيرقي اينك:برود روسيه بيرق زير ستارخان آنكه شرط به بگيرد او براي
روس دولت زينهار در و برافرازيد خانهتان در برسر كه ميدهم شما به
.باشيد
.سورانينميخواهم قره من كنسول جناب:ميگويد خاسته بپا ستارخان
شما بيرق.خواهيمگرفت را مشروطه باشيم غيرتداشته اگر ايرانيان ما
!شايستگيندارد ما براي
ازمجاهدان تن هفده همراه به كنسولروسيه ، با ملاقات از پس ستارخان
زبوني مظهر تسليمكه سفيد بيرقهاي كردن بهسرنگون شسته جان از دست
مردم كالبد در جانيتازه خود كار اين با اوپرداخت بودند ، بندگي و
شهر سراسر در مشروطه ، پايندهباد ستارخان ، باد زنده خروش.دميد دلمرده
اندك در.كرد پر را فضايشهر منتظرهاي غير هيجان و شور پيچيدو
مجاهدانرحيمخان سرانجام و خورد نيروهابهم تناسب و شد دگرگون مدتيوضع
.راندند شهربيرون از چهتمامتر هر راباسرشكستگي دارودستهاش و
محمد تهرانرسيد ، به تبريز مقاومتقهرمانانه اخبار آنكه از بعد
سمت به را يعنيعينالدوله مشروطه سخت سر ازدشمنان يكي ميرزا علي
قشون كل سپهسالاري به را سپهدار و انتخاب آذربايجان واليگري
تجهيز و مقدمات تمهيد با سپهدار و عينالدوله.كرد منصوب آذربايجان
در نهايت در و كردند حركت تبريز طرف به راهي از يك هر كافي ، قواي
شهر به خود شكست جبران براي خان رحيم ضمن در.زدند اردو تبريز نزديك
.بود مبارزان با پيروزي سرانجام ولي درگرفت سختي جنگ و تاخت
دارد ادامه