پنجم ، شماره 1341 آگوست 1997 ، سال شهريور 1376 ، 28 پنجشنبه 6
|
|
اسلامي فرهنگ در تعقل و ظاهرگرايي
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
مصطفي ديناني ، دكتر ابراهيمي غلامحسين دكتر استاد حضور با ميزگردي
(بخشپاياني) اعواني غلامرضا دكتر و داماد محقق
را عقل كسي وقتي ميكنند انكار را ذاتي قبح و حسن نوميناليستها ،
.ندارد وجود عقلي و ذاتي مستقلات او براي شد ، منكر
به گرفته صورت اسلام عالم در منطق حتي و فلسفه با كه مخالفتهايي
ملاصدرا متعاليه حكمت در آن ، واوج فلسفه اين تكامل و است بوده آن نفع
.است
در نيز وهماكنون بودند پرشمار اسلام جهان در فلسفي فكر مخالفان
.بسيارند اسلامي علماي و دانشمندان بين
است آمده هم كتاب در.هستند وجود لفظي اشتراك به قائلان نوميناليستها
عقل با كه دارد عقلي انسان ازافراد فردي هر ابنتيميه ، عقيده به كه
فهمي.باشد واحد كه نداريم عقليدارد كلي تباين.متبايناست ديگر فرد
قول يكن لم تنازعوافيالمعقول اذا الناس.ندارد وجود باشد واحد كه
هيچ قول عقل ، اصحاب ميان در يعني علياخري حجه لها مذهب لها طائفه
.حجتندارد طايفهاي
كلي اصلا و كليعقل ما.است عقل لفظي اشتراك به اعتقاد محصول اين
نقل با فقط پس.است درست فهميد عقلش با هرچه هركسي بنابرايننداريم
يبق لم.است فصل قول نقل ، .ببريم حقايق به پي كهما بود خواهد ممكن
تقريبا اين.نفسه عقل علي فيعتمد عقل ، له انسان كل ان يقال ، الاان
ديگري كس هيچ قول بر كسي هيچ كهقول ميگفتند هم آنها.است سفسطه نوعي
همنوعي سوفسطاييها.است درست همان خواست هرچه هركسي و ندارد ، حجيت
.هستند نوميناليست
عقل كسي وقتي.ميكنند انكار نيز را ذاتي قبح و حسن نوميناليستها ،
همچنين آنها.ندارد وجود وعقلي ذاتي مستقلات او براي شد ، منكر را
رويت به قائل حتي كه اشاعره ، مثل يا و مثلهيوم هستند ، حسي اصالت
كه خواست خداوند از (ع)موسي حضرت كه آيهاي به آنها.بودند خداوند
آنها.ندارند توجه اصلا تراني لن:فرمود خداوند و ببيند را خدا
اصالت نوعي اين.ديد ميتوان را خداوند حس و چشم به حتي كه معتقدند
.دارد منافات عقلي مباني با و شده ظاهر ديني قالبي در كه است حس
تبدل و هستند اعراض به قائل اشاعره.هستند جوهر منكر نوميناليستها
انكار را جوهر جوهريت و نميپذيرند را مستقل جوهر يعني.اعراض
تعبير به شد منكر را كلي كه كسي و است كلي امر يك جوهر.ميكنند
و فنومنها مجموعه را چيز همه يعني.شد خواهد فرنگيهافنومناليست
.هستند اينگونه اشاعره.ميداند اعراض
آنها.هستند اصالتنقل به قائل گفتيم آنچه بر علاوه نوميناليستها ،
تئوريا ، برابر در پراكسيس.پراكسيسهستند اصطلاح به يا عملي ، اصالت
عمل اصالت به قائلان در گفتيم كه اصولي.برابرنظر در عمل يعني
ظرفهاي اينهامثل مجموع.مشتركند زمينه اين در هم آنها و ديدهميشود
مشاهده بيش و كم هم بقيهرا كنيد ، مشاهده كه را يكياست مشترك
گاهي و پراگماتيسم يا عمل اصالت مذهب اينمسئله ، كنار در.كرد خواهيد
همين و همينراستا در نيز غيره و تشبيه و تجسم مذهب حس ، مذهباصالت
.ميباشند پيگيري قابل مشخصات
استدلالهاي و ونتايج لوازم كتابشان ، جاي جاي در ديناني ، دكتر آقاي
فرهنگ متفكران از بسياري عقايد و آثار در را فوق نظريههاي به مربوط
