پنجم ، شماره 1339 آگوست 1997 ، سال شهريور 1376 ، 26 سهشنبه 4
|
|
نقل و عقل كشمكشهاي
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
داماد محقق مصطفي دكتر ديناني ، غلامحسين دكتر استاد حضور با ميزگردي
(دوم بخش) اعواني غلامرضا دكتر و
عقلي انديشه ورقاء اسلام در فلسفي فكر پيشرفت ترديدي ، هيچ بدون
كردنهاي بحث و شكاكيتها و زدنها ناخن مديون بالايي ، بسيار درجه تا
.است متكلمين
نكند ، برخورد مسئله با اگر انديشهاي ، هر اصولا و اسلامي فلسفه
.ميشود منزوي زودي به كه است راكدي آب مانند
آگاهي انسانبا.است فرزانگي و واقعي معناي به دانايي همان فلسفه
.است الهي كلام مبتنيبر و عرفاني و فلسفي اصل يك ايناست مرتبط
اساسي و مهم موضوع پيرامون كه است ميزگردي دنباله حاضر ، بحث:اشاره
اين.است گرديده اسلاميبرگزار فرهنگ تاريخ در شريعت و فلسفه برخورد
و اسلام جهان در فلسفي فكر ماجراي كتاب انتشار مناسبت به كه بحث
داماد محقق دكتر نظرات با گرفته ، انجام فاضلآن نويسنده از تجليل
موضوعاتكتاب ، باره در نقدهايي و سئوالات ايراد ضمن وايشان گرديد آغاز
مطرح را فلاسفه و برخوردفقها به مربوط مسائل و ابهامات از گوشههايي
دكتر اظهارات از بخشهايي و ايشان سخنان ادامه بخش اين در.كردند
.ميرسد ارجمند نظرخوانندگان به اعواني غلامرضا
معارف سرويس
را آن ميتوان و شده مطرح دقت كمال با كه حرفي مباحثمعناي مثلا
.است آمده اصول در و نيست موجود فلسفي كتب در ناميد ، الفاظ فلسفه
.است شده بحث اصول در است محسوب اخلاق فلسفه مباحث از كه تجري مباحث
مطرح فلسفي كتب در است مطرح اصول در كه آنگونه اراده و طلب مبحث
است منطقي و فلسفي مباحث از مطلق واجب و مشروط واجب از مباحثي.نشده
علوم كه است بهره اين حال هر به.است نشده بحث رسمي عقلي كتاب در كه
.است برده اصطكاك اين از عقليه
تا عقلي انديشه رقاء اسلامو در فلسفي فكر پيشرفت ترديدي ، هيچ بدون
بحثكردنهاي و شكاكيتها و زدنها ، ناخن بالايي ، مديون بسيار درجه
فلسفه ، به متكلمين بزرگ خدمت منانكار عقيده به.است بوده متكلمين
بايد كنيم ، نحويارزيابي هر به را جريان اين.است انكاربديهي
طوسي خواجه كه است فخررازي كوبنده شبهات مجموع ، در كه كنيم اذعان
و ميكند تلاش به وادار را رازي قطبالدين.مياندازد زحمت به آنگونه را
كه صريحي شبهات اين به پاسخ برايهمچنين نيز را فلسفه متفكران ساير
فلسفي برهانهاي همه يكمرتبه خودشان ، كلامي انديشههاي از دفاع براي
اين اگرمييافت تكامل فلسفي فكر ميريختند ، پايين را فيلسوف يك
ناصر قول به و.نميكرد پيشرفت حد اين تا فلسفه مسلما نبود ، دغدغه
:خسرو
بيخصمي كه علم گوي حصم با
شد مصفي نه شد پاك نه علمي
آمد برون روي سرخ كه زيرا
شد تنها قاضي سوي به كو هر
فلسفه:است اين اختصار به بگيرم بحث اين از ميخواهم كه نتيجهاي
آب مانند نكند ، برخورد مسئله با اگر انديشهاي ، هر اصولا و اسلامي
اساتيد هم امروز اگر و.ميشود منزوي و متعفن زودي به كه است راكدي
فقط را قديمي متون و مطالب همان و بپردازند تكرارمكررات به فلسفه
و برخوردندهند را آن امروزي سوالهاي و مسائل و انديشه با و بيانكنند
.شد خواهد منزوي فلسفياسلامي فكر نيندازند ، نو مسائل پنجه در پنجه
روياروي بايد.نيست اين جز راهي فكرفلسفي پيشبرد و فلسفه رقاء براي
اين علمي مجالس و محافل در ميبايد.شد روز وسوالات جديد مسائل
.جديدنهراسيد شبهات و نو سئوالات طرح از اصلا و كرد طرح مباحثرا
را سوال ميخواستمچند خاص بطور فلسفي فكر كتابماجراي درباره اما
روش من براي است اگرممكن را نكتهها اين مولف استاد و كنم مطرح
.بفرمايند
كردهاند ياد فلسفه مقابل فقيه يك عنوان به تيميه ابن از كتاب ، در
.
