پنجم ، شماره 1352 سپتامبر 1997 ، سال شهريور 1376 ، 10 چهارشنبه 19
|
|
دلسوزند و دارند دل و دين كه آنان به
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
از سينهاش و گرفته آبادي از نام كه نخلها سرزمين از هستم شهروندي من
شده سازان تاريخ يادواره و تاريخ برگهاي جلوهپرداز ساله رزم 8 تب
شما در ديار اين از نشاني و نامي چرا:ميشوم جويا شما از است ،
نميبينم؟
يا نمييابد مرهمي كي تا و چند تا من سرزمين ژرف زخمهاي بگوئيد بمن
نميبايد؟
درهم زبالهها و آبها پس با اروند و بهمنشير كارون ، زلال آب تاكي
آميزد؟
ميزبان زمستان و خزان در گلآلود و ناهموار ما شهر هموار دشت چند تا
كه آنان شهر ، مردان شير و خستگيناپذير زنان بيگناه ، كودكان گامهاي
و روان پيكر تاكي بود؟ خواهد بودهاند ، متجاوز اهريمن ديوار شكننده
باشد؟ آلودگيها از شرمگين اروند سيماب پشتههاي
دستاندركاران ياري به انديشمردان افزاي توان و ياري دست تاكي
نميشتابد؟ زيبا جزيره اين سازندگي
ديده تمام با كاري ، نميبرد پيش از كردن نگاه چشم گوشه با:برادر اي
.نگاهشكن دل
تنها ميدهم سوگندتان جهان آفريننده به.كلان و است گسترده خرابي
بيگانهاش اينك كه سرزمين ايناست بس چشمپوشي يا فراموشي.نگذاريدش
!بود آباداني بود ، آشنايشما روزي پنداشتهايد
نميكني عشقگذاري كوي به دل اي
نميكني كاري و جمعداري اسباب
تورا جگر اندر ميزند موج كه خون اين
نميكني نگاري بوي و رنگ كار در
آبادان از شهروندي - فردوسي ايرج