پنجم ، شماره 1325 آگوست 1997 ، سال مرداد 1376 ، 10 يكشنبه 19
|
|
قرآن از عقلي برداشت لزوم
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
(آخر قسمت)
ولي است لطيفزده حرفهايي و قائليم احترام خيلي مولانا براي ما چند هر
است آمده پيش تفاهم سوء شدم نامي و مردم جمادي شعراز اين در
شدم نامي و مردم جمادي از
...سرزدم زحيوان مردم وزنما
ازبشر بميرم گر ديگر بار
پر و بال برآرم من ملايك از
:ميگويد كه آنجا تا
شوم كم زمردن كي ترسم چه پس
علقه) آويزك جنين ، در برود بايد ذره.ملكنميشود كهذره گفت بايد
زن تخمك با و رحم ، درجدار ميشود آويزان زيرا (بستهنيست خون معناي به
است غلط علقه ترجمه در بسته خون البته.ميشود انسان و ميآميزد در
به ميشود بعدتبديل كه دارد درخود زنده موجود ميليونها خودش نطفه چون
وتا نماند روز ده و طول 4ماه در و نرود رحم در تا جنينو بعد و مضقه
انسان نگيرد ، تعلق الهيبدان روح و شعشعه روحي من ونفختفيه
البته.ملك بشود كه نميرود بالا ازپائين ذره حقيقت در پس.متولدنميشود
در كه بزرگي كتابخانه و كند رحمتش كهخداوند مرعشي آيتالله مرحوم
بين تفاوت در ديدم آنجا در.است گذاشته بجاي است بينظير خاورميانه
خلق عالم با امر عالم تلاقي نتيجه در نفس كه فرمود توجه نفس و روح
حال در شدن عالم است ، شدن عالم كردم عرض كه طوري همان خلق عالماست
روح وقت آن بشود جنين كه كرد پيدا صلاحيت قدر آن كه وقتي.است صيرورت
عيسي قديسيان ميشود ملك و ميرود بالا او وميگيرد تعلق آن به الهي
از يكي بيندازند ، دام در بيندازند ، تله در ميخواستند را عليهالسلام
كداميكيش با دنيا آن باشددر داشته زن هفت كسي اگر پرسيدكه او
اصلا آنجا كه گفت بود ، كلمهالله خود كه عيسي ميكند ، ازدواج
انجيل ، طبق البته ميشود فرشته انسان نيست ، مطرح ازدواج مسئله
قليا ميشود ، هور مفارق عقل يعني ميشود ، ملك رفت ، دنيا از انسان وقتي
روح انسان يعني لطيفسينايي پيكرهاي منفصل ، ملاصدراخيلي قول به ميشود ،
نموداري ماكتيا يك بخواهيم اگر.منخلعميشود كثيف ماده از نابميشود ،
:بدهيم نشان
پرزخاك چغندر آيد طرف زين
پاك و شيرين رود بيرون طرف زان
آن از آلودميآيد ، خاك چغندر طرف اين از است ، طوري اين قند كارخانه
به است محكوم ماده قاعدتا.ميرود بيرون سفيد و زيبا شيرين قند طرف
صورت به ولو ندارد شانس ماده درحقيقت.بماند عالم اين در كه اين
و بشود ملك و برود بالا دارد شانس كه چيزي آن.برود بالا كه انرژي
با است امر عالم ازدواج حاصل آن شود ، آن نايد اندروهم آنچه
مانتي و مايتر بينآنتي تنابه و ازدواج و التقا و برخورد.خلق عالم
زن اين با خشخاش اين بگوييد مثلا كه اين نه.ميرود بالا آن مايتر
.نه ميشود ، فرشته
شيخ محضرآيتالله ميرفتيم كند رحمت خداوند بوديم جوان ما وقتي
كه نكنيد خيال:ايشانميفرمودند صاحبالفصول ، نجل حائري عبدالرحيم
.داريد جسد قبرستان يك شما جسدداريد ، يك داريد ، كالبد يك شما
ناخن يا مو.ديرتر بعضيها و زودتر بعضيها.ميشوند عوض دائما سلولها
يا عمر 75 يك با مرد كه وقتي هركسي.دور مياندازيد و ميگيريد را
دارد ، پسمانده دارد ، طينت تنفاضل دو يكي به نزديك ساله هشتاد
را كلمه اين من.اقتضااست اصل بنابر و صيروره قانون بنابه اينها
بايد هست عالم در كه بنابراقتضايي ;شنيدم ايشان دهن از بار اولين
بگويم ميخواهد دلم بنده اوحده خلقاللهالشمشهبل ما.باشد طور اين
همان يعني را ، ما اعمال ميكند مجسد و مجسم خدا جسمهاصلا يا جسده بل
يا عقلمفارق صورت به حقيقت در.ميرود بالا شخص هر طينت تنفاضل چند
بيشتر صلاحيتش خيلي اگر.ميشود برزخي عالم نابداخل روح يا منفصل خيال
الي ايتهاالنفسالمطمئنهارجعي يا ميشود ، يعلمون قومي ليت شود ، يا
.ميشود مرضيه ، مرضيه راضيه ربك
ملك تا دو بقره سوره در كريم ، قرآن از عقلي برداشت لزوم مورد در اما
و اقبال سراپا كه انسانهايي يا خصال فرشته مردان بود ، خصال فرشته
اطلاق فرشته اينها به شده اليالله اعمالشان همه و شدند روحانيت