بر وجامد صريح بسيار بسيار مخالف يك عنوان به را تيميه ابن
عقل دو به قائل شدهكه نقل چنين ايشان از.كردهاند معرفي ظواهرديني
او كه است اين شده آورده ابنتيميه عبارت از كه دليلي.است بوده
وي براي الشرايط جامع مجتهد از تقليد كه عامي شخص يك هرگاه ;گفته
يك در تقليد جواز شرايط وجود به ديگر عامي شخص طريق از است واجب
عامي كه عامي شخص همين بين سپس و كند پيدا آگاهي جامعالشرايط مجتهد
بين و كرده آگاه مجتهد شخص فلان در تقليد جواز شرايط وجود به را اول
مجتهد قول بايد تقليدكننده شخص شود ، پيدا نظر اختلاف مجتهد همان
.بدارد مقدم را جامعالشرايط
در ;كه فرمودهاند تيميهمرقوم ابن نظر اين تحليل در استاد ، مولف
خواندنعقل ، عامي اينكه بر علاوه كرده ، تيميهانتخاب ابن كه مثالي
به او چرا كه ميشود مطرح اساسينيز سوال اين ندارد ، را لازم مناسبت
منظور را عقل دو عامي ، شخص دو مثال ذكر از و شده ، قائل عقل تعدد
!است؟ كرده
ابن كه كردهاند اظهار ديناني ، چنين استاد عبارت ، اين از اينكه دليل
ازاين من.نيست آشكار من نظر به داشته رامنظور عقل دو تيميه
است پرواضح:كردهاند اضافه هم بعد اينكه ضمن.نفهميدهام چنين عبارت
نوعي اتحاد از اينكه عين در ديگر ، عامي شخص با عامي شخص يك كه
شخصيت در اختلاف و بوده ، اختلاف داراي نيز شخصيت جهت از برخوردارند ،
معقولات و عقل مسئله كه حالي در ميآيد ، شمار به واقعي امر يك نيز
مثال بطور.گفت سخن شخصيت اختلاف از آن مورد در نميتوان و نبوده چنين
اين.ميآيد شمار به معقول امر يك نقيضين اجتماع امتناع گفت ميتوان
ميكنم فكر من.حسين براي هم و است قابلتعقل حسن براي هم معقول امر
من به من عقل:ميشود گفته كه است اين مانند تيميه ، ابن منظور كه
در آيا ميشود؟ فهميده عقل دوگانگي سخن اين معناي از آيا...ميگويد
اين از بيش تيميه ابن.فهميد را عقل دو به بودن قائل ميتوان اينجا
تيميه ابن اينكه عنوان به صفحه دو طي تقريبا كتاب ، در.نميگويد
و تاختهاند تيميه ابن بر است ، شده عقل ، تعدد يعني ، عقل دو به قائل
.دارد معنايي چه عبارت اين كه است سوال جاي البته من براي
از و زدهاند مثال را ابنتيميه سنت اهل فقهاي از ايشان ، مثالهاي در
مثال را اخباري پيشوايان از استرآبادي ، امين ملا نيز شيعه فقهاي
سخنان ظواهر ، مبحثحجيت در و رسائل در انصاري شيخ مرحوم.آوردهاند
انصاري شيخ به بحث اين در استاداست كرده تحليل و نقل را استرآبادي
