پنجم ، شماره 1361 سپتامبر 1997 ، سال شهريور 1376 ، 21 يكشنبه 30
|
|
باختر در اخلاقستيزي ريشههاي
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
قديم اخلاقپژوهان.است تازهاي چيز اخلاقي ، جوشش و شور از گفتن سخن
خاطر جمعيت قسمي معناي به را اخلاقي ملكات به آراستگي همگي جديد يا
گرفتهاند
به بود اميدوار روسو و كند توجيه را مطلقه حكومت ميخواست هابز
از را نظر مورد نتايج دو هر و شود ، كامياب آزادي اثباتحقانيت
.بودند گرفته مطلق شمردنفردگرايي مفروض
ريشههاي پيرامون در مغز پر نوشتارهاي از يكي حاضر ، متن:اشاره
و سياسي ريشههاي و اديبان آثار در كنكاش و ستيزي اخلاق و پوچگرايي
روياروي يكسره كه آنجا از بحث اين موضوعميباشد مسئله اين اجتماعي
بحثي اساسا كه آنجا از و است ، ديني اعتقادات بناي رو مثابه به اخلاق
منابع و آثار اساسيترين به توجه با و موضوع ، مباني در جاندار و ژرف
معرفت اهل اميدواريم و ميگردد منتشر معارف صفحه در است ، شده تهيه
.گردند منتفع آن از
زندگينامه از چكيدهاي مطلب ، ابتداي در بحث ، تتميم براي فاضل ، مترجم
توجه نمودهاست عرضه باريك و ظريف بحث اين به ورود براي ومدخلي مولف
متذكر ضمنا.مينماييم جلب مطلب و مدخل بدين را خوانندگانگرامي
و تاليف سياست در نامخرد به است كتابي از نوشتهبخشي اين كه ميشويم
.شد خواهد منتشر بزودي كه مترجم همين ترجمه
معارف سرويس
ايراني ازانديشهوران زبده عدهاي به جز متاسفانه پولانيي مايكل
داشته بسزا هايكتاثير فريدريش مانند درمتفكراني اونيست شناخته
ستايش چيرهدستي و تيزبيني ما جهان وفلسفي فكري مسائل تحليل در و
و آمد دنيا به مجارستان در در 1891 پولانيياست داده نشان برانگيز
در شيمي استادي به در 1933 و آورد روي علم و فلسفه به سپس و شد پزشك
متن زير مقالهگزيد اقامت انگلستان در و رسيد منچستر دانشگاه
بود ياد سخنرانيهاي سلسله در فوريه 1960 در 16 او كه است خطابهاي
ادينگتن استنلي آرثر سر انگليسي نامدار اخترشناس و فيلسوف
او اساسي مدعاياست كرده ايراد كمبريج دانشگاه در (A.S.Eddington)
از غرب جهان بزرگ ابتلاي ميشود ، شنيده معمولا آنچه برعكس كه است اين
تحرك در كژروي و مفرط اخلاقي حرارت و شور تاكنون ، فرانسه كبير انقلاب
علوم و اخلاق ميان فاصله خواستهايم.است بوده اصلاحگري براي تبآلود
شد ، انقلاب طبيعي علوم در هفدهم قرن در كه همانگونه و كنيم ، حذف را
و تندروي علت به اما.بزنيم اجتماعي و اخلاقي انقلابهاي به دست نيز ما
پيش در نابخردانهاي هدفهاي و گذاشتهايم فرو را عقل جانب سودازدگي
.شود منجر نميتوانست نيهيليسم و ستيزي اخلاق به جز كه گرفتهايم
به nihil لاتين ريشه از مشتق لغت در (انگاري ياهيچ) نيهيليسم
وجود چيز هيچ كه است اين به اعتقاد غرض اصطلاح ، در.است معنايهيچ
ندارد ارزش يا ،(شناسي شناخت) نيست دانستني يا ،(شناسي هستي) ندارد
انكار را بد و خوب فرق عقيده اين پيروان اخلاق ، در.(اخلاق فلسفه)
از فقط پيشرفت كه است معتقد نيهيليست جامعه ، و سياست علم در.ميكنند
نو يكسره طرحي انداختن در و اجتماعي و سياسي نهادهاي كردن نابود راه
