پنجم ، شماره 1379 اكتبر 1997 ، سال مهر 1376 ، 12 يكشنبه 20
|
|
امروز
هشتم قرن اوايل الغيب لسان به ملقب(شيرازي حافظ)محمد خواجهشمسالدين
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
از عصر دانشمندان نزد وي.گشود جهان به ديده شيراز در قمري هجري
و حكمت و تفسير در و پرداخت علوم تحصيل به عبدالله قوامالدين جمله
به ;برداشت از روايت چهارده رابا كريم قرآن و يافت دست عرب ادبيات
آل سلاطين و اينجو امراي با او زندگاني دوره.كرد تخلص حافظ جهت همين
سلطان يحيي ، شاه محمود ، شاه شجاع ، شاه محمد ، اميرمبارزالدين)مظفر
اويس سلطان با و ;ميكردند حكومت فارس در كه (منصور شاه زينالعابدين ،
حكومت بغداد و آذربايجان در كه ايلخاني ملوك از احمد سلطان و
در حافظ استادي.بود معاصر تيمور امير با عمر اواخر در و ميكردند
.است نرسيده او پايه به كسي تاكنون باب اين در و است عارفانه غزل
اختيار در حافظ ديوان نام به چه آن.است شيراز حافظيه در خواجه مدفن
و مهمترين كه اين است مسلم چه آن و نيست حافظ سرودههاي تمامي است ما
سوي از سرودههايش آخرين و سويي از او آثار خطرناكترين عبارتي به
آوردن فراهم از او كه است مشهور.است رفته ميان از قطع طور به ديگر
تذكره در قزويني محمد.است ميكرده امتناع دفتر يك در سرودههايش
اواشعارش مصاحبان و معتقدان حافظ وفات از بعد:مينويسد حافظ احوال
:آورده العاشقين عرفات تذكره در اوحدي ميرتقيالدين.كردهاند مدون را
مجلس به را او و ريخته شيراز خواجه خانه به عدهاي آنكه از پس
از به بود داده دست بديشان كه وحشتي از خانه زنان كشيدند ، محاكمه
مضراتي آنها از مبادا كه آن براي و پرداختند حافظ نوشتجات بردن ميان
خواجه بر عمل اين.شستند و كردند پارهپاره را مسودات جميع رسد وي به
ايام همان در و نياورد تاپ آن برابر در كه بود دردناك و سنگين چنان
ديوان به لطمهايكه بيشترين است ، مسلم آنچهپيوست ايزدي جوار بر
.غزلهاست ابيات توالي و ترتيب خوردگي هم به آمده وارد حافظ
شعر با نزديكي و ارادت باب از حافظ شعر علاقهمندان و مردم از بسياري
مراجعه حافظ ديوان به خود حساس و معمول كارهاي برايانجام او
بزرگداشت روز مهرماه بيست مناسبت به.گويند تفال عمل اين به ميكنندو
:ميخوانيد كه زدهايم تفالي حافظ
بود خواهد نشان و مينام و زميخانه تا
بود خواهد پيرمغان ره خاك سرما
است گوش در ازلم از مغان پير حلقه
بود خواهد همان و بوديم كه برهمانيم
خواه همت گذري چون ما تربت سر بر
بود خواهد جهان رندان زيارتگه كه
تو و من زچشم كه خودبين زاهد اي برو
بود خواهد نهان و نهانست پرده اين راز
امروز برونرفت مست من عاشقكش ترك
بود خواهد روان ديده از كه خون دگر تا
سربلحد نهد تو زشوق كه آندم چشمم
بود خواهد نگران قيامت صبح دم تا
كرد خواهد مدد گونه اين از گر حافظ بخت
بود خواهد دگران بدست معشوقه زلف