بود لازم ندادهاند ، استرآباديارجاع امين ملا عليه ايشان استدلالهاي و
و زياد بحثهاي زيرا ميشد ، توجه اينزمينه در شيخ فرمايشات به كه
.است گرديده مطرح داشت كتاب باموضوع مناسبت كه دقيقي
امين ملا ;است اين دارد وجد مجهول يك عنوان به من براي كه نكتهاي اما
شده نقل كتاب اين از المدنيه ، نامالفوائد به دارد كتابي استرآبادي
اكنون.است شده نازل السلام عليهم ائمه عقول قدر به مجيد قرآن:كه
كننده بيان ايشان و.است السلام عليهم ائمه عقول بقدر قرآن نزول اگر
فهم حد در آنان كلمات است ممكن چگونه ميشوند ، شناخته قرآن معاني
باشد؟ شده محدود و خلاصه مردم عوام
امين محمد ملا سخن:دينانيگفتهاند آقاي امين ، ملا سخن تحليل در
لزومتفكر ، عدم و انديشه نفي در اخباري ، سايرعلماي و استرآبادي
.است آمده مسيحي قديسين از برخي كلمات در كه آنچه به است شبيه بسيار
ديگر است ، گفته سخن ما با خدا چون گفتهاند مسيحي قديسين از برخي
قديسين برخي سخن شبيه اينجا در امين ملا سخننيست لازم ما براي تفكر
امين ملا به تفصيل به بحث ، اين دنباله در و است ، شده گرفته مسيحي
اين از اگر:فرمودهاند مرقوم.نميداند لازم را تفكر چرا كه تاختهاند
چگونه باشد ، عقل و خرد مخالف وقتي ايمان كه شود سوال مسيحي انديشمند
البته بود؟ خواهد چگونه او پاسخ نيست معلوم كرد ، تصور را آن ميتوان
ولي نميرسد ، نظر به بعيد چندان مسيحي يك از عقايد اينگونه ابراز
تشيع اهل مسلمان عالم يك شايسته هيچوجه به سخنها اينگونه گفتن
بسيار شده وارد خرد و عقل فضيلت درباب كه رواياتي و آيات زيرا.نيست
.است
اين بلكه.نيست لازم تفكر نگفته استرآبادي كه گفت ميبايد اينجا در
وي سخن كه گفتهاند و كردهاند استنتاج ديناني استاد كه است تشبيهي
مبحث در امين ملا حرف.است مسيحي قديس آن نظريه و گفتار همانند
عموم براي الفاظ ظواهر نظر از خدا ، كتاب ميگويد او.است ظواهر حجيت
ميفهمد كسي را قرآن به ، خوطب من القرآن ، يفهم چونانما.ندارد حجيت
ميان يعني.هستند خاصي گروه يك هم قرآن مخاطب و است قرآن مخاطب كه
واسطه مردم با خدا تكلم نظر از استرآبادي امين ملا خدا ، خلق و خدا
با خدا آيا كه است نكته اين برسر.نيست تفكر برسر بحث.است شده قائل
را الهي كلام آنها و گفته سخن عده يك با خدا يا گفته سخن مردم همه
ميآورند؟ ما براي
آنان بعدها مگر كه بكند ، هم فلاسفه به كسي است ممكن را اشكال اين
