پنجم ، شماره 1359 سپتامبر 1997 ، سال شهريور 1376 ، 18 پنجشنبه 27
|
|
سلطان فيلم مورد در خوانندگان نقد
(كيميايي ساخته)
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
مفاهيم كشف دنبال به
را تكهاي موضوع هر از ازهرچمنگلي روش اتخاذ با فيلمساز
است كرده فيلمشجاسازي درون را آن و برداشته
سينما سالن وارد مسلح چشم با ديگر دست در فانوسي و دست يك در ذرهبين
پست و جامعهشناسي و مردمشناسي عميقه معاني و شهود كشف به تا شدهايم
خلوت محرمان فقط كه بنشينيم فيلمسازي ساخته تازهترين در !مدرنيسم
ديار به كرده گم ره نااهلان و هستند مفاهيم اين مشاهده به قادر !انس
دامان به ودست دعاگو بايد آثارش در نهفته شهود كشف براي معرفت
البته و هستند فراواقعنگر كه شوند چهارستارهاي منتقدان و دوستداران
دارد اعتقاد مرسوم سنت برخلاف كه فيلمسازي !ميدانند ديگران از بيشتر
!اثر خود نه كرد برخورد اثر صاحب با بايد
كلاهپوشيد ، و كفش و كيف بايد آخرينساختهاش ارزيابي براي يعني
تا نخستشرسيد فيلم به مكاشفهوار درسفري و كشيد را پاشنهگيوهها
به و داد قرار بررسي مورد و شناخت را فيلمجديد بتوان آن وراي از
!رسيد جديد معاني كشف
از قبل سال بيست و شاهپور ومحله عبدالله امامزاده از كه سفري
چاقوفروشان محترم صنف و راستهبازار گرامي دلالان و فيلمساز تولد
براي برنامهريزي و رفاقت و معرفت جديدياز تعاريف به و ميشود شروع
!ميشود منجر جهاني و نوين طرحي افكندن پي
منتقدان دوستدار هواخواه و يارموافق اگر هم سينما طلبه و دانشجو
درفيلم شده كشف نشانههاي براي بود ، بايد فيلمساز از حمايتكننده
نشانهايمشخص با را كدام هر و تشكيلداده جداگانهاي پروندههاي
روشنفكر ، فيلسوف ، چاقوكشان لاتهاي عشقهاينافرجام ، پرونده كند ،
سپس...و !خطابه و اندرز شعارو كاميون ده به مسلح مصلحاناجتماعي
و علائم از كدام هر براي شمارهگذاريآنها و كدبندي ضمن باحوصله
را مربوطه كدهاي و كرده ابداع واژهاي ميبيند فيلم در كه نشانههايي
جديدي مفاهيم آنها برآيند از تا كند آويزان فيلم سكانسهاي به يكايك
!باشد نكرده خطور هم فيلمساز خود ذهن به حتي كه شود خلق فيلم نقد از
براي نظر مورد فيلمساز آثار زنجيرهاي بررسي:يعني ديدگاه اين
خرسند بيژن.دارد تاريخي قدمتي !ساختهاش آخرين مورد در نتيجهگيري
(موتوري رضا) فيلمساز اين ساخته سومين بر نقدي در دهه 50 درابتداي
چنين موضوع و ساختار و كارگرداني لحاظ به فيلم كردن قلمداد ضعيف ضمن
دو درباره مگر كرد صحبت نميتوان فيلم اين درباره:ميكند صادر حكمي
و !است داشته ادامه امروز به تا كه ديدگاهي.شود صحبت او گذشته فيلم
و سارقانمحترم جوانمرد ، لاتهاياست قديمي آدمهاي همان تكرار سلطان
و سينماشناسياست زمانه پسند از بهتبعيت و حالا كه عاشق البته
بد نكوهشآدمهاي در خطابه و شعار كمي!!ميشناسد نيز كاپولارا
آثار بر است وضوحمروري به فيلم...قضايا وباقي !بيعاطفه برجساز
از قسمتهايي كه تلويزيوني مجموعههاي شبيه واقع در و گذشتهفيلمساز
