پنجم ، شماره 1323 آگوست 1997 ، سال مرداد 1376 ، 7 پنجشنبه 16
|
|
شاتره
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
تئاتر هنرمند افشاريان مجيد درگذشت سالگرد نخستين انگيزه به
تئاتر متعهد هنرمند مجيدافشاريان شادروان درگذشت سالگرد دريكمين
اجراگذاشتند به را نامشاتره به نوشتههايش از يكي وي خانواده ايران
.بدارند گرامي ميخواست كه آنچنان را اويادش راه ادامه با تا
آن فرزند دو و همسر بازي و افشاريان ايمان كارگرداني به نمايش اين
.درآمد اجرا به چهارسو سالن در نيت پاك محمود بازي وهمچنين مرحوم
آخر قشلاق نمايش نيز مرحوم آن درگذشت روز چهلمين در افشاريان خانواده
.بودند گذاشته اجرا به هنر درتالار را
صحنه بر را شاتره نمايش كه افشاريان مرحوم فرزند افشاريان ايمان با
:ميخوانيد كه دادهايم انجام كوتاه گفتوگويي بردهاست ،
انتخاب را متن اين چرا و مانده باقي پدرتان از نشده اجرا متن چند
به دلبستگي متن اين انتخاب علت و بود مانده باقي متن چندين كرديد؟
تهران و شيراز در قبل سالها نمايش اين چون همچنين و بود آن موضوع
نداشتم آن كارگرداني درمورد ذهنيتي هيچگونه من ولي بود شده اجرا
.تجربهكنم را آن مستقل طور به تا خواستم
گذاشتهاند؟ شاتره را نمايش اسم چرا و چيست شاتره
ميكنند داروئي استفاده آن از و راميگيرند آن عرق كه وحشي است گياهي
است اين خاطر به بيشتر گذاشتهاند شاتره را نمايش نام كه علتاين و
علتهاي و دارند شباهت يكديگر با داستان اصلي تم داروييو اثرات كه
.شد قرابت اين متوجه تا ديد دراجرا را كار بايستي كه ديگر
يا دادهايد ، آن در تغييراتي آيا و است شده نوشته سالي چه در متن اين
از برخي زمان گذشت به توجه با و شده نوشته نه؟سال 1354
ولي.كردهام اضافه هم را قسمتهايي البته و كردهام حذف را قسمتهايش
.داشتهام را متن اصل به وفاداري بر سعي حدممكن تا
داريد مورد اين در توضيحي اگر بود ، برخوردار سمبليك بيان از نمايش
بفرماييد؟
نيز سمبلهايي و نمادها از ولي بود (رئاليسم)نمايشواقعگرا سبك گرچه
و بود ذهن به نزديك و ساده بسيار آن فهم كه بود شده آناستفاده در
گرفته قرار كار بودن رئال خدمت در كاملا كه بود بهحدي سادگي اين
.بازار و كوچه مردم ضربالمثلهاي در نماد حد در چيزي بود ،
بگوييد؟ هنريتان كارهاي سابقه و خودتان از
هنري حوزه در را سربازي خدمت آخر ماههاي فعلا و هستم سال 1353 متولد
.سپريميكنم
شدم كشيده تئاتر به ناخودآگاه و شدهام بزرگ تئاتر اهل خانواده يك در
را تئاتر كار حرفهاي طور به سال 69 ازدادم ادامه را آن خودآگاه و
گچساران و ياسوج شيراز ، در و بود پدرم من استاد و مشوق.دادم ادامه
.تئاتريداشتهام فعاليت
داريدبگوئيد؟ پدرتان مرحوم از خاطرهاي اگر
در كه شهر تئاتر اصلي سالن در من بازي شب اولين دلشوره و نگراني
.نميكنم فراموش گاه هيچ را ميزد موج پدرم وصورت چشمان
گوش به آوازي صداي.ميشود تاريك كه برنمايشسالن كوتاه يادداشتي
:ميرسد
پري همهاي اين با
ميبري كجا به را دل
دل همين و مائيم
غافل دل از واي
حتما كه ميآورد وجود به تماشاگر در را احساس اين شعري چنين شنيدن
پديدار و صحنه شدن روشن از پس ولي.است روبهرو رمانتيك يكنمايش با
