پنجم ، شماره 1363 سپتامبر 1997 ، سال مهر 1376 ، 23 سهشنبه 1
|
|
پوچگرايي بنيادهاي و اخلاق واژگوني
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
(دوم بخش) باختر در اخلاقستيزي ريشههاي
به لذتجوييرا داشت ، آيندهبينانه خويي و خلق كه آنجا از روسو
برابر در گردنكشي جامعهو تحقير با و ساخت مبدل جامعه عليه اعتراض
.داد قرار مباهات مايه را فسق آن ،
پولانيي مايكل:نوشته
فولادوند عزتالله دكتر:ترجمه
.دادهبودند رواج التذاذ فلسفه نوعي شكاك خردگرايان كه نيست شك
مقصودي نبايدهيچ پيشداوري از فارغ افراد نوشت (14)شاتله دو مادام
به خود و داشتهباشند ، دلپذير حسيات از برخورداري بجز زندگي در
آن بر بند و روشنانديشانبيقيد اما.ميكرد عمل اصل اين از متابعت
اخلاق ، طبيعي اصول درحدود و مسالمتآميز طور به بايد آدمي كه بودند
لذت داشت ، بينانه آينده خويي و خلق كه آنجا از روسوباشد لذت پي در
گردنكشي و جامعه تحقير با و ساخت ، مبدل جامعه عليه اعتراض رابه جويي
.داد قرار مباهات مايه را فسق آن ، برابر در
پيشآمده اخلاقي شكاكيت دورههاي بعضي نيز باستان روزگار در البته
اراده از غير چيزي قانون كه بودند گفته يوناني خشمگين جوانان.بود
فجور و فسق و نظر اين پيدايش به كه چيزي.نيست قويدستان
تحليلهاي و سكولاريسم احتمالا كرد كمك همفكرش ياران و (15)آلكيبيادس
زيرا نداشت ، رمانتيك جنبه اخلاق خلاف كردار اينگونه ولي.بود انتقادي
.نميگرفت صورت جامعه سطحي اخلاق به اعتراض منظور به آن اعلام
دولتشهرها ، مصالح ساير با رفتار در كه داشت اذعان (16)ديدس توكو
حقيقتي بهعنوان را معنا اين ولي دارد ، اولويت اخلاقي ملاكهاي بر ملي
آن حتي و كرد حكم نو از آموزه اين صدق به ماكياولي.ميكرد بيان تلخ
هر خويش ، قدرت تحكيم براي كه دانست مجاز را شهريار و داد گسترش را
به ماكياوليسم بعد ، دورههاي دربگذارد پا زير را اخلاقي محذور
فرمانروايان در مداوم تاثيري و شد متحول [دولت مصلحت] Staatsraiso
اين.كرد كمك بسيار جديد دولتهاي گيري شكل به و گذاشت جديد قرون
فردريك كاميابيهاي و كارها و نوشتهها در سياسي قدرتمداري و واقعبيني
عنوان به هنوز زيرا نداشت ، رمانتيك رنگ هنوز اما رسيد ، اوج به كبير
كه تحركي و پويايي با رمانتيسمميشد توجيه تاسفانگيز ضرورتي
مليت از بهتجليل را ياران شهر ستيزيپنهانكارانه اخلاق اين داشت ،
شد استوار عقيده اين بر دانستو قانون فينفسه را ومليت كرد تبديل
همسايگان زيان به ولو منحصربفردند ، لذا ، چون بزرگ كهملتهاي
در ستيزيملي اخلاق اينگونه.نامحدوددارند توسعه حق ضعيفشان ،
برتري احساس آميختهبه درآنجا و يافت ، بيشترتوسعه همهجا از آلمان
دولتمردان خطابههاياندرزگرانه با مقايسه در آنكشور اخلاقي
نسخه ملي ، سطح در آلماني نگرش اين.شد تائيد و حفظ ديگر ، كشورهاي
را رذالت و خبث ازحيث خويش منحصربفرد فطرت كه بود روسو برخورد بدل
.گفت خواهم بيشتر بعد دراينباره.ميكشيد رياكار جامعهاي رخ به
در روسو نوشتههاي تاثير با من سروكار كنمكه روشن ميخواهم فعلا
اگر حتي ولي.است بوده زياد بسيار شك بدون كه نيست تاريخ مسير
