پنجم ، شماره 1370 اكتبر 1997 ، سال مهر 1376 ، 1 چهارشنبه 9
|
|
است؟ آخر واقعاايستگاه اينجا آيا
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
سالمندان جهاني روز مهر مناسبت 9 به
حاليكه در دود ، ازپشتپرده ولي ميبيند را كهنسالان امروز ، انسان
كردهاند احاطه را او نادرست انديشههاي از هالهاي
كهنسالي.است بازگشت وغيرقابل اجتنابناپذير امري سالخوردگي و پيري
به را نكته اين امروز نسل.ماست خاكي كره در انسان مختومهر سرنوشت
به مربوط وگزينش انتخاب يك كهنسالان سرنوشت كه است خوبيفهميده
صورت متنوع شرايط درپرتو ميتواند اينگزينش البته كه است جامعه كل
درحاليكه دود ، پرده پشت از ولي ميبيند را امروزكهنسالان انسانگيرد
واقعيت اين نظارهگر كردهاند ، رااحاطه او نادرست انديشههاي از هالهاي
پرداخته انسان توصيفتنهايي به فلسفي انديشههاي چه اگربغرنجميگردد
.اختصاصدادهاند خود به را تنهايي اين از سهمبيشتري كهنسالان اما است ،
است شده آن از مانع آنان با نسلامروز ميان مكاني و زماني فاصله ليكن
امروز جهان در.يابفهمند و كنند احساس بخوبي را او بدونپيشداوري كه
.است گرديده ما اجتماعي هستي بر معيني ، حاكم جهانشمول قوانين
در آن وسايه يافته گسترش نامرئي بهگونهاي دولتها همچنينوظايف
كهنسالي مسئله كه قسمي به ميشود ، اجتماعيديده حيات گوناگون عرصههاي
در ارتباط همين چهدر اگر.است شده بدل دولتها عمومي وظايف يكياز به
نقاهتگاههاي و سالمندان خانه پيران ، گسترشدهكدههاي و بسط كشور يك
خدمات گسترش ديگر كشوري درميشود تلقي دفاع قابل اقدامات گوناگون
راهحل دولتي ، مالي حمايتهاي و جديد خانوادههاي به آن تسري و عمومي
سالمندان كه آگاهند حقيقت اين بر همگان.است كشيده پيش به ديگري
نگريسته مغزي خشك و داوري پيش بدون بايستي كه هستند ديگر وجودي
نظام هر با كشوري هر در پيران روحيه در مسلط عنصر اين تنهايي ، .شوند
از.ميكند جلب خود به را آدم نگاه باشد ، حاكم آنجا در كه اجتماعي
يك بقاي براي نوجوانان كودكان ، كه همانگونه كه ميبريم پي رو همين
قانونمندي همين از نيز پيران شدهاند ، مبدل ضروري امري به جامعه
انسان كلي طور به بهداشتي دستاوردهاي كمك با زيرا.هستند برخوردار
چنين در.شود برخوردار گذشته دوران از طولانيتر عمري از است توانسته
.ميشود افزوده نيز پيران انبوه بر ميگذرد كه روز هر مساعدي بستر
نميشوند تجربه دارند وجود كه بهصورتي پيران
ديده متفاوت بس گونههايي به تاريخي مختلف دوران در سالخوردگان وجود
مستقيمبا ارتباط نخست وهله در تفاوتها اين استكه آشكار ميشوند ،
از بهرهمندي نوعي كه چرا.داشتهاست مالكيت از آنان بهرهمندي ميزان
برابر در مقاومتناپذيري زره بود توانسته مادي ، دستاوردهاي و رفاه
اجتماعي نقش توانست حمايتي زره اين.بسازد ايشان براي جوانتر نسل
اجتماعي فعاليت گوناگون عرصههاي در را كهنسالان سياسي حتي و فرهنگي
بيشتربرخوردار مالكيت از كه سالمنداني دليل همين به.سازد دگرگون
