پنجم ، شماره 1363 سپتامبر 1997 ، سال مهر 1376 ، 23 سهشنبه 1
|
|
عشق شهر هفت مقدس دفاع هفته مناسبت به
بسيجي
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
ترديد 2ـ
دوستان ، ياراني آنها ، مهياست ، انديشيدم ، همهچيز گرفتم ، كه تصميم
شهر از فاصله.است طولاني راه كجايند؟ پيميگيرم؟ را رفتند كه
بسيج ، خانه به ورود براي است؟ من آن از.ميكنم ترديد آشنا ، ولمسبويي
هنوز.رفتني چه اما ميروم فرارگونه دويدني بعد و ميخواندم نگاهها
غريبه صدايي گوشم در جنگ صداي هنوز.است نرسيده منزل به تصميم بار
فراموش.آرامند چه آنان دوستان براي آشنا است ندايي گرچه.است
بر پا هنوز من اماآسمانند در و پامينهند خاك بر را خاك كردهاند
شام تا بام از.سنگر نام با كوچك خانهاي.است مهماني اينجا خاك ،
و معنايي و نامي صدا هر.جنگم صداهاي متن حاشيهنشين هنوز.سنگرنشينم
سم و.توپخانه توپ جي ، .پي.آر موشك تفنگ ، گلوله.دارد ماموريتي
تجربه.ميكنم تجربه خاكريز پشت به ورود با همراه را همه سيانور ،
.من براي است ترس ترسيم جنگ ،
را همه و است پركرده را سنگر روحش.ديدهبانيبرنگشت از حسين امشب
امروز و رفت ديشب جبهه ، قديمياين بسيجي حسين.ميبيند سكوتسال در
ازبام.برنگشتند صبح و رفتند حسينهاشب از خيلي ميگويند.نيامد
درس روز و است بيداري درس شب اينجا ، تابام شام انتظار در شام تا
.انديشه
و دارم ترديد هنوز من و مرورميكنند روز ، را شب صفحات اوراق
پيوستاما روح به جسمم سنگرم مدتيدرشوم وارد چگونه نميدانم
دروغ يك آنتصميم پس كجاست؟ سرمنزل بهكجا؟.گريخت دوباره روح
غيرت.آوردندم.نيامدم من پس.دادند فرارم شهر غريبه چشمهاي آن بود؟
!تصميم آن در حالترديد و نمود عزمم در جزم قاسم ،
اينجا.مرا ميخورد سنگر فضاي.حضوردارد شرم وجدانم بود؟ دروغ پس
تصميم آن غليظ ترديدي اكنون.بدهكارم وبازهم شده عوض همهچيز ديگر
ترس كجاست؟ مقصد پس كجا؟ به مرا ميكشاند بروم؟.است كرده خود محو را
من.را درونم ميخورند دو اين است مسلح را ترديد ترس ، .كنم چه را
است؟ درپيش راه كدامين را بسيجي پس راه ادامه و ميمانم
بهسر بستر در اولين ، خاكريز پشت بسيجيهاي بيداري از دور به را شب و
...ديگر فردايي تا ميبرم
محمودزاده نصرتالله