و خشك روشنفكر نوشته ، اين در ازنيهيليست پولانيي مقصود.است ممكن
فقط و ميگيرد ، ناديده را بشر پيشرفت سير پيچيدگيهاي كه است متعصبي
تعالي و ترقي معيار را خودش ساخته پيش و مجرد معيارهاي و انديشهها
اخلاقي ملاكهاي و خواستها اينگونه تحميل نتيجه.ميدهد قرار آدمي
حكومتهاي ظهور انسان ، احوال و ظرافتهايتاريخ از غفلت و نامعقول
نيروي از بهبحث سپس پولانيي.است بوده توتاليتر ورژيمهاي جبار
طلب تمامت دولتهاي خودكامگي برابر آدميدر خواهي عدالت و حقيقتجويي
و سياسي و استبداداخلاقي با مبارزه كه ميشود متذكر و ميپردازد ،
.ميپذيرد امكان راههايي چه از اجتماعي
ف -ع
پولانيي مايكل:نوشته
فولادوند الله عزت دكتر:ترجمه
آن بانيان كه نشانميدهد ادينگتن يادبود سخنرانيهاي اساسنامه
علوم ، سريع پيشرفت با مقايسه در بهبوداخلاقي چرا كه بودهاند نگران
روشن سخنرانيها اين طريق از نابرابري اين خواستهاند و است ، بوده كند
من است ، نپرداخته مساله اين به پيشين سخنرانان از يك هيچ چون.شود
بيان را پاسخم چكيده پيشاپيش و بگيرم عهده بر را كار اين ميخواهم
درست پرسش اين مقدمات اصولا كه بود خواهد قرار بدين من استدلال.كنم
.است كننده گمراه عميقا لااقل يا نيست ،
راستي و برادري عطش تاريخبشر ، در گاه هيچ تاكنون كه معتقدم من
قرن دو.است نداشته آدميان افكار و اذهان نيرومنديدر تاثير چنين
و شور انفجار شاهد بعكس بلكه نبوده ، اخلاقي ضعف عصر تنها نه گذشته
بيشمار دوستانه بشر اصلاحات آن ، بركت به و است ، بوده اخلاقي حرارت
قرنهاي مردم كه است يافته بهبود آنچنان جديد جامعه و شده حاصل
عمر دوران در كه ، معتقدم همچنين.نميديدند خوابهم به حتي پيشين
به كه گزافي بلندپروازيهاي و آرزوها با حرارت و شور اين ما ،
.است كرده نازل بشر بر فاجعه سيل و خوددرگذشته حد از آورده ، همراه
است ، بوده ماندگياخلاقي واپس يا تاخير گونهاي با ملازم سيل ، اين
كه را چرخهايي و بشكند را سدها كه است تحركي كم و لخت رود كدام زيرا
اين توصيف براي شايستهاي تعبير هنوز بكوبد؟ هم در درميآورد ، گردش به
اخلاق بيمارگونه صورتهاي از هنوز (1)اخلاق علم.است نشده پيدا رويداد
.ميگيرد مايه امروزي طلبي تشديداخلاق از كه است عقب(2)
روي زياده نوعي انگاريامروزي ، هيچ يا نيهيليسم كه است اين من سخن
اينصحنه پشت به ميخواهم مناست شده ما كهگريبانگير است اخلاقي
گرايش زيرا.نه يا آنهست فراسوي چيزي واقعا آيا ببينم و بنگرم
فقط و باشد ناپذير درمان است ممكن ناباوري خود به ما شورانگيز
.باشد كرده نابود را ما تمدن سرانجام كه برسد پايان به هنگامي
قديم پژوهان اخلاق.تازهاياست چيز اخلاقي ، جوشش و شور از گفتن سخن
جمعيت قسمي معناي به را اخلاقي ملكات به آراستگي همگي جديد يا
قبل پنجم قرن در كه بزرگي معنوي اعتلاي نتيجه در.گرفتهاند (3)خاطر
آمد ، پديد يونان تا هندوستان و چين از پهناور حوزهاي در ميلاد از
كردن مهار با اخلاق از بهرهمند فرد ميداد نشان كه گرفت شكل تصويري
كه است درست.مييابد دست باطن آرامش و صفا به شديد ، احساسات و شور
لذات از ميتواند كجا تا اخلاقي سعادت كه كردهاند بحث يونان متفكران
تا اخلاقي نظريهپردازيهاي در مكرر موضوعات از يكيبپذيرد رنگ حسي
