پنجم ، شماره 1328 آگوست 1997 ، سال مرداد 1376 ، 13 چهارشنبه 22
|
|
است شاغلام نفع به بيشتر ترازو كفه
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
(دوم بخش) بيسواد غضنفر و شاغلام گلآقا ، صابري ، كيومرث با ميزگرد
ميآيد؟ جلو شاغلام چرا پس
اتفاقي هيچ ميكند فكر چون.ميآيد جلو و است عوام هم شاغلام:صابري
در و.است زيرك آقا گل كه شده متوجه هم او اخيرا امانيافتاده
در هم خودش دليل همين به ميسپارد او دست رابه قلم بحراني لحظات
.است مادرزاد بيسواد يك كه غضنفر دست به ميدهد را قلم و ميرود
مثل بلاتشبيه و دارند هم با رقابتي يك شاغلام و غضنفر البته:آقا گل
...و كند خالي را ديگري زيرپاي ميخواهد كس هر كه هستند جناهها اين
اگر چون نكند باز اين از بيش را مسئله اين آقا گل است بهتر:صابري
ميچسبانند و راميگيرند آن از بخش يك مطبوعاتي همكاران كندهمين باز
...و ماست قرمز خط آنها حريم كه نهادهايي يا شخصيتها به
چاپلوسي از گلآقا كه ميآيد بر چنين حسابها حرف كلمه مطالعهدو از
دارد؟ واقعيت موضوع آيااين.ميآيد خوشش شاغلام غضنفرو
و حالات در را ومجيزگويي تملق مزه جامعه در شما خدايياش:صابري
.همينهاست مثل هم آقا گل نميكنيد؟ حس بعضيها حركات
است خوبي بسيار چيز ميگويندانتقاد كه برادران همين از بعضي:گلآقا
از تنها كهنه دادند نشان عمل در نميرود ، پيش نباشدكاري اگر و
.ميآيد خوششان خيلي هم تملق از بلكه ميآيد بدشان انتقاد
و حالات به و كنند خودخلوت با بعضيها اگر ميكنم گمان:صابري
شخصيتگلآقا در را خود چهره از بخشي شايد خويشبنگرند خصوصيات
.ببينند
وايضا) برادران خيلياز !شم فدات نيست چيزي اينكه:شاغلام
شاخ انگار دادند ، انجام كاري اگر كه ميكنند تصور همچنين (خواهران
يك اوقات گاهي.كنند تشكر آنها از بايد همه و شكستهاند را غول
آن و داشته چيزي انگار كه ميزند حرف طوري غيرهاي ، و وكيلي ، وزيري ،
.است بخشيده ما به دستي دو را
بايد دولت ميفرمودي آنروز عالي حضرت صابري ، برادر راستي:غضنفر
باشه؟ گذار چيچي
اين:ميگفت بارها.رحمتكند را رجايي آقاي خدا.خدمتگزار:صابري
و ياوزير وزير نخست برو گفت و آورد بيرون اززندان را ما ملت ،
مهمي كار كنيم ملت اين فداي هم را خود حيثيت ما اگر حالا.بشو وكيل
;ميكند خيلينوازش را غضنفر و شاغلام معمولا:گلآقا.ندادهايم انجام
گل دو آن بازهم اما...ميدهدو دود سبيل.ميزند برسرشان ميكشد ، گوش
و !ميترسند؟ او از بلكه ندارند دوستش هم شايد و دارند دوست را آقا
.بزنند را آقا گل پنبه كه باشند فرصتي مترصد آنها دارد امكان آيا
استراتژي هم تنبيه در ما.نميزنيم سركسي توي هرگز ما اولا:آقا گل
فقط هم غضنفر مورد در و ميدهيم دود سبيل فقط موردشاغلام در.داريم
ما عصاي به اتفاقا گاهي كه آنهاست بيمصرف سر آن.ميكشيم گوش
از كارها اينجور و ميباشد كنندهاي تحقير كار يك زدن سري توميخورد
.برنميآيد ما
لاله هم و داده دود را سبيلما هم ايشان ، كه هم اوقات گاهي:شاغلام
است نبوده دستش دم غضنفر كه بوده دليل اين به كشيده ، را گوشمان
بدهد؟ دود را غضنفر سبيل آقا گل كه ديدهاي هرگز وگرنه
ريش (غضنفر) بيسواد اين شودكه مشخص روزي يك شايد البته:آقا گل
گلآقا از كه آزاري همه اين با آنها دليل چه اينكهبه اما دارد
روح يك ما كه است خاطر اين به شايد ميآيند ما سراغ به باز ميبينند
اين و عوام آن گاه كه نزديكيم هم به آنقدر يعني.بدن سه در هستيم