بعد و ميدهند نشان جديد ماجراي شروع از قبل را قبل هفتههاي ماجراي
و هستيد فيلمساز فيلم شاهد 19 شما سلطان در اما ميشود شروع ماجرا
!نميشود شروع هيچگاه حقيقت در اصلي فيلم
ديگرش همكار و سلطان مستعار نام و رضا اسم به ولگرد و لاقبا يك آدمي
كيفي سرقت با ميكند معاش امرار كيفزني و معركهگيري راه از كه ناصر
روبهرو در را جديد عشقي كه ميشود باز ماجرايي به پايش سند چند حاوي
از را مدارك دارند قصد كه سر پشت در برجساز عنوان به دشمناني و دارد
مخل عناصر و برجساز عوامل با او درگيري سرانجام و كنند خارج او دست
دستمايهاي يعني ميرسد هلاكت به بيفرجام عشق يك با جامعه آسايش و نظم
به ميشود تبديل دارد نگه سرپا را كوتاه فيلم يك ميتواند نهايت در كه
.بيرمق سينمايي بلند فيلم يك
قوانين تنهعليه يك كه است آثاركوباياشي شخصيت همان آياسلطان
ميشود؟ خودقرباني پايان در و ميخيزد پا جامعهبه بر حاكم موجود
موضوع هر از !گلي چمن هر از تخصصي و علمي روش اتخاذ با فيلمساز
.است كرده جاسازي فيلمش قابهاي درون را آن و برداشته را تكهاي
منطقي خاستگاه كدام هيچ كه هوا در پا شخصيتهاي پشتوانه ، بدون آدمهاي
فيلسوف نظرهاي اظهار و موعظه و شعار از چنبرهاي در فيلم ندارند ،
كليد ميان اين در ميدهد ترجيح فيلمساز است ، آمده گرفتار نمايانه
با كه كردار و اعمال با نه را (تيپها بخوانيد) شخصيتها شناخت
ولگردها ، برجسازان ، دهد ، تحويل تماشاگر به حكيمانه گندهگوييهاي
و موت به رو مريض و فيلم روشنفكر دختر و كبابي و رفتگرها و لومپنها
!ميزنند عميق حرفهاي و شاعرند همه بازماندگانش
خودسلطان حتي و برجسازان مريم ، كبابي ، عادل ، كرم:مثل تيپهايي به
تحويل براي فرصتي انتظار در و دنبالهم به همه كنيد ، نگاه
وخاكستري خطي يك ميزانسنهاي در هستندهمه دوربين به رو ديالوگهايشان
.خلاقيتي هيچگونه بدون
.نميشود مشخص كامل طور سلطانبه با اختلافش دلايل كبابي كرم
او نارنجكدستساز با سلطان فيلم سكانساختتاميه در وقتي بنابراين
خاطر به را او جان قصد كه را برجسازان و ميكشد سرانجام و تعقيب را
فيلمساز تحويل مليحي لبخند تماشاگر ميكند ، رها دارند اسناد گرفتن
حالي در داده ادامه خود كار به آسوده خيال با نيز برجسازان.ميدهد
.دارد را آنها با مبارزه سلطانقصد ابتدا از كه
سلطاننيز نقش در عربنيا تحسينبرانگيزفريبرز تلاش ميان اين در
.ميماند عقيم كاملا
رضا)انتظامي نيروي در سارق شخصيت:نيست كم نيز فيلم زائد صحنههاي
زبان چرخاندن نرمش به فيلم انتهاي تا ازابتدا كه ناصر و (كيانيان
...است مشغول زدن سوت و
ديگرساختههاي با كيميايي تفاوتفيلمهاي شايد اينكه آخر نكته و
.نهفتهباشد او صميمي و پاك درنيت فيلمفارسيسازان
ص.محمد
اثر نخستين درحد
خود خاطر به نه.نيست آسان چندان كيميايي ، فيلمهاي درباره نوشتن
به كه شده باب درست يا غلط به.كارگردان خود خاطر به بلكه فيلم ،
قبلي فيلمهاي و كارگردان به فيلم ، خود به پرداختن جاي به نقد ، هنگام
قبليتر و قبليتر بلكه قبلي ، فيلم سه دو فقط نه حتي شود ، پرداخته او
