پنجم ، شماره 1345 سپتامبر 1997 ، سال شهريور 1376 ، 2 سهشنبه 11
|
|
خردگرايي بر تكنولوژي سيطره
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
(آخر بخش) غرب در تكنولوژي و آزادي ميان تعارض
سلطه بلكه نيست ، انتقاد ماركوزهقابل آراء در فينفسه دانش
نظر بهساختهاست خودخارج اصلي ازمجراي را آن دانش بر تكنولوژي
تكنولوژي با عملي لحاظ از وچه نظري لحاظ از چه امروزي دانش ماركوزه
آمده در مصرفي توليدات و مصرفي جامعه خدمت در و شده عجين امروزي
.است
درجامعه كه ميدهد وانقلابنشان خودخرد كتاب در ماركوزه
مهم ايننيست شادماني و آزادي پيشرفت خرد ، پيشرفت ديگر تكنولوژيك ،
است درسي باشد شادماني و آزادي پيشرفت معناي به بايد خرد پيشرفت كه
ساحتي تك درجامعهاي.ميآموزد ماركس از آن از پس و هگل از ماركوزه كه
و خود از انسان بيشتر خودبيگانگي از جز سودي وخردگرايي علم پيشرفت
سازمان انكارهاي تنها پيشرفتي واينچنين ندارد كارش دستاورد از
.كرد خواهد تشديد را اجتماعي
است ، درحالنابودي انتقادي انديشه غربنيروي در ميپندارد ماركوزه
آفرينندگي سبب كه است انتقادي انديشه تنها استكه حالي در اين
نابودي با نيز اجتماعي آفرينندگي ترتيب بهاين و ميشود اجتماعي
.دارد قرار خطر در انتقادي انديشه
عنصرخردگرايي در را غربي قدرتانديشه و آفرينندگي كه ماركوزه
تكنولوژي به خردگرايي شدن آلوده با داردكه ميداند ، اعتقاد انتقادي
فساد به رو دو هر وظيفه دانش انتقادي خردگرايي به تكنولوژي سيطره و
خردگرايي نفوذ و گسترش اثر بر را فاشيسم و نازيسم ظهور حتي و نهادند
معاصر فلسفه شناختي جامعه كاركرد.ميداند توليد ابزار در تكنولوژيك
ودرواقع دارد باز اجتماعي عقلي نقد از را افرادجامعه كه است آن غرب
غرب معاصر فلسفه رو اين از و سازد هماهنگ اجتماعي واقعيت با را ذهن
كه ميگيرد ايراد امر اين بر او.است محافظهكار سخت ماركوزه ديد از
جنسي ، تبعيض ، نژادي ، تبعيض مانند مشكلاتي به توجه غرب در فلسفه
و ثروت از نادرست استفاده تربيت ، و تعليم تباهي زيست ، محيط آلودگي
.ندارد...
غرب ، انتقاديجامعه نظريه با را فلسفهغربي دروني كاركرد ماركوزه
آن از پس دارد اعتقاد و ميداند مرتبط خردگرايي به تاريخي توجه از پس
عصر شد ، غرب فلسفه وارد خردگرايي واسطه به انتقادي انديشه عنصر كه
دكارت ، مكانيكي فلسفه مثال براي گشت آغاز غرب انديشه تاريخ در جديدي
دولوژي مونا و اسپينوزا رياضي اخلاق هابز ، مادي -سياسي انديشه
اوج مثل ماركوزه نظر در.تاريخياند دگرگوني اين پيامدهاي از لايبنيتس
و پوزيتيويسم سوي به اروپايي انديشه او از پس و است غرب فلسفي سنت
آميخته تكنولوژي با كه هنگامي و ميدهد مسير تغيير اثباتي فلسفه
.مييابد منفي كاركردي ميشود
عصر در را فلسفهزبان كه آن از پس تكساحتي درانسان ماركوزه
زبان گرايشهاي از وناخرسنديخودرا ميدهد قرار موردانتقاد حاضر
ميگويد اعلامميدارد ، اوستن و چونويتگنشتاين فلاسفهاي شناسانه
برده ميان از را ذهني معانيومفاهيم ابهام امروزي پوزيتيويسمجديد
درپي فلسفهتحصلي خويشند ، خاصسودجويانه معناي روشنگر واژهها و
