پنجم ، شماره 1324 آگوست 1997 ، سال مرداد 1376 ، 9 شنبه 18
|
|
قرآن از عقلي برداشت لزوم
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
راستين سرگذشتهاي است ، واقعي وقايع همهاش قرآن ندارد ، قصه قرآن
دليل اين است ناقص ما اطلاعات اگر حالا است ، حقيقي ماجراهاي است ،
.بسازند تاريخ ما براي نخواسته خداي كه نميشود
مهديفولادوند ، محمد استاد نام مجيدبا قرآن با آشنايان:اشاره
سليس ترجمه بيترديد.دارند آشنايي كريم هنرمندقرآن و زبده مترجم
زبان در كريم قرآن تجلي بهترينفصلهاي از يكي ايشان وهنرمندانه
برداشتهاي حوزه در ايشان افادات از مجموعهاي زير متناست پارسي
.است فرهنگ افرادبا براي برداشتي چنين لزوم و قرآن از علمي و عقلي
معاني ظهور سبب خود به خود مجيد ، قرآن آيات در عالمانه تعمق بيشك
بشرخواهد عالم جاودان اثر اين از پيرايهها و شبهات رفع و اساسيتر
.بود
مقالات سرويس
فولادوند محمدمهدي دكتر استاد
اول:آنگفتهاند درباره و است شده بسيارتاكيد اسلام در عقل ستايش
الجنان به واكتسب بهالرحمن عبد ما اللهالعقل ، العقل خلق ما
خدا:ميگويند مينشينند وگو بهگفت همديگر با چون نيز شوخطبعان وقتي
بيرون چنگت از ترا عقلمپول با من كه تو ، به پولي بدهد من به عقلي
وجهه كليدو طور به عقل يعني.راميرساند عقل عظمت نكته اين.بياورم
پول بتواند كه داشتهباشد عقل بايد طرارهم يك داردپس ادباري و اقبالي
وجهه يك دارد ، وجهه دو انسان اساسا چونبياورد در ازچنگش را حريف
.است شيطان حقيقت در انسان ادباري وجهه.ادباري وجهه يك اقبالي
لايعلموناكثرهم هم هماكثر قرآن در و داده اهميت خيلي عقل به اسلام
حقيقت در ايمانتعصبآميز سطحي ، ايمان يعني آمده بسيار لايعقلون
اين كه نداريم حالاكاري است ، قرآنتفسرهالزمان ولي ;محكومشدهاست
عباس ابن كه معتقدم بنده چون ديگري ، يا عباس ابن گفته ، كي را جمله
والاتفسيرهاي كردهاند ، بزرگ حدمعمول از زيادتر كمي رابنيعباس
دريا از راجنها مرجان ميگويد مثلاداشتهاست بسيار هم غلط
در كه سخناني در كه آرزودارم بندهاست واقع اينخلاف كه ميگيرند
را جوان نسل بتوانيم تلويزيونگفتهميشود و راديو يا مطبوعات
.كنيم دور خرافات از دارد ، هم ايمان عطش ضمنا و است علم كهتشنه
.نشويم خرافات داخل باشد عقل چارچوبه در امكان حد تا كه بكنيم كاري
سهم كه قمي محمدتقي مرحوم پيش ، سال يا 18 در 17 ميآيد يادم بنده
در فاضلي فرد كه شلتوت محمد مرحوم با و داشت مذاهب تقريب در بزرگي
جناب گفتم من شد ، صحبت قصص درباره وقتي داشت ، ارتباط بود ، مصر
زدم ، طالقاني مرحوم به هم را حرف همين نداريم قرآن در قصص آيهالله ،
هم بار يك قرآن در اصلا.است قصص قرآن در:گفتم نداريم؟ چطور:گفت
.عسس وزن بر القصص احسن:است قصص هست جا هر است نيامده قصص كلمه
مشكلات از بسياري حل كليد مبنا همين ;ماجرا سرگذشت ، روايت ، يعني قصص
قرآن.نيست افسانههايجعلي و اسطوره و داستان قرآن است ، تاريخي
يك ولي بشود جزئيات داخل نميخواهد.است گذشته پيغمبران از رواياتي