يا و چندگانه عقول يا تنزيلوجود ، به مگر نشدند؟ وجود تشكيك به قائل
سخن به اگر نشدند؟ معتقد الوجود واجب ممكناتو مابين شدن قائل واسطه
رامطرح مسئله همين تكلم در او كه ميبينيم برگرديم اميناسترآبادي ملا
.است كرده
سخن مردم باهمه اسلام پيامبر حنجره از خدا بودكه معتقد عربي محيالدين
گروهي امااست ديگر نظر يك اينهم.هستند مردم تمام مخاطبش و گفته ،
قرآن فهم و ميدانستهاند پيامبر را ، وحي مخاطب.نميانديشيدهاند چنين
مردممنتقل عموم به آنان توسط الفاظآن و خاص ، افراد به متعلق را
امين كلامملا از من...ظواهر حجيت ازنظر.ميشود داده تعليم و
تعدد هممسئله باز همچنين نميكنم ، درك تفكررا تعطيل استرآبادي ،
.كردهاند استنتاج استرآبادي امين كلام ايشاناز كه است عقل
دو به كهابنتيميه است شده تصريح سوياستاد از ابنتيميه ، كلام در
عقل يكي و نقل ، مويد و (باء كسر به) مثبت عقل يكي شده ، قائل عقل
عقلنظري وجه هيچ به هم منظورابنتيميه كه گفتهاند سپس.نقل معارض
ميكنم تصور من.پرداختهاند انتقاد به موضع ازاين.نيست عملي عقل و
كه عقلي باآن السمع ، تعارض اللتي اينجاادلهعقليه در اولا كه
قلمداد عقل دو معنانميتواند آن به انالرسولالصادق ، بها يعلم
نبوت اثبات معناي رسولبه صدقگفتار. نيست نقل مويد شود ، يعني
آن با انسان كه عقلي كه است اين تيميه ابن حرف يعني.است عقل سوي از
فروع مسائل در كه عقلي است ، عقل يك ميكند ، اثبات را نبوت و استدلال
و حكمتعملي همان دقيقا اين و.است ديگري عقل ميشود ، درگير دين با
كه عقلي بدانم ، اين جز نميتوانم من را دو اين مابين تفاوت.است نظري
درگير فروع با كه عقلي و است نظري عقل ميكند نبوت و وحي اثبات
.است محرز و واضح من نظر از نكته اين.است عملي عقل ميشود ،
جهان در فكرفلسفي كتابماجراي به بازنگري و نقد در نكتههايي اينها
اين رغم به امامنرسيد نظر به كوتاه مجال اين در كه بود اسلام
و خلاء كتاب ، اين كه پذيرفت گفتم ، ميبايد سخن دربارهاش من كه اشكالات
اسلام جهان در فلسفي انديشه و فرهنگ درتاريخنگاري مهمي بسيار كمبود
درتاريخ تفكر مواقف مهمترين دادن قرار بارويا و ميانبرده از را
كسب را خواندني و بسيارپويا و عميق گزارشي ارائه توفيق اسلامي ، فرهنگ
در نمونهها ممتازترين شمار رادر اثر اين ويژگي ، همين.است كرده
.است افزوده بسيار آن براهميت و داده قرار خود موضوع
نعم و حسبناالله الرحيم ، الرحمن بسمالله:اعواني غلامرضا دكتر.
