پنجم ، شماره 1365 سپتامبر 1997 ، سال مهر 1376 ، 25 پنجشنبه 3
|
|
سياسي افسانههاي پرتو در اخلاقزدايي
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
(سوم بخش) باختر در اخلاقستيزي ريشههاي
اخلاق نظري بررسيبنيادهاي به نويسنده پيشين ، شمارههاي در:اشاره
روند با كه بود شده مطرح نظريه اين سپس و پرداخته باختر در ستيزي
اخلاقي خردباوري بنيادهاي دين ، شدن دنيوي و اخلاق ساحت از قدسيزدايي
پذيرفته زمينيان ، مغرب ميان در ديني بديلاخلاق و جايگزين حكم در
.شد
ورود با ميكوشد نويسنده است ، جستار اين بخش سومين كه شماره اين در
ضد ناپايداري ، سستي ، تاريخي ، تجربههاي برگرفتن و تاريخي پويه به
.بنماياند را خردورزانه اخلاق شالودههاي آشفتگي خرد و بودن ارزش
معارف سرويس
پولانيي مايكل:نويسنده
فولادوند عزتالله دكتر:مترجم
ميتوانيمتحقق آساني به و آشناييداريم منطق اين با متاسفانه
و (24)سنژوست و روبسپير مانند كساني درشخص را آن كامل كمابيش
منتها.كنيم تونگشناسايي مائوتسه و هيتلر و(23)بلاكون و لنين
مسيحا خشونت كه او اخلاف به روبسپير از دارد وجود تصاعدي سير نوعي
شور موضعيكه آخرين است چنين.ميسازد مبدل هدف به وسيله از را گروانه
و فردي نيهيليسم صورت به خواه آن ، امروزي تجسمات در اخلاقي حرارت و
من.است رسيده آن به يكهتازي ، و توتاليتاريسم با همراه خشونت خواه
.ناميد خواهم اخلاق واژگونگي را دگرديسي و تبديل اين
هرنهضت بعدها و بودند فرانسه انقلابكبير محرك كه انديشههايي
كتاب در مستند بسيار طور به بود ، ازآنها سرشار تا 1884 انقلابي
برخي و دگرديسي اين عمق به آن مطالعه از.شدهاند تشريح تالمون.ل.ج
روبسپير بيان و زبان كنيد ملاحظهميبريم پي آن نشانههاي نخستين از
:ميداد قرار مخاطب را خويش پيروان كه هنگامي را
وجود:دارد وجود كه ميدهم اطمينان حساس و پاك نفوس شما به من ولي
و عذاب ناپذير ، ايستادگي و آمرانه و لطيف آنقدر حرارت و شور آن دارد
به نسبت مشفقانه حميت آن استبداد ، از عميق نفرت پرمهر ، قلبهاي شادي
بدون كه بشر به مقدس و والا عشق آن ميهن ، به مقدس عشق آن ستمديدگان ،
جنايتي فقط كه بود نخواهد آشكار جنايتي جز چيزي بزرگي انقلاب هيچ آن ،
تاسيس براي نظرانه بلند آرزوي آن دارد وجود ;ميكند نابود را ديگر
پستي به هنوز كه آدمي خودخواهي آن دنيا ، اين در جمهوري نخستين
خيرعموم و وجدان آسودگي در را خويش آسماني شادي و است نشده كشانده
ميكنيد ، احساس خود دل در را آن شعلههاي لحظه همين در شما.ميجويد
(25).ميكنم احساس خويش دل در من چنانكه
نفوس سينههاي در بشر ، به مقدس و والا عشق اين حرارت ، و شور اين آري
كه تفاوت اين با دارد ، وجود امروز هم هنوز و داشت وجود حساس و پاك
تعبيرات بذرهاي.نميگويند سخن آن از تعبيرات اين قالب در ديگر
ازخودخواهي كه هنگامي ميشود ديده روبسپير بيانات در امروزيتر