انتخاب كتاب براي ايشان كه نيز عنوانماجرا.دادهاند نشان اسلامي
نورث آلفرد كتاب ياد به را انسان و شده انتخاب بجا بسيار كردهاند
اين در بخواهيم ما اگر و ،Adventures of Ideas:مياندازد وايتهد
ماجرايانديشه جز چيزي تاريخ كه بگوييم ميتوانيم باشيم ، لحظههگلي
بيفتد ، اتفاق آنكه از داده ، پيش رخ كه وقايعي حتي اينكه براي.نيست
رخ كه وقايعي تمام و صلحها جنگها ، تمام.بودهاست ذهن در انديشهاي
بسيار ماجرا ، انتخابي لفظ انتخاب.است بوده انديشه وقوع ، از داده ، پيش
راه يك اساسا فلسفه ، راه ايشان گفته به است ، بوده مناسب و بجا
خود مقصد سوي به كه طريقي در فيلسوف و.نيست خطر بدون و هموار
صادق كدامانديشمند.ميگردد روبهرو مشكلات و موانع با ميپيمايدپيوسته
زندگي مشكلات طعم و نشناسد را حوادثتلخ كه يافت ميتوان را دردمندي و
بوده آن لوازم از فلسفه ، با مخالفت و داشتن باشد؟ماجرا نچشيده را
افول اسلام درعالم حتي و غرب در فلسفه.است بوده فلسفه قوت وموجب
كه مادامي و.عوامل از برخي بهحذف ميشود مربوط افول اين.است كرده
عنوان به كلام مثلا.است داشته بيشتري رونق بوده ، فلسفه عوامل آن
فيلسوفان براي سوالاتمهمي و بوده فلسفه قوت موجب همواره مستقل ، يكعلم
ابن.داشتهاند توجه نيز ديگر بهعلوم پيشين فلاسفه.است ميكرده مطرح
مسائل از بسياري طبعا ميپرداخته ، طبيعت بهعلم كه هنگامي سينا
نظير متاسفانهمسائلي اما.است بوده او دانش همين از ناشي فلسفهاو
تغيير علم چون كه است شده گمان.نيست توجه مورد امروز طبيعت فلسفه
مسائل اين ما فلاسفه كه زماني از.كرد توجه بهآنها نبايد لذا كرده
ضعف دچار بيتوجهيكردند ، هم منطقي مسائل به نسبت يا و گذاشتند راكنار
.شدند
است شريعت مسئلهبرخورد شده ، مطرح كتاب اين در كه ديگري مهم مسئله
.شكرند و شير همانند دو اين كه است اين ايشان واپسين سخن.حكمت با
و ميگيرند يكديگرقرار مقابل در اينها سطحي و خاص تلقي طرز يك با
كردهاند ، كه اشكالاتي و تحليلكردهاند كه را فلسفه مخالفان تمام
.همينطور هم شرع مورد در.است بوده عقل از تعبيرخاص يك از ناشي
ميفهمند؟ چهچيز و چگونه را نقل هستند ، نقل اصحاب كه آنها ببينيم
.آن برابر در نه و است كمالفهم عقل ، .است فهم عقل آغاز كه گفتم
يا دارد سازگاري آيا آنها فهم.فهميدهاند چهچيز شريعت از نقل ، اصحاب
درسخنشان.كردهاند گويي تناقض شدهاند منكر را عقل كه نه؟آنها
احكام و شريعت و ازنقل آنها فهم اينكه دوم.نميشود ديده سازگاري
جايي همان از ميتوانيد آساني به شما.است مقيد و محدود بسيار ديني ،
.بياوريد آن نقض در ديگري كلام ميكنند ، مقدساستناد كلام به كه
فقها و عرفا كهمخالفت است اين كنم مطرح ميدانم لازم كه ديگري نكته
حمله عاليتري ديد يك از عرفا.نبودهاست وجه يك به متكلمان و
يعني.پاييني خيلي افق يك از متكلمان و فقها بعضياز.كردهاند
استدلال به را فلسفه آنها كه بوده منظر اين از فلسفه با عرفا مخالفت
.نميشود محدود استدلال به انساني معرفت كه حالي در ميكردهاند ، محدود
كه حالي در.شهود و كشف مثل.داريم استدلال فوق ديگري افقهاي ما
.بودند مخالف شهود و كشف با هم و استدلال با هم اشعري متكلمان
نيست ، فلسفه با فقط فقها ، از برخي و اشعري متكلمان مخالفت بنابراين