گروه زمان همين در درست.روزگارميگذرانيدند بيشتر آرامش با بودند
.مينمودند ضعيف و بلاديده ميخوردند ، غوطه فقر در كه كهنسالان از ديگري
به و نداشتند را موجود چالشهاي و مشكلات با برابري ياراي نتيجه در
ياحذف و كنارگذاشته به گيتي صحنه از تمامتر هرچه بيرحمي با آسانيو
نوعي قدرت اين زيرا بودند ، روبرو مسئلهقدرت ناگزيربا آنان.ميشدند
ضامن جسماني قدرت باستان دوران در چه اگر.ميآورد خود رابدنبال حق
در ميآمد ، حساب به اجتماعي محصول از پيران بيشتر هرچه بهرهمندي
قراردادهاي اهرم از بدني قدرت جاي به مالكيت اين ميانه سدههاي
چهارم قرن در ميدهد نشان تاريخ چنانچه.ميبرد فراوان سود اجتماعي
دست سالمندان نيازهاي و كمبودها جبران براي توانستند كليساها ميلادي
چنين اين دامنه البته بزنند ، ويژه بيمارستانهاي نوعي تاسيس به
در هنوز طولاني عمر شايدنبود توجه شايان و گسترده آنقدر اقداماتي
اواخر در كه چرا بود ، نشده بدل جاگير همه پديدهاي به دوران آن
.گذشت در سالگي سن 42 در وقتي پنجم شارل(ميلادي 1380) ميانه سدههاي
امروز انسان براي كه چيزي داشت شهرت خردمند و سالخورده مردي بعنوان
سن مقدار اين دوران آن در اما ميكند ، جلوه نكردني باور و شگفتانگيز
را غمآلود قرن اين بشريت.است بوده كهنسالان مطلوب بسيار (سالگي 42)
بود آورده خود همراه به كه جاني تلفات و خونريزيها و جنگها همه با
سدههاي به را خود جان ، نيمه گوناگون ، آلام كوره از و ميگذارد سر پشت
ميگيرد ، نام عاطفه و دل احساس ، قرن كه هيجدهم قرن در.ميكشاند بعد
به كمك براي تازهاي نهادهاي و ميرسند پيران فرياد به دوباره كليساها
ديگر امور همه از صدقه امر زمان همين در.ميدهند تشكيل كهنسالان
واژه فرانسه در پير دوسنت كهآبه قسمي به ميكند جلوه برجستهتر
نو جنبشي توانست رهگذر اين از و نمود عوام فرهنگ وارد را نيكوكاري
عواطف جريان هيجدهم قرن دوم نيمه در.دهد سازمان سالخوردگان براي را
را مردم عمومي آراي داشت نفوذ اروپا انديشه و تفكر بر كه احساسات و
كه شد گفته چنين ساخت ، متوجه سالمندان ناداري و فقر موضوع به
قانون آن بدنبالنادار فرد با نه است جامعه عهده به ناداري مسئوليت
گردآوري به و سازد فراهم اتحاديهاي تا داد اختيار كليساها به 1782
.بردارد گام سالمند تهيدستان نگهداري براي آن كردن هزينه و ماليات
وجود با است ، شناخته فرد هر براي را حيات حق دولت كه ميرسد نظر به
و كارخانهها در كودكان وحشتناك استثمار از دولت دوره همين در اين
اصولا كهنسال فقراي نوزدهم قرن در.نميآورد عمل به جلوگيري كارگاهها
ممتاز افراد به فقط موضوع اين زيرا نداشتند ، جامعه در تظاهري و جلوه
شد ، ساخته كپنهاك در سال 1919دهكدهپيران در.بود مربوط جامعه
.است گرديده مطرح درخشان نمونه صورت به كه مدتهاست مجموعه اين البته
ميگردد ، پيش سدههاي فكري قالبهاي و پندارها وارث بشريت آن بدنبال
و روانشناسي اجتماعي ، جهت از سالخوردگي مفهوم زمان گذشت با البته
.متحولميشود پربار وضعي به زيستشناختي