تعبير ، اين در.ميكند صحبت عموم خير از شادمان (Egoisme)
برآمده را بشر آرمانهاي كه است انداز طنين (27)هلوسيوس (26)سودنگري
.مينشاند استوار جايگاهي بر راه اين از و ميداند آدمي لذتجويي از
و طبيعي حقوق بنتم.بود بشر آرمانهاي دانستن مردود اصولا بعد ، گام
سخن آنها از تحقير لحن به و ميدانست مهمل اصطلاحاتي را طبيعت قوانين
.ميگفت
و فضيلت و قانون كه است فايده و سود مقصود ، بالاترين:او نوشته به
به بنتم علمي اخلاق و كرد رحم خدا كه ديديم.ميگيرد دربر را عدالت
از هواداري در انگلستان در آن ، از ناشي تعاليم و درآمد حالتعليق
بقيه در اما.گرفت قرار تفسير و تعبير مورد اصطلاحاتآزاديخواهانه
جلوههاي با پويايي و تحرك علمي تعبير پس ، آن اروپااز كشورهاي
انقلابي گستره تعبيرات اين دو هر.شد واردرقابت آن عاطفي اوليه
ديوانگي مرز به دو هر از ناشي ناكجاآبادي خيالبافيهاي و داشتند ،
تعاليمي لباس به نامعقول اميدهاي اين همه زمان ، مرور به ولي.رسيد
اعلام زده علم ناكجاآباديان.دارند علمي حجيت ميشد ادعا كه درآمدند
اطاعت خود علمي فرمانروايان از مطلقا بايد آينده جامعه كه كردند
وجدان آزادي يافت ، ارتقا طبيعي علوم مرتبه به سياست كه همين و كند ،
و ناپذير لغزش عام اراده كه بود گفته روسو (28).بست برخواهد رخت
ترديدناپذير استنتاجهاي لباس به ناپذيري لغزش اين ;است معصوم
.درآمد علمي جامعهشناسي
به نيز روسو تعاليم از ناشي فردي ستيزي اخلاق اوقات ، همين در كمابيش
تورگنيف كه بود شخصيتي آن ، حاصل و گرفت ، خود به علمي قشر هماننحو
ستيزان اخلاق سلسله.گذاشت انگار ياهيچ رانيهيليست آن نام
(29)هرمن و انگين بايروني شخصيتهاي آفريدن با پوشكين كه رمانتيكي
هرگز بود ، كرده تاسيس روسيه در (30)(پيك بيبي زده ناپلئون قهرمان)
داستايفسكي مكافات و جنايت رمان قهرمان (31)راسكالنيكف.نشد منقرض
را مساله و ميشود قتل مرتكب خويش ستيزي اخلاق قدرت آزمودن براي فقط
اندوهبار دفاعيه در نيچه.ميدهد گسترش بيشتر هم باز طريق اين از
از مستقلا را راسكالنيكف شخصيت زرتشت ، گفت چنين در رنگ پريده تبهكار
و آلمان مردم در آن ، همانند چهرههايي و شخصيت اين و آفريد ، نو
حدود 1860 ازنبود چنين روسيه در اما.گذاشتند گسترده تاثير فرانسه
و سنگدل نيهيليست روسي ، انديش روشن جوانان آرماني الگوي بعد ، به
پزشكي دانشجوي ،(32)بازارف قالب در نخست كه شد شخصي عواطف از عاري
.يافت تجسم تورگنيف ، داستان قهرمان
ناميده نو صرفامردان يا پيشرو بين ، اشخاص ، واقع نوع اين
اصل را ماده و بودند ماترياليست مطلقا كه مرداني -ميشدند
از پرشور تنفر با را اخلاقي حقيقي آرمانهاي وانكار ميدانستند ،
خويشتن رو ، اين از و بودند ، آميخته در آن اخلاق و فساد علت به جامعه
اجراي جهت در سنگدلي يا خواهي باج يا خيانت هر ارتكاب وقف اخلاقا را
نوامبر 1869 ، روز 21.بودند كرده چيز همه نابودي براي برنامهاي