كه نميكرد تغييري واقعيتباز اين ميشد ، گرفته ناديده او كارهاي
از را خردگرايان سكولاريستي و آرماني جامعه ذاتي بيثباتي بزرگ متفكري
جامعهاي چنين ايجاد نتيجه كه ميديد او.بود كرده پيشبيني جهت سه
بهمراتب مطلق برابري و آزادي مستلزم كه است گسيخته لگام خردگرايي
كه ميديد او دوم ، .است موجود جوامع همه در شده تعيين حدود از فراتر
حكومتخلقي تحت فقط شهرونداندرجامعه ، يكايك حاكميتمطلق اينگونه
نوعي ميكرد اوپيشبيني سوم و.ميپذيرد مطلقامكان اختيارات داراي
و شخصيتيگانه حقوق طرفدار كه اخلاقرا به بياعتنا خردگرايي
گرچه.باشد بياعتبار بيآبروو جامعهاي اخلاق دربرابر فرد آفريننده
جهانميهني بانگرش ملي سطح در اخلاقستيزيرمانتيك كه پذيرفت بايد
شده اوپيشبيني انديشه در نيز اينمعنا حتي ولي بود ، روسوبيگانه
ميبينيم شدهاند ، تبديل مسيرتاريخ به نتايج اين امروزكه.بود
حكايت نميدانست عمل براي راهي را آنها هيچكس كه زماني در آنها تشخيص
و ، بودهاند مقدمات بعضي تاليهاي بهواقع مذكور نتايج داردكه آن از
حرارت و شور بهاضافه شكاكيت با توام خردگرايي از ديگر ، بهعبارت
تاليهابهناچار اين نميگويم.لازمآمدهاند دنيوي بهصورت مسيحي
پارهاي در داد نشانخواهم اينكه كما حقيقتبپيوندند ، به ميبايست
در ميگويمهرجا ولي.نشدهاند بهراستيمتحقق هنوز مهم اززمينههاي
منطقي جريان بايدجلوههاي شدهاند ، آشكار ازروسو پس قرن دو ظرف
.پيمود را خود مسير او درذهن نخست كه گردند تلقي
پنج كردهامكه معرفي را وانديشههايي آراستهام را صحنه من
.رساندهاند ماست ، با مسئوليتآن امروز كه بهمرحلهاي را گذشته نسل
حرارت و شور پيدايش مسير در اخير ساله پنجاه و يكصد دوره من ، بهنظر
بهصورتهاي گاهي ولي ;بوده سودبخش اغلب كه است ميكرده سير اخلاقي
نسل بهنظرمن ، .است انجاميده بيستم قرن انقلابهاي به و درآمده هولناك
اما است ، گيج اخلاقي زيادهرويهاي اين ضربههاي اثر از هنوز كنوني
قرن آرمانهاي بهسوي را خود راه و برگردد عقب به ميخواهد كورمالان
خود منطقي نتايج وزن زير يكبار آرمانها اين چون ولي.كند پيدا هجدهم
پيشين جايگاه به باز را آنها ميتوان آيا اكنون فروريختهاند ،
.است همين اينك پرسش گردند؟ ما راهنماي تا بازگردانيد
پديد مرحله دردو ايستا جامعهاي ذهنيت امروز ، از فكري وضع كه گفتم
عقول و افكار در دنيا از جداشدندين فرايند نخست ، مرحله.است آمده
عميقي هيجان هيچ نه ولي داد ، رارواج نوين علمي نظرگاه كه بود
دوم ، مرحلهشد گستردهاي سياسي اقدام هيچ خواستار نه و برانگيخت
اقدامات و هيجانات آن جلو از را مانع و سد كه بود پويايي فرايند
.گشت مبدل ايدئولوژي به فيلسوفان انديشههاي نقطه ، اين در.برداشت
بودند پايبند ايدئولوژيها به كه كساني و است ، پيكار مرام ايدئولوژي
ايدئولوژيهاي ساير هواخواهان با همچنين و زمانه ايستايي و سكون با
ميگويند ، سخن ايدئولوژيها پايان از امروز كه افراديميجنگيدند رقيب
بنابراين ، و ، است فرونشسته تحرك و پويايي آن كه است اين مقصودشان
نظري پيكاري مرام هيچگونه به پايبندي بدون را آدميان ميتواند امروز
.درآورد جنبش به
ايدئولوژيك ، رهيافتهاي بدون پويا سياسي اقدام افتادن موثر شاهد