است پيرانخستهكننده براي اندامها قهقرايي تغييرات
و بزرگسال انسان يك ناتوانيذهني با سالم كودك پرتوافكن هوش ميان
كهزيگموند است نكتهاي اين.دارد وجود تفاوتغمانگيزي معمولي
دانشمندان توسط او از پس پژوهشهاي.داشت فراوان تاكيد آن بر فرويد
سازيم شفافتر را موضوع آنكه براي ميكند تاييد را موضوع همين ديگر
خودش اوج به سالگي بيست در جسمي توانايي كه ميكنيم اعتراف ناچار
آغاز از ميتوانيم را جسماني ناتواني نشانههاي نخستين و ميرسد ،
و نزولي دگرگونيهاي سيسالگي از پس زيرا ببينيم ، روشني به سيسالگي
ميتواند بدن كه است زمان اين در.ميشود آغاز انسان در قهقرايي
حتي كند ، جبران متنوع سازگاري راه از را خود فيزيكي نارساييهاي
را خود و كند جبران دانش راه از ميتواند را فيزيكي ضايعات و شكستها
آموزش مسئله كه است زمان همين درسازد سازگار بيشتر محيط با
هستيم آن شاهد اينرابطه در.ميگيرد قرار روز دستور در برايكهنسالان
سالمندان آموزش امر به سوئد و مانندژاپن كشورها از بعضي كه
آن ساخته راغمانگيز كهنسالي آنچه ديگر طرف از.ميدهند بهايبيشتري
روي پيش در روشني چشمانداز ديگر رشد مرحلهاز اين در انسان كه است
آنان.ميكند جلوه وكوتاه دسترس غيرقابل برايش آينده و خودنميبيند
.واردميشوند آن به همگان كه است ناگزيري سالخوردگيسراشيب كه ميدانند
گذشت چگونگي.ميپيمايد را معينآن سرعتي با و شيوهاي به هركس اما
بس را روحيهپيران معين ، دوره اين نيازهاي به كيفيتپاسخگويي و زمان
پيچيده ، وضعيت اين با مقابله تنهاراه كرد؟ بايد چه.ميسازد متغير
البته.جهانياست اين امكانات از كهنسالان بيشتر ساختنهرچه توانا
پاسخ اروپايي يا و امريكايي چونراهحلهاي مجرد احكام صدور با نميتوان
خود تا آنميدارد بر را ما احتياط بلكه.داد نياز اين مناسبيبه
.نداريم دور نظر از نيز را فردي وسليقههاي طبقاتي قومي ، ويژگيهاي
عامل به برايسالخوردگان زمان عنصر كه ميبريم پي جا همين از
پروست قولمارسل به زيرااست شده زندگيتبديل در تعيينكنندهاي
ميتواند زمان رفته دست از زمان جستجوي كتابدر فرانسوي نويسنده
كه است خاطر همين به آري.بگذرد كند برخيها براي و تند بعضيها براي
احساس دقيقه يك اندازه به گاهي را عمرشان متوالي ساعتهاي كهنسالان
چنان سالبعد چهل سي را ساعت ربع يك كودكان برعكس ، ولي ميكنند ،
تمامي كودكان كه چراشگفتيواميدارد به را آدم كه ميآورند بخاطر
تاب و آب چنانبا را دقيقهاي ده تفريح زنگ يك لحظه لحظهبه جزئيات
بوده ديروز به مربوط موضوع گويي ميكنندكه بازنوازي انديشهشان در
اميد و گذشته به مربوط كه خاطره ميان غمانگيز تضاد امر هميناست
احوال و اوضاع به كه هنگامي.ميدهد نشان را است آينده به مربوط كه
گويا ميبريم ، پي بيشتر آنان در عادت مهم نقش به ميشويم دقيق پيران
ناتوانيهايآنان فهرست شدن بلندتر از ميتواند عادتها بر تكيه
آنان عادتهاي در بدونمطالعه سالمندان رفتار بنابراين.بكاهد
پراز دنيا ميشود متوجه انسان كه است دركهنسالي.مينمايد بيمعنا