داد دستور حزبي انضباط تحكيم براي نيهيليست ، رهبر ،(33)نچايف
ترور بود ، خودش پيروان از يكي كه را (34)ايوانف نام به دانشجويي
رمان در راداستايفسكي واقعه اين داستان.برسانند قتل به و كنند
به را ونچايف ايوانف و بازگفته ، (35) زدگان شيطان يا تسخيرشدگان
.نهادهاست نام (37)ورچوونسكي استپانويچ پيوتر و (36)شاتوف ترتيب
به نچايف خود پيروان برايقتل شد نمونهاي بعدها جنايت اين ساختار
از شالوده اين.نيازبود نظري شالودهاي به هنوز اما.استالين دستور
را چيز سه مدعيبودند پيروانش كه آمد دست به نويني علمي جامعهشناسي
هر راهانجام يگانه موجود جامعه مطلق نابودي (1):كردهاند ثابت
نهمورد خشن عمل اين از بيش چيزي هيچ (2);است اساسي اجتماعي اصلاح
براي برنامهريزي گونه هر زيرا شود ، گرفته نظر در بايد نه و است نياز
به قدرت زمام گرفتن دست به براي (3) و ;است غيرعملي كاري نو جامعه
زيرا نيست ، جايز محدوديتي و بند و قيد هيچ رعايت انقلابي ، شيوهء
بنابراين ، اجتنابناپذير ، و حتمي تاريخي لحاظ به جريان اين (الف)
صرفا آن امثال و حقيقت و اخلاق (ب) و است ، انساني كنترل از بيرون
و اخلاق علمي معناي تنها لذا و است طبقاتي منافع از متفرع پديدههايي
علم كه است طبقاتي منافع از دسته آن پيشبرد غيره و عدالت و حقيقت
و اخلاق هرگونه انقلابي خشن عمل.است چيرگي و صعود روبه كرده ثابت
شده پذيرفته علمي معناي يگانه به را عدالت و صحت و صداقت
.دربرميگيرد
اينكه با و كرد ، تهيه لنينيسم -ماركسيسم را علمي جامعهشناسي اين
قاطع قدرت ميكند ، مبدل علم به را ناكجاآبادي ميشدسوسياليسم گفته
را ميدان بود بنا كه ميگرفت سرچشمه ناكجاآبادي همانروياهاي از آن
با كه اشكالي هر.است كافي همين شد معلوم و كنند خالي آن برابر در
به ارتجاعي حملهاي ميآمد وارد مزبور نظريه به واقعيات به استناد
از مصون سوسياليسم.ميشد دانسته مندفع و ميرفت شمار به سوسياليسم
غيرعلمي گمانورزي را آن درباره بحثي هر ماركس زيرا بود ، انتقاد
اخلاقي تحرك براي كاملي ايدئولوژي ماركسيسم.بود كرده محكوم و شمرده
كه شود بيان تصوري برپايه ميتوانست فقط كه اخلاقي -بود داده دست به
.ماركسيسم تاريخي وظيفه است چنين.ميگرفت قرار اصل درآن طبيعت
درون در پنهاني ميتوانست پس آن از ما عصر والاي و پرشور احساسات
حساسي و پاك نفوس.برسد انفجار مرحله به خشونتگري دستگاهبيشفقت
داشتند وجود هنوز بود كرده دراز آنان سوي به نياز روبسپيردست كه
مقدس و والا عشق آتش ;بودند شده گذشته در زمان ازهر پرشمارتر وحتي
در عواطف اين منتها.ميكشيد هنوززبانه نيز بشر به او
آنها در تكيهكرد حلول ستيزيآشكار بااخلاق مرتبط سياستگزاريهاي
سخناني لنيندر بيان و بهزبان بدهيد گوش.گرفت قرار علمي برآموزش
:است كرده ايراد برنامه اعلام براي ژوئن 1917 در كه
شكل و بحث مورد طبقه بر دال است علمي اصطلاحي پرولتاريا ديكتاتوري