.ميكنند هم سرزنش را ما مادرزاد بيسواد
كرديم شروع هم با ما كه است گفته آقا گل به بارها شاغلام مثلا:صابري
با اينجوري چرا پس.شاغلام شديم ما و شدي گلآقا تو قضا بر دست حالا و
براي مبارزهاي كه گفت بتوان شايد ترتيب اين به ميكني؟ برخورد ما
وجود شاغلام جاي بيايد غضنفر يا و آقا گل جاي بيايد شاغلام اينكه
!بگيرد؟ صورت اتفاقي چنين كه دهد اجازه بايد چرا آقا گل وليدارد
خيلي چيز يك ميز اين.خودشباشد ميز مواظب بايد كس هر:آقا گل
كسي بايداگر مسلمان:ميدهند شعار كه عزيزان اينميباشد شيريني
كاري همچين واقعا مگر بنشاند خودش جاي را او ديد ، خود از لايقتر را
وزارت ميز از كمتر آقاييمان گل منصب نه.همينطور هم ما خوب.ميكنند
.آقايي گل منصب به دلبستگيمان نه و است وكالت و
به لياقتشان غضنفر و كهشاغلام رسيده نتيجه اين به آقا گل:صابري
را خود ميز بايد او بالاخره باشد ، روزي هم اگر و نيست او اندازه
گل با برابري احساس خود در كمي غضنفر و شاغلام البته...كند حفاظت
اما.نيست بافتهاي جدا تافته همچين آقا گل ميكنند تصور و دارند آقا
.برميدارد را بزرگ سنگهاي كه اوست ميبينند واقعيات عرصه در و عمل در
!ميرود؟ در بزنگاه سر هميشه كه آقا گل اما
سبيل دادن دود و اين گوش باكشيدن و ميآئيم بعدا ولي.بله:گلآقا
كه را دلافرادي بعد.ميآوريم بيرون سوال زير از را هردوشان آن ،
البته...ميكنيم برخورد قضيه با بالا از و ميآوريم بدست رنجيدهاند
و سبيل شدن داده دود دليل به بيسواد آن و عوام اين كه است ممكن
محفوظ مهمي چيز فيالواقع ولي شوند خفيف و خوار كمي گوش شدن كشيده
نه بوديم ، ما نه الان نبود اگر و است آبدارخانه نهاد آن و ميماند
پدر كني مصاحبه كي با ميخواستي عالي حضرت وقت آن.شاغلام نه غضنفر ،
جان؟
و خامي براثر آنها بيايد ، گلآقاآقا اينكه از قبل ندارد امكان آيا
كار از كار كه كنند خطر چنان و ببازند را قافيه وبيسوادي عوامي
نيست ايثارگر آنقدر گلآقا بيافتد اتفاق چنين اگر ميزنم حدس بگذرد؟
.بيايد آنها كمك به كه
.ندارد را آن شاغلامجسارت چون.نميافتد اتفاقي چنين اصلا:صابري
شاغلام به نامه يك (پيش وقت چند) همگلآقا اخير مورد همين در مثلا
يعني...بيا آهسته برو ، آهسته !جناح آن !جناح اين حسابي مرد كه نوشت
.آنهاست سر روي سايهاش انگار اما ندارد حضور او كه است درست
كهفزرت بمانيم اگر!ميكند خالي جا گلآقا ميفرمايي هي چرا:گلآقا
.نميكنيم خالي جا ما ضمنا.پدرجان ميشود ، دچارقمصورگي آبدارخانه
ما قرمز ، خط به برسند و كنند اشتباه معمول طبق غضنفر و شاغلام اگر
.ميرسانيم برسانيم ، آبدارخانه به را جنازهمان شده اگر حتي
خوانندگان با مواجهه و مقابله در نفر دو اين خود معمولا اما:صابري
جارو و آب را آبدارخانه كه ميشوند وضعيت اين دچار حساب حرف كلمه دو
رياست ما بر و بيا كه بكشند را آقا نازگل شده كه شكلي هر به و كنند
تميز را عينكات ميسائيم ، را كشكات !بده دود سبيل !بكش گوش !كن
.شروط و شرط با ميآيد هم او و...و ميكنيم
سياسي فقط آقا گل كه نشانميدهد حسابها حرف كلمه تحليلدو و تجزيه
نگاه يا و اجتماعي مسائل درباره او از ديگرتقريبا عبارت به و است
كه است نشده نيازاحساس اين آيا.نميبينيم چيزي مسائل به اجتماعي
آنها توجه و نگاه كه يابند پرورش نوعي به آبدارخانه اصحاب از بعضي
باشد؟ اجتماعيتر
