پنجم ، شماره 1343 آگوست 1997 ، سال شهريور 1376 ، 31 يكشنبه 9
|
|
عرفان در معرفتي و تصوف از تجربهاي
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
سميعي كيوان استاد ياد سالگرد با همزمان
در ومتتبعان پژوهشگران از يكي كيوانسميعي ، استاد شادروان:اشاره
در ويداشت اشتهار وتواضع فضل به كه بود ما عرفانسرزمين و ادب
استاد.برنداشت معنويت و حقيقت جستجوي و پژوهش از دست عمر طول تمام
از عرصه اين در و داشت تصوف و عرفان زمينه در بسيار تبحري سميعي ،
وادي در او شخصي تجربه حال ، اين با.ميشد محسوب اول طراز صاحبنظران
خاص گرايشهاي و فرقهها به تعلق و وابستگي از فراتر سلوك و سير
به زير مقاله ارزشمند ، محقق اين ياد گراميداشت ضمن.بود صوفيانه
.ميشود تقديم گرامي خوانندگان حضور
معارف سرويس
در مثمرثمر تجسسي و مستمر تحصيلي كرمانشاهيبا سميعي كيوان استاد
محضر در را اسلامي علوم از كامل يكدوره سني و شيعه علميه حوزههاي
آيهالله حجت ، سيدمحمد آيهالله ميبدي سيدمحمد حاج آيهالله ;عظام آيات
اديب مشهوربه راموز محمدتقي شيخ استاد شاهآبادي ، محمدعلي ميرزا
شيخ حاج شريعتسنگلجي ، عسكري ، بزرگ آقا ثاني ، مرحوم نيشابوري
علامه آيهالله و علامي شيخحسن حاج آيهالله كيوانقزويني ، عباسعلي
يافتن درپي بود ، كرده تحصيل وكمال ، تمام به..و كابلي سردار
عصر بزرگ متصوفين اكثر و پرداخت سلوك به واديعرفان در كامل انسان
علوم دستمايه با نظري و عملي عرفان در سلوك و سير كرد ، درك نيز را
و تصوف از عملي و تاريخي و علمي واقعيات دريافت و اسلامي متعالي
بخشيده روشن و خاص ديدگاهي سميعي ، كيوان استاد به متصوفه بزرگان
واجب بلكه و ضروري و لازم ما ، امروز علمي و پويا جامعه بر كه بود ،
كه كنوني اسلامي جوامع در بهويژه عرفان و تصوف بازار آشفته در كه است
قرار نصبالعين تجربيات اين مينامند ، شفا را دردي هر و دوا را سمي هر
و بسط به جامعه آگاهي براي..و مطبوعات و عمومي رسانههاي و گيرد
حالي شرح در او گمارند ، همت نظريات و تجربهها اينگونه ارائه و نشر
خود براي كرمانشاهي استادان از يكي درخواست به سالگي هفتاد سن به كه
جواني ، در:مينويسند خود كندوكاو از مرحله اين درباره نوشتهاند ،
سير ارباب و كامل انسان يافتن پي در و گراييدم عرفان و تصوف به چندي
و رهبران تمام تقريبا كه كنم ادعا ميتوانم.شتافتم سو هر به سلوك و
ديدم-سني و شيعه از اعم -وجودداشتند ايران در كه را سلاسلي اقطاب
بود ، مغتنم برايم صحبتبرخي و ديدار.شدم آنانآشنا با نزديك از و
براي تصوفرا من زيرا بدهم ، دستارادت يك هيچ به امانتوانستم
در.ديگر امور براي واقطاب مشايخ آقايان و نفسميخواستم تهذيب
بيشتر كه است بوده مشترك احساس و ذوق ديدم كردم ، دقت كه مريدان كار
و خير مشاهده نه است ، گردآورده سلسله و فرقه بهنام يكجا در را آنها
به مردم اكثر گرايش عمده علت است همين و !قطب و شيخ كرامت يا بركت
بشر بودن اجتماعي غريزه زاييده كه گوناگون جماعتهاي و مختلف فرقههاي
تا نيز تصوف تاريخي و لغوي ريشه و آن پيشينه و تصوف درباره (1).است
ابراز فراوان متفاوت و متضاد و مختلف آراء و نظريات كه حاضر ، زمان
آغازظهور در طايفه اين:سميعيمينويسند كيوان استاد است ، شده