همه كه است آدمي يك يعني جا فلان در امروز ديدم فرشتهاي.ميشود
اين در و عرفا بين در هم اسلام در و هم تورات در.است اليالله اعمالش
(ع)يونس حضرت مورد در هست قرآن از كه تفسيرهايي و ترجمهها
و كند راوعظ مردم برود ، نينوا شهر به شد مامور يونس حضرت:كهميگويند
هر بهنداريم كاري شد ، حالا اهمالي مورد اين در بياورد ، راست راه به
را بارها اضافه وقتي شد ، توفان كشتيدچار و شد كشتياي سوار و رفت حال
گفت يونس.دارد وجود شدن غرق خطر هم باز:گفتند ريختند دريا در
از يكي انداختندش ، دريا در وقتي.بيندازيد دريا مرادر منم ، گنهكار
تنيعني 60 به 20 گاهي وزنشان و هستند هيولايي حيوانات كه اينبالنها
هوش به بعد و بوده مدتيبيهوش.داد قورت را يونس حضرت ميرسد ، خروار
قديمي فضلاي كه نبوده مطرح آنجا در واينها كدو درخت مسئله حالا آمد ،
است بالني عنبر گاو.عنبر گاو كه ميگفتند مثلا توجهداشتند ، هم ما
بلع قورتميدهد ، را يونس كه است بزرگ ماهي ايناست عنبر كهفضولاتش
لو.مكظوم هو و اذنادي كصاحبالحوت ياولاتكن الحوت فاالتقمه.ميكند
دنبالشوان بعد كه هومذموم و ربهلنبذبالعراء نعمهمن تداركه لاان
كه است داده بخرج گفتن سخن در قدرتي خدا...يكادالذينكفروا
عليهفنادي نقدر لن ان فظن مغاضبا اذذهب وذالنون:است واقعامعجزه
سمفوني يك اين كنتمنالظالمين اني سبحانك الاانت لااله ان فيالظلمات
سمفوني فارسي ادبيات در صدايز.ميشود حرفزتمام با همهاش كه است
ميشنويمدستماندر حافظ از مثلا مصوتها با ياز مثلحرفسين ميسازد
.بود ساق سيمين ساقي ساعد
:ميگويد سعدي مثلا يا
شين حرف در حروفي هم با كه.شيريني و شراب و شمع و شاهد و است شب
;است رفته كار به سمفونيز سوره اين در چرا حالا.است ساخته سمفوني
ضبط صدا گونه ملخ 116 از حتي دارند صداهايي خود براي حيوانات كه چون
حرف هم با بالنها اين كه وقتي حالا.ميزنند حرف هم با كه كردهاند
يادم بنده كه.ميشود بهس شبيه گاهي كه.دارد سمفونيز ميزنند
وقتي كه ديدهام فرانسه در قبلا بالنها درباره را فيلم اين كه ميآيد
كه نيست بيهودهميآوردند در را صدا همين ميشدند ساحل به نزديك كه
.است شده استفاده كلمات اين از قرآن در
روي خدا !خير !است گفته تصادفي خداوند را سمفوني اين كه نكن گمان
مكظوملنبذ هو و اذنادي الحوت كصاحب ولاتكن.است گفته را اين حساب
لما بابصارهم كفرواليزلقونك يكادالذين ان و.مذموم هو و بالعراء
ببينيد ما تفسيرهاي اين در حالا.است بالن صداي زدرست...سمعوالذكر
ضعيف ماهيخيلي حيث از عرب زبان.ميكنند كوچك اوقات گاهي را چقدرقرآن
ولي است قوي خيلي واژه بهلحاظ آن نظير چيزهايي يا شمشير حيث از است ،
باز كه بيامرزد را فارسي پدر خدا وليخوب) دارد صوت يك ماهي براي
ميخواهد بيشتري فرصت كه هست قرآن در نيز مسائلمهمتري(دارد نهنگ
چونمن.بكنم كلمهشيطان همين به كوتاهي اشاره من سخن درپايان ولي
و دارد درقرآن معنا دوسه جن.دادم ارائه قرآن از كه ترجمهاي در
ادباري وجهه كردم كهعرض طوري همان شيطان حالا.معنا سه دو هم شيطان
انسان به چسبيده نكنيد ، مجسمش ازانسان خارج اول درجه در است انسان
ادباري وجهه اقبالي ، وجهه يك ادباري ، وجهه يك ماداريم وجهه دو.است
حقيقت مادر سويي خود وجههسويي مقابلخدا در است سويي همهماخود
واژه اين معنيدشمن به ميآيدساتان عبري ريشه از شيطان است ، شيطان
زبانهاي در يونانيساتانوس زبان در حبشيساتاناس زبان در رفته
شياطين.است شده پيش و پس كلمه به كلمه طور همين هم سامي ديگر
گروه يك بودند ، متخصص ولي نداشتند ايمان كه مردمانيبودند اينها
شياطينهم خلواالي ميگويداذا كه آنجايي ولي.متخصصبودند
پس هيچندارند ، ادباري وجه جز و كارشكني جز كه هستند اينهاانسانهايي
بررسي با كه ميشود ديده پس.انسان صورت به هستند مجسم شيطان حقيقت در
با كه رسيد نتايجي به ميتوان پرمعنايقرآني واژگان اين در عميقتر
به ما همه ميبايد كلي بطور و دارد تفاوت وافسانهاي خرافي ديدگاههاي
.انشاءالله.برسيم الهي آيات از علمي و عقلاني يكدرك
فولادوند محمدمهدي دكتر