اقتداري معناي به ميشود ، خوانده ديكتاتوري كه دولت اقتدار خاصياز
بخشي مسلح نيروي بر مستقيما بلكه انتخابات ، بر نه برقانون ، نه كه
.ميشود بنياد خلق از
لنين ;بود شده توجيه والا و شريف آرزوهاي برمبناي روبسپير وحشت حكومت
بايد علمي سوسياليسم هدف تنها ميگفت و نداشت قبول را توجيهي چنين
آن ، در كه حالتي يعني است ، اخلاقي واژگونگي همان اين.باشد خشونت
اعلام علنا ددمنشيهاي پنهان نيروي عنوان به فقط اخلاقي بلند مقاصد
.ميافتد كار به شده
وجود در شخصي واژگونگي قبلي نوع شدگان ، تسخير رمان در
يعني جديد ، نوعسياسي ستيز اخلاق كه مييابد تجسم(38)استاوروگين
.ميكند بيهوده كوشش خود ، دسيسهگر سازمان به او جلب براي ورچوونسكي ،
يكديگر به تبديل قابل اروپا سراسر در نوع دو اين بيستم ، قرن در ولي
اين از و ميشود مسلح قلندرمسلك اخلاقستيز شخصا مسلك قلندر.ميشوند
تبديل اجتماعي اقدام به آساني به را خويش ضدبورژوايي اعتراض راه
شيوه تنها عنوان به خشونتمطلق از پشتيباني به ترتيب ، بدين و ميكند
اگزيستانسياليسم متناقضدر خط دو اين.برميخيزد سياسي عمل صادقانه
از يكي اززبان دوساد ماركي.ميخورند گره و ميرسند هم به فرانسه
من مزاحملذتهاي بود ممكن راكه چيزي هر من:ميگويد كتابش در شخصيتها
سخن ، ماركي اين دليل به دوبووآر خانم (39).كردهام نابود قلبم در بشود
آنچه و (40)ميستايد ، و ميداند اخلاق بزرگ معلمان از يكي را دوساد
در بيان بدين (41)مينامد ، اخلاقي وجدان بر او بزرگ راپيروزي
كه را بورژوازي بازي حقه ساد:ميكند تفسير خودش چارچوبماركسيسم
حرارت و شور با ميزند ، جا اخلاق كلي اصول صورت رابه طبقاتي منافع
(42).ميكند برملا
تكليف و حق بالاترين را ملي قدرت گسترش رمانتيسم كه گفتم پيشتر
وجوه از ديگر يكي نيز سياسي ستيزي اخلاق اين.داشت قبول و ملتميدانست
ماينكه.است رمانتيسم مكتب در فردي ستيزي اخلاق شبيه و اخلاق واژگونگي
اينكه به اعتقاد يعني -درآلمان (43)پوليتيك كهرئال است داده نشان
بود هگل راي نهايي پيامد -است قوي با حق بينالملل ، درمناسبات
را كرده حلول اخلاق نيروي آنچه.تاريخ در (44)كرده حلول دربارهعقل
همان اين ماينكه ، نظر بهاست آشكار ستيزي اخلاق خشونت ثابتميكند ،
زبان انگليسي مردم عموما و پرداز اخلاق دولتمردان كه است حقيقتتلخي
مالي ماست را آن رياكارانه دارند سعي يا ميگذرند آن از غفلت به
ددمنش را كنندگان اكتساب حقيقت ، اين كسب كه دارد اذعان ماينكهكنند
گرفتن ناديده با كوشيدهاند زبان انگليسي مردم گويد مي اما ميكند ،
كه مينمايد چنين.بپرهيزند تباهي اين از فعلشان و قول ميان تضاد
نيز من و نميبيند ، بنبست اين از خروج براي صادقانهاي راه هيچ ماينكه
وجود نباشد بيصداقتي به مظاناتهام در كه خروجي راه كه موافقم او با
را آلماني جوانان اذهان بورژوازي ضد ستيزي اخلاق از بزرگ موجي.ندارد
كه درآمد منبعي صورت به و برد فرو خود در جهاني جنگ دو فاصله در