با تا است شديدتر عرفان با آنها مخالفت اتفاقا و.هست هم عرفان با
مرحله يك كشف كه جست موضوع اين در بايد را امر اين علت.فلسفه
هم و ميكنند ، انكار را ذوق و كشف استدلالي فلاسفه هم و.است عاليتري
.نيستند عقل اصالت به قائل كه حسي فلاسفه
از قبل من الرحمنالرحيم ، بسمالله.:ديناني ابراهيمي غلامحسين دكتر
و علم به كه محبتي و صميميت كهبا كساني و بزرگان همه از هرچيز
.عزيزان همه سپاس از است قاصر زبانم و ميكنم تشكر دارند ، فلسفه
و علم بهاحترام حتما و بودند مجلس اين تشكيل باني كه كساني از
از ويژه به اما.ميكنم واقعاسپاسگزاري كردند اقدامي چنين فلسفه
تازه كتب چاپ امكان كه دوست فرهنگ و تيزبين بسيار و دانشور ناشر
تاكنون و فراهمميآورند خطير سرمايهگذاري و زحمت با را نوين وتاليفات
همه و خودم طرف از بودهاند ، اينكشور فرهنگ به بسياري خدمات منشاء
.ميكنم تشكر اهلفرهنگ پژوهشگران
كه كردهام عرض هم آغازكتاب در من و پيداست كتاب نام از كه همانطور
فلسفه ذات اصلا و است انديشه ماجراي.فلسفهماجراست اساسا
اينماجراي اما.باشد داشته حيات نميتواند ماجرا وبدون ماجراست
.كرده تجلي خاصي بهصورت تاريخ مقاطع از مقطعي هر در فلسفي فكر
و آتن در خاص مسائلي و ماجراها افلاطون و سقراط فلسفي انديشههاي يعني
.شد فلسفه راه شهيد سقراط ، كه آنجا تا ;داشت باستان روزگار
وارد ما كه بسيارپرماجراست نيز مسيحيت جهان در فلسفي فكر ماجراي
.نميشويم بحث اين
اسلامي ، فرهنگ مشعشع تاريخ قرن چهارده اسلام ، جهان بالاخره اما
اجتماعي و سياسي مسائل و جنگها با من وماجراهاست از مواج اقيانوسي
تفكر و انديشه سير ندارم ، كاري دارد ديگري باب خود كه اسلام جهان
من كه داشته بسيار ماجراهاي اسلامي ، فرهنگ قرن چهارده اين در فلسفي
به يعني ;كردهام باب فتح اجمالا ولي.نبودهام آنها همه طرح به قادر
.كردهام اشاره ماجراها
فرهنگ يك عنوان وبه نميشناسد ديوار و در كه آنجا از فلسفي فكر
.آيد ديگر راه از اين ، است شبرو كه گفتم شدهاست ، اسلام جهان وارد
خود كه بگوييم نخواهيم اگر حتي.بست رويانديشه به را در نميتوان
جهان به فكر اين صورت هر در ولي بود ، فلسفي فكر اسلام ، آورنده جهان
فكر مخالفان.بود روبرو عجيبي ماجراهاي با موضوع اين.شد وارد اسلام
كنار در اينجا ما كه اكنون هم و.بودند پرشمار اسلام جهان در فلسفي
دانشمندان بين در فلسفي انديشه مخالفان ميگوييم ، سخن و نشستهايم هم
نه آنان.بسيارند احترامند ، قابل و بزرگوار بسيار كه اسلامي علماي و
هميشه در.ميبينند خطر را آن بلكه نميپسندند ، را فلسفي فكر فقط
اين البته.داشتهاند حرف هم با اينها و داشته وجود ماجرا اين تاريخ
كشتارها ، ;شده منتهي خشونت به گاهي و بوده دوستانه گاهي حرفها
انباشته تاريخ دل در زيادي مسائلاست بوده بسيار فجايع و اعدامها
جهان در كمي شخص و بوده بزرگ محدث يك كه مجلسي مرحوم مثلا ;است شده
بزرگ فيلسوف يك ديني ، تعصب روي ايشان ولي است ، نبوده تشيع و اسلام
شهر از سرد زمستان و چله شب در اردستاني ، صادق ملا نام به را خود عصر
اتفاقا.كند بيرون را او كه داشته شرعي وظيفه.ميكند بيرون اصفهان
ميفرستد عاملي ميبيندو خواب بعد مجلسي اما.ميميرد سرما در او فرزند