يكي امروزي نيهيليسم اما.است بوده اخلاق با لذايذ شدن همراه امروز ،
درك قابل شرطي به تنها بعكس ، نيست ، اخلاقي باري و بيبند صورتهاي از
در تاكنون كه شود محسوب جانبهاي همه اخلاقي اعتراض از بخشي كه است
يك هيچ كه دارد تازگي بقدري اخلاق فعلي وضع.است نداشته سابقه تاريخ
عبارت اخلاق ما ، تصور به بنااست نكرده توجه آن به پژوهان اخلاق از
خويش گردن بر را اخلاقي فرمانهاي يوغ خود ، دست به كه است اين از
وجه هيچ به كه شده ملكه ما در آنچنان فكر اين.سازيم استوار
كه دارد نياز اين به ما روزگار بعكس ، كه ، دهيم تشخيص نميتوانيم
به را ما كه كنيم مهار را خويش نامعقول و گزاف اخلاقي خواستهاي
قرار جسماني نابودي خطر در حتي و ميدهند اخلاقيسوق انحطاط پرتگاه
.دادهاند
نشان و است ، گرفته پي را جريان اين (4)كتابش در كوهن نورمن اخيرا
يازدهم قرن از مسيحاگروان مكرر شورشهاي محرك و باعث نخستين كه ميدهد
هفتم گرگوريوس پاپ اخلاقي بزرگ اصلاحات مركزي ، اروپاي در شانزدهم تا
مناصب فروش و خريد اكيد منع و كليسا پاكسازي به او شديد تصميم.بود
از را كليسا عفاف ، جاده از انحراف هرگونه و كشيشان ازدواج و روحاني
كشيشان بر را خلق عوض در اما رهانيد ، تباهي و انحطاط ورطه به سقوط
مسيحي جامعهاي در فقط داشت استيلا ن ايشا بر كه افكاري.شورانيد
چرا كه ميتاختند جامعه معنوي حكمرانان بر كشيشان.بود قابلتصور
كارشان كه را فرمانرواياني اما.ميگذاريد زيرپا را خودتان تعاليم
تاز و تاخت هدف پايه اين بر نميشد نبود ، مسيح دين آرمانهاي تبليغ
.داد قرار
زندگي در مو موبه را مسيحيت دستورهاي نميتواند جامعهاي هيچ چون
اعتقاد به تظاهر مزبور دستورهاي به كه جامعهاي هر بگذارد ، بهاجرا
شورش با تنش اين وقتي و شد ، خواهد دروني تضادهاي گرفتار بناچار كند
مسيحاگروانه حكومت استقرار از ناگزير آن عاملان بريزد ، بيرون
ايجاد جديدي قدرت محور پيروزمند قيام هر.بود خواهند نيهيليستي
محور بود ، مسيحي اخلاق قيام ، انگيزه چون موردبحث ، وقايع در ;ميكند
خاسته بهپا آن برضد شورشگران كه شد تضادي همان گرفتار دوباره جديد
نميتوانست ديگر مرسوم سازشهاي زيرا آمد ، پيش بدتري وضع حتي و بودند ،
به تنها قدرت مركز وضعي ، چنين در.كند حفظ را قدرت محور دروني تعادل
ميبينيد آنچه:منم مطلق خير بگويد كه كند پايداري ميتواند وسيله اين
و ، بزرگتر نيز او ظهور نخستين از حتي كه است مسيح دوباره ظهور
اخلاق مافوق ميبينيمابرمردي آنگاه.است بد و نيك فراسوي بنابراين ،
مانند نيچه و باكونين پيروان به را او كوهن نورمن كه ميآيد پديد
بهاخلاق تخلق در افراط موردبحث ، روزگار در كه بود بار نخستين.ميكنند
.ميانجاميد وجه شديدترين به اخلاق گذاشتن پا زير به مسيحي
قدرت.نبود بيش پراكندهاي پيشين نشانههاي هنوز رويدادها اين اما
دنيا از دين تفكيك يا سكولاريسم از پس بود ، آنها علت اختلاليكه كامل
نه و بود ناگهاني نه دگرگوني اين.شد آشكار قرنهجدهم در اروپا در
.رسيد كمال به قرن نيم ظرف در تقدير ، سكولاريسم هر به اما ;كامل
بر ولتر چيرگي.بود علميجديد نظرگاه آن ، پيشرفت عامل مهمترين