اين اما ندارد اجتماعيتسلط امور به آقا گل كه نميگويم من:صابري
و ديگران براي است وانهاده را مسائلي انگارگلآقا كه است درست حرف
كمتر عام مفهوم به فرهنگي مسائل زمينه درنميكند ورود آنها به اصلا
كم خيلي انگار اجتماعي امور زمينه در و دارد ورود سياسي مسائل از
.است بيشتر سياسي مسائل به آقا گل رغبت ظاهرا.دارد حضور رنگ
اجرايي بخشهاي به ميزند مستقيما ميزند ، سياسي حرف وقتي آدم:آقا گل
منتقل بخشها آن به را منظور اجتماعي حرف با بخواهيم اگر حالا.دولت
اين در حرفها انعكاس هم نهايت در و باشد قوي خيلي بايد حرف كنيم ،
.نيست زياد آنقدر (اجتماعي) بخش
يك بلافاصله گلآقا ، شخص نوشته هر از بعد كه آمده پيش بارها:غضنفر
نظر به حالا.ميدهد نتيجه زود خيلي يعني ميفرستد فاكس ما براي وزيري
گونه اين كه بنويسد ميتواند را اجتماعي مسئله كدام ايشان عالي حضرت
!باشد داشته بازتاب سريع
سياست هم قدر آن اما هست كردن خطر اهل بروم قربانش اين البته:شاغلام
از بخشي بلكه نيست ، بزن بزن فقط دعوايي هر بداند كه دارد معاش عقل و
.است فرار هم دعوا
به اما است عوام كهاولي چند هر غضنفر ، و شاغلام دوشخصيت ميان در
كمي بيسواد غضنفر اين نيست قرار آيا.است دومي از آگاهتر ميرسد نظر
بگيرد؟ ياد سواد
هم بيسواد.دارد درآبدارخانه كليدي شغل دوازده -ده غضنفر:گلآقا
.آمدهاست نائل هم مادرزاد صفتبيسواد بهافتخار اخيرا و هست
جهاني استكبار دهان بر محكم مشت كوبيدن غضنفر اساسي مشاغل از يكي
را دشواري اين يعني.نيست نيازي سواد به مشت كوبيدن براي خوب و.است
.شود باسواد دهيم اجازه ميكوباند مشت كه را كسي چطور كه داريم
نشريهاي صداي دوباره منتظرم كه دارد نوشتهاي غضنفر اخيرا:صابري
من.شناخت خواهيد بهتر را غضنفر موقع آن در.كنم چاپ را آن تا درآيد
چيزي قبل از دليل همين به.دارم نشريه يك سوي از پاتكي پيشبيني
نوعي به جواب اين.بدهد غضنفر را جوابش شد زده پاتك اگر كه نوشتهام
غضنفر زياد مشغلههاي ديگر سوي از...است غضنفر بيسوادي از تحليل
كه چند هر...نميشود دير اما.بدهد نشان را خودش او كه نميدهد اجازه
پيش شب چند..ندارد را مشاغل همه اين طاقت و شايستگي غضنفر معتقدم
شدم مجبور بعد اما نوشتم بيسواد غضنفر امضاء به مطلب تا سه -دو
شده نزديك آقا گل واژگان به خيلي او واژگان چون كنم عوض را كلمات
ولي است نزديك آقا گل واژگان به خيلي هم شاغلام واژگان البته.بود
:يعني.دارد وجود توضيحي آن براي
شير پيش ببندند گر روزي دو را تازي اسب
شود همگون طبعشان نگردد همگون رنگشان
اما نميفهمد درست كهميگويد را كلماتي معاني بار شاغلام كه است درست
درك بدون را كلمات بعضيها مثل و شنيده گلآقا از را آنها هرحال به
.ميبرد بكار آنها معاني
گل و كرده تباني باهم شاغلام و غضنفر روزي كه هست احتمال اين آيا
.باشد شاغلام در زمينه اين نظرميرسد به.بگذارند كنار را آقا
گلآقا به خودش را اماپيامها است عمومي روابط رئيس غضنفر:صابري
دشلمه سيني داخل را آنها او و داده شاغلام رابه آنها بلكه نميدهد
جلو ميخواهد غضنفر كه هم وقت هر معمولا و.ميدهد گلآقا به گذاشته
.ميكند چقلي و ميگيرد قرار دو آن وسط ميآيد بهنحوي شاغلام بيايد ،
شاغلام نفع به بيشتر ترازو كفه اما دارد هم غضنفر را چقلي اين البته
باشند مشغول خودشان به آنها كه ميخواهد را وضع همين هم آقا گل.است
.بپردازد راحتتر امور و قضايا به بتواند او تا