قلب خطرات و وساوسنفس از كه بودهاند بهفكر همواره چون تصوف
وهواجس قلوب خواطر تابر ميكوشيدهاز هميشه لهذا رهايييابند
دارا كه اخلاصي و وورع زهد علت به چون و كنند كاملپيدا وقوف نفوس
حقايقي اينرو از نداشتهاند ، دنيا به خاطري اشتغال هيچگونه بودهاند
از هم فرقه اين اكابر حتي بعدها كه ميشده كشف آنان بر امور اين در
حقايق همين دوم قرن در صوفيه علوم بيشتر و بودهاند عاجز آنها ادراك
سيدالطايفه كه است حقايق همين درباره و بوده قلوب خواطر به مربوط
في نتكلم نحن و كذاسنه منذ بساطه قدطوي هذا علمنا:است فرموده جنيد
در ما و شده نورديده درهم ما علم بساط كه است سالها ;يعني حواشيه
كتاب در سهروردي عارف ابوحفص شهابالدين ، و ميگوئيم سخن آن حاشيههاي
كه كنيم چه ما پس:ميگويد جنيد سخن اين نقل از پس (المعارف عوارف)
و زاهد علماي كه شدهايم واقع عهدي در و است دور گروه آن از زمانمان
(2).كمند حقايق به عارفين
و (حليهالاولياء) مانند كتبي در عرفاء قدماي از كه سخناني
شده ، نقل غيرها و (جامي نفحات) و (شعراني طبقات) و (تذكرهالاولياء)
است رقايقي و لطايف از حاكي و ميباشد روح مختلفه حالات به راجع بيشتر
آن انصاف و كردهاند درك نفس ، تطورات مشاهده ضمن سخنان آن صاحبان كه
حقايق به گوينده بصيرت بر آشكار دلالت جملهها آن از هريك كه است
.ميكند قلبي واردات و روحي معارف و معنوي
اين و بود پيدايشدارا ابتداي در تصوفاسلامي كه امتيازي مهمترين
است آن ميكنيم ، بهندرتمشاهده و كم خيلي بعد درادوار را امتياز
و زهد و عبادت به اهتمام دومفقط قرن در طريقه اين كهپيروان
و بوده تطورقلوب اسرار و فرايض آناندانستن علم و داشتهاند اخلاص
از دوري و ورع و زهد در[سختگذراني] تقشف و اعمالديني در اكثار
ديگران از بارزآنان فرق دنيوي ، اززخارف واجتناب تفاخر و تظاهر
اقتصاربر و پوشيدن پشم دائملباس جز ظاهر ، حيث از ميشدهو محسوب
عباره به و سايريننداشتند از ملبوس ، امتيازي و ماكول در حداقل
واقع آنان نظر مطمح ديگري چيز نفس تهذيب و عبادت و خدا جز اخري
علت به تنها كه بوده سادهاي عنوان عصر آن در كلمهصوفي و نميگرديده
و قطع بهطور و ميشده اطلاق زاهد اشخاص اينگونه بر پشمپوشيدن لباس
اوايل اززهاد كوفي ابوهاشم به براياولينبار كه زمان آن در يقين
ملحوظنداشتند را دقيقي هيچگونهمعناي گفتند ، هجري ، صوفي دوم قرن
بر دفعه اولين اينكلمه نوشتهاند ، همه كه اين كهبا است آن عجيب و
كلمات و يوناني علوم هنوز كه ميزيسته درزماني وي شد اطلاق ابوهاشم
بعضي معذالك بوده ، نيافته شهرت و رواج مسلمين ميانه در يونان فلسفي
و دانستهاند ماخوذ Sufiism سوفيسم يوناني كلمه از را صوفي لفظ
هم كتاببهارستان در جامي ، عقيده بلكه است ، مردود عقيده اين نهتنها
كهياء نيست شكي:زيرا ميباشد ، مردود دانسته صفا از ماخوذ را آن كه
نسبت ياء با صفا لفظ هيچگاه حال اين با و است نسبت ياء صوفي ، كلمه
.درنميآيد صوفي صورت به
صوف از مشتق تصوف بعضيگويند:مينويسد (عرفانالحق) در صفيعليشاه
و خوانند صوفي را صفه اهل كه برآنند ديگر بعضي معروف ، سخن اين و است
يعني است ، صف از اشتقاقش تصوف گفتهاند ديگر بعضي ماند ، باقي اسم اين
در يا صفا و صدق در يا خدا با خود قلوب در اولند صف اهل از ايشان