متوقف موجود حوزهواقعيت در و نيست وسترگ انديشههايوالا و معنا
بشر رنجهاي درمان به تحصلي فلسفه چارهجويانه ويژگي.ماندهاست
جهان رو اين از بشناسد ، را رنجها اين وريشه ژرفا بيآنكه ميپردازد
ماركوزه نظر از.نيست هماهنگ و سازگار وگوها گفت جهان با انديشهها
را خود حد از زياده و است نظري تفكر مخالف معاصر پوزيتيويسم فلسفه
است ، گزيده دوري نيست تجربي و علمي آنچه هر واز ساخته واقعيات تسليم
به كه را معنويي و ادبي انديشههاي و رويا و خيال قلمرو رو اين از
براي جديد فلاسفه كوشش او.است كرده طرد ندارند راه محسوسات قلمرو
كلام يك به فلسفه و زبان تبديل و ابهامات زدودن و زبان سازي آسان
گونهاي زبان ، كردن فهم عامه دارد اعتقاد و ميكند نكوهش را فهم عامه
و شاعرانه پيچيده مفاهيم از بشر ساختن محروم و ابتذال به آوردن روي
.است انديشه بلندپروازي
ازمفاهيم واژهها كه آن جاي به جامعهغرب در ميپندارد ماركوزه
چارچوب در خودرا ذهني مفاهيم ميشود باشند ، كوشش آمده پديد ذهني
دادهاند ، كف از را خود تنوعمفهومي و غنا كه واژههايي ومحدود تنگ
به شيوه ساختن محدود براي غرب در تلاشاستبدادي ماركوزه.كنند اسير
خود حقيقي معاني واژهها امروزه:وميگويد ميكند حس را زبان بردن كار
تلويزيون و راديواست شده مايه كم و مبتذل زبان و دادهاند كف از را
را زبان همانگونه به نيز مردم و مردم كه ميگويند سخن زباني همان به
و بيهوده همه گفتگوها ;حاكمه هيات و كارفرمايان كه ميبرند كار به
معنا از عاري كليشهاي زباني مناسبات همه.رياكاري با همراه است ، پوچ
بازتاب بلكه ندارد نقشي فرد راستين انديشه آن در كه است وتحميلي
استچ حاكمه وهيات جمعي ارتباط وسايل تبليغات
طنز اين نظرماركوزه استاز صلح جنگ ، :بود گفته در1984 اورول
نثر و زبان در سياستمدارانغرب سوي از اكنونبراستي اورول
در صلح و دمكراسي برابري ، و آزادي مثلا ميرود كار تبليغاتشانبه
معاني... و آزاد انتخابات آزاد ، فكر آزاد ، توليد چون واژههايي پناه
.يافتهاند جديدي تحليل و
محدوديتونظارت ، نوع هر با برايمبارزه زماني كه تبليغات زبان
آمده وجود به او به انتخاب قدرت دادن و بهآدمي بخشيدن آگاهي براي
و جويي راي و هدايت جاي به و دارد وارونه كاملا كاركردي اكنون بود ،
درست تبليغات ، .است شده فريبدهنده و كننده تحميل عاملي دادن ، آگاهي
يا درست ميخواهد خود كه را آنچه هر نميدهدبلكه نشان را نادرست يا
پديده اين مخرب و ويرانگر قدرت متوجه نيز ومردم مينماياند نادرست
.نيستند
زيرا سوالميبرد ، زير نيز را آزاديانتخابات غرب در تبليغات شيوه
تبليغات باشند كهتوانسته ميشوند موفق انتخاباتتنهاكساني در
و ميدهد نشان را آنان كارآيي يك تنها امر اين و دهند بيشتريانجام
تنها ديگر سوي از باز و را ديگرشان صلاحيتهاي يا اخلاقي وضعيت نه
بيشتري مالي قدرت بزنندكه دست فراوان تبليغات به ميتوانند كساني
.ميدهد كاهش را كانديداها تعداد امر اين و باشند داشته
يكپارچه يكدستو صورتي به را غرب جوامعصنعتي در سياست ماركوزه
و اهداف در تفاوتمهمي چندان احزاب اينجوامع در ميبيند ،
ديدگاههايي نيز سياستهايخارجي در حتي و خودندارند كاركردهاي