امري يسرلي و صدري لي اشرح رب النصير ، نعم و المولي نعم الوكيل ،
مجلس در حضور از خودم سهم به بنده.يفقهواقولي منلساني ، عقده واحلل
مناسبت به كه ديناني ابراهيمي دكترغلامحسين گرانقدر استاد بزرگداشت
شدهاست منعقد اسلام جهان در فلسفي فكر ماجراي كتابارزشمند انتشار
قرار اشاره مورد را مسئله چند من همينرابطه در.هستم خوشوقت بسيار
.كنم بررسي مايلم را فرهنگ يك در فلسفه مقام نخست ، ميدهم ،
به يكانسان و فرهنگ يك ارزش وحكما ، فيلسوفان از بسياري نظر به
داشته نظر در را (ع)حضرتعلي گهربار كلام اين يعني ، اگر اوست ، فكر
ميگردد باز كمالاتي به انساني هر مايحسنهارزش المرء باشيمكهقيمه
واقع در حسن.نيست زيبايي معناي اينجايحسنهبه در.اوست وجود در كه
همان است انسان ارزش مايه كه كمال اين.است انسان ذاتي و باطني كمال
-فرشتگان حتي -موجودات ديگر از انسان مميز فصل.اوست آگاهي و دانش
كه هم نقلي نظر از و شده اثبات عقلي نظر از مسئله ايناست آگاهي
علي عرضهم ثم كلها الاسماء آدم علم:است مشخص و بديهي كاملا
:است گفته كه است حكمت عين نيز ، مولانا شعر اين..الملائكه
انديشهاي همان تو برادر اي
ريشهاي و استخوان خود بقي ما
را فردجاهل.است فرزانگي و معنايواقعي به دانايي همان فلسفه
آگاهي با اماانسان هست بشر موجودي چنين.خطابكرد انسان نميتوان
يك ايناوست آگاهي به وابسته نيز او انسانيت ومرتبه است مرتبط
ساير از علم با انسان.است الهي كلام بر مبتني و عرفاني و فلسفي اصل
از ايران فرهنگ بارز ويژگيهاي از يكي ميشود ، متمايز موجودات
به است ، بوده فرزانه افراد وجود و حضور تاكنون ، زمانها قديمترين
بنيان را حكمت كه آنان و شده آغاز ايران از حكمت اسلام از پيش قولي ،
است ، بحثي شرطحكمت گفتن ، و نوشتن.بودهاند خاموش وحكماي گذاشتند
حكمت نعمت از كه افرادي بسا چه.نيست حكمت شرط بالضروره اما
خود به اساطيري صورت يا و نيستند شناخته و بودهاند ، برخوردار
خوانده ، را حكمت علم كه كسي نيست لازم حتياست حقيقتي اينگرفتهاند
وجود در حكمت باشد ، حكيم و نوشته را حكمت مسائل يا و باشد حكيم
حق مرتبه به قرآن ، تعبير به انسان كه وقتيميكند پيدا تحقق انسان
نائل اليقين حق و عين مرتبه به علم مرتبه از يعني.ميرسد اليقين
است داشته وجود آن در حكمت كه فرهنگهايي از يكي خوشبختانه.ميشود
متاسفانه.است بوده ما اسلامي و ايراني فرهنگ همان بوده ، حكمت ومهد
ما كه گنجي مانند نميشود ، عظيم ميراث اين به شايستهاي توجه امروزه
واقعا ولي داريم ، ما نميدانيم ، را آن قدر و خفتهايم آن روي و داريم
بسيار ورزيدنفلسفه و حكمت ورزيدن.نميورزيم حكمت.نميپردازيم آن به
و فلسفه كه كساني هستند زيرا.هست اميد جاي حال اين با.دارد اهميت
قرن همين در ما.دارد تحقق آنها وجود در فضيلت اين و ميورزند حكمت
علي آقاي مرحوم يا داشتهايم را سبزواري حاجي همچون بزرگاني گذشته ،
طباطبايي ، علامه مرحوم قزويني ، رفيعي مرحوم ما روزگار در و مدرس
با آنان و بود يافته تحقق فلسفه بزرگان ، اين وجود در.مطهري مرحوم
