پنجم ، شماره 1358 سپتامبر 1997 ، سال شهريور 1376 ، 17 چهارشنبه 26
|
|
دمكراسي اخلاقي مباني
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
راي حال عين در پيوسته ، و مستمر است امري دمكراسي در مشورت و بحث
كه تصميمي بينجامد ، (موقت هرچند) تصميمگيري به بايد ضرورتا اكثريت
.است ارزيابي و نقد قابل البته
پيدا تنزل و تغيير آنارشي به دمكراسي كه آنند خواهان بزرگسالان اگر
خويشتنداري بر متكي و آموختهاند كودكي در كه را عاداتي بايد نكند
انضباطپذير نيست آشنا كنترلي و منع هيچ با كه كودكي تقويتكنند ، است
نيست هم
و پايهها ميشود ، ياد آن از دمكراسي نام به امروزه آنچه:اشاره
گروهها و افراد منافع باجنگ را دمكراسي برخي.دارد خاصي مباني
يكسان دوستي بانوع را آن نيز عدهاي همانحال در ميدانند ، همسان
.ميشمارند
نميتواند كنوني دنياي در كهدمكراسي بود قضيه اين متوجه بايد
در.باشد است سياسي نوعنظام اين به مربوط آنچه همه گوياي
به سياست ، علم نويسندگان از هالوول ، .اچ.جان شماست پيشروي كه مقالهاي
اين ميسازند ، را دمكراسي اساس كه ميكند اشاره ويژهاي مباني
اين اهميت.دارد...و عدالتطلبي دوستي ، نوع درخداجويي ، مبانيريشه
و نديده منافع زاويهتضاد از را دمكراسي كه است جهت آن مقالهاز
طرح را دمكراسي اخلاقي مباني و كرده تكيه اخلاقي برارزشهاي بيشتر
.ميكند
مقالات سرويس
است دمكراتيك مقبولحكومت اصل يك اين داشته اظهار لاك كه همانگونه
روي هيچ به آراء اتفاق و وحدت.فعاليتدارد حق كهاكثريت
درانتظار نبايد پذيرد انجام عملي است قرار اگر و امكانپذيرنيست
محدوده به تقريبا نهاييمردم نظريات و آراء.بود كامل و تام توافق
و سياست براي رضايت از بالايي ميزان شدو خواهد نزديك تعارض عدم
و متعارض اصول برمبناي نميتواند حكومتي هيچ و ميشود تامين فعاليت
چه چيست؟ مردم اكثريت حكومت از ما تصور صورت اين در.كند عمل متنافر
شمار به حاكم اراده عنوان به لزوما اكثريت اراده كه دارد معنايي
معنايي چه باشد؟ نداشته وجود آناراده برابر در مصونيتي هيچ و آيد
بودن عقلاني آيا باشد؟ حصر و بيحد و مطلق اكثريت حكم و داوري كه دارد
قاعده آيا ميشود؟ تعيين مردم راي احتساب طريق از حكومتي سياستهاي
روش يك سود به را كيفي داوريهاي تمام ما داردكه توقع اكثريت حكومت
گوييم؟ ترك وعددي كمي
آن اعمال و اجرا بر اصرار كه باورم اين وبر ندارم گماني چنين من
كه باشد معنا بدين اكثريت حكومت اصل اگربود خواهد خطرناكي خطاي
خواهد اصلي صورت اين در شود تلقي مطلق بايد اكثريت اراده و خواست
جوهره اينكه براي.نخواهدداشت تفاوتي و فاصله استبداد با كه بود
چند نفر ، يك اراده خواه) است ونامحدود نامقيد اراده هم استبداد
يكي آن كمتراز اكثريت و استبداد و (باشد كثيرافراد و نفر
يك استبداد از خطرناكتر و وخيمتر هم شايد و بود نخواهد غيرعادلانه
داريم؟ دركي و تصور چه اكثريت حكومت از ما حال.باشد فرد