القصص ، احسن نمونه عنوان به يوسف سوره.ميكند كوتاهي اشاره
آقايمتصديتفسير آن به حتي حالا دارد ، واقعيت كه است سرگذشتي زيباترين
نيست قصه اين گفتيم قصه ، قصه ميگفتقصه ، كه راديونوشتيم در قرآن
شاهبدانيد:ميگويد كه عزيز آنجناب بعد.است تاريخي يكروايت
داشته ملك يك دوره آن درمصر كه كرديم تحقيق نبوده يوسفشاه كه
زمان برعكس (ع)يوسف حضرت زمان در بودكه اين هم مطلب يك واست
وجود فرعوني است ، نبوده فرعون عبري ريشه از فرعون فراعنه ،
تاريخي ، اطلاعات به بنا موقع آن در الملك بوده ، قال ملك نداشته ،
قمع و قلع و آمدند مصر به عربيرعاه به يا نامشبانان به طايفهاي
زبان در رعاه سلسله اين به.كردند بيرون را فرعونها موقتا و كردند
كه بودند شبانان يا رعاه طايفه هيكسوسها ، ميگويند مصرقديمهيكسوس
بوده هيكسوسها اين معاصر دقيقا يوسف حضرت و ميكردند حكومت آنجا در
يك زن آن شوهر و كرد عشق اظهار و آمد شاه زن كه نگوئيد.است
لقب و شد عاليجناب بعدا يوسف خود كه طور همين.است بوده عاليجنابي
ملك...و شد سيلوها وزير و شد خواروبار رئيس مثلا كرد پيدا عزيز
پسر معناي به فرعون.نبودهاست فرعون منتها.است بوده سرجايش
با ماتطبيقنميكند مصريها خود باخرافات حتي آن داستان آفتاب ،
همگاو آنها از يكي.داريم سروكار مصري اينخرافات از تا چند
آن خاطر به استكه شده اشاره بدان بنياسرائيل گاو قضيه است آپيس
لك باشد ، چه ورنگش باشد ، چه شرايطش كه دادند آزار چقدر را موسي
پيدا را آن بالاخره بسيار زحمت با و باشد چه سنش و باشد ، نداشته
... مسائل قبيل اين از و كردند
از برداشتعقلاني بشري ، طاقت بهاندازه امكان حد تا ميخواهيم ما
و ده بچه هم يوسف قضيه در كه بفرمائيد ملاحظه.بكنيم قرآني مباحث
چاه در كه اين نه طاقچه ، روي ميگذارند را ساله دوازده
غيابت في:نميفرمايد ، ميفرمايد هم التبر قعر اصلا.مياندازند
مقني تا سه با بنده.ميساختند زمان آن در كه آبههايي چاه الجبيعني
طاقچه ، ميگويند بعضيها پناهك ميگويند آن به بعضيها:گفتند كردم صحبت
به هم اول ميگذارند انبارك روي را بچه:ميگويند انبارك هم بعضيها
يعني كنند ، عمل ميخواهند وقتي ولي درچاه ، بيندازيدش ميگويند تسامح
طاقچهاي روي را بچه يعني ميگويديجعلوه بياورند ، در فعل به قوه از
طنابي بعددادند قرار ميگذارد ، آن روي را جامهاش و سطل مقني كه
هم شاهي قضيه واست معقول كاملا.آمد بالا و چسبيد بچه شد ، آويزان
و بوده سلطنتي تشريفات رئيس ظاهرا مصر عزيز و.است نبوده كار در
اسرائيليات را اينها.. و دادند برگ و شاخ آن به خيلي مفسرين
نام به كتابي كه باري اولين كه بدهم شما به ماخذي يك بنده.ميگويند
نام به شخصي توسط و است گرفته سرچشمه اسرائيليات از شده نوشته قصص
تنكيس از قبل كمي است شده نوشته هجري سال 116 در منبه ابن وهب
راه از اسرائيليات ميشود معلوم.است قديم خيلي هجري الاصنام 116
شده اسلام وارد ميكردند ، ارادت اظهار و ميشدند مسلمان كه يهودياني
-تورات اصل نه البته -را تورات خرافات ، اين توسط كم كم ضمنا.است
