پنجم ، شماره 1370 اكتبر 1997 ، سال مهر 1376 ، 1 چهارشنبه 9
|
|
زندگي همچون بهشيرين من پاسخ
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
با را هموطن يك از نامهاي ماه خرداد مورخ 18 در همشهري روزنامه
پيام كنم ، سكوت آمد دريغم كه بود كرده چاپ زندگي همچون عنوانشيرين
:است اين هموطن اين به من
من ، خوب دوست
دل بر برميخاست ، دل از چون و برميخاست دل از نوشتي ، كه را آنچه
زندگي همچون شيرين داستان نگارش و گرفتم دست بر قلم كه هنگامي !نشست
دستگاه زير در اندوهگين و تنها را كهمهران هنگامي كردم ، آغاز را
به زندگي شيريني چون را شيرين خنده و كردم نقش كاغذ صفحه بر دياليز
او دل در را مهر ساختم ، دگرگون را او راهزيستن كمكم و نماياندم او
كه نميبردم گمان هيچگاه افزودم ، روزشمارش بر جديدي شور و كردم نقش
دگرگوني اين و سازد دگرگون اينچنين را تو چون خوانندهاي روزي شايد
،(باشد چه هر)نوشتهاي كه اين.است نويسنده يك براي پاداش ارزشمندترين
راهي سازد ، فراهم ارزشهايروزمره وراي چيزي تن ، يك تنها تن ، يك براي
به كه است شود ، آرزويي دگرگوني سبب يا و بياموزد چيزي بنماياند ،
واقعيت كليويبه توبيمار در آرزو اين اگر و نميشود برآورده آساني
.بود خواهد نيز من آن از تو ، نيكبختي باشد ، پيوسته
از رنگي ته زندگي همچون داستانشيرين چيز ، هر از گذشته اما و
با هراس ، با اندوه ، با بارها و بارها مندارد نهان درخود واقعيت
ديگر واژهاي با نوميدي جز كه مهران چون بيماري دربالين مرگ با و درد
به ميدان اين از ناتوان گاه و چيره گاه و پيكاربودهام در نبود ، آشنا
را خود توان تمامي بايد پزشك يك:رافراگرفتهام چيز يك و درآمدهام
دارو با را درد پزشك گاهگيرد كار دردمندبه تن از درد زدودن براي
بيمار تن از را درد گاه.كفميگيرد بر نيشتر گاه و ميسازد دور
و درد زدودن من ، بار ، تلاش اين و.او روح از را درد گاه و ميستاند
در بودهام ، تلاشموفق اين در حد چه تا كه اين و بود حسرت و نوميدي
.سپاسگزارم تو از.است شده نقش عزيز دوست تو نوشته
ايزدي مهدي دكتر