و خواست از استتبعيت انتظار مورد دمكراتيك حكومت يك در كه آنچه
نميباشد (است برتر عدد و كميت كهدر دليل اين به) اكثريت اراده
تصميم از ما.ميشود طلبيده اكثريت مدلل داوري از غالباتبعيت بلكه
به اراده يك بيانگر مذكور تصميم آنكه بخاطر نه ميكنيم تعبيت اكثريت
بهترين دهنده نشان تصميم آن كه دليل بدين بلكه است برتر كمي لحاظ
.است مشخص زمان يك در مشخص موضوع يك به اعتناء با توام جامعه داوري
افراد اراده بايد:كه نيافته بنا قاعده و اصل اين برمبناي دمكراسي
مبنا اين بر بلكه شود ، شمرده برتر و فائق قليل افراد اراده كثيربر
افراد بر كثير افراد داوري تفوق بودن صائب كه استواراست
:داشت اظهار ارسطو كه همانگونه زيرا است قليلپذيرفتنيتر
و اند عادي و اشخاصيمعمولي فردي صورت به جامعه ، در موجود افراد
افراد اين از هريك اجتماع در.عملميكنند فرادا حالت به جماعت در
حالتجماعتگويي در افراد.است برخوردار فضيلت از وبهرهاي سهم از
فراوان ، احساسات و پا و دست با انساني ميشوند ، مبدل انسان يك به
از صائبتر داوري در جماعت.افراد همه تمايلات و ذهن در وحدت يعني
كليت به و مينگرد موضوع به مختلف ابعاد از جماعت چونكه..فرداست
.مييابد احاطه قضايا
مشاركت امكان هرچه كه است مبتني باور اين بر اكثريت حكومت قاعده
آن بخشي نتيجه امكان باشد بيشتر سياست تشكيل تكوين فرايند در مردم
به محدود سياست بر نظارت و كهمشاركت است حالتي از افزونتر و بيشتر
.است اندكي افراد
در پيوسته ، و استمستمر امري دمكراسي در مشورت و بحث ميرود تصور
(موقت هرچند) تصميمگيري به بايد ضرورتا اكثريت راي حال عين
تصميمي هيچاست ارزيابي و نقد قابل البته كه تصميمي.بينجامد
باقي نقدپذير همواره تصميمات.نميشود تلقي تجديدنظر و نقد غيرقابل
براي كوشش به دادن ادامه براي اقليتهميشه كه گونهاي به ميمانند
و افرادهمگون از هميشه لزوما اكثريت.بود خواهد ديگرانآزاد جذب
و ترقي و نوسان در استهميشه اكثريتي بلكه نيافته تركيب متجانس
به افراد جذب طريق از كه دارد وجود براياقليت امكان اين و تنزل
نتيجه بلكه نيست مذاكره و بحث بر مقدم اكثريت راي.شود تبديل اكثريت
جايگزين كه نميرود تصور و بسيار مشورتهاي به مسبوق است تصميمي آن
و نيابد گسترش و رواج ممكن سرحد تا مذاكره و بحث اگر.شود مشورت
مناظرات و مباحث مختارانه تا بگيرند خود به اجبارانه جنبه داوريها
و نيابند روشني و وضوح و شود خارج استدلال و منطق جاده از
سطح به شخصي علائق و انگيزهها ارتقاء و تصعيد جهت در مشاركتجويان
فاسد اكثريت حكومت صورت اين در ;نكنند حركت مشترك اهداف درباره تفكر
خود تصميمگيري در داوران كه ميشود استدلال بعضا.ميشود منحط و
التفات اقليت رضايت به ميكنند توجه اكثريت خواست به كه آنگونه
اراده از مظهري عددي ، اكثريت از متاثر قاعده اين حدودي تا ندارند
به البته و است منطقي و مستدل داوري تبلوربخش كمتر و ميشود اكثريت
.ميگردد مستبدانه بيشتر و دمكراتيك كمتر داوري هم مقدار همان