!آورد فرود آنها به تعظيم سر و رسيد منگل آب برادران به كه آنجا تا
همهنقاط با كنيم بررسي نامكارگردان به توجه بدون را سلطان اگر
فيلمي كهسلطان رسيد نتيجه اين به نهايتميتوان در آن ، قوت و ضعف
اما باشد قبول قابل فيلمساز يك اثر نخستين عنوان به ميتواند كه است
ما سينماي به گرمايي فيلمش هر كه فيلمسازي فيلم آخرين عنوان به
در كه ميدهد فيلمسازي از نشان و نيست قبول قابل وجه هيچ به بخشيده ،
از تبعيت به و شده كوچكتر و كوچكتر فيلم به فيلم اخير سال چند اين
و ميرسند نظر به محق كمتر هم ، فيلمهايش قهرمانان و شخصيتها فيلمساز ،
!ميگويند هم پلا و پرت حتي گاه
نام سيرنزولي ، و چرخش اين دادن براينشان را مقطع دو بخواهيم اگر
.دهيم قرار اشاره مورد را وسلطان موتوري فيلمرضا دو بايد ببريم ،
نه؟ يا هست موتوري رضا به سلطانشبيه كه ندارد اهميتي هيچ البته
كه را قهرمانش خواسته شايدفيلمساز باشد ، بوده كه هم فرض بر
كرده امتحان تهران خيابانهاي پيشدر سال پنج و بيست حدود يكبار
و جدي اتفاقهاي و وقايع از سالهاييپر گذشت از بعد حالا بود ،
خودشهم و كند خيابان روانه برموتور سوار ديگر يكبار تكاندهنده
چهميكند؟ جديد شرايط در و بار ببينداين و بايستد خيابان سوي آن
است بهتر يا نه ، يا سردرميآورد زباله كاميون از قهرمانش هم باز آيا
نفله او پاي را خودش و برود كبابي آدم يك دنبال و كند رها را همه
!كند؟
همدلي موتوري ، رضا با صحنهفيلم هر در تماشاگر زمان ، آن اگر
ميگفت دلش ته و ميسوخت پاياني صحنه براي واقعا دلش آخر در و ميكرد
نشان و خط با اوليه دقايق همان از درسلطان بار اين شد حيف واقعا
انبوه و نميآيد او به هم اصلا كه فيلم قهرمان درشتگوييهاي و كشيدنها
كه سندها فرع و اصل و زمين داستان و هستند اطرافش كه بيمزه آدمهاي
چه از قضيه كند ، فكر كمي كه نميآورد وجود به آدم در رغبتي كوچكترين
در وقتيسلطان.ميكند رها را قهرمان آرام آرام تماشاگراست قرار
و !..اما...بهشت شده شهر:ميگويد تماشاگر به رو اتوباني تاريكي
زير بزند و كند بغض تماشاگر كه دارد انتظار فيلمساز روبرميگرداند
اين شهر ، اين توي چطوري:ميگويد تماشاگر اينكه از غافل اما گريه
سلطان پاياني ، صحنه در وقتي يا !بزني؟ تيغ ميخواهي را خانواده
عجب:ميگويد تماشاگر ميكند ، كبابي دنبالكرم و برميدارد را نارنجك
!بودها پپهاي آدم
نيستسلطان نشاني كيميايي بهيادماندني و كوتاه ديالوگهاي از
يك از امادريغ ميشود شروع زودتر هم خودفيلم از حتي ديالوگهايش
كه گفتوگوها از فردي به منحصر و جديد نوع!شنيدني و زيبا جمله
بايد كه است تماشاگر اين و ميشود تنيده هم در شخصيتهايش ديالوگهاي
قرار چه از قضيه ببيند ، بعد و كند تنظيمشان بدهد ، ربط هم به را آنها
.است
و است غنيمتي بد ، چه خوب ، چه ازكيميايي فيلمي هر رفته ، هم روي
و طغيانگر ، كلهشق سازشناپذير ، آدمي چهره فيلمهايش همه در و ديدني
كه است كيميايي خصوصيت بزرگترين اين و ميشود ديده پيشهاي عاشق
.ديگران تا بودهاند طرفدارش جوانها ، بيشتر سال ، سالهاي
ن.منصور