و شنيده بسيار نمونهها اين از.برميگرداند احترام با را صادق ملا و
در هم آنها ذكر به و ندارم كار نمونهها اين به من.است شده ديده
مطرح -سني و شيعه از اعم -را تفكر صرفا بلكه.نپرداختهام كتاب
در را او بخواهم اگر من.است فلسفه ضد قهرمان يك تيميه ابن.كردهام
انديشه تاريخ مرد تيزهوشترين بپرسند اگر ميگويم كنم معرفي عبارت يك
مرد متحجرترين و جامدترين از اگر و.ابنتيميه ميگويم كيست؟ ، اسلامي
.تيميه ابن:منميگويم بازهم كنند ، سوال من از هم اسلام تاريخ
يك هم اين كرد؟ جمع ميتوان تيزهوشي ونهايت تحجر نهايت بين چگونه
باشد آشنا تيميه ابن باكتابهاي كسي اگر.است مطالعه قابل پديده
نگاشته منطق رد در فقط صفحه در 700 كتابي اوميگويم چه من ميداند
وارد قديم منطق به جديد منطق طرفداران امروزه كه ايراداتي تمام.است
كم مرد اين.ندارند گفته تيميه ابن آنچه بر اضافه كلمه يك ميكنند ،
كهبه رياضيات بزرگ استادان اين راسل ، و امثالفرگه.نيست هوشي
گفته تيميه ابن را حرفها قبلاهمان كردهاند ، وارد اشكال قديم منطق
دقت اوبه آراء بايد.گرفت كم دست را انساني نميتوانچنين.است
نقل ضمن و گفته سخن تيميه ابن احترامبا نهايت با من و.شود بررسي
ديالوگي طي داشتهام سعي هم را فلاسفه پاسخهاي او ، ايرادات و گفتههاي
بوده بزرگاني چنين نظرات و آراء درمقابل من تلاش ماحصل اين.كنم عرضه
.است
كه كرده وارد منطق به سختي بسيار اشكالات كه استرآبادي ، امين ملا يا
بتوانند نيست هم معلوم.ميكند مشكل دچار را دانان منطق گاهي هنوز
موضع از من است ، بوده من فهم درحوصله كه آنجا تا.دهند پاسخ درست
بايد و.كردهام گفتگو بزرگان اين با و پاسخگفتهام فلسفه و منطق
فيلسوفانمخالف از برخي گاهي.نميشود ختم همينجا به بگويمقضيه
همچون كساني ميبينيم شد خواهد طبع كه بعد مجلدات در.فلسفهاند
.ميگيرد قرار فلاسفه مقابل در گاهي فيلسوفاست ، يك خود كه رازي زكرياي
و كتابملل به را ايشان غالبا ما كه عبدالكريمشهرستاني ، يا و
وكتاب بوده بزرگ بسيار متكلم و فيلسوف يك وي نحلميشناسيم ،
را مسائل وتازهترين است كلامي آثار بهترين از يكي او نهايهالاقدام
شيخ روياروي كه هنگامي هم ، او الفلاسفه كتابمصارعه در.كرده مطرح
پاسخشبهات ميتوان سادگي به نكنيد تصور ميگيرد ، قرار ابنسينا الرئيس
ابن كمر كه كرده وقصد رفته سينا ابن ميدان و مصاف به او.داد را وي
.بمالد خاك به را سينا
مقابل در فلسفه ماجراي اول ، جلد با همراه اثر ، اين دوم مجلد در
تفكيك بهمكتب نيز دوم جلد پايان و آمده متشرعان و متكلمان شبهات
سوم جلداست يافته اختصاص كردهاند برخيمطرح كه خراسان يامكتب
و است مهم بسيار موضوعي ايناست فلاسفه با عرفا برخورد نيز اينكتاب
به اعتقاد عدم و فلاسفه ضعفهاي باب در عرفا نظر كه كرد بررسي ميبايد
قرار دقت و توجه مورد ماندهاند باقي ظلمت در فلاسفه اينكه و استدلال
يا معاصر مذهبان تحصلي به هم چهارمي مجلد شايداست گرفته
مهم خود جاي به كه شود آورده فلسفه با آن برخورد و علمي پوزيتيويسم
اين در فتحبابي كردهام سعي من كه كتاب اين از بود اجمالي اين.است
.باشم داشته موضوعات
ابن نظر درباره محققداماد دكتر آقاي گفتههاي به توجه با اينجا در