انتخاب بر عزم و مباحثاتجمعي و مذاكرات به متعين دمكراتيك ، فرايند
كه مباحثي تازهترين در.است اهدافمشترك به نيل ابزار بهترين
:است گفته چنين سيمون استاد شده مطرح دمكراسي حكومت فلسفه پيرامون
كه ميشود فرض چنين و است ابزار پيرامون بيشتر مذاكرات واقع در
پذيرد صورت خوبي به فعاليتها اينكه براي و است شده حل غايات مسئله
.مييابند مقام ارتقاء مبادي و اصول سطح به غايات به مربوط قضاياي
شمار به مقبول و پذيرفته پيش از بحث هنگام و برمذاكرهاند مقدم آنها
موضوعاتي تمام به است دمكراتيك فرايندهاي لازمه كه آزاديبيان.ميآيند
در.ميكند پيدا ربط گفتگو و بحث موضوع و ويژگيابزارگونگياند واجد كه
در اجتماعي ، زندگي غايات از بسياري با مرتبط عاديقضاياي كاملا شرايط
نميگيرد قرار مناظره و بحث موضوع ديگري مانندهرنظام دمكراسي نظام
پيرامون مجادله كه مقتضياتي و شرايط ميآيند شمار به مذاكره مافوق و
هر براي مجادلات اين خطر.حساساند بسيار ضروريميسازد را اجتماعي اصول
.است جدي تهديدي (ياغيردمكراتيك دمكراتيك) رژيمي
پرسش است دمكراسيممكن:مينويسد كه ميرود پيش آنجا تا سيمون
چنين ظهور و طرح اما بدارد نيزمجاز را اصولش حياتيترين پيرامون
عيني اضمحلال و واگرايي به شايد و است ضعف بروز نشاندهنده پرسشهايي
و اظهارنظر ديگري رژيم هر از بيش دمكراسي درشود ختم جامعه آن
به را ابزار درباره آزاد مذاكره و مباحثه كه نحوي به پيراموناصول
آن كه گونهاي به غايات درباره مذاكره آزادي تضمين و نيفكند مخاطره
استمرار نه و ميگيرد شكلي نه اجتماعي زندگي آنها بدون كه را اصولي
مختص مخاطرهپذيري.است اساسي معضل يك نيفكند ، مخاطره به ميكند پيدا
اظهارنظر كه آناست نيازمند كردن عمل دمكراتيك و دمكراتيك عمل به
پيرامون اظهارنظر از ژرفتر و خالصانهتر ، دردمندانهتر اصول پيرامون
جان پيرامونشيره اظهارنظر اگر صورت اين غير در.باشد سايرموارد
ميكند تهديد را جامعه هستي كه گفت ميتوان شود متمركز اجتماعي زندگي
.داشت نخواهد وجود اجتماعي صورت اين در گفت بتوان شايد و
منافع و عقلانينيست بطوركامل لزوما دمكراسي يك در مذاكره و بحث
تحميل مشترك اهداف مذاكرهپيرامون و بحث به را خود همواره شخصي
ساختن عقلاني به وصول و نيل عزم آن ژرف بهمعناي دمكراسي اما ميكنند
و داشته شدني ، و ممكن انساني لحاظ از امر يك بهعنوان را مذاكرات
اين.ميكند مشترك منافع و اهداف تابع حتيالامكان را خصوصي منافع
جامعه كه عدهاي آن اخلاقي هم و ذهني انتظام به هم زيادي حد تا توقعات
انتظام همين به باور و كرد خواهد كمك دادهاند تشكيل را دمكراتيك
محدود كه حكومت اشكال ديگر از برتر احيانا را دمكراسي كه است بخشي
در كه شخصي انتظام و انضباط.ميدهد قرار است افراد از اندكي به
اوان آموزههاي در ريشه ميرود انتظار بزرگسالان از دمكراتيك جامعه
يا خانه در ميدهيم بهكودكانمان ما كه آموزشي نوعدارد آنها كودكي