خانواده مادر برخورد و آمده گياهي داروهاي خريدن براي بچهايكه شدن
.ميكند روبهرو متفاوت داستاني با را تماشاگر بچهاي دختر با
اما زرنگ و باهوش پسري و بيپناه و جوان دختري زندگي مورد در نمايش
شراب مردش كه ميگذرانند را زندگي كنارخانوادهاي در كه بيكساست
.است خوار دلاليربا زنش و فروش
نظر از تا ميگيرند بهره خود دوروبر افراد بضاعت تمام از ومرد زن اين
بر را عرصه هم دليل همين به.گيرند قرار بالاتر طبقهاي اقتصاديدر
.ميشوند كشيده نافرماني به كه ميكنند تنگ آنقدر جوان دو اين
خود ذهن در را قفس از رهايي هوس كردن ، كار از خودداري با دختر
تنگ حصار از شدن دور به ميل خانه گلدانهاي شكستن با و ميپروراند
نهال خويش دل در دختر عشق پروراندن با همزمان پسر دارد را خانه
دل در (هست نيز كارگاه كهمسئول) خانواده مرد عليه را طغيان و بدبيني
.خويشميپروراند گفتار و رفتار و اعمال با كارگران جان و
به هم واميدي برنميگردند ديگر قفس از شده رها كبوتران سرانجام
و كارگاه شيشههاي شكستن و عصيان با كارگران و آناننيست بازگشت
براي را خوشي پايان و ميبرند پايان را حكايت رياكار مرد شدن زخمي
نمايش ، عرصه در تكراري اگرقصهاي را شاتره.ميزنند رقم نمايش
قصه اين دارد جا هم باز بدانيم ، كشورمان..و شعر سينما ، ادبيات ،
...مهديها بهارهاو بسيارند هنوز كه شود تكرار شده گفته
.كنيم فراموش نبايد را است دست اين از تمهايي تكرار شرط آنچه ولي
كه ميزند تماشاگر روان و روح بر تلنگري گاه هراز كه چنين اين تمهائي
تا باشد برخوردار خلاقيت و پويايي از بايستي بنگرد خود اطراف به
نمايش شخصيتهاي ديگر از.باشد موثر مخاطب وبهتر بيشتر جذب در بتواند
براي آيندهنگري و فالگيري به طرفي كهاز است باز حقه و شياد رمالي
با ديگر سوي از و وگرفتارميپردازد درمانده و مفلوك و سادهلوح افراد
.ميكند همكاري وزورگو ثروتمند افراد
كه وجودميآورد به كميك و شاد لحظههايي خويش گفتار حركاتو با رمال
تماشاگربه روان و روح اعماق تا تلخ و طنزيسياه با را منظورنويسنده
.است مثبتنمايششاتره وجوه از اينيكي و ميبرد پيش
آقاي و خانم زورگوييهاي فشار تحت جوان دو دلبستگي و دلدادگي حكايت
شوق از سرشار نگاههاي با همراه آنان شكيبايي و صبر و پايداري و خانه
كرده زيادي كمك داستان كشش به كه است ديگري وجه هم ايمان و عشق و
.است
باسابقه هنرمند نيت پاك محمود حرفهاي و زيبا بازي نبايد ميان اين در
.كنيم فراموش را تلويزيون و تئاتر و سينما عرصه در
همچنين و بهار و خانم گلاب گفتوگوي مثل صحنههايي در اگر شاتره نمايش
گفتوگوها و حركتها در كليشهاي و تند ريتم از كه گلاب و زينت صحنههاي
لحظههاي در موسيقي نبود و كمبود اگر و بدانيم جدا را است برخوردار
قابلي و خوب نمايش را آن ميتوانيم نگيريم ، جدي را نمايش زيباي
اثري شاهد تا ميشد كار بيشتر كارگرداني عرصه در داشت جا كه بدانيم
كه جوان كارگرداني و كرده راوداع فاني دار كه نويسندهاي از ارزشمند
در كه افشاريان خانواده اقدام.باشيم دارد ، خود فراروي را آينده
در خطر از را ازنوشتههايش يكي افشاريان مجيد درگذشت سالگرد يكمين
كشاندند صحنه وبه دادند نجات شدن فراموش و خوردن خاك و ماندن خانه
.دارد قدرداني جاي نيز