صفا از مشتق را صوفي ديگر بعضي و دنيا ، از زهد در يا تقوي و ايمان
از ماخوذ صوفي كه برآنم فقير و خوانند صوفي را تصفيه اهل و دانند
سلسله و مختفي دم صافي ثابتقدم صوفي در آدم وجود اسرار و است صفي
(3).شود متصل صفي آدم به توقف و بلاتعطيل تصوف
دانسته صوفمشتق از را تصوف كه قولاول جز هم اقوال اين تمام
درست مذكوره ازاقوال هيچيك اشتقاق علم چونباقواعد ;است مردود
.درنميآيد
بين ارتباطي سعيكردهاند بعضي:ميگويد Edward Browneبراون ادوارد
به اسلام اوايل در كه الصفه اهل يا صفا عربي لغت و سوفوس يوناني لغت
:ميگويد همو نيز و (5)شوند قائل ميشد گفته (4) فقراء
و ندارد ارتباطي يونانيسوفوس كلمه با وجه هيچ به صوفيه طايفه اسم
در را صوفيه اينرو از و است (صوف) عربي كلمه از ماخوذ صرفا صوفي
.خواندهاند پشمينهپوش عموما فارسي اصطلاح
و است ازصوف تصوف اشتقاق كه است عقيده اين بر هم خلدون ابن
(6).داشتهاند پشم لباس بهپوشيدن اختصاص طايفه اين اغلب:مينويسد
لغوي قياس خلاف صوف از را تصوف اشتقاق قشيري ، كه كردهاند گمان بعضي
ظاهرا ميگويد او:زيرا است ، باطل گمان اين آنكه حال و است دانسته
جهت از صفه از يا صفا از آن اشتقاق و است لقب متصوفه و صوفيه اسم
نظر به بعيد صوف از آن دانستن مشتق همچنين نيست ، درست قياس و عربيت
.ندارند پشم لباس پوشيدن به اختصاصي صوفيه زيرا ميآيد ،
چون كه آناست قشيري اشكال وجه كه ميشود معلوم چنين سخن اين از
اين تنها همه ميان از كه بعيداست ميپوشيدهاند ، پشم لباس هم ديگران
دانستن مشتق اشتقاق ، جهت از والا باشد ، شده مخصوص عنوان اين به فرقه
قول بهترين و نميداند لغوي قياس خلاف (صفه و صفا مانند) صوف از را آن
تصريح آنكه از پس كه است سهروردي عارف شهابالدين قول باب اين در
:ميگويد باشد صوف از مشتق تصوف كه است آن مناسب اشتقاق حيث از ميكند
صف ، صفاء ، از را آن و شده گفته كلمه اين اشتقاق ماده درباره آنچه
اما درنميآيد ، درست لفظ و اشتقاق حيث از دانستهاند ، مشتق صفوي و صفه
اول صف و صفا ارباب حال مشاكل صوفيه حال زيرا.است درست معني حيث از
خير اهل از طوايفي ذكر قرآن در:گويد همو نيز و ميباشد صفه اصحاب و
محبين و ذاكرين صادقين ، صابرين ، مقربين ، ابرار ، :اسامي با صلاح و
اسماء اين در متفرقه معاني جميع بر مشتمل صوفي اسم و است آمده
اسم گفتهاند ، بعضي و نبوده مشهور پيغمبر زمان در اسم اين و ميباشد
(7).است شده مشهور تابعين عصر در مذكور
را خود مسلمينبزرگان ،(ص)پيغمبر از بعد:كه گفته قشيري امام و
را آنان آن ، از پس و راتابعين آنان ثاني عصر در و ميگفتند صحابه
زهاد را مردم خواص و آمد وجود به مختلفي مراتب سپس ميناميدند ، اتباع
شده پاك غفلت زنگار از دلشان كه سنت اهل خواص بعدها.خواندند عباد و
عنوان اين و يافتند شهرت تصوف نام به ميبردند ، بسر خدا ياد به و بود
به بزرگان از جمعي و شد مشهور مسلمين ميان در هجري دويست سنه از پيش
(8).گرديدند معروف اسم اين
بطور تصوف و ماهيتعرفان با آشنايي و صوفي و عارف اجمالي معرفي
ميشود ، حاصل سميعي كيوان استاد جامعشادروان پژوهش از مفيد و مختصر
تكاپوي در كه ميدهد بدست گويا و روشن نشاني را طالبخواستار و
به حقايق به وصول طريق در و بازشناسد چاه از راه حقيقت ، به دستيابي