بزرگسالان اگر.شود دمكراسي امتناع يا موجبامكان است ممكن مدرسه
بايد نكنند پيدا تنزل و تغيير آنارشي به دمكراسي كه آنند خواهان
تقويت است برخويشتنداري متكي و آموختهاند كودكي در كه را عاداتي
نيست ، آشنا كنترلي و منع هيچ با كه كودكيدهند بسط و كنند
و نظم از گريز آماده و مستعد بزرگسالي در و همنيست انضباطپذير
.است خويشتنداري و نفس بهكف پايبندي در ناتوان و ناقابل محدوديتو
متوجه وهلهنخست در كودكان در متعالي و خوب صفات بسط مسئوليت
تشويقشان خوب عادت به خودميتوانند اقتدار بواسطه زيرا است ، والدين
مستمر انجام طريق از فضيلت و دهند پرهيزشان عادتبد از و كنند
با بايد اول قدم در و ميشود تحصيل نيكو و پسنديده افعال و اعمال
به را خوب عادات بايد تنها نه والدين.شوند تحميل كودكان به اقتدار
نيز را عمل از پيش مشورت و بحث به عادت بايد بلكه كنند تلقين كودكان
و ذهني توانايي كه است رسمي آموزشهاي طريق از.كنند تشويق و ترغيب
و معاني با طريق آن از تا شد خواهد آموخته گفتگو و بحث و مشورت عقلي
معانياي اين.شوند آشنا ميبخشد تكامل را آدمي ماهيت كه معنوياي امور
كه اخلاقياند و طبيعي قانون احكام همانا بياموزند بايد كودكان كه
اگر.شوند آموخته زبان دستور قواعد يا رياضيات مباني همانند
دمكراتيك جامعه يك در آزادي حفظ براي شخصي انضباط و خويشتنداري
.ورزيد غفلت اخلاقي اصول القاء از نبايد پس (زبان مثل) است ضروري
جان.نميشويم غافل بدانها نوشتن و خواندن آموختن از كه همانگونه
آزادانه دمكراتيك جامعه كه همانگونه درست:ميگويد ماري ميدلتون
و مسئوليت آزادانه بايد هم دمكراتيك شهروند ميگزيند بر را خود حكومت
در را خود وجدان وي برگزيند عمومي منافع قبال در را خود وظيفه
عنوان به نه ميكند اطاعت قانون از و ميدهد قرار خود فعاليت اختيار
قانوني از.خود اندرون از برآمده امر عنوان به بلكه تحميلي امر يك
لحاظ به دمكراسي.ميدهد شهادت آن بودن ضروري بر عقلش كه ميكند اطاعت
اگر.است اخلاقي قوانين از همگاني اطاعت واقعيت مبتنيبر عملي و نظري
فرو فشارها ، زير در دمكراسي نشود عمل بدان و نگردد درك تعهد اين
نيز اعتباردمكراسي است فريب اخلاقي قوانين اعتبار اگر پاشيد خواهد
.بود خواهد فريب
عقل قراردادن بر مبني را دمكراتيك حكومت يك اتباع مساعي اگر اما
نبايد ميشماريم لازم و ضروري اخلاقي ، اصول هدايتهاي تحت خويش وعمل
انسان اراده ماهوي و ذاتي نقص كه بگيريم ناديده را اينواقعيت
مفرط خوشبيني ميان بايد.ميسازد خنثي را تلاشها اين همواره تاحدودي
او استعدادهاي درباره مفرط بدبيني و انسان انگيزههاي و دربارهسوائق
نفسدر به اعتماد از ميزاني به آزاد جامعه يك در كنيم توازنبرقرار
ميان مقبول توازن و تعادل تحصيل و كسب براي انسان استعداد زمينه
عدالت درباره مشترك نظر نقطه يك به رسيدن و رقابت مورد علائق و منافع
.دارد نياز آيد ، فائق خصوصي و جزيي علائق و منافع برتمامي كه نحوي به
