پنجم ، شماره 1379 اكتبر 1997 ، سال مهر 1376 ، 12 يكشنبه 20
|
|
اسطورهاي نه انتزاعي برداشتي
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
شكر كارگرداني به...مرا پنهان اين نمايشكيست از نقدگونهاي
خداگودرزي
هماكنون گودرزي خدا كارگردانيشكر به...مرا پنهان اين نمايشكيست
.است صحنه روي بر شهر تئاتر سوي چهار سالن در
مدرس تربيت ازدانشگاه تئاتر كارگرداني رشته فارغالتحصيل گودرزي
بخاطر را دهم ، پرواز روز صبح;نمايشهاييمانند تاكنون و است
كارگردانياش و بازيگري كارنامه در را...و سكوت بسپار ، زيباترين
اجرا باستاني حسن از نوشتهاي كهبراساس نمايش اين مضمون.است داشته
ازرنجهاي قسمتي شرح و بوده ملي كهن داستانهاي از برگرفته ميشود ،
.است شاهنامه سرودن راه در فردوسي
او ذهنيت ناگهان كه است اسفنديار و رستم رزم سرودن حال در فردوسي
كه بسياري دردهاي و غم از و شده ظاهر برابرش در رستم و ميگيرد جان
سهراب دردكشتن از رستم.ميكند گله زده ، رقم او سرنوشت در فردوسي
رويينتن اسفنديار با نابرابرش جدال رودابه ، همسرش مرگ از.ميگويد
...و
به آشنا از خصوص كهبه فريبي دارد ، فريب بر فراواني تاكيد اثر متن
بههمين و دانسته بشر راه چراغ را اثرخرد اين در او.ميرسد انسان
.آغازميكند را قصه..خرد و جان خداوند نام بابيتبه جهت
از كارگردان كه است برخوردار ساده داستاني طرح يك از داستان اين
معطوف نمايش به را تماشاگر نظر مختلف طرق به ميكندتا سعي اثر ابتداي
.وادارد اثر در بيشتر تعمق طرف به را او حال عين در و كند
يك در كه ميشود آغاز سالنانتظار از چهره سفيد مردي ورود با نمايش
كه حالي در وي.دارد ديگر دست در كوچك زنگولهاي و بزرگ كتابي دست
.ميرود پيش اجرا سالن سوي به آهسته مينوازد ، آرامي به را زنگوله
متن به راخودم كتابدار پير اين:بود گفته مورد اين در گودرزي
.بكشانم صحنه داخل به سوال يك با را تماشاگر تا افزودم
ايستادهاند ثابت-زارعي افشين و گودرزي شكرخدا -بازيگران صحنه روي
كرده حركت درميآورد صدا به كهپيركتابدار زورخانهاي زنگ صداي با و
.ميگويند تجربيشان كار و نمايششان از بهتماشاگران رو و
از بهرهگيري و پردهخواني ، توالي نقالي ، ;آميختن درهم با نمايش اين
ذهن بيشتر هرچه تا كرده سعي بهتماشاگر رجوع و بازي در بازي
شدندر مستغرق از را او و دهد سوق باطن به ظاهر ازروي را تماشاگر
دادن نشان در سعي كه رستم نقش بازيگر نمونه براي.بازدارد نمايش
پيش حس اين در آنچنان گاه دارد ، سرنوشتش از رستم بيپايان دردهاي
هشدار او به و ميكند قطع را نمايش او همبازي كه -ظاهر به -ميرود
قصه آنكه با.كند باور را آن نبايد و است نمايش يك فقط اين كه ميدهد
را -مكاني و زمان نظر از -خاصي هواي و حال مرا پنهان اين كيست
صحنهآرايي از او.است زده تازهاي ابتكار به دست گودرزي اما ميطلبد
تكه همه صحنه روي اشياءاست كرده استفاده خود نمايش براي انتزاعي
وسط در و گرفتهاند قرار صحنه روي مختلف شكلهاي به كه هستند چوبهايي
.آوردهاند بوجود را نيمدايرهاي شكل
به:ميدهد اينگونهشرح را پردازي صحنه اين علت نمايش كارگردان
.اسطورهاي نه است دركيانتزاعي شاهنامه از ما درك من ، عقيده
بلكه نيست ، خاصي مكان و زمان دادن نشان صحنهآراييتنها از من استفاده
براي.است ذهنتماشاگر به انديشهام انتقال و مفاهيم بهتر هرچه القاء
استفاده رخش افتادن چاه به صحنه در يكچاه عنوان به صحنه از من نمونه
.كردهام
زمينهاي پس سياهبعنوان پارچههاي از استفاده با نمايش اين صحنه پشت
البته.است توجه قابل باشد ، صحنه اشياء كننده نمايان بتواند كه
استفاده با بلكه ندارد ، آبستره شكلي صحنه ، طراحي برخلاف لباس طراحي
تا توانسته لباسها شكل و سفيد رنگ بر تاكيد و رنگها از مناسب نسبتا
كرده كمك تماشاگر ارتباط به و باشد موثر نمايش ، زمان القاي در حدودي
.دهد ياري او ذهنيت به و
كه كردهام استفادهكاربردي بازيگران لباس از من:ميگويد گودرزي
به او شدن تبديل و نقال جليقه پشتوروكردن به ميتوانم ;مثال براي
حالتي كه كردم استفاده مشخصههايي از من ضمن در.كنم اشاره فردوسي
.است عام رنگ كه سفيد رنگ مثلادارد عمومي
شيبانيفر مازيار