پنجم ، شماره 1323 آگوست 1997 ، سال مرداد 1376 ، 7 پنجشنبه 16
|
|
مثل سرت موي تا نميدهم را طلاقت
!شود سفيد دندانهايت
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
خانواده دادگاه راهروهاي در
سر را شما آنقدر نميدهيم را دخترت طلاق:ميگويد شوهرش پدر
شود دندانهايش همرنگ موهايش تارنگ ميگردانيم
را گوشي...آقاي وقتشناسي از خوشنود.ميخورد زنگ ساعت 8 راس تلفن
.برميدارم
.بفرماييد الو
...خانم ببخشيد عليكم ، سلام
...شما بله ،
كمك مشكلم حل در مرا ميتوانيد شما كه گفتند من به.هستم....من
.كنيد
من حال هر به.باشد چه شما مشكل تا است ، همين نيز من سعي نهايت
!گوشم سراپا
هزاران با كه است دخترم من ، تن پاره مشكل واقع در من ، مشكل خانم
.نداشت سال شانزده از بيش وقت آن.فرستادم بخت خانه به اورا اميد
!سال؟ شانزده
.نميبخشم را خودم هيچوقت بخاطرش كه كردم بزرگي اشتباه !خانم.بله
.دهيد ادامه لطفا.ميكنيم صحبت مطلب اين به راجع بعدا
.درآوردم دور بستگان از پسري عقد به را او كه بود ساله شانزده دخترم
سادهاي كارگر هم من.داشت رسمي و اسم و مكنت فاميل در پدرداماد
و مناسب مادي موقعيت با خانواده آن ميكردم ، احساس واقعا.نيستم بيش
.نمايند خوشبخت را دخترم ميتوانند شهرت حسن
سكوتش ما كه نميزد حرف.ومنزوي اندام لاغر.بود ساله جواني 21 داماد
براي آبرومندي عروسي جشن.گذاشتيم وي وجواني حيا و شرم رابهحساب
داشتم چه هر كردم ، قرض ميتوانستم كه آنجا تا نيز خود.گرفتند دخترم
فراهم را..خانواده عروس شايسته تاجهيزيه فروختم نداشتم و
ديدارهاي اين در نداشتند ، ما با چنداني معاشرت ازدواج ، از بعد.كنم
كه.ميكرد سكوت خود مشترك زندگي از من پرسشهاي برابر در دخترم كوتاه
كه بود معتقد بچهها مادر.ميگذاشتم رضايتش حساب به را سكوتش من باز
اينجور از و شده عوض خويش و شده ، خلق زرد صورتش رنگ شده ، لاغر دخترمان
موجود مشكلي اگر كه بودم باور اين مصرابر من اما !گمانها و حدس
كبودي متوجه بار دو يكي.گذاشت خواهد ميان در من با قطعا باشد
برابر در كه شدم دستهايش روي سوختگي ونيز صورتش مثل او بدن از نقاطي
و است خورده طرف آن و طرف اين به كه آورد بهانه من پرسشهاي و نگراني
آنقدر دخترم رابخواهيد راستش.است شده سوختگي دچار آشپزي هنگام يا
ماهها اينكه تا.ميگويد دروغ من به نميكردم فكر هيچگاه كه بود معصوم
كه كردم مراجعه نيز وي شوهر پدر منزل به.بوديم بيخبر آنها از
ارتباط كسي تابا كرده قصد پسرشان گفتند ، من به تندي بسيار بابرخورد
!ميفرستد پس را زنش باشد ، صورت اين غير اگر و.باشد نداشته ومعاشرت
!!ميفرستد؟ پس
وسايلش و جهيزيه با را دخترم كنيم اصرار زياد اگر گفتند خانم بله ،
از مناست گرفته تصميمي چنين نيز دخترم كه گفتند.برميگردانند
جوياي و باشم داشته صحبتي او با دهند اجازه حداقل كه خواستم آنها
است ، خوب حالش كه گفت.كرد صحبت من با تلفني وي روز آن شب.شوم حالش
معاشرتي كسي با تا هستند مصمم مشتركا شوهرش با فعلا و ندارد مشكلي
قبول نيز مادرش و من.است راحتتر طور اين كه گفت.باشند نداشته
اگر حتي.بود دخترمان خوشبختي و آرامش من قلبي خواست واقعاكرديم
در شب يك تا.بوديم بيخبر آنها از چندماهي.نميشديم ديدارش به موفق
روز سه دو تاديدم خانه در پشت نالان و خونين را دخترم تعجب نهايت
چيزي از گويا.آورديم دكتر.داشت تشنج.بود كرده تببود گريه كارش
كه حالش.داشت زبان لكنت واقعه آن از بعد ماهها تا حتي.بود ترسيده
شوهرش اذيت و آزاركرد تعريف برايمان را ماوقع تمام شد ، بهتر كمكم
تسليم و سكوت جهت در آنان كه تهديدي نيز و را ، وي خانواده سكوت را ،
مشكلات متوجه ازدواج از بعد بلافاصله ميگفت كه طور آن.بودند كرده او
حتي و پزشك به مكرر مراجعات به توجه با بعد بود ، و شده همسرش رواني