بدان نيل و عدالت فهم براي انسان عقلاني توان به نسبت مستمر بدبيني
متصلبي عقايد طرح موجب زيرا ميشود مطلقگرا سياسي نظريههاي به منجر
و منظم اينكه براي اجتماع افراد به ميتواند حاكم قدرت كه ميشوند
مفرط خوشبيني سوي ، آن ازكند اجبار و تحميل كنند رفتار منسجم
اطرافيان حق در عدالت اجراي (به او وتمايل) انسانبر توانايي درباره
همواره كه ميشود آشوبهايي خطر پيچيدگي و غموض موجب زيردستان و
افراد نگيرند فزوني خطرات اين اگر...دارد قرار جوامع همه فراروي
را كوچكتري شر حداقل يابنديا دست آزاد جامعه يك به بتوانند شايد
كنند استبداد جانشين
ورزي برايعدالت انساني اينآمادگي كه ميسازد خاطرنشان ميدلتون
كه است عدالت به آدمي گرايش و تمايل و ممكن را كهدمكراسي است
.ميسازد ضروري را دمكراسي
و است سودمندي ومعيار قاعده دموكراسي جوهره شناختن براي سخن اين و
كه آنجا باشد نيافته در را آدامزآن جان از بهتر هيچكس شايد
نيستند ديگران حقوق كردن پايمال و غصب انديشه در هرگز مردم:ميگويد
و پندار در آنها كه ميدهد نشان افراد گفتگوي و زندگي كليت يقينا
احترام و دارند اعتناء ديگران حقوق به مجدانه خود گفتار و كردار
رفتارشان و انديشه در كه هستند هم توجهي قابل تعداد البته.ميگذارند
افراد غالب كه گفت ميتوان.دارد وجود ديگران براي زيان و ضرر موارد
كثيري كه كرد اعتراف بايد البته و نيتخيرند و نيكخواهي حس از متاثر
صراحت به بايد كه آنچه و ميكنند تجاوز ديگران حقوق به كرارا هم
افراد ، تقريباهمه كه اكثريت تنها نه كه است اين كرد بداناعتراف
روستا ، و محله دوستان ، خويشاوندانوابستگان ، به را خود نيكخواهي
وجود هم اندكي تعداد البته و ميدهند اختصاص كشورخود و شهر و استان
آماده اكثريتي اگر ميدهند گسترش جامعه تماميت به را آن كه دارند
باشند خود حزب و خانواده يا خود خصوصي علائق و منافع به بخشيدن رجحان
همه تا گنجانيد عدالت نفع به قوانيني جامعه آن اساسي قانون در بايد
مشترك و عمومي قانون و مشترك اهداف مشترك ، حقوق رعايت به وادار را
.دهند ترجيح وجزيي شخصي ملاحظات برتمام را آنها كه نحوي به كند
در حرص و طلبي جاه خصوصي ، طمع و آز خودپسندي ، :ميگويد ادامه در وي
زيرا:دارد وجود حكومتي گونه هر تحت و جامعه از شرايطي و حالت هر
بلكه.كرد جدا وجودآدمي لوح از مطلق بطور نميتوان را ويژگيها اين
تا است قدرت تقسيم راهعلاج ، تنها كرد كنترل را تاثيرشان بايد
و كند كنترل را ديگر گروه طلبي وانحصار خودخواهي گروه يك بدينوسيله
و استبداد اعمال براي كافي قدرت (اكثريت ونه اقليت نه) گروهي هيچ
پيوسته توازن و كنترل نظام با همراه قوا تفكيك اصل.نيابد ستمگري
همه جغرافيايي مباني بر مبتني قدرت تقسيم با اصلفدراليسم بدان ،
محافظت آزادي از تا شدند مطرح اساسي قانون كنندگان توسطتنظيم
معدود) عدهاي دستان در قدرت تمركز مقابل نقطه در اصول اين.كنند
كه است بهعدالت انسان گرايش كه داشتند باور آنان.دارد قرار (ياكثير