ابن نظر اينكه اول.كنم عرض را نكاتي عقل ، مايلم درباره تيميه
تفاوت داشتهاند كهديگران تقسيماتي با عقل دوگانگي درباره تيميه
آنجا از اما.ميكند ذكر اسفار در را عقل نوع شش ملاصدرا مثلا.دارد
را عقل نميتواند كه ميدانسته است ، بوده باهوشي مرد تيميه ابن كه
.راببرد بن شاخ برسر يكي كه است اين مثل كار اين ;بگذارد كنار
اين به كاملا تيميه ابن ولي نبودهاند ، مسئله اين اهميت متوجه خيليها
دروازه تا را ما كه هست عقلي يك كه ميگويد او.است داشته توجه مهم
و ميبرد نبوت دروازه تا و ميگيرد را ما دست عقل.ميكند هدايت نبوت
خداحافظي هميشه براي آنگاه ميدهد ، انبياء و اولياء دست به سپس
ديگر شد وارد نبوت در از عقل وقتي كه است اين تيميه ابن حرف.ميكند
نظر اين مقابل در من حرف.شود تعطيل و بياورد فرود تسليم سر ميبايد
بيوفايي موجود عقل.نميكند ترك را ما عقل كه است اين تيميه ابن
ما همراه نيز پس آن از رساند ، نبوت دروازه تا را ما كه عقلي.نيست
و نبوت حقيقت به را ما كه عقل آن.داد خواهد ياري ما به و بود خواهد
آن كه خواهدكرد كوشش و بود خواهد نيز آن از پس ساخت ، واقف وحي
من به و كند معنا من وحيانيرابراي كلام و كردم پيدا من كه ايماني
نه هم ازآن پس.ندارد كاري تو به ديگر ميگويدنه ، تيميه ابن.بفهماند
.آمد خواهد تو طرف به او نه و آنبرو سراغ تو
وحي كه وقتي ولي.است نيازمند عقل به بشر بلي ، ميگويد ملاامين اما
الهي شرايع كاملترين كه (ص)ختميمرتبت حضرت نبوت هنگام در بخصوص آمد ،
ديگرنيازي خدا اولياء وجود با بخصوص قيامت تا و الاطلاقاست علي كامل و
آنكه از پيش تا.نداريم عقل به نيازي ديگر اينجا در ;نيست وحي به
عقل به ما بگويد سخن ما با (ص)مرتبت ختمي حضرت طريق از خداوند
را آن (ص)مرتبت ختمي حضرت و شد نازل خداوند كلام اما.بوديم نيازمند
در عقل؟ به نيازي چه ديگر.شد ارائه بود لازم آنچه و فرمود بيان
بايد را فضول اين.كرد خواهد فضولي شود داده عقل به اجازه اگر اينجا
تيميه ابن به كه است پاسخي همان نظير نيز امين ملا پاسخنهاد كنار
نخواهد ترك را ما نبوت ، و ولايت دروازه به ورود از پس عقل ، .شد داده
ما براي را آن و بفهماند ما به را قدسي و الهي كلام كه ميكوشد و كرد
.كند معنا
:ميگويد كه سخنحافظ مصداق به اينجا در:داماد محقق مصطفي دكتر
نبود درويشي آيين گفتگو
داشتيم ماجراها تو با ورنه
اردستاني فرموديد اينكه اولا.كنم عرض بايد را نكته دو من كه ميگويد
عرض شما فرمايش تكميل درشد رانده بيرون اصفهان از مجلسي توسط
او بلكه نميشود ، وارد تفكر مخالف ازموضع وجه هيچ به فقيه كه ميكنم
اگر فقيه كه است اين قضيه شاهد.ميدهد راانجام شرعيش وظيفه
هم مخالففقيه كه حالي در ميشد ، فلسفه مخالف فقط بود ، مخالفتفكر
عليه كه اطلاعيهاي.فقيهاست يك نوري فضلالله شيخ ببينيد ، شما.ميشود
و خلاصهالكلام و:است اين جملهاش ميكند ، آخرين صادر خراساني آخوند
مرتدفطري اربعه احكام باشد ، مشروطه به قائل كس هر مذلكتهالمرام ،
درباره خراساني مرحومآخوند از او مقابل همين ، عين.است جاري بروي
شما نظر.است مشروطه مخالف فردي كهايشان ميكنند ، سوال زنجاني ملانظري
.جارياست وي در فطري مرتد اربعه احكام:ميگويد اوچيست؟ درباره
شرع كه آنچه وحفظ وظيفهشرعي روي فقيه.نيست فكر با مخالفت مسئله