قوانين بردگي ، الغاءاست نوزدهم قرن نيمه نخستين در بريتانيا
رسمي غيرپيرومذهب مسيحيان آزادگذاشتن كارخانهها ، در كار ناظربر
ديوانگان ، به مربوط قوانين پارلمان ، اصلاح كاتوليكها ، و انگلستان
آن تسميه وجه كه ديگر نوعدوستانه اصلاحات بسياري و كيفري ، اصلاحات
رسيد انجام به كساني ياري به و دست به همه است ، اصلاحات عصر به دوره
مبارزه و تلاش مذكور اصلاحات ريشهداشتند متفاوت بسيار اعتقادهاي كه
عصر از پيش قرنها از كه بود اجتماعي بيعدالتي و ستمگري با پيگير
نه را اصلاحات اين.داشت سياسي صحنه در پرنفوذ طرفداران روشنگري
نيروهايي بلكه دنيا ، از دين جدايي هوادار و ضدكشيشي نهضتي پيروان
وضع بهكرد به جديد ، شوقي بهانگيزه كه رساندند نتيجه به قديمي بسيار
سياسي عمل درباره كه نظريهاي با منتسكيو.بودند درآمده بهحركت جامعه
او نظريه اما ;داد فرانسه به جديدي ايدئولوژي كرد ، مطرح بريتانيا
بر تفسيري و شرح صرفا و نداشت ايدئولوژي صورت بريتانيا در هرگز
رئيس چرا كه نداشت اعتراض هيچكس فيالمثل ، بود زندگي مختلف شكلهاي
رويه چرا يا است ، مسئول پارلمان برابر در بريتانيا در مجريه قوه
قاعده شيوهها اين گواينكه درميآيد ، قانون بهصورت قضات احكام و قضايي
در سياسي نظريههاي همه سرنوشت.ميكرد نقض را قوا تفكيك نظري
از مجموعهاي از بيش چيزي به هرگز نظريهاي هيچ:بود همين انگلستان
عادات و رسوم پرتو در تفسير و تعبير مشمول بنيادي اصول و كلي حقايق
شيوههاي با تعليماتش زيرا شد ، گرفته ناديده هابز نبوغ.نميشد تبديل
ميشد ، نظريهاشگذشت نقايص از و تمجيد لاك از.نميخواند عمل در مرسوم
بنتمكه آراءميكرد راجبران نقايص آن عملبهآساني و عرف زيرا
مانند شهري تاسيسكابوس به ميبايست آنمنطقا فوقالعاده تاثير
عامل به عمل در بينجامد ، (17)هاكسلي آلدوس جوان جهانجسور
بهعنوان برك نامعقول سنتپرستي.گشت مبدل خشك سنتپرستي تعديلكننده
.شد جذب و هضم بهآساني سودنگري غلبه برابر در تعديلكنندهاي عامل
حكومت و آزادي درباره خويش نظريات با ميل استوارت جان بعد ، چندي
و روسو و هابز كه مسائلي همه گرفتن ناديده با و انتخابي ،
.آورد بهدست پايدار نفوذ و تاثير ميكردند ، طرح آلماني ايدهآليستهاي
(18)گرين.ه.ت بيستم ، سده اوايل و نوزدهم قرن اواخر در سرانجام ، و
بريتانيا اساسي قانون مبتنيبر عملي شيوههاي با چنان را خويش فلسفه
.شد اهلي و رام او نوشتههاي در هگل حتي كه داد وفق
.دوانيد عميق ريشههاي درانگلستان تحرك و پويايي همه ، اين با
نظم از كه برانگيختنكساني با ياجزءبهجزء ، بتدريج اينكه نهايت
ستمها آن مسئول كه وجدانافرادي به توسل وبا بودند ستمديده مستقر
هر كه اصلاحاتي سال از 150 پس امروز ، اينكه نتيجه.شد چنين بودند ،
كشور آن نهادهاي است ، ساخته دگرگون را بريتانيا در زندگي از ذره
و يكپارچه نظامي هنوز ملت ، سراسر جانب از جدي مخالفت گونه هيچ بدون
معناي به فقط مورد اين در ايدئولوژيها پايان.ميدهند تشكيل هماهنگ
.بود خواهد مكتبي و خشك سوسياليسمي كوتاه دوره خاتمه
روشنگريبود ، بنيانگذاران از يكي كه اين با بريتانيا ترتيب ، بدين
در.كرد اجتناب ميشد ، منجر ويرانگري بهخود كه آن نتايج برخي از