خوداحيانا نيوتن هرچند بود ، نيوتن پيروزي معناي به (5)بوسوئه
همه طرد يعني هجدهم ، سده خردگرايي اصل بالاترين.نبود آن خواهان
سرمشقي صورت به همچنين علم.شد حاصل علمي انقلاب از وثقات ، مراجع
.مسيحي ديني جزميات بند از معرفت برايرهانيدن درآمد بزرگ
از متابعت به تا كند آزاد را آدمي نوين جهانبيني كه بود اين انتظار
مذهبي تعصب و كهنهپرستي به بدينسان و برود ، پيش عقل نورطبيعي
انسان آنگاه.بدهد پايان ميشد ، محسوب بشر بدتريننگونبختي كه مسيحي
اقتصادي و سياسي و اخلاقي و عقلي و فكري هرچهبالاتر كمالات به ميتوانست
تقريبا يعني -نگذشته نظرگاه اين ازپيدايش ديري هنوز ولي.يابد دست
در روسو -بشر همگاني و جهاني برپيشرفت داير كندرسه پيشبيني از قبل
درباره گفتار ديگري و (6)وعلوم فنون درباره. گفتار يكي نوشته ، دو
متمدن انسان كه اعلامكرد و رفت ، اميدها چنين جنگ به (7)نابرابري
موافق برپايهنظر و خويشتن از بيرون زيرا است ، تباه و منحط اخلاقا
ايام آن از قرن دو كه امروز اصطلاح به.ميكند زندگي ديگران
سوي به يافته جهت يا تهي ميان و آدميپوك كه داشت ميگذرد ، اوعقيده
با كه ميدانست انسان ذهن ازپيشرفت را تباهي اين وگناه است ، ديگران
.است بخشيده استحكام آن به و شده نابرابري مالكيت ، موجد استقرار
خود و افتاده فساد راه به ترتيب بدين اوليهبشر ، پرهيزگاري و فضيلت
معروف نيكي به را چه هر خشمناك روسوبود شده كشيده بندگي به او
در و ، گرفت حمله باد به -را قوانين و آداب و رسوم همه يعني -بود
نيكي از پيش او ، زعم به كه ، پرداخت زريني عصر ستايش و تكريم به عوض ،
.داشت وجود بدي و
اهدائيه و كرد ، هديه ژنو شهر به را گفتاردربارهنابرابري روسو
با.بود گزافهگويي به مقرون سخت او نوشته كه ميدهد وينشان پرشور
طرفداري به آتشين شوري و جوش كلامش فصاحت و استدلالها با او همه ، اين
انديشه از گسترشي چنان مجاري آن.كرد خردگرايي مجاري وارد بشريت از
كه آمالي همان -مسيحي آمال بالاترين از سرانجام كه يافتند او
ولتر.شدند سرشار -بود بخشيده نجاتشان جزميات تنگناي از خردگرايي
شده پاك حماقتها نادانيهاو از بشر كه بود كرده مجسم آينده در افقي
همت وجهه را خويش زندگي بوستان ساختن بارور و پرورش كس هر و باشد
روزگار بيتعصبي و عقل سلامت كه بود تمدني آرزومند (8)گيبن ;دهد قرار
مجاري به مسيحي ديني سودازدگي آن اگر.باشد بازگشته آن به باستان
حقيقت به گيبن آرزوي و ولتر ديد نبود بعيد بود ، نشده تزريق خرد
بشر كه شد دچار مسيح ميراث آفت به خيالان خوش اميدهاي امابپيوندد
فيلسوفان كه شد چنين و.گماشت ديگر هدفهايي تعقيب به پس آن از را
ناتوان تمتع و آرامش عصر تاسيس از تنها نه هجدهم سده فرانسوي
اين.برانگيختند جوش پرجنبو سكولاريسمي از خروشان موجي بلكه ماندند ،
داشتند نظر در هرگز فرانسوي فيلسوفان آنچه از والاتر بس سودهايي موج ،
و گراييد تباهي به جاها بسياري در ديگر ، سوي از اما ;كرد بشر عايد
با كه شد تبديل مذهبي شور آن از آتشينتر حتي قشريتي و پرستي كهنه به
بندي صورت از پيش حتي بنابراين ، .بود پذيرفته آرامش ايشان تعاليم