يكي قول به كه ندهد باد بر گرانبها عمر جوفروش نمايان گندم ترفند ،
به (شود گم طريقت از كوهي شود ، كم شريعت از كاهي) ;عرفاء بزرگان از
و معارضين تصوف و عرفان بازار آشفته در سميعي كيوان استاد نظر
شناخت براي كه دستهاند چند همراه ، حركت دو اين با موافقان و مخالفان
موافقان ، از گروه اول.است ضروري آنان معرفي خوانندگان بيشتر
تحقيقي روشنگريهاي عمده كه هستند غيرمسلمان و غيرايراني پژوهشگران
فرهنگ بر خودشان مذهب و است مذهب و فرهنگ تاثير اثبات منظور به آنها
-خويشند خواستههاي مبلغ هم و فرهنگ خدمتگزار هم واقع در و است اسلامي
علمي لحاظ از كه هستند مختلف فرق و سلاسل به وابستگان و پيشروان دوم ،
-كردهاند طريق طي و كرده عمر صرف معدودي عده فقط معرفت و شناخت و
اندكي جز پيشينيان شيوه عليرغم كه ميباشند فرق اين پيروان سوم ،
فرقه ، يا فرد به تلقيني اعتقادي و اعتنا و مفرط علاقهاي و اصطلاحات
تا دارند سعي آنان مبلغان و ندارند خود انديشه نياز و اطراف از خبري
از مجالس و جلسات در ارتباط و انديشه تحديد شيوههاي از استفاده با
موازين و حقيقي عرفان با شناخت و آنان آگاهي و آزادانديشي و رهايي
و علمي شخصيتهاي چهارم ، نمايند ، جلوگيري سلف بزرگان شيوه و الهي
عرفان در كاو كندو و اسلامي علوم از متعالي مايهاي دست با كه مذهبي
آن به قائل سايرين كه خصوصياتي و مشخصات تمامي از بدور نظري و عملي
به استاد را آن بارز نمونه و خواستارند جامعه سمبل و اسوه ميشوند ،
ذكر...و لاهوري اقبال و طباطبايي علامه جمله از مثال ، عنوان
زمينه در اتفاق به قريب اكثر مخالفان ، و معارضين اما وميكردند
وجود به آن خاص ساختار سبب به و هستند تصوف با معارضه و مخالفت
آن ، امروزي معني به صوفيگري و تصوف با مخالفان از اول ميآيند ،
رعايت و آداب حريم از دفاع در كه هستند متشرعين و علماء بزرگان
به امر همواره آغاز از استوار و متقن براهين و ادله ارائه با احكام
در آنان فكري حركتهاي و دانستهاند خود وظيفه را منكر از نهي و معروف
.دارد خاص جايگاهي مسير اين
و تصوف با درآغاز و ديگرند حكايتي بنياد پي در خود كه افرادي دوم ،
و برميخيزند مخالفت و معارضه آنانبه بزرگان احيانا يا و صوفيگري
برسكوي و ميآورند وجود به جديدي سلسله خود جلبطرفداراني ، از پس
صرف عمر سلاسل از يكي در سالها كه معارضيني سوم ، .جاميگيرند تيمچهاي
از ميشوند انديشناك پيروان بين در آنها نفوذ از سران چون ميكرده
را مطيعتر افراد و مينمايند خودداري آنان گروهي درون مرتبه ارتقاء
نتيجه در كه ميپردازند آنها خصوصيات نفي به و ميدهند ترجيح آنها بر
و ميپردازند ، مخالفت به برتافته روي مزبور افراد يا فرد از نيز آنها
زيرا ميپيمايند افراط راه گاه و ميسازند خود پيشه را حقايق افشاء
.است غيرممكن آنها براي رفته دست از عمر بازيافت
جامعه عقبماندگي موجب را تصوف كه اجتماعي و علمي روشنفكران -چهارم
انديشمنداني و فضلاء -پنجم دارند حجت خود نظريه اثبات براي و ميدانند
كنوني سيماي و ساختار و دارند كامل آشنايي تصوف تطور سير با كه
مردود را آن و ندانسته منطبق است ، بوده واقع در آنچه با را متصوفين
آگاهي براي تنها و نيستند هم اذهاني يا ذهن جلب پي در و ميدانند