صداقت همان از ملهم آنان.برخاستند آن از (45) اس.اس و آ.اس افراد
را ، روس نيهيليستهاي كه بودند اخلاقي جانفشاني براي خشونتي و پرشور
.كرد بدل استالينيستي دستگاه نوكران به زده ، علم يا رمانتيك از اعم
تعصب هر ولي.است دنيوي مذهبي نازيسم يا كمونيسم ميگويند غالبا مردم
ما عصر كه مطلق وجنگهاي مطلق انقلاب سوداي و شور.نيست مذهبي تحجري و
واژگونه اخلاقي ولي -مذهبي نه است بوده اخلاقي داده ، سوق ويراني به را
آن طبيعتدر كه آدمي از تصوري زيرا كرد ، حلول محض وخشونت زور در كه
.ساخت متجلي صورت اين به زور به را آن ميگرفت ، قرار اصل
چه ديد بايد اكنون.ما عصر بيمارگونه اخلاق از من تشخيص بود اين س
.دارد وجود درد اين درمان براي امكاني
.كند تكيه بهبود براي بيمار طبيعي قواي به نهايتا بايد درمانگري هر
دست در خويش مورد در قوايي چنين وجود بر ناپذير ماشواهدترديد
فرانسه كبير انقلاب در آغاز از پويايي و تحرك موجعظيم.داريم
بهره و خير هم و ميگرفت فزوني بعد سال پنجاه و يكصد تا پيوسته
در ناگهان اما.ميشد بيمارگونه انحرافهاي و كژيها سبب هم و ميرساند
اين است معتقد پاسترناكبرگشت موج اين انقلابي ، پويايي بحبوحه
آغاز روسيه در ناسيوناليستي احساسات خيزش با سال 1943 از دگرگوني
رغم به هيتلر بر چيرگي به تصميم به را جايش استالين از انزجار.شد
چنين نويد و ميرسيد ، نظر به دستياب پيروزي.سپرد استالين وجود
و تحجر و وتعصب نفرت نظام كه شد نكته اين دريافت با ملازم آيندهاي
روبهگسترش آزادي تلويحي نشانههاي.است بيحاصل موجود بيرحمي و دروغ
و ميكرد طرد را مسيحاگروانه ستيزي اخلاق هسته انديشهها چنين.نهاد
در.بود رسيده فرا آمدن خود به مرحله.بريد آن جادوي از حتي لحظهاي
انضباط از برتر اصولي عنوان به ملي حيثيت و حقيقت نام تيتوبه 1948
.برگشت استالين از حزبي ،
.نهاد افول روبه نيز آهنين پرده سوي آن در حتي ايدئولوژيك پويايي
محسوس اتريش و آلمان و انگلستان در فكر تغيير دهه 1950 ، ازاوايل
مانند اصلاحطلبي ، به معروف كشورهاي در حتي كه سوسياليستهاييبود
همه كمكم بودند ، جامعه بنيادي و كامل دگرگوني خواستار قبلا بريتانيا ،
چارچوبپيشرفتهاي خويشدر اعتقادي اصول مجدد تفسير و تعبير به جا
.آوردند روي بهجزء جزء و تدريجي
كه داد نشان وضوح به در 1953 استالين مرگ متعاقب رويدادهاي سرانجام
.است ناپايدار ذاتا باشد ، شده بنا اخلاق مطلق واژگونگي بر كه نظامي
كرملين پزشكان از تن سيزده كردن آزاد استالين جانشينان اقدام نخستين
اعضاي ساير و استالين كشتن قصد بود شده گرفته اقرار آنان از كه بود
اقدام اينبودند شده اعدام به محكوم وبتازگي داشتهاند را دولت
حرارت پر پشتيبان روزها آن كه جواني.داشت حزب در خردكننده تاثيري
خبر آن وقتي كه كرد تشريح من براي بود ، بعدها مجارستان در استالينيسم
