پنجم ، شماره 1338 آگوست 1997 ، سال شهريور 1376 ، 25 دوشنبه 3
|
|
زندگي از فرهنگ تقطيع
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
سميعي عنايت
خاكستر و نقره بامداد از
حقوقي محمد
اول چاپ
روز فكر انتشارات
ريال صفحه ، 5000 138
اكنون ، چه تاريخ ، چه آمدهباشد ، فراموش يادهاي فراسوي از چه شعر ،
و درك ;نيت ايماژ غرض و ميشود ، ظاهر ذهني تصوير شكل به حال هر در
را اوليه خام خيال يا ماده كه است شاعرانه حال و حس و دريافت
آن در محبوس نيروي كه ميآفريند چندوجهي پيكري و ميكاهد و ميتراشد
زبان در نهايتا ذهني ، تصوير.ميشود متصاعد مخاطب ، ادراك برحسب
نه باشد ، نديده خود به شگرد تيشه تا خام خيال ولي مييابد ، عينيت
.شكل شعر ، نه و ميگيرد قوام زبان
تزئينات مثابه به نه بينششاعرست ، به معطوف شگرد ، و شكل كاركرد
و ميگشايد زندگي به راه زنده ، و جاندار شگرد.شعر وخارجي داخلي
آفاق نه ميكند ، هدايت تازه حيات جهت در را مخاطب ذهني ذخيرههاي
صادقي بهرام زندهياد ، براي شعريست هشتم ، گنبد آستان در.متروك
:ميزند نقش هم كنار در را نويسنده و شاعر شعر ، آغاز.نويسنده
هم كنار همدر ماهماهتابي ما
موجباد پشت بر آمده خضر و الياس
او هميشه من ، گهگاه شبانهي ساحل در
او -
بود خسته كه
از اين.ندارند ونويسنده شاعر با شبهي وجه هيچ البته خضر و الياس
به حيات آب طلب لحاظ به خضر دروني ، ربط حيث از اما شعر بيروني وجه
.نه الياس ولي ميشود ، وصل موجباد يا موج
با نه ميكند ، برقرار ايهامتناسب موجباد با صرفا نيز شبانه ساحل
نهماه يكديگرند ، ماهتابي ماه نويسنده ، و چه ، شاعر.شعر فضاي
جز بيآنكه ميشود ، جا به جا ساحل به مهتابي از شعر فضاي يعني.ساحلي
تعميق زمينه هيچ ساحل ، و موجباد و خضر و موجباد صوري رابطه
صادقي بهرام ادامه ، در شعر ، .كند ابرام را جايي به جا اين يافتهاي
;ميكند ممثل هشتم ، گنبد گور در بيسخن ، بيشعر ، عمر ، آخر روزهاي در را
نام حد در نظامي ، گنبد هفت با هشتم ، گنبد و صادقي بهرام رابطه ولي
.او گوري به زنده نشان و است بهرام
عبارت به.دلبخواهيست سويهو يك فرهنگ و اسطوره با رابطهاي چنين
القاي جهت در شاعر به تا ميشوند احضار بهرامگور و الياس ، خضر ديگر ،
بهرام اينكه.بيافرينند نويني معناي خود اينك نه كنند ، كمك معنا
از ناگهان بعد مينوشت ، انشاء خوب مدرسه در بود ، روستازاده صادقي ،
گرفتار و كرد چاپ شعر و داستان سخن مجله در و رفت بالا سخن پلههاي
داستانهاي به اشاره.خصوصي و محفلي نقليست شد ، سپيد يا زرد مخدرات
به وزن ضرورت به يك اين كه نيز او خالي قمقمههاي و سنگر و ملكوت
شعر ، و او داستانهاي بين پيوندي يافته ، نام تغيير تهي صورتقمقمه
.ميشود تكرار دوباره فرهنگ ، با سويه يك رابطه همان و نميكند برقرار
:دارد حالي و حس پاياني سطر چند در فقط شعر
آذر فسرده 7 جمعه آن
آمديم كه
نشستيم
شديم ، گم
روز - جمعه باز تا
شوند گم بيايند
شويم گم بياييم
خاص نامهاي كارگيري به خاكستر و نقره بامداد از مجموعه شعرهاي مشكل
عبارات و نامها از استفاده.نامهاست ماندن باقي خصوص در بلكه نيست ،
:است سويه يك رابطه همان مبين نيز فرنگي
بودهام مانده كجا تو با دوباره ديشب
شباستكهلم در باز كه شايد
كاذب سپيدي در فلزش سرد پاي و دست با
؟!!هان
فولاد ، و آهن جديد شهر
رم كنار در يا
.كولوستوم
:ثالثاست اخوان زندهياد معروف شعر يادآور اول سطر
رفتم كجا تا ديشب تو با
تازهاي نماي هيچ دوم ، مصرع در سين صداي با همحروفي تكرار جز اينكه
كولوستوم فقط رم ، شهر تاريخي بناهاي بين از يا نميبينيم ، استكهلم از
كه نگاهيست بيانگر بكوبد ، محكم را قافيه كهگلميخ ميشود برگزيده
جلوه اديبانه درنهايت و برميگرداند شگرد سطح به را پديدهها سطح
است ، معطوف سخنورانه پيچش به نيز شعرها از پارهاي مبهمنمايي.ميكند
:كاونده نگاه گردش به نه
ديشبريرا وياي بيرا
ري... را
و سكوت -
نيما قايق
و بامداد تا
ما بي قايق
;بود رفته كه
در او شكستهي شعرمنقايقم و نيما نمادينريراي شعر از شعر ، اين
و جنبه استعارهها بيآنكه است ، سودبرده استعاري جانشينسازي جهت
آنهابه از شاعرانهاي قرائت يا بگشايند را نيما ديگرشعرهاي جهات
معنا با يك به يك درتناظر نيز شعر اين در خاص نامهاي ربط.دهند دست
.شاعريست نگاهقصيدهوار بيانگر و ميگيرد قرار
معني بدين.قصيدهاست مصرعها ، تساوي ريختن دربههم جز نيز ، شعر شكل
ميشوند احضار فرهنگي و تاريخي ، جغرافيايي از اعم گوناگون ، عناصر كه
و باشند لذات با قائم اينكه نه ;كنند كمك مضمون القاي به صرفا تا
نقش يادشده عناصر اينكه.نمايند نقش ايفاي مستقلي كاراكتر بمثابه
كاركرد از هيچ شوند ، گشوده اكنون منظر در بايد و دارند استعاري
.نميكاهد قصيدهوارشان مضموني
قصيدهوارست ، فرهنگي عناصر و شگرد و شكل در تنها شاعر نگاه اينكه نه
-آدم يا قافيهها فقط كه ايستاست ابديتي او ، نگاه از نيز تاريخ
:ميشوند جابهجا آن قافيههاي
ماين جزيرهيجان ساحل از
رفتهاند ، تاريخ ساحل به وايكينگها
نو ، تاكينگهاي
تاريخ ، سواحل ساحل از
درآيند كشتي دو با عصر ، هر
Nothilesبا باز
Yes - Yes
آن تاريخي وظرايف ميخورد ادبيات تاريخ درد به شعر ادبي نازككاري
.است تاريخ توطئهدر طرح هواداران خوشايند نيز
و است حقوقيآموخته محمد از را معاصر شعر الفباي سطور ، اين راقم
فرهنگ از خاكستر ، و نقره ازبامداد مجموعه نگويد ، اگر قدرناشناسيست
.اندك زندگي و شعر از ولي است ، بسياربرده بهره ادب و