نشود ، سوءاستفاده ازقدرت اگر ميكند تبديل ضرورت يك به را دمكراسي
همچنين اساسي قانون نويسندگانبود خواهد اساسي كاري آن بسط و تعميم
توسعه و ترويج ارتقاء همانا حكومت فلسفهوجودي كه بودند اعتقاد براين
ساختن نيزوادار است داشته بيان آدامز جان كه بهمعنايي است عدالت
و قوانينمشترك و مشترك منافع و علائق مشترك ، حقوق رعايت به همهافراد
.شخصي و جزيي ملاحظات و علائق تمامي بر آنها دادن ترجيح
وچرانظريه چون بدون و ليبراليزم ، اميدوارانه آموزههاي تاثير تحت
داديم راگسترش حسنه افعال انجام براي طبيعيانسان تمايل و انگيزه
شد اثبات انسانشناختيليبرالي ديدگاههاي هنگاميكه نتيجه در و
نسبت واكنش در.شديم خوشبين حوادث اجبار به بعد و شديم نوميدي دچار
فهم يك به تاريخي حوادث تاثير تحت اينك انسانشناختي نگرش آن به
و شر كارهاي ارتكاب و انجام به آدمي تمايل درباره واقعبينانهتر
دمكراسي براي داشتجهان اميد كه ويلسون وودرو.رسيدهايم ناپسند
هماكنون مفرط خوشبيني اين مقابل در بود سادهلوح احتمالا شود ايمن
روابط عرصه در موجود واقعيت تنها كه معتقدند اشخاص از بسياري
نه معاصر روشنفكران از بسياري و ملتهاست خودپسندي و قدرت بينالملل
حتي بلكه ميپردازند اخلاقي آرمانهاي قدرت تخفيف و تحقير به تنها
نقش هيچ شخصي علائق كردن عقلاني بجز اخلاقي ايدهآلهاي كه ميكنند انكار
.كند ايفاء بتواند هم ديگري
شودهمچنانكه تلقي ويرانگر نوعتاثيراتش بخاطر شايد واكنش اين
.رفت تصوري چنين واكنشبود همين منشاء كه خوشبينيليبرالي درباره
را ثبات نبايد ما انسانشناسيليبرالي ديدگاه خطاهاي روندتصحيح در
اعمالناروا ارتكاب به انسان ميل گرايشو شناخت وانهيم ، مطلقا
-سياسي مصائب و مسائل درباره براستي است قرار اگر است اساسي و مهم
نشات همه شرور ، اين اگر اما.بينديشيم است رويمان فرا كه اجتماعي
جانب به و مايوس آدمي از را ما آيند شمار به انسان عقل از گرفته
انسان.ميدهد سوق مشكلات براي حل راه آسانترين برگرفتن و اتخاذ
رواج و يكسويه ديدگاه ميداند فاسدالاخلاق مطلقا را آدمي كه شناسياي
و پاكسرشت يكسره موجودي را انسان كه نگرشي است چنين و است افتادهاي
گرايش بر هم انسان درباره متوازن و متعادل ديدگاه.ميشمارد خيرانگار
افعال انجام براي او آمادگي به هم و ناپسند اعمال ارتكاب به انسان
و نميكند اغراق او اميال درباره و ميكند تاكيد پسنديده و نيكو
عصيانگر ماهيت شناخت و درك.نميگيرد دستكم هم را او استعدادهاي
اخلاقي كارهاي انجام براي او استعداد ساختن خنثي دنبال به انسان ،
ميخواهد آدمي خود به خدمت از بيش بهخدا خدمت جهت در را همه نيستاما
قدرت بر نهادينه ، كنترل ضرورت بر انسان ، درباره متعادل نظريه يك
توسط ناپسند كارهاي ازانجام جلوگيري براي اجبار كاربست و قانون
آدمي كه گرفت نظر در همبايد را اين اما.ميگذارد انسانصحه
وتوسعه تسريع بايددرصدد و است ونيكي خير و خوبي دلبرده فطرتا
و خطا رااز ما متعادل نگرش يك.فطريبرآمد و طبيعي استعداد اين