فيلم كه بود آن مانند ميگفتشد احساسي چه دچار شنيد ، راديو از را
نظرش به چنين.ميدهند نمايش عكس بر مرا سياسي پرورش و تربيت سراسر
كند ، باطل را حزبي حقيقت باشد قرار بورژواييمحض عينيت اگر كه ميرسيد
وفاداري و شد ، خواهد محو بزودي ساختگياستالين و فرضي جهان سراسر پس
خود موجوديت هم و ميكرد تضمين جعلرا و فرض آن بقاي هم كه ايماني و
.شد خواهد نابود همزمان بود ، آن مرهون را
كرملين جديد اربابان كه است شده روشن اكنونبود موجه خطر احساس اين
بيشتر حقيقت اگر كه داشتند عقيده زيرا بودند زده اقدامي چنان به دست
.ماند خواهد ايمنتر موقعيتشان ايشان ، برضد كمتر و آنانباشد با
برابر در حقيقت برتر قدرت به اذعان معناي به واقع در ايشان تصميم
با مخالفت براي مستقل اساسي وجود به اقرار معناي به همچنين و حزب ،
و تحرك سيل فرونشستن با كه اساسي اين -مستقل ايناساس.بود حزب
-(46) ميشد آشكار و ميآمد بيرون كمكم كوهآرارات مانند پويايي ،
به نميبايست حقيقت پس آن از اگر.يابد گسترش بسرعت ميبايست ضرورتا
عدالت و اخلاق و هنر كند ، خدمت حزب منافع به باشدكه چيزي هر معناي
تنگاتنگ همه اينها زيرا شوند ، گرفته معنا آن به نميبايست ديگر نيز
.است چنين كه شد آشكار عاقبت كمااينكه بودند تنيده هم در
در 1956 لهستان و مجارستان قيام در يكسره واژگونه اخلاق نظام
بلندپايه كمونيستهاي فكر تغيير مبين اصل نهضتهادر اين.فروريخت
به تنها نه مجارستان قيام.بركمونيستها شوريدن معناي به نه بودند ،
شد ، آغاز خودشان پيشين اعتقادهاي از كمونيست روشنفكران انزجار شكل
نخستين.پيمود پيروزي سوي به درازينيز راه شكل همين به بلكه
در 27 (47)پتوفي نام ادبيبه محافل از يكي جلسه انقلابي ، رويداد
و يافتند ، نشستحضور آن در هزارنفر شش حدود در.بود ژوئن 1956
با سخنرانيها.شدند سرريز خيابان به عدهاي كه بود حدي به جمعيت
.داشت ادامه ساعت جلسه 9 و ميشد ، رسانده حاضران گوش بلندگوبه
.شدند حقايق نوشتن آزادي خواستار ديگري از پس يكي سخنرانان
و واقعي مزرعههاي و واقعي وخيابانهاي واقعي مردم درباره ميخواستند
جاري رويدادهاي حقيقت ميخواستندبنويسند واقعي مشكلات و واقعي عواطف
در خواستها اين بيان با سخنرانان از بسياري.كنند گزارش را تاريخ و
با و داشته منفور را آنها قبلا كه ميگشتند بر اعتقاداتي به واقع
.بودند كرده سركوب خشونت
و بازكردند ، بيشتري جاي سرعت به نورسته اصول اين بعد ، ماههاي در
دسته آن ميان در نفس به اتهام و خودنكوهي صورت به اوقات از بسياري
تبديل در خويش همدستي از كه آمدند فوران به كمونيست روشنفكران از
.بودند پشيمان حزب كار ابزار به اخلاق و عدالت و حقيقت
جرم به را او (49)كادار كه كمونيست سران از يكي (48)گيمش ميكلوش
در معنا همين بيان در سپرد ، دار چوبه به مجارستان انقلاب مشاركتدر
شد چه پرسيد و نگاشت ، مطالبي Beke es Szabadsag شماره 5اكتبر 1956
:ماند ناتوان دروغ و راست بين گذاشتن فرق از خوداو كه