قلمرو به را اصول آن تردستي با روسو علمي ، خردگرايي اصول كامل
قرار ملاك آنجا در و كرد منتقل ديني از تفكيك به دنيايي تعصب گونهاي
.ميشد نتيجه اصول آن از خود كه تعصبي.داد
پيشاپيش باشد ، داشته انقلاب قصد خود بيآنكه.نهاد فراتر پا حتي روسو
از خبر حتي و ساخت ، نمايان كارهايش در را اروپا انقلاب خروش و جوش
بلكه آن ، بعدي عاملان از كسي كمتر مطلوب تنها نه كه داد آن دنباله
گسيخته لگام افراد از انبوهي كه دريافت او.بود آنان منفور واقع به
زيرا دهند ، تشكيل اشتراكي يكسره سياسي پيكره نوعي ميتوانند فقط
اراده هر خودشان و راند ، حكم برايشان خودشان اراده به ميتوان تنها
به نيز حكومتي اراده آن كنند ، توجيه و آورند وجود به كه حاكمانهاي
مرجع هيچ قضاوت به تن حكومتي چنين.بود خواهد گسيخته لگام ضرورت
اين (9)داد نخواهد شهروندانش و خود ميان تعارض موارد در بالاتري
براي گسيخته لگام فردگرايي براساس هابز كه است استدلالي عين استدلال
براي روسو پيشنهادي شيوه حتيميبرد كار به مطلقه حكومت توجيه
همه.ميانگاشت مسلم هابز كه بود شيوهاي همان مطلقه حكومت تاسيس
حكمران به(10)اجتماعي پيمان مهر به مهمور و بلاعوض فردي ، ارادههاي
خصوصاجراي در داوري مرجع يگانه مورد دو هر در حكمران و ميشد ، پيشكش
.بود شهروندان و خودش ميان پيمان
به بود اميدوار روسو و كند ، توجيه را مطلقه حكومت ميخواست هابز
مفروض از را نظر مورد نتايج دو هر و شود ، كامياب آزادي حقانيت اثبات
بر گواه آنان استنتاجهاي انطباق.بودند گرفته مطلق فردگرايي شمردن
از حكايت همچنين و است ، بوده متقن و متين استدلالهايشان كه است اين
عاقبت ولي ميشوند تام فردي آزادي خواستار انقلابها وقتي كه دارد آن
منطقي نتايج همين پاي ميانجامند ، مطلقهجمعي حكومتهاي استقرار به
حتي ولي بود ، كاغذ روي زمانهنوز آن در منطق اين.است ميان در قضيه
انكار بشدت گاهي را خويش موضع تاليهاياستبدادي روسو مرحله آن در
مسلم روسو آنچه با تنها نه شك بدون روشنگري عصر متفكران غالب.ميكرد
نيز او نتيجهگيريهاي با بلكه ميداد ، قرار استدلال مقدمه و ميانگاشت
كه داشتند آيندهاي به چشم خاطر اطمينان با همچنان و بودند ، مخالف
كافي اختيارات از برخوردار فقط حكومتي تحت آزاد و عاقل انسانهاي
طلب در خارجي ، دشمنان يا شهروندان ساير تجاوزات شهرونداز حفظ براي
كسي چه كه ميشد گرفته ناديده مساله اين.بردارند گام فردي سعادت
بدين روسو و هابز ومنطق كند ، داوري شهروندان و حكومت ميان بايد
در درامريكا انقلاب نخستين بنابراين ، .ميشد رها تعليق حال به وسيله
لاك رسيد پيروزي به آن در تعليماتش با كه كسي و فرانسه ، در نه گرفت
فرانسه ، كبير انقلاب اوايل بشردر حقوق دراعلاميه حتي.روسو نه بود
.داشت قرار مسلط موقعيت در كه بود لاك كلام هنوز
به كاملا متفكران فعالترين اذهان كه رسيد فرا زمان آن همگامي اما
جوشان چشمه و بود ، كرده پيدا گرايش دنيا از دين جدايي يا سكولاريسم
طور به مسيحي ، ديني جزميات شكسته هم در دژ از خروج از پس مسيحي آمال
جانبي نهضتهاي و فرانسه كبير انقلاب.اجتماعيميشد حيات وارد موثر
از كه بشر مشترك سياسي سرنوشت اروپا ، به كشورهاي سراسر در اصلاحگرانه