گويا.بود دريافته را او بيماري وخامت شدت بيمارستان در شدن بستري
در بارها مشترك زندگي يكسال طول در حتي و بادخترم ازدواج از قبل
بيچاره دختر بيمار ، مردكاست بوده مداوا تحت رواني بيمارستانهاي
صورت در كه تهديدمينموده را او حتي.است ميگرفته كتك زير مرا
حبس رادرحمام او دوبار يكي.ميشود كشته وحشيانه رفتار اين افشاي
اطلاع با بعد كه بوده محبوس حمام در ساعت يكبار48 حتي.است كرده
دخترم كه آنطور ميدهند نجات حتمي مرگ از را وي شوهرش خانواده
سعياش تمام كه است كرده خودكشي به اقدام شوهرش چندبار ميگفت
تا.ميشد رواني بيمارستان در شدن بستري به منجر نهايتا و بينتيجه
معصوم دختر وي بودهاند ، تنها خانه در شوهرش و دخترم حادثه ، شب اينكه
به و فرار چنگش از تدبيري با كه ميگيرد كتك زير مرگ حد سر تا مرا
.ميآيد ما منزل
مخصوصا مردها ، همه ازميكند زندگي ما با كه است ماه حدود 6 الان
حادثه آن از بعد من.ميكشد فرياد خواب در شبها.ميترسد مردهايجوان
دخترم بازگشت خواستار گستاخي نهايت در كردم صحبت خانوادهشوهرش با
خانه در اگر تا بدهم كتبي نامه رضايت من صورتيكه در هم آن شدند ،
شكايت براي حقي من شد كشته حتي يا و ديد جدي آسيب دخترم آنها ،
صورت در تازه است ، ممكن چيزي چنين شمابگوييد خانم ، آخر.باشم نداشته
سر بلايي هر ميتوانند آنها آيا !ميشود؟ چه طفلك اين حق هم ، من رضايت
شوهرش پدراست ضعيف و جوان زن يك او كه علت اين به تنها بياورند او
رنگ تا ميگردانيم سر را آنقدرشما نميدهيم ، را دخترت طلاق ميگويد
ميگويد او.دارد قانون مملكت ميگويم من.شود دندانهايش همرنگ موهايش
را زنش ميتواند بخواهد وقت هر كه است داده را حق اين مرد به قانون
.است ديوانه شما پسر ميگويم من.بگيرد طلاق نميتواند زن امادهد طلاق
اما.رفتهام من !كن ثابت برو ميگويند آنهااست خطر در من دختر جان
.كردهاند خارج بيمارستان از را او پروندههاي پارتي يك طريق از آنها
دهد عوضش خدا.كردهام پيدا را معالجش پزشكان از يكي نشاني فقط
هيچ كه مطلب اين و نوشته دامادم رواني سلامت عدم مبنيبر نامهاي
صورت در من دختر جان و ندارد وجود مردك اعمال كنترل براي تضميني
از پشيماني و ماندهام من حالا خانم ، ...بود خواهد خطر در وي با زندگي
ميگذراندواز را زندگي بخش آرام قرص با كه دخترم بدفرجام ازدواج
را مهريهاش اول.بگيرم را وي طلاق زودتر كه ميخواهم.ميترسد مردها
قانوني حقوق و حق همه شوهرش فاميل آزار وجود با حالا امانميخواستم
!كنم؟ كار چه.كرد خواهم مطالبه را وي
توضيح به نياز كه است وزشت زننده آنقدر مطلب اين واقعيت
به تنها و پدر اذن به نوجوان دختركي زودهنگام ازدواج.ندارد بيشتري
حتي و قبلي آشنايي بدون ميگيرد ، صورت داماد خانواده مالي تمكن علت
!مشترك زندگي آغاز و ازدواج از قبل خانوادهها لازم معاشرتهاي بدون
تامل جاي سنتي پيشداوريهاي اما دارد را رواني بيماري علائم جوان مرد
برابر در است بيتجربه و نوجوان دخترك.ميگيرد را بيشتر تحقيق و
پدر.ميشود آنها تهديد تسليم وي خانواده سكوت شوهرو وحشيانه رفتار
حل وظيفه مادر.ميكند عادي احوالپرسيهاي به محدود را خود دخالت
به نيز پدر ميگذارد خانواده مرد عهده به كرده احساس كه را آنچه
چيز همه حق مرد كه هميشگي باور آن.ميگردد راضي نابالغ دختركي رضايت
زننده تهديد آن و ندارد تسليم جز چارهاي زن و اوست حق طلاق.دارد را
...برساند لبش به را جانش زن طلاق عدم با كه
براي مستمر يا و ادواري از اعم زوجين از يك هر جنون قانون ، مطابق
پايداري حالت جنون اين اينكه شرط بهاست فسخ حق موجب مقابل طرف
.باشد بارداشته به همسر براي توجهي قابل ضرر و زيان و باشد داشته
نكاح فسخ اختيار موجب ازدواج از بعد به و قبل به شوهر جنون البته
وجود عقد هنگام كه ميشود فسخ موجب هنگامي فقط زن جنون اما.ميگردد
.باشد نداشته اطلاعي آن از مرد و باشد داشته