كه اخباري همه اين كه ميكردند اسلام داخل را تورات از تفسيرهايي بلكه
هم تا ده حدود و ميكند ذكر دروغين صحابه نفر حدود 1050 علامه جناب
در حال هر در..است قماش همين از جابلسا و جابلقا نظير دروغي شهر
قرآن در پس (قاف فتح به).است قصصآمده جاي به قصص بار اولين اينجا
فرنگيها با عربها كه بعدشد شروع آنجا از ولي.است قصص و نيست قصص
نوزدهم تا هجدهم قرن از و هست ، رماني ديدند و كردند پيدا تماس
هم جمعش كه برگرداندند ، قصه به را رمان كرد ، پيدا رواج داستاننويسي
قرآن به ولي.نيست بحثي اينجا در نيست ، حرفي اين در ;قصص ميشود
سرگذشتهاي است ، واقعي وقايع همهاش قرآن ندارد ، قصه قرآن.نچسبانند
اين است ناقص ما اطلاعات اگر حالا.است حقيقي ماجراهاي است ، راستين
را چيز سه شما.بسازند تاريخ ما براي نخواسته خداي كه نميشود دليل
وجهان تاريخبود مطلق ، خداهست:باشيد داشته يادگار به بنده از
فرانسه زبان در صيرورت يعني است شدن حال در هميشه جهان.است شدن
تورات در گويا.to become يعني انگليسي زبان در و devenir يعني
حالا:گفت و رسيد خدا خدمت به موسي كه ميكند نقل كه وقتي خروج كتاب
هست كه كس آن بگو:فرمود خدا بگويم؟ چه ;ميروم قومم طرف به من كه
حرف اين از مقدس آگوستين.است جالبي جمله خيلي.است فرستاده مرا
يعني آخر كه نگرفتند را او گريبان موسي ملت چطور كه است ناراحت خيلي
موسي دامن بودم آنجا اگر من چه؟ يعني فرستاده مرا هست كه كس آن چه؟
شوخي موسي ميكرد فكر البته چه؟ يعني آخر ميگفتم و ميزدم چنگ را
:ميگويد كه نيست درويشي و توانگري در سعدي ، حكايت اينجا.ميكند
فتاده او در من و من در او
خندان و دوان ما پي از خلق
در پا از را قبطي آن مشت ، ضربه يك با نزاع در كه نبود شوخي اهل موسي
او به لطيف خيلي نكوهشهاي هميشه هم عليهخدا فقضي موسي ميآوردفوكزه
را انسانيت يعني بكشد را انساني كس هر زيرا بخشيدم من كه است كرده
به ولي است بوده كافر مصري آن آري فرموده ، عفو خداوند معالوصف كشته ،
من:كه ميگويد خداوند وقتي حال هر به كشته ، را انسان يك موسي حال هر
آنم من است كرده نقل را آن لاتيني زبان به مقدس آگوستين هست ، كه آنم
:ميگويد كه آنجا هم فردوسي و هستم كه
تويي هستي چه هر چهاي ندانم
تويي پستي و بلندي پناه
زبانفرانسه در كه.باشد گرفته ازتورات را فكر اين كه نيست بعيد
Ego Sumqui sumلاتين اصل در و suis celuiquiEstJe:ميگويند
عبري البته هوهو عربيانا به بالاخره و I am who i amانگليسي به و
زبانها اين همه در tstish bin er آلماني به و اهيه ترشاهياالذي
بندهابرهست نظر به خدا كه اين حال و:است واژههست روي فشار
هم آجر اين يا ساعت اين يا قلم اين كه اين براي.است هست فوق است ،
بايد كه نكتهاياست اين.دارد را كماليه صفات تمام خداوند ولي هست ،
شناسي طبقات يعني استراتروژي بحث در كه.كنيم بحث دربارهاش جداگانه
با عقلاني مسائل آشتي كوچكيدر نقش يك شايد.كردهام مطرح را آن بنده
.كند ايفا دين
دارد ادامه