اجتماعي -سياسي نظام توانست خواهيم بنابراين و ميدارد مصون غفلت
اين.دهيم صورت موجود نظام در نهايي اصلاح يك يا و كنيم تاسيس كاملي
شد نخواهد نوميد عدالت اجراي و پذيرش براي انسان استعداد از ديدگاه
دست و ميجويد توسل استعداد آن به اجتماعي تحولات به دادن شكل در و
.مييازد
ميدهندو گواهي انسان پستي و برتنزل كافي بقدر ما زمانه رخدادهاي
.بود سركشانسان نفس نيز انحطاط سرچشمهاين جستجوي در بايد اينك
كه دريايي ژرفاي كاملابا ما نداريم درسهايياسآور به هم نيازي
به توجه داريم نياز بدان كه آنچه آشناييم شده غرق آن در آدمي
فلسفه از متاثررود بالا آن از ميتواند انسان كه است بلندايي
بالاترين مددي بيهيچ و تنها ميتواند انسان كه آمد باورمان روشنگري ،
رويدادهاي شكننده ضربات زير اينك يقين آن اما نوردد در را ارتفاعات
كلبي ياسهاي امواج در آدميان از بسياري نتيجه در و شده زايل تاريخي
شوقانگيز و عالي اهداف انكار به كه نيست نيازي.غوطهورند مشربانه
بهاحياء است قرار اگر شويم آدمينوميد سلوك نوع از يا.بپردازيم
انسان.ورزيد غفلت آن از روشنگري عصر كه بپردازيم مسائلي يادآوري و
.است خداوند ومخلوق مصنوع بلكه نيست بخودوانهاده و رها موجودي
.است خداوند به عشق اخلاقياشنتيجه قوت و خودش از اخلاقيانسان ضعف
تاريخ و است آن قدرت و روح حقيقت برده ياد از جديد جهان كه آنچه
مادي قدرتهاي بر امر نهايت در كه است روح قدرت اين كه ميدهد نشان
و امپراتوريها بزرگترين.باشند بزرگ و قوي كه چند هر ميشود پيروز
هر در آدمي روح اما آمدند پايان به الامر عاقبت استبدادها سبعانهترين
يكي است ، پرداخته خود بازسازي به و برآورده سر ويرانهها از دورهاي
و جاندار فعاليت و ميكندكنش معرفي چنين را روح معاصر نويسندگان از
واصل نگرشعقلاني و خير حقيقت ، كل اشخاصبه آن بوسيله كه حياتمندي
به است عشق كهمحصول خود خدايي استعدادهاي ايمانبه با و ميشوند
تاريخ در قبلا كه روحياست نوع همان اين.خدمتميكنند آدميان
خواهد بلند سر پيروزمندانه هم آينده در و سربرآورده وكامياب پيروز
.كرد
عاقل ، اخلاقي موجودي عنوان به بهانسان ايمان بر است مبتني دمكراسي
.هماست كردني آرزو دارد واقعيت مقداركه همان به و معنوي و
خواهند نهبدست و آمدهاند بدست كامل بهطور نه دمكراسي آرمانهاي
هرگز اما ماند خواهند باقي مطلوب اهدافي عنوان به همواره آنها.آمد
ايمان دمكراسيجرات نهايي تحليل در.پذيرفت نخواهند تحقق كامل بطور
واگذار آزادي با كه هنگامي است انسان اخلاقي و روحي امكانات به آوردن
خواهد ايجاد عادلانه اجتماعي نظم يك يابد استقرار كه كجا هر وشود
برابر بهطور انسانها تمام اخلاقي و روحي استعدادهاي آن در كه شد
غلطيد ، خواهد فرو آنارشي و يلهگي جانب به يا شد خواهد رشد به تشويق
آزادي از ما استفاده و تلقي و تصور چگونگي به دو اين از يك هر تحقق
.دارد بستگي
آريايي مسعود:هالوولترجمه.اچ.جان:نوشته