وارد را مسائل اين من نظر به. صادرميكند را دستورات اين كرده حكم
گفتم قبلا من.دارد بسيار بحث جاي تفكر ، با عنوانمخالفت به كردن
.تفقه با نهفلاسفه و كردهاند مخالفت تفكر با فقها نه ميگويم وبازهم
تحجر با هم فلاسفه مخالفت و شرعيبوده وظيفه موجب به فقيهان مخالفت
دو هر و ميرسند نقطه يك به فقها و حكما يكجا در است جالب.است بوده
چه عليه فقها اخباريگري ، با مخالفت در.ميجنگند جمود و تحجر عليه
مبارزه الفاظ ظواهر بر جمود عليه انصاري شيخ اينكه نه مگر ميجنگند؟
ميگويد؟ سخن تعقل از دفاع ازموضع كه است اين نه مگر ميكند؟
به كه اين.مصالحهنميكنم شما با اينجا در من هم ، تيميه ابن درباره
بود ، صاحبنظري فرد.نيستم معتقد من بوده ، باهوش بسيار ايشان شما نظر
كنيد قضاوت شما مثلا !!است روشن بسياري موارد در هم او ناداني ولي
پايين اينپلهها از من كه همانطور ميگويد كه است ناداني فرد اوچه كه
ابن) ميآيد پايين پلهمنبر از همينگونه به عرش از هم خدا ميآيم ،
البته.نميكند فكر اينگونه ناداني هيچفرد (است كرده نقل وي از بطوطه
بندهاعتقادي حال هر به اما است ، بوده فكري هرگونه اوفاقد نميگويم من
.ندارم وي فوقالعاده تيزهوشي به
نه.است ظواهر حجيت برسر بحث من نظر به هم ، استرآبادي امين درباره
.كرد تعطيل را عقل فرستاد ، را پيامبر وقتي خداوند اينكه برسر بحث
اختلاف اين ولي عقيدهاند برآن ايشان.بحثدارد خيلي جاي مسئله اين
وفكر فلسفه ماجراهاي همان دنبال اينهم كه دارم ايشان بندهبا را فكري
.است اسلام در
عالم در منطق حتي و فلسفه با كه مخالفتهايي حال هر به:ديناني دكتر
اوج كه فلسفه اين تكامل وشايد.است بوده آن نفع به گرفته صورت اسلام
تفاوتها و اشكالات همين نتيجه است متعاليهملاصدرا حكمت در آن
بسيار تفاوت مسيحيت جهان با اسلام جهان كه دانست بايد اما.بودهاست
با بلكه و نيست مخالف وجه هيچ به استدلال و عقل با اسلام ;داشته
.هست هم استدلال و عقل مشوق مجيد ، قرآن از كثيري آيات به استناد
كه كرد اظهار بايد بازهم ولياست اسلام خود به مربوط البته اينها
عمل وسطايي قرون مسيحيت از كمتر كه بودهاند هم خشكي مسلمانان
مثل شهيدي ما حال هر در ولي نداشتهاند غلبه البته آنها.نكردهاند
شيخ ميگويند او به ما رفقاي هنوز كه داريم سهروردي شهابالدين شيخ
.فكر جز نداشت گناهي هيچ شيخ.برآيد آن از گناهي آنكه براي ;مقتول
كه را مسائل اين ما.اودادند قتل به فتوا حلب ، حنبلي فقهاي
.كنيم پنهان نميتوانيم
امر براين قرآن آيات و ميكند تشويق را تفكر.دارد باز افق اسلام بله ،
شهيد شيخ.كنم تبرئه نميتوانم كه را حلب شهر فقيه من ولي.است گواه
را اينها.سوزاندند را القضاه عين.كردند سردار بر را حلاج.كشتند را
ولي.اينروايتهاست از مملو تاريخ زيرا بگيريم ، ناديده مانميتوانيم
در و داشته تفاوت خوشبختانه سايرمذاهب افق با اسلام فرهنگي افق البته
شكوفا فرهنگ همين پرتو در چگونه تفكر كه همآوردهايم كتاب اين
.انديشيد بهكمال همواره ميتوان كه است اسلامي فرهنگ پرتو درشدهاست
.انديشه در بكند غور صورتنامحدود به كه را انسان ميكند ترغيب اسلام
ناپذير پايان نيز انديشه ماجراهاي جهت بههمين و ندارد پايان انديشه ،
...خواهدبود