وسيله به و فهميده بلكه بودند ، نخوانده فقط را آن.ميزيستند حكمت
آغاز حقايق فهم با حكمت و فلسفه.ميزيستند حكيم وجودشان ، در آن تحقق
براي.ميشود شروع هستي برابر در شگفتي و حيرت و پرسش با.ميشود
همين به.ميشود مطرح حكمت در سوالات كليترين و اساسي انسانپرسشهاي
نخستين پرسشهاي به علوم.خواندهاند راعلماعلي حكمت كه هست هم جهت
وخارج ميشود متوقف اندازهاي و حد يك در پرسش علوم ، در.نميدهد پاسخ
علمي اين بنابر.كند مطرح پرسشي نميتواند علم موضوع ، و موضع آن از
حكمت علم آن و دهد پاسخ نخستين پرسشهاي به كه باشد داشته وجود بايد
.است
كلمه معنايواقعي به پرسشها اين به بحثماست ، موضوع كه اثري صاحب
با و هستند ايشانمسئلهآگاه كه ميدهد ايننشان.است پرداخته
نظر از را آنها وژرفنگري تيزبيني با كه آثاربسياري كاوش
كردهاند ، طرح را آنها اساسي موضوعات و جوهره توانستهاند گذراندهاند
و دوباره را مسئله همچنين و است مسئله طرح به حكمت ، اصلا بودن زنده
تكرار.مسئله به انديشيدن دوباره يعني اين.كردن طرح نو شكل به
و فلسفه در كه است مسائل به انديشيدن دوباره بلكه ;ندارد ارزش مسئله
.ميشود متعالي و عالي دقايق موجبكشف و دارد اهميت حكمت
ملاصدرا.كرد ملاحظه ملاصدرا وجود در بتوان شايد را حركت اين كمال
يونان از ;داشته اختيار در كه را كتابهايي تمام كه است قهرماني
حكمي عرفاني ، فلسفي ، كلامي ، نحلههاي از باستان ، حكمتايران باستان ،
كتابهايي و آثار فهرست اگر.است داشته اشراف مكتبها تمام به... و
و عظيم حجم متوجه كنيم فراهم كرده بررسي و خوانده ملاصدرا كه را
فقط نه او.شد خواهيم بزرگ حكيم اين پژوهشهاي و مطالعات باورنكردني
و انديشيده آنها تك تك در بلكه كرده ، مطالعه و يافته را آثار اين
به.باشد نداشته وجود آن بر ملاصدرا نشان و مهر كه نيست مسئلهاي هيچ
در سيستماتيك صورت به را آنها و پرداخته مسئله هزار سه يا دو از بيش
پديد پيشينيانش از متمايز كاملا را خود فلسفي ممتاز ونظام آورده
گذشته مسائل نيز گاهي و كرده ، كشف را تازهاي مسائل گاهي.است آورده
حكيم است ، داده پاسخ و كرده طرح شده دگرگون و نو تقرير صورت به را
حكمت حكمت ، مسائل فهميدن ;ما استادان از يكي گفته به.است شخصي چنين
.است
فكر كتابماجراي از فصل يك نشوم ، دور بحث محور از اينكه براي من
كه برسم نكته اين به ميخواهم آن تحليل با و فلسفيرابرگزيدهام
همه نزد در يعني.است يكسان جا همه در رياضي مانند نيز مسائلحكمت
شده ، عنواننوميناليسممطرح تحت كه آنچه.است وهمانند مشترك عقلها
شده ، مطرح كه كجا هر در نظريه اين.است بوده مطرح غرب در و اسلام در
.است متفاوت آن نمود و بيان اما.دارد نتايجي و ومعنا لوازم يك
كه هركجا در نوميناليستها.است ضدفلسفه نوميناليستي تفكر
پوپر و اوكام تا اسلامي ، فرهنگ در استرآبادي وامين اشعري از بودهاند ،
.پرداختهاند فلسفه با ضديت به تفكر همين مبناي بر غرب ، در
و آوردهاند آن برابر در را تسميه دينانياصالت دكتر نوميناليستكه
لفظ نيز آن معادل و نيست درست نوميناليسم لفظ كه معتقدند غربيها
ميتواند كسي بنابراين.معنا اضافه به است لفظ اسم ، زيرا.نيست درستي