مثال براي ماركوزه ،(كمونيسم برابر در موضعگيري مثلا) يكساندارند
ميكندونشان اشاره كارگري سنديكاي با سرمايهداري نظام پنهان سازش به
ظاهر به سياسي نهادهاي متفاوتترين حتي چگونه جوامعي درچنين كه ميدهد
قويتر احزاب درغرب كه ميكند اشاره او.دارند همسويي عمل در متخاصم ،
سياست با مطابق كه هستند احزابي فعال واحزاب هستند دولت به وابسته
از دو هر امريكا در دمكرات و جمهوريخواه حزب مثلا.ميكنند رفتار حاكم
حسب بر را آن نمونه ميتوان ماركوزه گمان به هستند يكسان اهداف لحاظ
.فدرال درآلمان و انگلستان در خاصه ديد ، نيز اروپا در گرايش
و عمدهايميداند ويژگي داراي را وصنعتي تكنولوژيك جوامع ماركوزه
از پيش مراحل در ناراضيكه و مخالف گروههاي دراينجوامع اينكه آن
جامعه دربرابر اكنون داشتند ، قرار هم برابر در سرمايهداري
از ماركوزه انتقادات.ميكنند عمل متحد گونهاي به سرمايهداري
انتقادات اين ديگر جمله از نميشوند ، ختم موارد اين به جوامعصنعتزده
ديگر سوي از و اوليه مواد در تبذير و اسراف زيست ، محيط سازي آلوده
خود ، رفاه كسب براي سوم جهان ديگر كشورهاي واستثمار ويرانسازي
ضد مصرفيو فرهنگ رواج ميليتاريسم ، دادن رواج و تسليحاتي مسابقه
.است... و روشنفكري
.كردهاست مبتذل نيز را مرد و بينزن روابط حتي تكنولوژي توسعه
جنسيت ، سودميجويد ، تبليغات در ازجنسيت كالاها فروش براي تكنولوژي
افرادبه خصوصي حريم و بيشترميشود فروش براي بهابزاري بدل خود
عشقو مقايسه با ماركوزه.بدلميشود شيشهاي سراسر خانههايي
ميكند نتيجهگيري امروزي عشقي آثار با آثاركلاسيك در جنسي مناسبات
گراييده انحطاط به مدرن تكنولوژيك جامعه در جنسي ومناسبات عشق كه
.است
نيروي رواجبيبندوباري با صنعتي داردكهجامعه گمان چنين ماركوزه
بروز جلوي و ميشكند هم رادر (مبتذل خواه متعالي ، خواه)پرخاشگري
نيروي وقتي فرويد نظر اساس بر زيرا ميگيرد ، را نظام عليه ستيزهگري
.ميشود تضعيف پرخاشگري نيروي بگيرد شدت جنسي
گويابايد كه ميكند بيان را ديگرعقيدهاي جايي در ماركوزه اما
مگي برايان با گفتگويي در او.باشد گفتهاخيرش با متناقض اندكي
افراد غريزي تمايلات گونهاي به تمدن فرويد ، عقيده به ميداردكه اظهار
:وميافزايد است ضروري تمدن پيشرفت براي سركوب اين و ميكند سركوب را
مازاد باشد ، شديدتر سركوب جامعهاي در هرچه فرويد ، عقيده به
ازطرف.خواهدداشت گستردهتري عمل دامنه سركوب ، اين ضد بر پرخاشجويي
به تمدن پيشرفت نسبت به سركوب فرويد ، عقيده به باز كه آنجا از ديگر ،
آن موازات به و حال درهمان هم پرخاشجويي مازاد ميشود ، شديدتر ناچار
كند ، پيشرفت تمدن چه هر ديگر عبارت به.ميكند بروز وسيعتري مقياس به
مورد يا فاعل نابودي ديگران ، يا خود كردن نابود از اعم نيز ويرانگري
.ميرود پيش شديدتر -عمل
ميخواهدوچه چه ماركوزه اينانتقادات ، تمامي برشمردن از پس اما
متعارض يكسره ماركوزه ديدگاه كه است مهم نكته اين مينهد؟ پيش راهحلي
چنان به غرب جامعه دارد اعتقاد بلكه نيست ، آن دستاوردهاي و غرب با
ديوانهوار تلاش به نيازي ديگر كه است رسيده رفاه و توليد از درجهاي