از.آمد دست به اساسي قانون به پرشور احترام با نتيجه همان امريكا ،
در اروپا ديگر كشورهاي پرتحرك روشنفكران نظر به رفته رفته اينرو ،
به و شكاكيتبوده پيشگام كه بريتانيا كه ميرسيد چنين نوزدهم قرن
بيم آن از قبلا سدههجدهم فرانسوي جهت ، محافظهكاران اين
كه كردم اشاره پيشتر.ماندهاست واپس روز قافله از داشتند ،
ازمرزهاي خارج در دولتها كردار نميپذيرفتندكه آلمان رمانتيكهاي
دولتمردان اخلاقي نصايح و باشد سازگار معيارهاياخلاقي با بايد كشور
رد برآشفته و ميدانستند رياكارانه يا احمقانه را امريكايي و انگليسي
.ميكردند
درزمينه مشابه رابطهاي كشورهاياروپايي بقيه و انگلستان بين
والامنش فرد از بايرون كه تصويري.داشت نيزوجود رمانتيك فردگرايي
روسيه استپهاي قلب تا اروپا ادبيات سراسر در بود ، ساخته ستيز اخلاق
نقش (21)لنسكي نام به شاعري ،(20)پوشكين انگين يوگني در.يافت رواج
خود اما.ميكند افتادهاش دور روستايي خانه زيب را بايرون چهره
صحنه از نشانهاي كوچكترين گذاردن باقي بدون را بايرون انگلستان ،
خطه سراسر در كه خوب ، به بد اخلاقي برتري امكان يعني شر ، مسئله.زدود
در بود ، گذاشته تاثير اروپايي كشورهاي ساير در نوزدهم قرن در انديشه
تاسف ابراز ،(22)سازش كتابش در مورلي.نميشد مطرح حتي انگلستان
را نظري انديشه ماجراجوييهاي جلو انگليسيها مدني مشرب كه ميكند
.برساند آزار سياسي لحاظ از مبادا كه است گرفته
به راهانقلاب از را جهان و كرد سال 1789انشعاب در فرانسه اما
ايدهئولوژي.پسامسيحيرسانيد فردگرايي تناقضذاتي تحقق مرحله
اساسفردگرايي بر مطلقه ازحكومت ديگري صورت تام و انقلابمطلق
دست به لاجرم نباشد ، پس الهي تاسيسات از جامعهيكي اگر.است مطلق
آن با خواست دلش كه گونه هر است آزاد انسان و است ساختهشده انسان
بدون بايد.باشيم داشته بد جامعه كه ندارد وجود عذري هيچ.كند رفتار
دست در را قدرت بايد منظور ، بدين.بسازيم خوب جامعهاي تاخير ، و درنگ
انقلاب بد ، جامعهاي در قدرت زمام گرفتن دست به راه تنها و ;بگيريم
گذشته اين از.كنيم انقلاب و بگذاريم پيش قدم بايد اين ، بنابر ;است
;است نياز جانبه همه اختيارات و قدرت به جامعه ، جانبه همه اصلاح براي
بدانيم كشور به خيانت خويش برابر در را مقاومتي هر بايد اين ، بنابر
.كنيم سركوب گذشت و رحم كوچكترين بدون و
:پانوشتها
معشوقه فرانسوي ، اديب بانوي.(17491706) Mme. du Chatelet.14
(مترجم).ولتر
از و يوناني سياستمدار و سردار.(قم تا 404 450) Alcibiades.15
(مترجم).سقراط دوستان
(مترجم).يوناني نامدار مورخ.(قم تا 400 471) Thucydides16
كه انگليسي منتقد و رماننويس.(19631894)Aldous Huxley.17
آن در و(Brave New World):دارد نام اين به رماني
حكومتي تحت خيالي و مخوف آيندهاي در همه روياهايآرمانشهريان
(مترجم).است شده كابوس به تبديل جهاني توتاليترو
(مترجم).انگليسي مشرب هگلي فيلسوف.(18821836)T.H.Green.18
و درشوروي كمونيستها قدرت اوج در مقاله اين كه ميكنيم يادآوري.19
(مترجم).است شده نوشته شرقي اروپاي
. Pushkin, Evgenie Onegin ()
. Lenski
. Morley, On Compromise