عقيده اين به خود شعور چيرهگر و بزرگتر بخش در لااقل ما آهسته آهسته
حقيقت با ميتواند حزب حقيقت و دارد ، وجود حقيقت نوع دو كه رسيديم
در حقيقت و باشد ، مهمتر عيني حقيقت از ميتواند و كند تفاوت مردم
آن معناي با ولي است ، وحشتناك فكري ايناست سياسي مصلحت همان واقع
بالاتراز مرتبهاي به متعلق حقيقتي اگر.شد روبهرو پوشي بايدبيپرده
باشد ، حقيقت ملاكسنجش سياسي مصلحت اگر باشد ، داشته وجود عيني حقيقت
به موقتا است ممكن دروغ حتي باشد ، زيرا ميتواندراست دروغ حتي پس
معنا اين به ميتواند سياسي قلابي محاكمه حتييك ;باشد مصلحت
امتيازهايسياسي ميتوان محاكمهاي چنين از حتي زيرا باشد ، حقيقتداشته
كساني تنها نه نظرگاهيكه به ميرسيم ترتيب بدين و.آورد دست به مهم
غالبا بلكه ميكردند ، راطراحي قلابي سياسي محاكمات كه كرد آلوده را
مسموم را ما تفكر سراسر كه نظرگاهي ;كارگرافتاد قربانيان خود در حتي
حقيقت تشخيص شم عاقبت و كرد فلج را نقادمان وقواي تار را ديدمان و
انكارآن ;بود قرار اين از ماجرا.گرفت ما از را آن درك وتوان
.است بيفايده
فرانسه كبير انقلاب تندرو رهبران از يكي.(17941767)St. Just.23
(مترجم).شد اعدام روبسپير با همزمان سرانجام كه
پس كوتاهي مدت كه مجار يهودي كمونيست.(19371885) Bela Kun.24
.بود كشور آن نخستوزير در 1919 ، مجارستان كمونيستي انقلاب از
(مترجم)
The Origins of Totalitarian Democracy (London,), p..
. J.L.Tolmon,
-utili tarianism
.فرانسوي فيلسوف.(17711715)Claude Adrien Helvetius.27
(مترجم)
ff.. F.A.Hayek, The Counter-Revolution of Science (Glencoe,
Ill.,), particularly, pp.
. Herman
. The Queen of Spades.
. Raskolnikov
. Bazarov
. Nechaev
. Ivanov
. The Possessed.
. Shatov
. Piotr Stepanovitch Werchovenski
. Stavrogin
. Simone de Beavroir, The Marquis de Sade (Grove Press
NewYork,), P..
. Ibid., P..
صميميت و صداقت دليل به او:است چنين بووآر خانم جمله عين
.شود ستايش و دانسته اخلاق بزرگ معلمان از يكي دارد حق...سرسختانهاش
. Ibid
. Ibid., p.
. realpolitik
. immanent reason
وSturm Abteilungenاختصاري نشانههاي بهترتيبSSوSA.45
عميقا كه نازي آلمان نظامي و نظامي شبه سازمانهاي.Schutzstaffel
و ميكردند مداخله كشور اجتماعي شئون در و داشتند سياسي رنگ
وفادار اطرافيان سركردگي به و بود رژيم قدرت حفظ واقع در ماموريتشان
(مترجم).نبودند رويگردان خشونتي هيچ از او سياستهاي اجراي در هيتلر
بر طوفان از پس او كشتي كه عتيق درعهد نوح داستان به تلميحي.46
(مترجم).نشست خاك به آرارات كوه
. Petofi
. Miklos Gimes
قيام سركوب از پس كه (متولد 1902) مجار سياستمدار.Janos Kadar.49
را مخالفانرژيم و رسيد نخستوزيري به شوروي ، ارتش ياري به مجارستان
(مترجم).رسانيد سخت كيفرهاي به