سرانجام داشت ، ادامه انساني ، تاسيسجوامع آغاز از پيش ، سال هزار يكصد
باشد ، مانده ازآن خاطرهاي كهحتي دورهاي از پيش از آدميان.داد پايان
قوانين و قواعد و متعدد ، رسوم تمدنهاي و طايفهها و قبيلهها تمام در و
البته.بودند پذيرفته و داده جامعهقرار بنياد همواره را موجود
تدبيرهاي اتخاذ كسي روز آن تا ولي بود ، آمده عمل به بزرگ اصلاحات
ارتقاء اصل مهمترين مرتبه به را نامحدود اجتماعي اصلاحات براي سنجيده
ذاتا جوامع عظيم پهنه ميان است مرزي فرانسه كبير انقلاب.بود نداده
آن در تاكنون اجتماعي پويايي از ما جديد تجربه كه باريكهاي و ايستا
.است يافته گسترش
عظيمي دگرگوني چه كه نميدانستند خود روشنگري عصر بزرگ خردگرايان
نامههاي Lettres Philosophiquesكتابش در ولتركردهاند ايجاد
منازعه آنقدر مايه هرگز فيلسوفان آثار تمام كه بود نوشته فلسفي
(11)فرانسيسي سلسله راهبان قباي طولآستين كه نزاعي مانند شد نخواهد
داخل قديس فرانسيس خود كهروح نميكرد پيشبيني او.بود برانگيخته
خواهد آتش به ايشان بااستدلالهاي را جهان و شد خواهد فلاسفه تعاليم
خردگرايي وقتي كه نميديد خويش تصور افق دورترين در حتي او.كشيد
و.ساخت خواهد دگرگون را انسان عاطفي شخصيت شود ، ور شعله اينگونه
در كه شد آگاه آدمي.پيوست وقوع به متعاقبا كه بود چيزي همان اين
و فكري نهضت آن باعث آگاهي خود اين و است ، حاكميت داراي فرد مقام
.است معروف رمانتيسم به امروز كه شد جامعي احساسي
را رشتهاي دنباله فقط من بارور ، و بزرگ شكوفندگي اين آثار ميان از
انسان:ميشود آغاز نامتمدن انسان از روسو تجليل از كه گرفت خواهم
را بد و خوب هنوز هبوط ، از پيش حوا و آدم مانند كه نامتمدني
بزودي كرد ، موجود جوامع همه بار روسو كه توهيني و تحقير.نميشناسد
.كشانيد فرديت ابراز به گردنكشي و جسارت با را او
برميخوريم ، طبيعت محصول بدوي وضع در يكسره مردي به او ، اعترافات در
از وي رذيلتهاي پستترين.نيست ديگري كس هيچ مانند و اوست خود مرديكه
روسو.بگرديم تا بگرد منم ، اين ميگويد جهان به و ميافتد پردهبيرون
از پس كه بود طبيعت با حق كهآيا كند داوري خوانندهبايد مينويسد
.شكست را قالب قالبريخت ، اين به مرا اينكه
دارد ادامه
Polanyi, "Beyond Nihilism", in Alfred Kazin,:پانوشتها
The Open Form: Essays for our time (NewYork: Harcourt, Michael
. ethicsBrace and World,), pp.-. ed.,
. Composed state of mind. morals
. Norman Cohn, the Pursuit of the Millennium
و فرانسوي مسيحي متفكر و روحاني.(17041627) J.B.Bossuet.5
(مترجم).كليسا برتري طرفدارسرسخت
. J.J.Rousseau, Discourse on Arts and sciences ().
. Discourse on Inequality ().
(مترجم).انگليسي بزرگ مورخ (17941737) Edward Gibbon.8
. Social Contract. Rousseau, Contrat Social, Book I. Ch. vi.
فرانسيسقديس دست به ميلادي در 1209 كه است رهباني سلسلهاي غرض ، .11
كليساي بازوهاي از يكي بهعنوان هنوز و شد بنياد ((12261182م
در بويژه و احسان و مذهب آن تبليغ كارش و است باقي رومي كاتوليك
(مترجم).است بوده علوم و مدرسي فلسفه ترويج وسطي قرون