مطلوب گونهاي به غرب جامعه خدمات و توليدات اگر و ندارد شبانهروزي
براي را زمان ميتوانندكمترين جامعه اين افراد شود ، تقسيم وعادلانه
خود فرهنگي وعلائق استعدادها پرورش براي را زمان بيشترين و كار
كاهش يا آزاديها تحديد بر ماركوزه انديشه رو اين از.دهند اختصاص
عدالت به معطوف بيشتر او ذهن بلكه نيست ، غرب در توليد و رفاه
چنان او.بود غربي پيشرفته جامعه فراوردههاي درست توزيع و اجتماعي
آدمي استعدادهاي به بخشيدن تحقق امكان آن در كه ميكرد طلب را آزاديي
.باشد آميخته شادي با آزادي آن در كه جامعهاي باشد ، داشته وجود
نيازمنديهاي براساس غرب در توليد بايد كه داشت اعتقاد ماركوزه
.ايشان كاذب نيازهاي برآوردن يا تحميق براي نه باشد ، بشر راستين
از ليكن ، آزمود ، بايد و ميتوان اصلاحاترا كه دارد اعتقاد ماركوزه
يا دير دارد ، تعلق سرمايهداري ذات به سركوبي و استعمار كه آنجايي
اصلاحي برنامههاي برابر در خود سود از دفاع جهت به سرمايهداري زود
كه است آنگاه.پرداخت خواهد اصلاحات سركوب به و كرد خواهد ايستادگي
امري غرب صنعتي جوامع در را انقلاب تحقق او.ميشود ممكن انقلاب وقوع
زيرا نيست كارگران سوي از انقلاب اين كه ميپذيرد اما ميداند ضروري
نسبي رفاه سبب به و شدهاند مستحيل سرمايهداري نظام در خود كارگران
اين بلكه دادهاند ، كف از را انقلاب انگيزه انبوه ، توليد از حاصل
شتابدهنده عامل يك عنوان به كه هستند دانشجويان و روشنفكران
سالاري ضدسرمايه جنبش يك آغاز براي ماركوزه اميد تنها ياكاتاليزور ،
از ناشي خشونت مورد در ماركوزه نظر ميان اين درميروند شمار به
ميكند؟ توجيه را خشونتآميز روشهاي چگونه او است ، مهم بسيار انقلاب
خشونت و است شده نهادي امري خشونت غرب جامعه در كه ميپندارد ماركوزه
اين مقابل در بنابراينميشود تحميل مردم به زيادي بسيار ميزان به
عليه پارلمان از فراتر اقدامات در كه است مجاز جديد چپ آيا كه پرسش
نخست اصلي مسئله:ميدهد پاسخ طفره با بزند دست خشونت به موجود نظام
درجه در خشونت كه ميپندارد او ميزند؟ سر كسي چه از خشونت كه است اين
ناچار مخالف گروه حيث اين از و ميزند سر انقلاب عليه جامعه از اول
اما.زنند دست (پرخاشگرانه خشونت نه و) تدافعي بهخشونت بود خواهند
سازمان چگونه انقلاب از پس رستگار جامعه كه ميشود پرسش او از آنگاه
كرد تعيين نميتوان اكنون از را چيزي چنين كه ميدهد پاسخ يافت؟ خواهد
برچيدن از پس كه است ضمانتي چه:ميپرسد ادامه در پرسشگر كه آنگاه و
بتواند و باشد آزاد آن در فرد كه آيد پديد جامعهاي قبلي ، نظام
تاريخ و ندارد وجود ضمانتي كه ميگويد او بخشد؟ تحقق را خود خويشتن
پرسش متينبه و محكم پاسخي گفتهاي چنين پيداستكه.نيست بيمه شركت
خلاصه بسيار و مختصر گونهاي به.بود شدهنميتواند مطرح مهم و اساسي
پيشرفتهترين ، اينكه رغم به امروزغرب جامعه دارد اعتقاد ماركوزه
ولي است بشر تاريخ طول تمامي جامعهدر آزادترين حتي و ثروتمندترين
بشري راستين منزلت و شان و نميشود رعايت عدالت هنوز جامعهاي چنين در
ساختار در ريشهدار تغييري تنها راهحل و ميگيرد قرار بياحترامي مورد
.است جامعه