فضلي نه كه افرادي -ششم ميپردازند ، خويش نظريات ابراز به جامعه
بلكه ساختهاند ، هموار خويش بر كاوي و كند و تكاپو زحمت نه و دارند
و ناقص طور به هم آن شده ياد موارد آرائياز دادن قرار مايه دست با
.برميآيند بستهاي و دسته ايجاد تدريج به و پيخودنمايي در مغلوط
اين با و صوفينمايند و مشرب قلندر واقع در كه خاصي مكاتب -هفتم
اما دارند جهات جميع از صوفيانه كاملا..و رسوم و آداب و عنوان كه
و مخالفند مرادي و مريد و صوفيگري و متصوفين با زيربنايي لحاظ از
و افراد جذب و جامعه در آنان شيوه ترويج اهم از يكي خود مورد همين
.است خواستاران
گاه هيچ پژوهشخويش و بررسي شيوه در سميعي كيوان استاد شادروان
و صنف و قشر هر در علم اهل بزرگان به و فرونميگذاشت را انصاف جانب
منفي و مثبت وجوهات بيان در و مينگريست احترام ديده به سلسلهاي
حركات گونه اين با و نميپيمود تفريط و افراط راه بحث ، مورد موضوع
در افراطي شيوههاي ابراز كه داشت اعتقاد زيرا بود ، مخالف شديدا
و حق ايجاد رقيب براي مخالف احيانا يا و مقابل نظريه رد يا اثبات
در را پايدار براهين و استوار ادله تنها و مينمايد عامه توجه جلب
عنوان هيچ به و مورد هيچ در و ميداد ترجيح امري هر بر خود تحقيقات
نكوهش و نميكرد ياد بدي به را شخصيتها و فرونميگذاشت را قلم احترام
داشت مطابقت اسلامي عرفان و احكام با كه را حركتهايي تمامي و نمينمود
مرزهاي از و بود خاك اين در آن ريشه و پيوند كه را آئيني و آداب و
نداشت ، مخالفت مردم اين اعتقاد و اصالت با و نميشد ، خارج سرزمين اين
را جوان انديشه جامعيت و اولي را آن زوائد اصلاح احيانا و پرورش
.ميدانست قلم اهل فرهنگي رسالت
شهر در سال 1292خورشيدي در سميعي كيوان غلامرضا استاد شادروان
از اسلامي علوم مفصل تحصيل دوره يك انجام از پس و شد ، متولد كرمانشاه
و عرفان و فقه و كلام و اصول و تفسير و منطق و بلاغه و نحو و صرف
در ايشان بزرگوار استادان اسامي كه..و فلسفه و هيئت و رياضيات
اسلامي علوم زمينه در تاليف و مطالعه و پژوهش به آمد ، سخن آغاز
:ايشان آثار از پرداخت
شبستري گلشنراز شرح بر مقدمه ;تصوف و عرفان مبادي 1ـ
(مفاتيحالاعجاز)
شاعري و شعر پيرامون سخناني يا ادبي تحقيقات 2ـ
نوزدهم قرن افغانستاندر حوادث بر مشتمل كابلي ، سردار زندگاني 3ـ
ميلادي
گوناگون فوائد و فرائد يا پراكنده اوراق 4ـ
اصفهاني طبيب آثار و احوال 5ـ
بر مقدمه صابرهمداني ، ديوان بر مقدمه ;شعرا دواوين بر مقدمات
ديوان بر مقدمه كرمانشاهي ، ديوانبيدار بر مقدمه رنجي ، هادي ديوان
خاكنشينان بر مقدمه كرمانشاه ، شعراي تذكره بر مقدمه كاشاني ، منشي
.همداني آزاد ديوان بر مقدمه سلطاني ، حديقه بر تقريظ عشق ،
پاورقي
مقدمه با (كيوانسميعي استاد ديوان از چند برگي) دل راز آغاز 1ـ
سلطاني ، محمدعلي
ص 220 ج 1 ، مصر ، چاپ 1358 المعارف ، عوارف -ص 46 همان 2ـ
ص 22 حواشيزبدهالاسرار ، در مطبوع الحق ، عرفان ص 47 ، همان ، 3ـ
ص 47 همان ، 4ـ
ص 443 و ص609 ج 1 ، ايران ، ادبي تاريخ ترجمه -ص 47 همان 5ـ
ص 328 مصر ، البهيه المطبعه چاپ خلدون ، ابن مقدمه ص 48 همان 6ـ
صص 331342 ج 1 ، المعارف ، عوارف ص 49 همان 7ـ
ص 31 هند ، چاپ نفحاتالانس ، /ص 343 ج 1 ، المعارف ، عوارف ك ، .ر -8
سلطاني محمدعلي:نگارش