ميشود خارج آنان دسترس جهاناز كه است كهنسالي در.است تله و دام
خود پيرامون بر تسلطي هيچگونه ميكند ، احساس فردكهنسال جائيكه تا
در.ميشود خالي فلوبر گوستاو قول به آرامآرام او زندگي گويا ندارد ،
و ديدن ميشود ، دشوار او براي خيابانها عرض از گذشتن كه است زمان اين
از او پاي دو و دست دو گويي ميگردد ، بدل ناممكن امري به شنيدن
كوتاه جهان از را او دست عوامل اين همه.نميبرند فرمان ارادهاش
يكگذشته و محدود آينده يك از است عبارت كهنسالان موقعيت پس.ميسازد
محدود به نامحدود موقعيت از زندگياش در كه فردي دليل همين به !منجمد
آساني به آنان.ميكند زيست نفس تنگي و خفگي نوعي در است رسيده
.كنند رو امروز دنياي به و شوند جدا خويش گذشته لاك از نميتوانند
زيرا است ، بسيارمهم سالخوردگان براي عادت چرا ميبريم پي كه اينجاست
ميتوانند آنان كه است عادتها همين ازرهگذر و است زمان دشمن عادت
ميگذارد پيري بهمرحله پا انسان كه هنگامي.شوند دور اصليشان ازدشمن
آساني به اشكشان ميشود ، ناپايدار آنانبشدت گياهي عصبي دستگاه
برخورد در ناگزير.غيظميآيند به زود و ميشوند عصباني زود روانميشود ،
و حساسيتها چه با كه كرد فراموش اجتماعينبايد گروه اين با
آنان كه باشد سالمندان خصوصيات همين شايد.هستيم روبرو خودويژگيهايي
كنيد مقايسه خودتان حالا.است ساخته اندوه و غم شكار بيشتر هرچه را
؟!دارد غمانگيزي تضاد چه كهنسالان با كودكان شاديآفرين دنياي
بايد را سالخوردگان ميگويدكه ما به روانشناسي تازههاي ديگر سوي از
كه موقعيتي براساس و انساناند نيز آنها كنيم ، زيرا نگاه بيرون از
آنان نگرش همينخاطر به ميكنند ، رفتار گرفتهاند قرار آن در
چند هرشدهاند گذاشته كنار كه چرا.باشد اعتراضي نگرشي ميتواند
كه مييابند در زده كنار به را آنان جامعه كه سالخوردگان از بسياري
تحمل به مجبور ديگر پس آن از لااقل چون.آنهاست سود به زدن كنار اين
علت روانپزشكان از بسياري.نيستند خود از جامعه ساختن راضي رنج
قدرت نارسايي در را سالخوردگان هويت تشخيص عدم و عصبي پريشاني
چنين در.جستجوميكنند آنان دروني تعادل عدم و محيط با سازگاريآنان
رفتار و ميكنند شورش خويش عليهموقعيت سالمندان كه است صورتي
اكنون.ميدهند خودنشان از ناپذير تحمل وضعيت اين ضد بر دفاعيمشخصي
مربوط امري سالخوردگان كار كنيم كهتصور است وسوسهآميز خيلي
اتومبيلهاي كه آناست شبيه راهحل اين زيرا است ، تخصصي بهموسسههاي
ترقي از را خود سهم سالمندان آخراوراقچيانبسپاريم دست به را كهنه
كلي بطور.شود داده بهآنان بايد كه است قرضي اين ميكنند ، وسعادتطلب
راافزايش سالخوردگان گروه نتيجه در و طولانيكردهايم را انسان عمر
اينكه آن از بدتر.طولانينساختهايم را سالخوردگي سن ولي دادهايم
آنان خودكفايي براي و نرهاندهايم ازپوچي را آنان زندگي
عصبانيت ، و خشم ودوستي ، عشق با انسان كه زماني تا.گامبرنداشتهايم
با خودرا زندگي واقع در ميبخشد ، ارزش ديگران بهزندگي مهرباني و شفقت
.است ساخته ارزش
دواني يوسفزاده منصور