آن كه است معنايي لفظواجد بپذيرد كه باشد بهاصالتتسميه قائل
جاي به كه است معتقد اتينژيلسون.ميكنيم ادراك ما معنارا
يعنياصالت ببريم ، كار استوكاليسمبه بهتر نوميناليسم
وجود ;داريم كه انواعوجودي از يعني لفظي ، بهاشتراك لفظقائلين
فقط واقع در اينها ;لفظي ووجود كتبي وجود و عيني ووجود ذهني
ذهنانكار در و خارج در را اينهاكلي.ميپذيرند را لفظي وجود
مجرد ايننظرگاه ، در كلي ، .هستند قائل فقطلفظ آن براي و ميكنند
است مترادف بودن نوميناليست بنابراين.ندارد وجودي غيرلفظ و است لفظ
حدود تجوز ، به ما كه آن مگر.بودن عقلي معارف ضد.بودن ضدفلسفه با
و دهيم قرار فلسفه ظل در را ضدفلسفه كه بگيريم واسع چنان را فلسفه
عقل اصالت مخالف آنها حال هر به اما.كنيم فيلسوفقلمداد را آنها
چيزي هر.معنا يعني معقول.نميپذيرند را كلي معناي و كلي.هستند
صرف آنها اما.است كلي معناست كه حيث آن از معنا و دارد معنايي
.منكرند را كليات و ومعنا دارند قبول را جزئيات
.ذهني انكاروجود جمله از ;ميآيد بسياريلازم مسائل جريان ، اين از
اراده اصالت به قائلان تاريخ در همهنوميناليستها آن ، از پس و
رويارويي داشته ، يعني وجود فلسفه تاريخ درطول مسئله اين.هستند
ميان موردنزاع مهم بسيار مسائل از يكي.عقل اصالت با اصالتاراده
تقدم هميشه الهي ، اسماء ميان در اشاعره.است فلاسفه و عرفا و متكلمان
.ميدانند الهي اسماء راس و امالاسماء را آن يعني.ميدهند اراده به را
خداوند يعني.دارد علم جمله از و اسماء همه بر تقدم اراده يعني
پديد ديگري چيز و دهد تغيير را معلوم دهد ، تغيير را علم ميخواهد
به قائل معمولا ضدعقل ، متكلمان و اشاعره ;ميتواند خداوند.آورد
.دارد بسياري لوازم نيز عقيده اين.ارادهاند اصالت
مقدم علمرا هستند ، علم يا عقل بهاصالت قائل كه كساني مقابل ، در
دو اين تفاوتعلمميشود تابع اراده ميدانند ، بنابراين اراده بر
است ، ايمانصرف اصالت ;ويژگينوميناليسم سومين.است بسيارزياد
به يعني.هستند فيدئيست غربيها تعبير به اراده ، اصالت بر علاوه آنها
ايماني منتها.است اراده ايمان ، متعلق چون.دارند باور ايمان اصالت
.ندارد حكمي هيچ آن در عقل و گرفته قرار وعقل علم برابر در كه
و آراء در را مسئله اين بارز نمونه.است عليت انكار ديگر ، مسئله
برابر در را ، بايد ارادهميبينيم غرب معروف فيلسوف هيوم ، آثار
نوميناليستها ، ميدهد برابرهستقرار در را اراده.ميدهد قرار هست
.است عقل كار نيز كردن است ، وحكم عقل منكر ضرورت ميكنند ، ضرورت نفي
رسد چهاست عقل آثار از يكسره حكمنميكند حكم هيچگاه هوحس ، بما حس
از برخي.است عقل كار اين.بكند ضروري حكم و بيايد كسي اينكه به
حكم نبايد ما اساسا كه بودهاند باور اين بر قديم يونان شكاكان
پناه برج يك بالاي به كردن ، حكم از فرار براي آنان از يكي حتي.كنيم
او نگردد ، حكم افاده به مجبور نيز واو نشود سوالي او از تا بود برده
كه كند حكمي نميخواست كه داشت صداقت آنجا تا خود واعتقاد خود نظر در
.باشد بوده ضروري قضاياي و انكارضرورت بر اعتقاداومبني مخالف